eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
704 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
193 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. «وقتی زنان باورمند شدند» ✍فاطمه شکیب رخ هم نشینی در پای گفتارهای زن نواندیش قاجار و پهلوی پنجره ای گشاینده به سوی ناگفته های بسیار حیات زنان تاریخ معاصر است. گفتمان حسرت آمیز و شرح آرمان های زن نو اندیش یک قرن پیش، بانوی آرزومندی را در تصویر دارد که فریادش از حقوق نابرابر اجتماع بلند است، نه حق تحصیل و انتخاب همسر دارد، نه در جامعه حضور امن و مستمر و نه سهمی از کرسی سیاست کشورش می تواند بیابد (1). او در باور سیاه بدبختی‌ خویش به روزگار رنگین زنان غرب و حقوق زنانگی شان حسد می ورزد و بر چنین اندیشه ای دست به دامان زنان بیگانه می شود تا بلکه صدایی ماورای حصار‌ حال دوران خود را بشنود. اما پاسخی که از رویای ذهنی خویش با روزگار زنان غرب نشین می شنود متفاوت است؛ ما هم سهمی در آرزوهایمان نداریم و چگونه در حالی که از حقوق خویش بهره مند نیستیم می توانیم شما را یاری رسانیم (2) ! این جمله تنها پاسخی بود که به ندای مدد جویانه زنان ایران داده شد! و برخلاف تصور و پیگیری مطالبات آنان، در نهایت آن شکل از آموزش همگانی و رشد باورمندی زنان ایرانی که امید داشتند به وقوع نیانجامید! و برخلاف پنداشت تلاش برای ارتقای حقوق زنان، گزارش های اسناد مطالعات زنان مبین رشد فاحشگی و روند ابتذال زنان در دوران رضا پهلوی می باشد (3). تصویر زن وامانده ی صد سال پیش با روزگار امروز زن ایرانی، مقایسه ای عبرت برانگیز است، بانوانی که در سایه خدمات نظام اسلامی توانسته اند تا قله های علم بال گشایند، نقش مادری و همسری دگرگونی را با اجداد خویش بیابند و جایگاه اجتماعی قابل قبولی را تجربه کنند، اکنون در جهت اخذ مطالبات جدیدی پیش قدم شده اند. خواسته هایی که حداقل در ظاهر، پیام رسان و مبین مسیر ابتذال زنانگی است. با نگاهی سطحی به رشد جایگاه اجتماعی زنان در ایران بعد از انقلاب اسلامی عوامل بسیاری را می توان دخیل دانست که در شمار مهمترین و نخستین عامل، اندیشه های حکمرانان و تئوری پردازان انقلاب اسلامی را می توان نام برد. چراکه همت بلند آنان در ترسیم شایسته این جایگاه، امکان رشد فزاینده را برای بانوان ایرانی فراهم آورد. همان بستری که در ایام فعلی به شدت به میدان تاخت و تاز اجانب و بدخواهان کشور اسلامی ما تبدیل شده و جدایی زن مسلمان از هویت دینی و نمادهای اسلامی در اجرای ناگوار این روزها دیده می شود، به بیانی یکی از نسخه های نوین و برساخته ی براندازی اسلام در ایران اسلامی به واسطه دستمایه قرار دادن مطالبات آزادی خواهان زنان در قالب آزادی دینی و اعتقادی پیگیری می شود، چراکه زن مومن فرهیخته، برای امپریالیسم جهان کاربردی معکوس دارد و عکس آن یعنی ابتذال زن ابزار کاربردی است که اهداف امپریالیسم را از جمله ترویج سیاست سکولار در عرصه های اقتصاد، اجتماعی و غیره را تامین می کند. .... (1)”نامۀ یکی از مجللات قزوین،“ حبل­المتین، سال 14، شمارۀ 17 (16 شوال 1324ق). (2)کومار ی جایواردنه، (1377). مبارزات زنان در ایران، ترجمه مه لقا کاشفی، ص 100 (3)”یک پیشنهاد مهم به هیئت محترم دولت،“ نامۀ بانوان، سال 1، شمارۀ 11 (22 فروردین­‌ماه 1300ش). @AFKAREHOWZAVI
. 📚زن‌ها روحانی نمی‌شوند ✍اعظم عظیمی این اثر روایتی داستانی از زندگی بانو فاطمه سادات سید خاموشی معروف به (طاهایی) مؤسس و مدیر مدرسه علمیه نرجس مشهد است. او متولد ۱۳۰۹ در تهران است که بعد از ازدواج در مشهد ساکن می‌شود. بانویی که در دوره خفقان سیاسی پهلوی و اضمحلال فرهنگ دینی در جامعه ایرانی به تنهایی پرچم تربیت دینی بانوان مشهد را برافراشت و با اخلاق حسنه و رفتار عالمانه اش، موجب جذب زنان و دختران بسیاری از اقشار مختلف فرهنگی و اجتماعی پای منبر دین شد. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. تماشای قطار زندگینجمه صالحی در کودکی یکی از بازی‌های مهمی که خیلی جدی آن را دنبال می‌کردیم، قایم باشک(در فارسی افغانستان چشم‌پُتَکان) بود. با شروع بازی هرکس یک گوشه‌ی دنجی برای خودش پیدا می‌کرد و پنهان می‌شد؛ اما گاهی یکی از بچه‌ها طاقتش تمام می‌شد، وسط‌های بازی که کم کم داشت جای‌همه لو می‌رفت، با اعتراض به برخی قوانین بازی، بیخودی خودش وسط می‌پرید و می‌سوخت. بقیه هم با این کار او خنده‌شان می‌گرفت و با صدای بلند می‌خندیدند و جایشان لو می‌رفت و از سوراخ‌هایی که خزیده بودند بیرون می‌آمدند؛ این‌ها هم می‌سوختند ولی از بازی‌شان لذت برده بودند. جالب است که یکی از بچه‌ها هیچ‌وقت پیدا نمی‌شد و تا پایان بازی اثری از او نبود. او یک جای امن نشان کرده بود و با خیال راحت آنجا می‌رفت و بقیه را تماشا می‌کرد و میوه‌اش را می‌خورد و در آخر هسته میوه‌اش را به امید میوه دادن، کف باغچه می‌انداخت. گاهی با مشاهده‌ی عکس‌العمل بعضی از آدم‌ها در شرایط کنونی جامعه‌، به یاد این بازی می‌افتم. برخی افراد هستند که در میانه‌ی راه زندگی با اعلام نارضایتی از شرایط، محدوده‌ی امن خود را ترک می‌کنند و قاعده بازی را به هم می‌زنند. آنان با سر و صدا و خواندن آیه یأس هم خود و هم دیگران را از ادامه راه بازمی‌دارند. گاهی باید با مشکلات کنار آمد، به آن لبخند زد و آن را مثل یک بازی آن هم با قوانین خودش دانست، در این صورت با اینکه در آخر، برگ برنده در دست‌مان نبوده اما از بازی دنیا با امید به پیروزی لذت برده‌‌ایم. گاهی کافی‌است در سکوت به تماشای حرکت قطار زندگی بنشينيم، خواهی نخواهی قطار، مسیر خود را ادامه می‌دهد. کاش به جای به جان خریدن سم مهلک ناامیدی، آرام یک گوشه بنشینم و میوه‌مان را بخوریم و بذر امید را به دل خاک بسپاریم تا با توکل بر کُلّ بی‌نیاز، مرواریدهای صبر همچو لوبیای سحر آمیز با اولین طلوع خواستن، جوانه بزنند و رشد کنند و تا آسمان کامروایی و روزهای سبز آینده پیش روی‌مان قد بکشند. با تیشه زدن به ریشه ناامیدی و تلاش و کاشتن بذر جادویی امید، می‌توان معجزه موفقیت را درو کرد. امام جواد علیه السلام می‌فرمایند: اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى. بحارالانوار، ج۵، ص۱۴. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💠خانه پدری مولا ✍فاطمه ابن‌علی فیلم را ببینید! اینجا سامراست. انگار برگ‌های دفتر تاریخ را از روی هم نوشته‌اند. همان روزی که حرامیان درِ خانه‌ی وحی را آتش زدند و پای نحس‌شان را داخل حرم و بیت نورانی علی(ع) و فاطمه(ع) گذاشتند هم همین بود؛ آن شبی که ماموران منصور دوانیقی به خانه جعفر صادق(ع) یورش بردند و حضرتش را با خود بردند هم... در خواب غفلت و راحت‌طلبی اهل حق همیشه شاهد جولان و سر و صدای باطل بوده‌ایم. این فیلم هم دارد همین را می‌گوید. می‌گوید: ای مسلمان! دو قرن در کنج راحت خانه‌ات خوابیدی تا بالاخره با لگد دشمن استعمارگر بیدار شدی! اول نفت و منابع کشورهایتان را غارت کرد، بعد امنیت و ناموستان و بعد اعتقاداتتان. اما در ورای تاریخ این فیلم یک بیداری نهفته است. بیداری اسلامی! و بهاری که از بهمن ۵۷ در ایران شروع شد. همان که با طنین تکبیرهای فرزندان آغاز شد، اوج گرفت و هیمنه متجاوزان را لرزاند. آری! فرزندان خمینی و خامنه‌ای و سیستانی همان دلاوران بیداری بودند که بالاخره پای نحس متجاوز را بریدند و با جان‌هایشان چتر امنیت را روی خانه پدری مولایمان گستراندند. حالا با خون پاک خود خاک این شهر را از نجاست کفار تطهیر کرده تا امن و آرام، زائران حرم شریف حضرت عسکری(ع) را به آغوش بکشد. خدایا در روز عید بیعت با تو و مولایم عهد می‌بندم که همیشه خودم را مدیون سربازان بیداری بدانم.✋ @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. از سربازی تا سر، بازی ✍مرضیه‌ رمضان‌قاسم در ایام امامت امام زمان هر فرد به نوبه‌ی خود به ساحت مقدس حضرت ولی‌ عصر -عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- عرض ارادت می‌کند زیرا هر کدام از ما شیعیان و محبان حضرت سربازانی هستیم که زیر لوای مهدی آل محمد قرار داریم بنابراین اگر می‌خواهیم همچون پرگار سرگشته و حیران دور خود نگردیم و دست آخر در همان مکان اول سردرنیاوریم لازم است هر کدام‌مان با تلاش و مجاهدت به مقام سر، بازی نائل آئیم چرا که در راه امام باید از سرگذشت و تا سرآمد و کارآمد شویم. امید که توفیق سرسپردگی، سرباختن و سر، بازی برای امام زمان نصیب‌مان گردد. از سربازی تا سر، بازی دور باطل نیست بلکه دورِ یار گردیدن و سیر انا لله و انا الیه راجعون است؛ "اللهم ارزقنا" شاگرد‌مکتب سر،باز قاسم‌سلیمانی @AFKAREHOWZAVI
. «اندر مفهوم برائت» ✍زهرا نجاتی اگر عیدبیعت می‌گیریم، یا جشن تاجگذاری دلیلش مشخص است؛ آخرین حجت خدا، در پنج سال و نیمی، امام شده و تمام عالم در کنف عنایاتش می‌چرخد. اما رُفعِ القلم؟ نه.. هیچ کجای دین، موافق زیاده‌روی و مستی نیست خیلی فرق نمی‌کند از شادی باشد یا غم. دین ما آن قدر زیباست و آن قدر عقل محور که هرکجا نقش عقل کاهش پیدا کند، دستور تحریم می‌رسد. می‌خواهد مستی شراب باشد یا مستی شادی یا آهنگ یا رفع القم. و لعن و نفرین آن سه تن؟!! آیا معنای برائت، مساوی است با جشن گرفتن و لعن علنی؟ آیا صرف لعن برزبان راندن چاره است؟ آیا برائت یعنی این؟ 👈🏻اگر کسی معنای تولی و تبری را درست دانسته باشد و دلیلش برای لعن همین باشد، باید به او گفت از جشن و قرمز پوشی و پایکوبی، آنچه که باید حاصل نمی‌شود. راه زیاد دارد برای آنچه که به اشتباه در این جشن‌ها دنبالش هستیم. 👈🏻یک پایش میدانی را به همه به خصوص آنها که در مناطقی کمتر مذهبی هستند، پیشنهاد می‌کنم: نوجوان‌ها و کودکان را بنشانید و از آنها اول اسامی اهل بیت را، بعد کمی توضیح در حد یک جمله در موردشان، بعد نام پدرها و نه مادرهایشان را بخواهید. اگر همه اینها را می‌دانستند، وارد مرحله دوم شوید و از آنها یک جمله بپرسید:«چه کسانی دشمن امام علی بودند و چرا؟» یا بپرسید:« چرا حضرت زهرا در هجده سالگی شهید شد؟» حتی می‌توانید مادرهایشان را یا پدرهایشان را جمع کنید و از آنها در سطح بالاتری بپرسید:«دلیل دشمنی آنها با اهل بیت چه بود؟ یا تفاوت شیعه با بقیه مذاهب اسلام, چیست؟» یا اصلا بپرسید «دلیل دشمنی ما و چنین مناسبت‌هایی چیست؟» 👈🏻قطعا به جز عده کمی، شاهد سکوت یا جواب‌هایی نادرست خواهید بود. 🌀فارغ از این‌که جشن‌های ما، بیش از سود و ثوابش، به ضرر شیعیان در شهرها و کشورهایی که مذاهب شیعه و سنی در کنار همند، است و فارغ از دستور رهبر به علنی نبودن این جشنها، دو مطلب وجود دارد؛ اول اینکه اساسا این جشن‌ها به جز تخلیه روانی یک عده، تاثیری در برائت به معنای حقیقی‌اش ندارد. و دوم اینکه، اگر حقیقتا به دنبال تولی و تبری و تفهیم آن به نسل آینده باشیم، باید ده‌ها برابر حالا، در جهت معرفی هم اهل بیت و هم دشمنانشان آن هم نه به نحو سرسری و خلاصه، که به شکل جریان شناسانه، تلاش کنیم. این جشن‌ها نهایتا چند لعن رد و بدل می‌کند، اما حقیقت آنچه بوده و هست و دلیل دشمنی یا دوستی را در آشنایی با اصل دین و خواندن کتاب اسرار آمیزی مثل «اسرار آل محمد» صلوات الله علیهم اجمعین، می‌توان جست. کتابی که پس از نوشته شدن توسط امام حسن عسکرى علیه‌السلام در صد تایید شد و الان فایل‌های حقیقی و پی دی افش موجود است اما کمند کسای که آن را بخوانند و به نسل بعد منتقل کنند. عید امامت حضرت بقیه‌الله عجل الله فرجه مبارک و دستتان تا قیامت به بیعت با مولا گرم.... @AFKAREHOWZAVI
. «رضا پسر نوش آفرین» ✍طیبه فرید صبح پنجم مهر لباس‌های سلطانی اش را کنده بود و شده بود یک رضای خالیِ خالی. بی هیچ پیشوند و پسوند اضافه ای.سوار کشتی «بندرا» رفتند به سوی سواحل هند.بدون ستاره ی دنباله داری روی سینه و سر شانه اش. بی تاج و چکمه شاهی.توی دلش گفته بود: تُف اندران ارواحت روزگار.وروزگار گفته بود اندران ارواح خودت.به من چه! فکرش را بکن پنج روزِ آزگار کشتی شاه مخلوع مفلوک روی آب دریا معلق باشد.اولش دولت صادق فخیمه ملکه قول داده بود برساندشان به ساحل بمبئی و آزادشان کند بروند هر جهنمی که دوست دارند. به راوی بابت این کلمات تند خرده نگیرید که شرف المکان بالمکین.سال ها هر جا رفته بودند بهشت خودشان بود و جهنم دیگران،اما انگار حالا همه چیز وارونه شده بود.خبری از ساحل بمبئی نبود.کشتی، جایی پرت، وسط آب های گرم و شرجی لنگر انداخته بود.سرغنسول سابق دولت بریتانیا« کلرمونت اسکرین» آمده بود توی کشتی و یک جوری فینگلیش طور بلغور کرده بود که شما درساحل بمبئی حق پیاده شدن ندارید. آه رعیت بود که دامن شاهْ پدرِ پهلوی را گرفته بود،آه میرزا وقتی داشت یخ می زد،آه مجتهدی که عمامه اش را پرانده بودند به جرم ان که اسرار هویدا می کرد و کشیده بودنش بالای دار وقتی که گفته بود افوـّض امری الی الله. آه رعیت مادر مرده ای که چادر از سر ناموسشان کشیده بودند و توی دریای خونِ گوهر شاد غرقشان کرده بود.آه ضعیفه هایی که نهال عمرشان زیر چکمه های قزاقی رضا پالان، نوه ی «مراد سجلِِّ سلطانِ تراریخته»* پایمال شده بود.همه ضعیفه ها به جز تاجی آیرُملو که شریک روزهای تباهی اش بود. رضا حالا دیگر نه شاه بود و نه سپه سالار و نه حتی رضا پالانی.فقط و فقط یک اسیر جنگی پیر بود. باید توی مسیر رسیدن به بندر، آن موقع که توی کرمان گوش درد گرفته بودو دکتر جلوه برایش استراحت تجویز کرده بود اما انگلیس ها گفته بودند« تخت گاز برو بندرعباس کشتی بمبئی سه روز بیشتر منتظر نمی ماند»، می فهمید چه خبر شده!هر چند که اگر هم می فهمید توفیری نمی کرد،مردم از جانش سیر بودند.از بس نان سنگک دو ور کنجدی اش را زده بود توی خون ملت.کشتی قفس معلقی بود روی آب. ساکنین کشتی قرار بود وقتی رسیدند هندوستان، بروند پی زندگیشان،یک جای خوش آب و هوا مثل شیلی. اما دولت فخیمه اجازه نداده بود. می خواست زندانی های بی وطن را بفرستد موریس. آدمی که به خاک و رعیتش خیانت می کند بی وطن است، هیچ جاییست.و انگلیسی ها این را فهمیده بودند. کشتی به جزیره رسید و خانواده پهلوی بی محمد رضا در میان پیشواز سرد استقبال کننده هایی که وجود نداشتند،سر به زیر،قدم به خاک موریس گذاشتند.پیر شاه توی آن آب و هوای جهنمی آرزو کرد کاش نوش آفرین گرجی مُرده بود و او را نمی زایید.تازه اولک آوارگی اش بود... جزیره دوربان، ژوهانسبورگ...آفریقای جنوبی! بگذریم. ساعت سه صبح چهارم مرداد، توی خواب نه چندان عمیقش مُرد.زیر شمد نازکی که روی سینه اش سنگینی می کرد.بی تاج و تخت، بی خَدَم و حَشَم. *روایت سلطان تراریخته به قلم نگارنده @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسم تاریخ، تکرار است ✍آمنه عسکری منفرد ▪️آری! «تاریخ تکرار می‌شود»، یک روز در کوچه‌ی بنی‌هاشم و روزی در غزه و جِنین... روزی تابوت امام شیعیان را تیرباران کردند تا حقانیت شیعه را منکر شده، مانع بیدارشدن دلهای روشن گردند و حقیقت را خاموش کنند و دیروز حتی از تابوتِ شیرزنی که به دفاع از قدس برخاسته بود، از ترس جسارت کردند. ▪️تفاوت آنجاست که دیروز مدعیان، امام کریم شیعه را تنها گذاشتند و مردم بی‌بصیرت در خواب غفلت و عافیت آرمیدند تا دلی بیدار نشود، امروز اما نه تنها مسلمین که این خونها، جهانی را بیدار کرده. چراکه «بیداری نتیجه‌ی عبرت» است. ▪️بیدار باش! این سگان هار متجاوز، تاجران خوش رنگ و لعاب زمین مجازی‌اند، که دیرگاهی است با لباس تزویر، اینجا در میدان «سَر می‌بُرَند» و آنجا «هوش از سَر می‌بَرَند.» ▪️رسمِ تاریخ اما تکرار است و تکرار مایه‌ی عبرت. امروز باید حاصل این همه ظلم «عبرت» و «بیداری» و نتیجه‌ی بیداری خروج از فضای مجازی بیگانه‌ی به ظاهر بهشت؛ اما در حقیقت منجلابی باشد که از ترس بیداری من و تو، نه تنها نامِ شهیده‌ات «خبرنگار شهیده، شیرین ابوعاقله» که رسمِ سردارت «شهید سلیمانی» را هم حذف می‌کنند، تا «بیداری» در نطفه خفه شود. ▪️امروز اما انتخاب با توست، که «مسخ نیرنگ عروس هزار چهره» باشی و مستانه در زمین دشمن به رقص آیی یا «بیدار به قیام سرداران بی سَر»، درخون خود شناور... @AFKAREHOWZAVI
. خبرنگاری خاموش شد ✍صدیقه عالیپور زمانه عجیب است و گاهی طاقت فرسا، می گویی چه طور؟ بگذار از حضور یک زن با جلیقه‌ی خبرنگاری بگویم که درحال گزارش گرفتن خبری است؛ اما به جای آنکه صدایش در آنتن تلویزیون طنین انداز شود، گلوله به سویش هجوم می‌آورد، صوت وجودیش را به خاموشی می رساند. گفتم:زمانه طاقت فرسا می‌دانی چرا؟ همان‌هایی که شعار دموکراسی ،آزادی بیان ،حقوق بشر سر می دادند، شیرین ابوعاقله را به سکوت، توقف و تمام شدن رساندند. اما نمی‌دانند هرقطره ی خونی که ازیک فلسطینی روی زمین جاری می‌شود، مردمان آن زمین پویاتر، ایستاده‌تر درمقابل باران شهاب سنگ‌ها ،گلوله ونیزه‌ها می‌ایستند . همان گونه که در انقلاب اسلامی ما برای شهیدان والا مقامی چون شهیده ناهید فاتحی کرجوها و زینب کمایی و...رخ داد. واما رسانه شدن ،برای دفاع از مظلوم وفریاد هل من ناصر دادن و لبیک خواستن هیچ وقت پوچی ندارد، بلکه سمبل جاودانگی را برای اهل این مهم را رقم میزند. همان گونه که آسیه«سلام الله علیها »در دربار الحاد و کفر از خودگذشتگی نمود و اذعان مسلمانی ودفاع از حقیقت نمود، حال که می نگریم اسم و رسمی از قصر و فرعون نیست ولی آسیه جاودانه شد. امثال ابوعاقله هم همین طور هستند، اگرچه دولت غاصب در راستای خاموش کردن صوت فلسطینی هاست ولی شهدای فلسطینی، مقاومت زنده‌اند و دیگران را به سوی این رسالت فرا‌ می‌خوانند. @AFKAREHOWZAVI
شیفته حقیقت ✍خالقی 🔺 خواهرم، چه خوب حقیقت را درک کردی، هر چند ظاهرت با من فرق می‌کرد. اما احساس می‌کنم تو نیز همچو من لبیک گوی ولی جامعه‌ بودی. 🔺 دفاع از مظلوم آرمان منست، اما تو......!! چه زیبا، چهرهٔ کریه دشمن را با خون خود و با تشییع مظلومانه‌ات به تصویر کشیدی. و این آرمان هنوز خون می‌طلبد. 🔺شاید مصداق آیه۸۳سوره مائده( وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‌ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِين) تو بودی، که با آرزوی شهادت، قطره‌ای شدی تا به اقیانوس گواهان حقیقت بپیوندی. @AFKAREHOWZAVI
. «شیرین صدای فلسطین» ✍سیده ناهید موسوی یک سال از شهادت مظلومانه «شیرین ابوعاقله» بانوی مسیحی که تنها جرمش رساندن صدای مردم فلسطین و دقیقا کرانه باختری است می‌گذرد. با فرم خبرنگاری و کاملا معلوم الحال هدف گلوله مستقیم از سربازان کودک کُش اسرائیل قرار می‌گیرد. تنها به دلیل مخالفت با اشغالگری صهیونیست ها و نوشتن گزارش های متعدد علیه جنایت‌های دشمنانه رژیم صهیونسیتی علیه فلسطینیان شهرت داشت.خبرنگار فعال‌درخاورمیانه،شیرین ابو عاقله یک خانمِ فلسطینی تبار و ساکن بیت لحم، خبرنگاری با سابقه ای درخشان از گزارش‌ها و فعالیت ها که سابقه ۲۵ سال خبرنگاری در شبکه الجزیره را دارد. او به دلیل عشق و دلبستگی که به وطن مظلوم خود و دفاع از آرمان‌های آن دارد بواسطه رساندن خبرجنایات و کودکُشی رژیم اسرائیل، بی دفاع و در مقابل دیدگان به وحشیانه ترین شکل ممکن ترور می‌شود. و صدای شلیک گلوله‌ای که در دنیا می‌پیچد، اما صدای حقوق بشر و پاسخی برای این قضیه تلخ و تجاوزات ادامه دار شنیده نمی‌شود؟ آیا تنها برانگیخته شدن و حیرت افکار عمومی عربی و بین المللی کافیست؟ دیگر میزگرد، تحلیل و نظرات کارشناسانه وحمایت‌های غرب دردی را درمان نمی‌کند زیرا چهره پلید و شوم رژیم صهیونسیتی برای همگان عیان شده است. مسلمان هستید یا مسیحی ،با هر دین و مذهبی که باشید اگر ذره‌ای وجدان بیدار،آزادگی و انسانیت دارید در هر نقطه از این جهان صدای شیرین باشید و صدای فلسطین. باشد که خون‌های پاک و مظلوم شهیدانِ در این سال‌ها، رسوایی و مُهر نابودی اسرائیل و آزادی قدس شریف را بزند. نصرٌ من الله و فتح قریب @AFKAREHOWZAVI
. ۱۰ توصیف از بارداری که کمتر شنیده‌اید: ✍اشرف پهلوانی، طلبه و مدافع سلامت مادر و کودک 🔶 بارداری تاریخ‌ساز است. چون زندگی زنان را به دو دوره قبل از مادری و بعد از آن تقسیم می‌کند. 🔶 بارداری دارو است. چون باعث بهبودی نسبی برخی بیماری‌های خود ایمنی، مثل روماتیسم مفصلی و بیماری ام اس می‌شود. 🔶 بارداری اکسیر زندگی است. چون سرطان‌های خطرناکی مثل سرطان تخمدان و پستان را به میزان قابل توجّهی، کاهش می‌دهد. 🔶 بارداری جُربُزه می‌خواهد! چون هر کسی نمی‌تواند این وظیفه سنگین را به سرانجام برساند. 🔶 بارداری کاتالیزور است. چون بارمسئولیتش، باعث تسریع رشد روح زن می‌شود. 🔶 بارداری آینده‌ساز است. چون رشد و تکامل جنینی که فردای جامعه را می‌سازد در این دوران است. 🔶 بارداری تولید نیاز می‌کند. چون یک‌سری نیازهای جسمی و روحی روانی زن در این دوران افزایش پیدا می‌کند. 🔶 بارداری تولید حق می‌کند. چون حق شکر و اطاعت در این دوران و پس از آن، بر دوش فرزند گذاشته می‌شود. 🔶 بارداری با دو دوتا چهارتای دنیا منافات دارد! چون نُه ماه تمام، سختی است و حسن ختامش بزرگترین دردهاست؛ اما کلّی آدمها برای چشیدن این سختی‌ها، هزینه‌ها می‌کنند. 🔶 بارداری شکلات تلخ است. چون با تمام سختی‌ها و تلخی‌هایش شیرین است و دوست‌داشتنی. 🥀چشیدن این شکلات خوشمزه را برای تک‌تک زنان سرزمینم آرزومندم. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. تجلی عشق سیده فاطمه موسوی باردئی کوچه های دلتان را مفروش از گل های محمدی کنید که سرمایه وحدت و ذخیره عظمت مسلمین از راه می رسد. تولد خورشیدیست که به زمین آمد و شبِ زمین را تبدیل به روز کرد. پسری به دنیا امده که به یمن قدوم مبارکش عرشیان بین زمین و آسمان در رفت و امد هستند و زمین را لاله باران می کنند. تاج آفرینشی که سیاه و سفید و فقیر و غنی برای او فرقی ندارد. میلاد عزیزیست که عرش رابه هیجان اورده و فلک نظیر چهره ی او را ندیده است. آری تولد پیامبر اخلاق و مهر است. ولادتی که در مکه اتفاق افتاد و سایه بان حمایت این دردانه ی خلقت همیشه بر سر مظلومان بوده است. مولود زیبای امنه که تا نامت برده می شود چراغهای صلوات در جانمان فروزان می شود، میلادت مبارک‌مان باشد. گوش کن هفت آسمان در شور و حالی دیگرند عرشیان و فرشیان نام محمد(ص) می‌برند فرارسیدن هفته وحدت و میلاد سراسر نور پیامبر مهر و رحمت حضرت محمد (صلوات الله علیه) و امام جعفر صادق(علیه السلام) تهنیت! @AFKAREHOWZAVI
. رایحه‌ی حضورنجمه صالحی دلِ هجران کشیده‌ام در شعاعِ نورِ وصلِ تو، گم می‌شود؛ دست روی قلبم می‌گذارم تا حس کنم لطافتِ گلبرگ محمدی را عطر حضورت را، عمیق، نفس می‌کشم به جبرانِ ثانیه‌هایِ بی‌تو بودن کاش مثل تو جاودانه می‌ماند، این حس و حال! https://virasty.com/najmehsalehi/1695922608607186932 @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. دل‌گویه‌ای با ناهید کیانی ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد ناهید جان سلام خداقوت، دست و پنجه‌ات طلا. وقتی فهمیدم از دور مسابقات آسیایی حذف شدی، تصمیم گرفتم با شما درد دل کنم. ناهید جان! به الله وسط پرچم‌مان قسم، چقدر از باختت ناراحت شدم و چقدر امید داشتم به مدالت. اصلا در شمارش طلا‌ها، مدالت را کنار گذاشته بودم. اما نشد. اما روزگار پستی و بلندی دارد، بالا و پایین دارد. خیلی شنیدیم شکست مقدمه پیروزی‌است. حتما درست است به شرطی که درس بگیریم. اصلا خدا شاید تلنگری می‌زند که حواسمان جمع شود که از علت تامه همه وقایع غافل نشویم. رنگ خدا و بوی خدا در شکست‌ها بیشتر حس می‌شود، وقتی که دلت می‌شکند و سیم بندگی وصل وصل می‌شود. شاید سختی‌ها تلنگری برای ناشکری باشد، برای شکری که فراموش شده. برای شکری که با ناشکری طاق زده شده. گاهی تلخی‌ها آزمون بندگی است که بله خدا هست. حضرت امیر(ع) فرمودند:« عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم یعنی خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیمها گشوده شدن گره‌ها و نقض اراده‌ها شناختم. ناهید جان! پرچم قشنگ‌مان را مراقب باش و محکم بگیر، درست مثل پرچمداری بازی‌های آسیایی محکم محکم. نکند رنگ و ریو دنیای فراموشی، زیبایی‌های زندگانی‌مان را از یاد ببرد. هیچ جای دنیا خبری نیست، هرچه هست در دست خداست، عزت و ذلت. هم می‌دهد و هم می‌گیرد. خدا کند کفران نعمت نکنیم. ناهید جان در زیر سایه محبت اهل بیت بمانی و در زیر لوای پرچم ایران عزیزمان همیشه بدرخشی. @AFKAREHOWZAVI
. «حفره» ✍زهرا نجاتی و آخرین خانه‌ی من و تو همین‌جاست. همین حفره باریک که ارتفاعش به قدر ارتفاع و حجم جسممان خواهد بود. وحیدا فریدا.. تنهای تنها.. نه مدرک و پز اجتماعی، همراهمان خواهد بود، نه از آنچه غیر از ملکات با خودمان همراه کرده‌ باشیم. از تمام کسانی که روزی دعوتمان می‌کرده‌اند به گناه، نه از آنها که می‌گفتند:_ انجام بده، گناهت پای ما، و نه از آنها که ادعای عشق به ما داشتند، خبری نخواهد بود. جسمی پاک نخواهیم داشت، و وضعی که از ما فرار خواهند کرد. ما می‌مانیم و آنچه با خود کرده‌ایم. ما می‌مانیم و دل که به یاد وه کسی تپیده است. ما می‌مانیم و تنها آنچه رنگ و بوی عادت و ملکه، در ما دارد. ما می‌مانیم و صدق نیت‌ها، نه مهربانی‌ها که دلیل مهرها، غضبها، تردیدها، عمل‌ها. ما می‌مانیم و حفره‌ای تاریک که تنها برای عده‌ای که دنیایشان به رنگ حسین فاطمه بود، روشن و درخشان خواهد بود. و کسانی که عشق در رابطه آنها و امام رئوف، حرف اول را می‌زده، مرگ و قبری، منور به نورش، خواهند داشت. امشب شب جمعه‌ است، هم یاد آن تنهایی کنیم، هم یاد کسانی که سال‌ها و ماهها و روزهاست زیر سنگینی لحد، آرام گرفته‌اند و فرصتی به جز لطف ما، برای نورانیت خانه ابدیشان ندارند. 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃 @AFKAREHOWZAVI
. افتخاری ✍نرگس سلیمانی واژه‌ی"افتخاری" می‌تواند یکی از زیباترین واژه‌ها در دنیای پسوندها باشد، و تویی که به دل آتش زدی و در دل ما "آتش نشان افتخاری" شدی! درست در زمانی که شیطان داشت بذر ناامیدی از نسل جدید را در دلمان می‌کاشت و عجیب ما را وسوسه می‌کرد که امید آقاجان‌مان را به آینده و نسل آینده نبینیم! "رفتی" و یا بهتر بگویم "آمدی" و دهه هشتادی‌ها را جور دیگری سربلند کردی! همان طوری که حججی سربلند کرد ما دهه هفتادی ها را! آمدنت به دنیای قهرمان‌ها که نه، به دنیای پهلوان‌ها چقدر پر برکت بود آتش نشان افتخاری! @AFKAREHOWZAVI
. باند سبز ✍️ فاطمه خانی حسینی سر شانه‌هایم آتشی کوچک نشسته بود و با پارچه لباسم بازی می‌کرد؛ به تدریج آتش، با تنم نیز هم‌بازی شد و تمام وجودم را در آغوش گرفت. تنم می‌سوخت، لااقل چیزی که احساس می‌کردم از تنم مانده؛ اما وضع چشمانم بدتر بود. مثل اینکه بسوزی و بخواهی بدوی و آتشت شعله‌ورتر شود. من نمی‌دویدم، تکان نمی‌خوردم، اما با پلک زدنم بیشتر می‌سوختم و دلم می‌خواست ضجه بزنم؛ اما دهانی برای ناله نداشتم. شاید ناله زدن مانند قطره‌ای روی دردم بریزد و از آن بکاهد. هرلحظه بیشتر و بیشتر می‌سوختم و آتشم شعله‌ورتر می‌شد. پوستم سوخته بود اما آتش از درونم برخاسته بود؛ گرما و عطش روز عاشورا را کاملا حس می‌کردم، قطره‌ای آب برای کویر تنم، حکم دریا را داشت. چشمانم در دود و گرما بسته شد و در خنکای باد کولر بیمارستان، باز. تنم بی‌حس بود، دستانم رمق نداشت. آن لحظه فقط برای خداحافظی با دل مادرم و نگاه پدرم آمده بودم. دست راستم را که در بین باندها گم شده بود؛ بالا آوردم، فقط همین... همیشه از صحبت‌های هنگام خداحافظی خوشم نمی‌آمد، فکر می‌کنم حرف‌هایی که در طول مهمانی می‌زدیم خیلی مهم‌تر از کلام آخر است، مهمانی من در این دنیا تمام شده بود و حرف‌هایم نیز ... تقدیم به شهید نوجوان علی لندی 🔗متن کامل در صفحه یادداشت @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «ل۳۱ عاشورا» ✍سیده ناهید موسوی مصداق «ما رأیتُ إلا جمیلا ...» این دیالوگ تاریخی و ماندگار میان مهدی باکری و احمد کاظمی است.« کاش این‌جا بودی احمد، نمی‌دونی چه بهشتیه...» از فیلم‌ «غریب» تا سریال «عاشورا»، کردستان یا خوزستان فرقی نمی‌کند. شهید محمد بروجردی‌ها و شهیدان حمید و مهدی باکری ها مردانه و با اخلاص ایستادند،فقط برای دفاع از خاک وطن از خانه، خانواده و فرزندان خود گذشتند تا میهن به دست دشمن نیفتد. درک این همه دلاوری و مردانگی برای یک انسان معمولی بسیار سخت است، باید خواند و شنید و در تاریخ کنکاش کرد و فیلم‌ها تماشا کنید. تا ذره‌ای از این انسانیت ستودنی شهدا را احساس کرد. سه‌ برداران باکری که تا به امروز به خانه بازنگشتند. علی باکری به دست ساواک شهید شدند، حمید و مهدی که در عملیات جزیره مجنون شهید می‌شوند و تا بحال پیکرشان بازنگشته است، مزار و آرامگاهی ندارند اما نام‌هایشان زنده و بزرگ مردانی بی مثال اند و الگویی برای امروز و فردای این مرز و بوم هستند. سریال عاشورا، به کارگردانی آقای حجازی فر، روایت زندگی شهیدان مهدی و حمید باکری و یادی از حماسه سازان لشکر ۳۱عاشورا است. مهدی باکری نظامی ایرانی و از فرماندهان سپاه پاسداران در دفاع مقدس است. شهردار ارومیه و مشغول خدمت به مردم شهر بودند. اما حضور در جبهه را به پشت میز اداره و کارهای اداری ترجیح می‌دهند. شرایط سخت است اما آقا مهدی باکری در طول جنگ مجبور به انتخاب می‌شوند. برادرشان حمید همانند دیگر رزمندگان شهید می‌شوند و تا راهی برای خروج شهدا پیدا نشود، عقب کشیدن پیکر حمید جایز نیست. یا همه را می‌آوریم یا هیچکس حتی اگر برادرم باشد. فرمانده لشکر ۳۱عاشورا، شهید مهدی باکری، در لحظات حساس و سخت بهترین و منصفانه ترین تصمیمات را می‌گیرد. به موقع جدی و محکم است گاهی هم شوخی می‌کند به سرباز و رزمنده، پیر و جوان احترام می‌گذارد. دشمن عزمش را جزم کرده و سخت می‌تازد، اما او همچنان مقاومت می‌کند. شما بروید ما هستیم! اگر اتفاقی برای شما بیفتد روحیه رزمندگان از بین می‌رود! من هستم غیر ممکن است بچه‌های مردم را زیر آتش و گلوله رها کنم... آذری زبان و اهل ارومیه است اما وقتی اسم وطن و دفاع از خاک و ناموس باشد. در هر خطه که لازم است حاضر می‌شوند. در مرز و هور فرقی ندارد.کافیست شهید باکری پرورش داده باشید. تاریخ ساز و ماندگار می‌شوید به شرطی که از نفس خود، مادیات، مقام و منصب ها بگذرید، شهدا همگی درس هستند و چراغ هدایت برای بشریت، الان اما جبهه شاید خط مقدم، گلوله و خمپاره نباشد، اما جنگ هست، با رسانه، تفکرات، فرهنگ و عقاید، مجازی ولی کاملا حقیقی است. آگاهی و دشمن شناسی از هر زمان دیگری اکنون بیشتر نیاز است. تلنگر اصلی برای مسولین کشور است، صرف وعده دادن و حضور در ادارات، کار پیش نمی‌رود. برای ایران قوی باید کف میدان حاضر و مردم داری کرد تا دولت مردمی به کمال خود برسد و دِین خود را به شهیدان دفاع مقدس ادا کند. نصرٌ من الله و فتح قریب @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا