‹عـقیلهبنیهاشم⁶⁹🇮🇷🇵🇸›
مینویسمعشق بخوآنیدش حسیـن!シ🖤- #اللھمارزقناشفاعةالحسین!(:
مامعمولیااینطوریهستیمکہ:
یہدفعهیہغممیادمیشینہتوقلبمون!
بعدپمپاژمیشہتوکلبدنمون
وسرازیرمیشہازچشممون!(꧇💔
#مثلاغمدورۍازکربلا((:
- قسمبهتربتتقسم؛ خستهیِ دَردَم..!
- چقدربامُهرِتربتتدردودلکردم:)
- ایندفعهکربلابیامبرنمیگردم..💔🚶🏿♂
‹عـقیلهبنیهاشم⁶⁹🇮🇷🇵🇸›
من لی غیرك حسین...!)🖐🏻💔
یاد اون مداحی افتادم:
منبرایتوگریهمیکنم،
توبرایمن...!(:💔
‹عـقیلهبنیهاشم⁶⁹🇮🇷🇵🇸›
یاد اون مداحی افتادم: منبرایتوگریهمیکنم، توبرایمن...!(:💔
بازمنوبارونچشامحسین
غمتوصدامحسین..
دوبارهسلامحسین..💔
هدایت شده از فاروق ؛
____
درِ ماشین رو باز کردم و نشستم.
راننده: شب بهخیر.
وَ من : شب شما هم بهخیر.
راننده: خستهاید؟
من: کمی ..
[سکوت طولاني]
من: شما چی!؟
*
مشتش رو جلوی صورتم باز کرد
و گفت: صدات غمگینه! خستگی
نیست.
.
- توی دست یک تسبیحِ دونهچوبی داشت.
راننده: هر وقت دلت گرفت یا کارت گیر
کرد، یک دقیقه توی دستات بچرخونش.
.
فقط نگاهش کردم و سکوت.
____ شاید خدا رانندهای باشد
که تو را به خانه میبرد.
• اینها لغات باثمنِ صابر اَبَر است.
هدایت شده از 『فیطریقالحُسـٰین؏』
‹ هَلاِلَیك یَابناحمدسَبیلفَتُلقی ›
میشود راهی نشانم بدهی
که مرا به تو برساند؟ ..