eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
1.8هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
283 ویدیو
22 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖مرگ بر آمریکا؛ شعاری در خور ماهیت آمریکا ✍️زینب گودرزی در طول تاریخ معاصر، گروهی از جریان‌های ساده‌انگار که خود را صاحب فضل، تدبیر و روشنفکری دانسته و می‌دانند، حیات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران را گره زدند به، دخالت‌های بی‌جای بیگانگان. این درحالی‌ست که ایران کشوری با تمدن کهن، دارای تاریخی غنی، موقعیت استراتژیک و سوق الجیشی،در منطقه غرب آسیا که همواره آن‌را کانون توجهات جهانی به ویژه آمریکای مستکبر قرار داده است. ماهیت استکبار؛ بر سلطه‌جویی و دست‌اندازی به منافع دیگران است. برای استمرار نفوذ خود، به احداث پایگاه‌های نظامی، غارت منابع و معادن، مداخله در امور داخلی کشورها می‌پردازد. 《این همان استکباری است که ما با آن خصومت داریم و علیه آن شعار می‌دهیم.》بیانات امام خامنه‌ای۱۳/آبان/۱۴۰۴ برخی از همین ساده لوحان که اتفاقا از _چهره‌های مشهور سیاسی_فرهنگی_هستند، علت دشمنی آمریکا با ملت ایران را، در "شعار مرگ بر آمریکا" می‌دانند. دکتر محمد مصدق_نماد ملی‌گرایی، استقلال طلبی_ شعار مرگ بر آمریکا سرنداد و حتی دست دوستی، سمت آمریکا دراز کرد، اما آمریکا استقلال و ملی شدن نفت ایران را که باعث قطع تامین منافع استکباری‌‌اش بود را برنتافت. کودتای آمریکایی_ انگلیسی (۲۸/ مرداد/۱۳۳۲) ؛ نشان از ذات و ماهیت مزورانه آمریکا دارد. ساده اندیشی و غفلت مصدق در اعتماد بی‌حد به آمریکا و بازگشت شاه فراری و ۲۵ سال سلطه و دیکتاتوری‌اش، راهی برای تسلط مجدد آمریکا بر کشور ما و دست‌یابی سهل بر منابع و موقعیت‌های حساس و استراتژی و پرمنفعت ما، برای آمریکا شد. استکبار جهانی؛ برای رسیدن به اهدافش نقاط قوت و اقتدار ملت‌ها را سلب می‌کند و با تحریم، ناامیدی، نشر اکاذیب بوسیله امپراتوری رسانه‌ای‌اش و جلوگیری از مقاومت، در صدد به زانو درآوردن ملت های غافل است. این‌ها گوشه‌ای از ذات استکبار است، ماهیتی جدا ناشدنی که اگر ذره‌ای اهل عقل و تامل باشیم، خواهیم دانست که صرفاً "شعار مرگ بر آمریکا" باعث دشمنی او بر ملت‌های جهان به ویژه ایران نمی‌باشد. @AFKAREHOWZAVI
به بهانه تصویب طرح اصلاح قانون مهریه ✍فاطمه راعی مهریه در سنت اسلامی، ریشه در آیه قرآن و بر مبنای «صداق» یا «صدقه» (به معنای هدیه یا نشانه‌ی صدق و راستی مهر مرد نسبت به زن) تعریف شده است. این مفهوم در گذر زمان و در نظام حقوقی ما دچار تحول کارکردی شده و امروزه، علاوه بر جنبه‌ی هدیه، به عنوان یک پشتوانه و ابزار حمایتی از زن در جریان زندگی مشترک و به‌ویژه پس از بروز اختلافات و مشکلات، در نظر گرفته می‌شود. این تغییر کارکردی، فارغ از قضاوت درباره درستی یا نادرستی آن، یک واقعیت اجتماعی و حقوقی است که بی توجهی به آن می‌تواند منجر به تضییع حقوق افراد شود. طرح اصلاح قانون مهریه که اخیراً کلیات آن در مجلس تصویب شد، متشکل از چند محور اصلی است که نکات قابل توجهی دارد و در هر سه جنبه، حمایت‌های قانونی از زنان کاهش جدی داشته است: ۱. کاهش سقف مهریه و تغییر نحوه وصول یکی از محورهای اصلی این طرح، کاهش سقف مهریه قابل پیگیری قانونی از ۱۱۰ به ۱۴ سکه است. زن در صورت درخواست مهریه، تنها تا ۱۴ سکه را می‌تواند از طریق قانون پیگیری کند و حکم عدم پرداخت (ممنوعیت خروج یا جلب) بگیرد، و مهریه مازاد بر آن عندالاستطاعه می‌شود. که همین ۱۴ سکه نیز در صورت اثبات اعسار (ناتوانی پرداخت) زوج، ابتدا تقسیط شده و تنها در صورت عدم پرداخت مجدد اقساط، پس از طی مراحل قانونی، حکم جلب زوج صادر می‌شود. در نظام قانونی که مهریه تبدیل به یکی از عوامل حمایتی از زنان شده و در صورت بروز مشکل صرفاً می‌توانند به آن متوسل شوند، کاهش سقف آن به ۱۴ سکه نه تنها بازدارندگی لازم برای مرد را نخواهد داشت، بلکه منجر به، به حاشیه رفتن حق زن در دریافت مهریه می‌شود. ۲. تغییر در حق حبس زوجه (حق امتناع) حق حبس یا حق امتناع زوجه، یکی دیگر از موارد حمایتی زنان است که طبق آن زن حق دارد تا دریافت کامل مهریه، از تمکین به زوج خودداری کند. در اصلاحیه جدید آمده است که در صورت پذیرفته شدن اعسار زوج و یا تقسیط مهریه یا پرداخت حتی یک قسط یا بخشی از آن، حق حبس زوجه ساقط می‌شود. با این تغییر، زن اهرم فشاری که برای طلب همان اندک مهریه ۱۴ سکه‌ای را هم داشت، از دست می‌دهد، زیرا به محض تقسیط شدن، حق امتناع او از بین می‌رود. ۳. اصلاح قانون عسر و حرج و حق طلاق ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی بیان می‌دارد که زن در صورت عسر و حرج در دوام زندگی مشترک می‌تواند تقاضای طلاق کند و اگر مرد امتناع کرد، به اذن حاکم شرع می‌تواند طلاق داده شود. در این اصلاحیه، عسر و حرج تنها در صورتی محقق می‌شود که زوجه حداقل دو سال متوالی جدا زندگی کند و تشخیص دادگاه نسبت به او کراهت شدید داشته باشد. سوال اصلی آن است که اگر زنی در زندگی متحمل عسر و حرج شدیدی شده باشد، اما توانایی و یا حتی اجازه زندگی جدا و مستقل را نداشته باشد، دیگر امکان تقاضای طلاق و اثبات عسر و حرج را ندارد؟! این سه مورد ذکر شده از اصلی ترین موارد طرح اصلاح قانون مهریه بود که در هر سه، جنبه های حمایتی قانون از زنان کاهش جدی داشته است. نکته قابل توجه آن است که در مقدمه این طرح هدف تنظیم این طرح، حمایت از خانواده و حفظ و تحکیم آن، ذکر شده، البته گویا خانواده در ذهن نویسندگان طرح صرفا در قوانین حمایتی از مرد خلاصه می‌شود و زن هیچ جایگاهی ندارد، و دور از انتظار هم نیست در طرحی که در اسامی نویسندگان آن اسم یک زن هم به چشم نمی‌خورد، از زنان حمایت شود. @AFKAREHOWZAVI
تصادف زمان در فرهنگ ایرانی، ایام و مناسبت‌های سالانه، بیش از یک سری رویدادهای تاریخی یا مذهبی، نمادی از ارزش‌ها، احساسات و مفاهیم عمیق اجتماعی هستند. ما ایرانی‌ها، از قدم اول تا آخرین لحظه، سعی می‌کنیم اقدامات مهم خود را با ایام خاص سال، همچون روزهای مذهبی، ملی و سیاسی، هماهنگ کنیم. این هماهنگی، نه تنها به عنوان یک عادت فرهنگی، بلکه به عنوان یک «فرهنگ ایمانی و اخلاقی» در نظر گرفته می‌شود. از این تقارن، نه تنها خوش‌یمنی و برکت برمی‌آید، بلکه یک الهام گرفتن از نور و نهضت دینی و ملی نیز صورت می‌گیرد. این امر، در واقع نشان‌دهنده یک ارتباط عمیق و پیوندی بین زندگی روزمره و ارزش‌های مذهبی و ملی است. در سال ۱۴۰۴ ه.ش، روز ۱۳ آبان، که به عنوان «روز استکبارستیزی» شناخته می‌شود، با سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همزمان شده است. این تلاقی زمانی، می‌توان یکی از مهم‌ترین و عمیق‌ترین تداخلات تاریخی و معنوی در فرهنگ ایرانی باشد. این روز، نه تنها به عنوان یک تاریخ، بلکه به عنوان یک پیام ایمانی، ملی و اخلاقی، در سرتاسر جامعه ایرانی احساس می‌شود. این تداخل را می‌توان یک نظام معنوی و فکری دانست که نشان می‌دهد، دفاع از حق و مبارزه با ظلم، در تمام دوره‌های تاریخ، بخشی از هویت اسلامی و ملی ایران است. روز ۱۳ آبان، نمادی از مبارزه با ستم و ظلم است. مقام معظم رهبری در سخنرانی‌ ۱۳آبان سال ۱۴۰۴، بیان داشتند: «کلمه‌ی «استکبار» یک کلمه‌ی قرآنی است، در قرآن به کار رفته.استکباریعنی خودبرتربینی؛ این معنای «استکبار» است؛ [یعنی] یک دولت، یک انسان، یک مجموعه، حالت خودبرتربینی داشته باشد» بنابراین، استکبارستیزی نه تنها مبارزه با سیاست های اشتباه، بلکه مبارزه با تکفیر و ستم نیز به شمار می‌رود. روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، به عنوان یکی از مهم‌ترین روزهای تاریخی در فرهنگ اسلامی، یادآور این است که ایشان، در برابر ظلم و ستم، با ایستادگی، مبارزه و فداکاری، نماد استکبارستیزی و ظلم‌ستیزی شناخته می‌شوند. حضرت زهرا سلام الله علیها در دفاع از حق و حقیقت، جان خود و حتی جان جنین ۶ماهه‌اش را نیز فدا کردند. ایشان نه تنها از طریق عمل، بلکه با خطبه‌های غرّا و تکان دهنده، موضع خود را در برابر ستم و تحریف مشخص کردند. این مبارزه، نه تنها مربوط به زمان خود بود، بلکه به عنوان یک الگوی ایستادگی در برابر ستم، در تمام دوره‌های تاریخی مورد توجه قرار می‌گیرد. این تلاقی زمانی، یک فرصت است برای تأمل و بازگشت به ارزش‌های اصلی. این روز، نه تنها یادآور شهادت یکی از نمادهای امامت و ولایت است، بلکه یک دعوت به «عمل و مبارزه در عرصه استکبارستیزی» نیز به شمار می‌رود. چقدر تاکنون در عرصه استکبارستیزی و دفاع از حق و مظلوم، قدمی برداشته‌اید؟ آیا این روز، فرصتی برای بازسازی اراده و ایستادگی در برابر ظلم و ستم نیست؟ این سوال، نه تنها به شما می‌پردازد، بلکه به همه افرادی که در جامعه ایستادگی می‌کنند، دعوتی است تا در مسیر دفاع از حق و مبارزه با ظلم، پیشرو و نمادی از استکبارستیزی باشند. ✍ فاطمه پورشهامی @AFKAREHOWZAVI
«وقتی دل و زبان یکی نیست» تأملی در پدیده‌ی تعارف از منظر ارتباطات انسانی ✍ لیلا رستمی ما ایرانی‌ها از همان کودکی با واژه‌ی «تعارف» بزرگ می‌شویم؛ رفتاری که ریشه در فرهنگ مهمان‌نوازی و احترام دارد و به‌ظاهر نشانه‌ی ادب و شخصیت است. اما هر رفتار فرهنگی، زمانی که از حدّ تعادل خارج شود، پیامدهای ناخواسته‌ای به دنبال دارد. در علوم ارتباطات، تعارف نوعی ادب‌ورزی زبانی به شمار می‌آید؛ یعنی برای حفظ حرمت دیگران و لطافت کلام، حقیقت درونی خود را با زبانی نرم بیان می‌کنیم. براساس نظریه‌ی ادب براون و لوینسون، چنین راهبردهایی برای حفظ چهره‌ی اجتماعی افراد به کار می‌رود. با این حال، مشکل زمانی پدید می‌آید که نیت درونی با کلام بیرونی هم‌سو نباشد. در این حالت، تعارف به نوعی ناهم‌خوانی هیجانی¹ تبدیل می‌شود و زمینه‌ی سوء‌تفاهم، سردرگمی و برداشت نادرست را در تعاملات انسانی فراهم می‌کند. در زندگی روزمره، گاه به نام تعارف سخنی می‌گوییم که از درون به آن رضایت نداریم. شنونده نیز بر اساس گفته‌ی ما تصمیم می‌گیرد، نه بر اساس احساس پنهان ما. این دوگانگی، از دیدگاه ارتباطات انسانی، به کاهش اعتماد میان‌فردی و در نهایت تضعیف سرمایه‌ی اجتماعی اعتماد می‌انجامد. پیامد چنین رفتاری، سردرگمی در روابط، کاهش صداقت در تعاملات و شکل‌گیری نوعی فشار روانی در گوینده است؛ زیرا فرد میان احساس درونی و رفتار بیرونی دچار تعارض می‌شود. این تعارض، به مرور، سلامت روان و کیفیت ارتباط را تضعیف می‌کند. شاید زمان آن رسیده باشد که شفاف‌تر و در عین حال مؤدب‌تر باشیم؛ صادقانه اما محترمانه سخن بگوییم. اگر به امری رضایت نداریم، با احترام بیان کنیم و اگر تصمیمی نداریم، وعده ندهیم. زبان ما نماینده‌ی دل ما در میدان ارتباط است؛ هرچه این دو هماهنگ‌تر باشند، روابط انسانی نیز پایدارتر و سالم‌تر خواهند بود. دل و زبان اگر یکی شوند، هم احترام می‌ماند و هم اعتماد. ¹ emotional dissonance @AFKAREHOWZAVI
. معصومیت از دست رفته بابابزرگ شیرین ودوست داشتنی بود.محاسن بلندوسفیدی داشت.بااینکه مسئله گوی شهر بود و تمام کتابهای کتابخانه ی بزرگش را خوانده بود،با نوه های کوچکش همبازی میشد. هروقت پای تلویزیون محو کارتونی میشدم از پشت نوک موهایم را میکشید و خودش را پشت دستهایش قایم میکرد .انگار که چون مرانمیبیند من هم دیگر نمیبینمش. من مفهوم شوخی را از بابابزرگ یادگرفتم.شوخی هایش ناب وخلاقانه بود.با بزرگ وکوچک شوخی میکرد. نه سن وسال مانعش میشد نه پرستیژ و جایگاه علمی اش. فقط یک مانع داشت. خط قرمزش گناه بود. لبخند خدا را به بهای لبخند مردم میخرید. دنیای بعداز بابابزرگ ها، دنیای شوخی های بی ارزش وخنده های بی خداشده. مفهوم نامحرم از مد افتاده. همه باهم خواهر وبرادرند. نه همه دوست های اجتماعی هم شده اند. حرف زدن های ضروری جایش را به شوخی های غیر ضروری داده. بابابزرگ ها به ما یاد داده بودند الفبای شوخی بین نامحرمان،حلقه های زنجیر میشود برای حبس های ابدی. نگاههای نامحرمان تن وروح انسان را زخم میزند. اما دوره دوره ی بابابزرگ های بی آلایش نیست. دوره زیبارویان غرق در آرایش ست. یک زن ومرد جوان باهمه جذابیت هایشان، مینشینند روبروی هم شوخی های بامزه میکنند و از خنده روی میز ولو میشوند. این روزها که مجاز پر شده از کلیپ های وایرال شده از تاک شو های پراز شوخی تمام تلاشم را میکنم تاقضاوتشان نکنم،شاید کسی این چیزهارا به بابابزرگشان یاد نداده باشد. چشم‌هایمان را که ببندیم وخودمان را پشت دستهایمان قایم کنیم بازهم خدا مارا می‌بیند. ✍زینب ابوترابی @AFKAREHOWZAVI
# چله‌ی «ما رأیتُ إلّا جمیلاً» چند وقت پیش در کانال یکی از سادات خانم‌ها دیدم که نوشته بود: وقتی چله‌ی «ما رأیتُ إلّا جمیلاً» گرفتم، نگاهم به زندگی کاملاً تغییر کرد و تبدیل به فرد دیگری شدم. برایم جالب بود که می‌شود چنین چله‌ای هم گرفت؛ یعنی چهل روز، تمام اتفاقات روزمره‌ی زندگی را از زاویه‌ای مثبت دیدن. حتی در میان حوادث ناخوشایند، جست‌وجو کنی و دست‌کم یک نکته‌ی روشن پیدا کنی، و با خودت نجوا کنی که شاید به سبب همان نکته‌ی مثبت، این پیش‌آمد لازم بوده است. و اگر در آن حادثه نکته‌ی مثبتی نیافتی، با خودت بگویی که «رَبّ العالمین» برای تربیتِ مربوبِ خودش چنین ابتلائاتی را رقم می‌زند، تا ببیند مربوبش چندمَرده بنده است. تصمیم گرفتم یک دور این چله را امتحان کنم؛ و حالا، در همین چند روز، هر وقت می‌خواهم شکوه یا گله‌ای کنم، ندایی در درونم تلنگر می‌زند: 🌸 «ما رأیتُ إلّا جمیلاً» ✍زهرا السادات محمدی @AFKAREHOWZAVI
الگوی سلامت روان ✍ب.کچوئیان در تجزیه و تحلیل سلامت روان انسان مهم ترین نمود، نمود رفتاری ایشان است؛ یعنی فرد در مقابله با رویدادهای پیش رو چه عکس العملی از خود نشان می دهد و با چه میزان ثباتی. از طرف دیگر هر رفتاری از هیجانی نشأت می گیرد که پشت آن هیجان یک فکری است. این رفتار و هیجان و فکر، "مثلث شناختی" را می سازد. حال سؤال اینجاست: چرا مکاتب، نظریه ها و مدل‌های روانشناسی، به دنبال بیان فاکتورهای سلامت روان، ترسیم مثلث شناختی و از این دست مسائل هستند؟ در پاسخ باید بگوییم: تکاپوی این‌ها رساندن انسان به بالاترین درجه‌های شناخت است تا در اوج خودشکوفایی، در تمام بالا و پایین شدن‌های زندگی، ثابت قدم باشد؛ چه از جهت فکر، چه از جهت هیجان و چه از جهت رفتار. حال، جایمان را عوض کنیم و از منظر دیگری به انسان نگاه کنیم: "انسان عصر سرعت". انسان امروزی با مفهوم سرعت، عجین شده است و در تمام ساحت‌های زندگی‌اش می‌کوشد زودتر از قبل، به مقصد برسد. بنابراین برای رسیدن به اوج خودشکوفایی هم، دوست دارد سریع باشد. آیا اگر این انسان، به چشم خودش انسان دیگری را ببیند که قله شکوفا شدن را با اقتدار فتح کرده، آسیمه سر به سویش نمی‌شتابد و قدم بر جای قدمش نمی‌گذارد؟ حال با اندکی تامل در رفتار حضرت زینب سلام الله علیها به جرئت می توان ثبات عکس العمل و در نتیجه سلامت روان ایشان را نتیجه گرفت؛ همو که رفتارش، ترسیم کامل شخصیت سالم و ثبات قدم است. مبارک باد بر انسان عصر سرعت که چنین چراغی پرفروغ بر سر راهش دارد که می‌تواند تا قله همراهی‌اش کند. آری، زینب سلام الله علیها را می‌گویم: "الگوی سلامت روان" @AFKAREHOWZAVI
«آهِ در سوخته» ✍🏻سیده الهام موسوی چند روزی از فاطمیه‌ی اول می‌گذرد و در دلم آشوبیست که تنها چاره‌اش، اشک است. قلم به دست می‌گیرم و خود را به کوچه‌های پرغربتِ مدینه می‌سپارم، اما مگر می‌شود جلوتر رفت؟ هر بار که خواسته‌ام بنویسم، تا سرِ کوچه‌ی خانه‌ی علی(ع) پیش رفته‌ام و نتوانسته‌ام قدمی جلوتر بردارم. مگر می‌شود «درِ سوخته» را دید و بی‌تفاوت ماند؟ امان از دلِ علی(ع) و فرزندانش! امشب قلبم پر از درد است؛ خسته‌جان و بال‌شکسته‌ام. دریافته‌ام که حقِ ورود به این خانه، دل‌بریدن از دنیاست. پاهای بی‌رمقم را هرطور که شده به حرکت درمی‌آورم؛ نزدیکِ درِ سوخته، با میخ‌های بزرگِ بیرون زده، روبه‌رو می‌شوم. بی‌اختیار دمِ در می‌افتم؛ روحم حاضر است، اما جسمم نیست. وای مادر! پشتِ آن در چه کشیدی؟ به گمان مادر پشتِ همان در، تمامِ قصه‌ی شهادتِ دوازده امام را دیده است. محرابِ پرخون، تشتِ جگرهای تکه‌تکه، خیمه‌های در آتش، پیکر بی‌سر زیرِ سُمِّ اسب. مگر می‌شود حتی از این در گذشت؟ گوشه‌گوشه‌اش بوی داغ و مصیبت می‌دهد. اما در میان این همه اندوه، دلم راهی دیگر می‌جوید؛ به یاد آن فرزندی می‌افتم که هنوز هر سحر برای مادرش می‌گرید؛ او که هر فاطمیه، داغِ تازهٔ کوچه‌های مدینه را در دل دارد. یا صاحب‌الزمان(عج)، می‌دانم هنوز ناله‌ی مادرت را پس از قرن‌ها می‌شنوی و هنوز «درِ سوخته» را با اشک مرور می‌کنی. کاش آن روز که برای انتقامِ مادر قیام می‌کنی، ما نیز از یاورانت باشیم تا دلِ داغ‌دارِ زهرا(س) آرام گیرد و کوچه‌های مدینه دوباره بوی حضور تو را بگیرد. @AFKAREHOWZAVI
چای نخورده و دهان سوخته ✍ مرضیه رمضان‌قاسم رفتم مسجد؛ خادم مسجد، میز چای را دم شبستان گذاشته بود؛ به ناگاه همه‌ی کارهای منزل، از جلو نظام مقابل چشمانم صف کشیدند، مجبور شدم علی‌رغم میل فراوان به چایِ پولکی پهلو، خود را به بی‌تفاوتی بزنم و با عجله از کنار فنجان‌های بلورین خوش رنگ چای عبور کنم، روحِ کودکِ درونم، در چای حل شد و جسمش نای جیغ زدن و پا بر زمین کوبیدن نداشت، طفلکی بدون اینکه گلایه‌ای بکند که چرا از نوشیدن چای محرومش کرده‌ام، شتابان به دنبالم می‌دوید؛ دم منزل که رسیدم؛ بی‌خبر از همه جا، کلید را داخل قفلِ در پیچاندم؛ نمی‌دانستم دارم بختِ گربه‌ی بخت برگشته را باز می‌کنم؛ در را که گشودم گربه‌ محبوس شده در حیاط منزل، مثل توپ فوتبال گل شده که برمی‌گردد در محوطه‌ی جریمه، از دروازه پاهایم برگشت داخل کوچه، نقش بر زمین شدم با ضربه‌ای که از زمین نثارم شد، انگار روح کودک درونم از داخل چای مسجد احضار شد، او نیز پرید وسط کوچه و شروع کرد به جیغ کشیدن، گویی‌ می‌خواست حق فوت‌های قضا شده‌ در چای مسجد را ادا کند. @AFKAREHOWZAVI
به وقت بی‌نامی لحظه‌ها ✍نجمه صالحی مدت‌ها بود در درونم چیزی می‌جوشید که نام نداشت. احساس می‌کردم اگر ثبت نشود، بخشی از من خاموش می‌شود؛ نه تن، بلکه آن بخش زنده و حساس که هنوز می‌تواند معنا را حس کند. باید واژه‌ها کنار هم چیده شود، ثبت شود اما نه برای گفتن، بلکه برای شنیدن. نوشتن همیشه با سکوت آغاز می‌شود. در آن لحظه که جهان از حرکت می‌ایستد و ذهن شروع به دیدن می‌کند، چهر‌ه‌ی انسان‌ها آرام می‌شود، بی‌نقاب و بی‌ادعا. و در همین سکون، انسان با تمام ضعف و ناتوانی‌اش تماشایی می‌شود. زندگی و مرگ، پی‌درپی می‌چرخند؛ چرخه‌ای بی‌پایان که گاهی بر نقطه‌ای از پوچی می‌ایستد و گاه زمانی کوتاه بر آرامشی گذرا. اما بیرون از آن لحظه‌های اندک، چگونه می‌توان رنج زیستن را تاب آورد؟ شاید با نوشتن. نوشتن، روشن کردن چراغی است در دل تاریکی، نه برای دیدن جهان، بلکه برای دیدن خود در میان آن. نوشتن یعنی گذاشتن انگشت بر نبضِ لحظه و شنیدن تپش زندگی، یعنی بیرون کشیدن معنا از توده‌ی خامِ احساس. گاه می‌نویسیم تا واقعه‌ای را نگه داریم و گاهی می‌نویسیم تا از یاد ببریم. می‌نویسیم تا دردِ شخصی را در قالبی جمعی بریزیم و از سنگینی‌اش بکاهیم. نوشتن شبیه کاشتن دانه‌ای است در خاک ذهن، باید صبر کنی تا در تاریکی ریشه بگیرد، سبز شود و معنایی تازه برویاند. نوشتن، از ساده‌ترین لحظه‌ها آغاز می‌شود و در پایان، دانش می‌آفریند. در این مسیر، نویسنده به بلوغ می‌رسد؛ بلوغی که با روزهای عادی قد کشیده است، نوشتن حتی در بی‌الهامی و بازی با واژه‌ها برای نشاندن معنا بر دوش تجربه است. نوشتن، شکل آرامِ اعلانِ وجود است: من هستم، می‌اندیشم و آن‌قدر برای اندیشه‌ام حرمت قائل هستم که آن را ثبت می‌کنم و با جهان در میان می‌گذارم. نوشتن راه نجات جان است؛ نه از مرگ، بلکه از بی‌نامیِ لحظه‌ها. @AFKAREHOWZAVI
🔹 مادر که باشی ✍ فاطمه سادات موسوی (سراج) مادر که باشی، دلت می‌خواهد برای فرزندانت، ابرمادر باشی؛ با کدبانوگری، با عشق، با لبخندهایی که از دل خانه می‌جوشند، خانواده را خوشحال نگه‌داری و پناه امنی برایشان باشی. اما کافی‌ست سری به گوشی‌ات بزنی؛ انبوهی از مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اخلاقی تو را فرا می‌خوانند. احساس می‌کنی باید وارد میدان شوی، باید کنشگر باشی، باید صدایی باشی در میان سکوت‌ها. من فقط یک مادر نیستم؛ من یک زن اجتماعی‌ام، آگاه و مسئول. زنی که می‌خواهد حجاب و عفافش را حفظ کند، و در عین حال، کیان خانواده را نگه دارد، فرزندآوری کند، تربیت کند، بسازد و... اما گاهی از خود می‌پرسم: آیا من با این همه لطافت، با این همه ظرافت، توان جسمی و روحی چنین مسئولیتی را دارم؟ من ریحانه‌ام، نه قهرمان. به قول پیامبر اکرم (ص): «المرأة ریحانة» نه برای نبرد، بلکه برای نوازش، برای آرامش، برای شکوفایی آمده‌ام. پس باید به سراغ الگوی زن تراز بروم؛ زنی که هم مادر بود، هم همسر، هم کنشگر اجتماعی، هم عارف شب‌زنده‌دار. حضرت زهرا (س)، سیده‌ی زنان عالم، زنی که در اوج لطافت، در اوج مظلومیت، در اوج ایمان، تمام نقش‌هایش را با شکوه ایفا کرد. او به ما آموخت که زن بودن، محدودیت نیست؛ بلکه ظرفیتی بی‌نظیر برای ساختن انسان، جامعه، و تاریخ است. او نشان داد که می‌توان در خانه، در مسجد، در میدان دفاع از حق، هم‌زمان مادر بود و مبارز، هم‌زمان عاشق بود و آگاه. و من، در مسیر او قدم می‌گذارم؛ نه برای آن‌که قهرمان باشم، بلکه برای آن‌که ریحانه‌ای باشم که جهان را با عطر ایمان، مهر و آگاهی پر می‌کند. @AFKAREHOWZAVI