آخرین بارها همیشه در ذهن میمانَد
این آخرین بار برای زینب بارها مرور شد
نه فقط برای تو ...
میگفت بعد عباس معجرم را بسیار میبوییدم
تا کاروان به کربلا برسد
بارها برایم مرتباش کرده بود!
حال عباس بر سر نی و معجر ...خاک بر دهان
راه طویل بود و فرصت هم کثیر تا
مجلس شراب ...
علمدار که رفت ستون خیمه لرزید
حال زمزمه رقیه شده بود
کاش آب طلب نمیکردم عموجان💔
یک مشک از قبیله ما یک عمو گرفت :)
عقیله که از مرکب پیاده میشد
دست بر شانه هایِ علی اکبر میگذاشت و
مادرانه قربانِ قد و بالایش میرفت
الحق که برای جعفر اینگونه مادری نکرد ...
از رباب بگویم؟
از گهواره ای که دخیل بسته به آن 🚶🏿♂
از صدای طفلِ رضیع که در گوشش میپیچد
از اینکه عهد بسته از وقتی سرت را بالای نی دیده
دیگر زیر سایه نرود ...
مولا ؛ مگر بریدن سر چقدر طول میکشد؟
چرا شمر و سنان بیرون نمیآیند از آن گودال؟
مگر تنِ رعنایت در آن گودال جا گرفت؟💔
گفتی بعد از اسارت و مشقت خیر است
اما نگفتی در بازار به زینب چه گذشت؟
غیرت الله بودنت را بنازم برادر
بر سر نیزه هم که بودی
خواستی آفتاب بر اهل حرم نتابد ...🚶🏿♂
‹؏ـقیلہبنےهاشم⁶⁹🇵🇸›
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خداکند که نباشد سر برادر زینب :)💔
‹؏ـقیلہبنےهاشم⁶⁹🇵🇸›
من الاشیا الذی یحبّها قلبی؛ انت و محرّمک... از چیزهایی که قلبم دوست دارد؛ تو و محرمت..! #محرم ‹؏ـ
میکـِشدت غرق خون ، تا سر مرز جنون
حاءُ وَ سین یا و نون ، بشنو و دیوانه شو :)
#محرم
‹؏ـقیلہبنےهاشم⁶⁹› ↓
𝐈𝐃: @AGHILEH_BANIHASHEM