4_5994661944391370095.mp3
زمان:
حجم:
679.2K
🌼 تقاضای توفیق از خدا
🔊 آیت الله ناصری
♻ به من #رحم کنید که من مردی #غریب هستم.
روزی #امام_سجاد (علیه السّلام) در بازار مدینه شنید مردی می گوید : به من #رحم کنید که من مردی #غریب هستم.
« اِرحَمُونی اَنا رَجُلٌ غَریب »
حضرت به او فرمود : اگر تو غریبی به من بگو ،
اگر مقِّدر شده باشد که تو در اینجا از دنیا بروی آیا #جنازه ات #بدون_دفن می ماند؟
آن مرد با تعجب گفت:
الله اکبر ، چگونه جنازه ام را دفن نمی کنند با اینکه در برابر #دید_مردم_مسلمان می باشم.
امام #منقلب شد و #گریست و با همان حال فرمود:
☑️ و اسَفاه عَلَیکَ یا اَبَتاهُ! ثُبقی ثَلاثَهَ اَیّامِ بِلا دَفنِ وَ اَنتَ اِبنٌ بِنتِ رَسُولِ الله
☑️◀️ ای وای ، فریاد از اندوه جانکاه تو ای پدر ! که بدن مطهرت #سه_روز_بدون_دفن باقی ماند با اینکه #پسر_دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستی.
📗 مأساة الحسین علیه السلام ؛ ۱۵۳.
💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
شام غریبان، بیت رهبری1_101559357.mp3
زمان:
حجم:
22.79M
💠 حجت الاسلام و المسلمین #رفیعی
🔸موضوع : خطبه امام حسین در روز عاشورا
🔰حجم : 21 مگابایت
🕟 زمان : 47 دقیقه
📅 تاریخ: ۱۳۹۸/۶/۱۹
🚩 #پنجمین شب عزاداری محرم ۱۴۴۱ 🏴
✔️ #حسینیه_امام_خمینی (ره)
#شب_شام_غریبان
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#اسارت
🏴 عبور زنان و دختران از قتله گاه، و آغاز اسارت در عصر روز یازدهم محرم.
▪️وقتی عمرسعد ملعون سرها را روانه کوفه کرد، روز يازدهم تا ظهر در کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز گزارد و آنها را خاک کرد. و بدنهاي عزيز فاطمه و ياران او عريان روي زمين باقي گذاشت. آنگاه بازماندگان و اهل و عيال حسين عليه السلام را از کربلا کوچ داد. آنان را بر شتران بي جهاز سوار کردند و در ميان سپاه دشمن، نه محملي داشتند نه سايباني. با آنکه آنها امانتهاي پيغمبر خدا بودند، آنان را همچون اسيران ترک و روم در سخت ترين شرائط به اسيري بردند، و سيد سجاد عليه السلام را غل جامعه بر گردن نهادند. ايشان را به قتلگاه عبور دادند، همينکه نظر زنها بر بدن مبارک حسين عليه السلام و کشتگان افتاد، سيلي بر صورت زدند و صدا زدند و صدا به صيحه و ندبه بلند کردند.
📚 بحار الانوار ۴۵/۱۰۷
📗نفس المهموم ص ۳۵۱
▪️سيد بن طاووس ميفرمايد:
زنان را بدون معجر و غارت شده و پابرهنه و شيون کنان از خيمه ها بيرون آوردند و آنان را اسير نموده با خواري ميبردند. آنان گفتند: شما را بخدا ما را از قتلگاه حضرت حسين عليهالسلام ببريد. عمرسعد و همراهيان او چنين کردند. همينکه چشمان خاندان رسول و عزيزان فاطمه بر پيکرهاي کشتگان افتاد، صيحه زدند و صورت خراشيدند.
✍«راوي گويد: سوگند به خد از ياد نميبرم زينب دختر علي عليهماالسلام را که با صداي غمناک و دل پردرد بر حسين عليه السلام ميناليد و صدا ميزد: اي رسول خدا، فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. اين حسين تست که بخون آغشته و اعضايش از هم جدا شده است و اين دختران تو هستند که اسيرند. شکايتم را به پيشگاه خداوند ميبرم، و به محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء و شکايت ميکنم. ای رسول خدا، اين حسين است که به روي خاک بيابان افتاده و باد صبا خاک بر پيکرش ميپاش و به دست زنازادگان کشته شده است. اي ياران پیامبر، اينان خاندان مصطفي يند که اسيرشان نموده ميبرند. و در روايت ديگري است که (زينب کبري عليهاالسلام ميفرمود): اي محمد، دخترانت اسير شدند، و ذريه ات کشته شدند، باد صبا خاک بر پيکرشان ميپاشد، و اين حسين است که سرش از قفا بريده شده، و عمامه و ردايش به تاراج رفته. پدرم فداي آنکه نه سفري رفت که اميد بازگشت در آن باشد، و نه زخمي برداشت که مرهم پذير باشد، پدرم فداي آنکه اي کاش جان من قربان او ميشد. پدرم فداي آنکه با دل پرغصه از دنيا رفت، پدرم فداي آنکه با لب تشنه جان سپرد. پدرم فداي کسي که خون از محاسن شريفش ميچکيد، پدرم فداي آنکه جدش محمد مصطفی بود. پدرم فداي کسي که جدش فرستاده خداي آسمانها بود. پدرم فداي آنکه نوه پيغمبر هدايت بود، پدرم فداي فرزند محمد مصطفي، پدرم به قربان فرزند خديجه کبري، پدرم به قربان فرزند علي مرتضي، پدرم بقربان فرزند فاطمه زهرا سيده همه زنان، پدرم به قربان فرزند کسي که آفتاب براي او بازگشت تا نماز بخواند. راوي گفت: بخدا قسم دشمن و دوست را بگريه درآورد».
📜لهوف ص ۷۳
📝 ادامه دارد...
#اسارت
🏴 عبور زنان و دختران از قتله گاه، و آغاز اسارت اهل بیت پیامبر در عصر روز یازدهم محرم.«ادامه از قسمت قبل»
▪️چون به قتلگاه رسيدند نظر اهلبيت رسالت بر آن بدنهاي مجروح و اعضاي بريده، که در ميان خاک و خون غلطيده بودند افتاد. خروش برآوردند و سيلاب اشک از ديده ها روان کردند. چون نظر ايشان در ميان شهيدان بر جسد مطهر سيدالشهداء عليه السلام افتاد، صدا به شيون بلند کردند، و خود را از شتران افکندند، و از گريه و نوحه، ساکنان ملأ أعلي را به گريه درآوردند، و دلهاي حاضران را به آتش حسرت سوختند. زينب فرياد برآورد که: وا محمداه، اين حسين برگزيده و فرزند تست، که با اعضاي بريده در خاک و خون غلطيده، و با لب تشنه سرش را از قفا بريده اند و بي عمامه و ردا در خاک کربلا افتاده است، و روي منورش از خون سرخ گرديده است، و ريش مطهرش به خون خضاب شده است. ما فرزندان توئيم که ما را به اسيري ميبرند، و دختران توئيم که ما را به بردگي گرفته اند، و هيچ حرمت تو را در حق ما رعايت نکردند، خيمه هاي ما را غارت کردند و سوزاندند. بعد به مادر خود فاطمه زهرا عليها السلام خطاب کرد، و از شکايت حال شهيدان کربلا و اسيران محنت و ابتلا، وحشيان صحرا و ماهيان دريا را در آتش حسرت کباب کرد. پس رو به جسد مطهر آن سرور شهداء گردانيد، و با جگر بريان و لب خونفشان گفت: فداي تو گردم اي فرزند مصطفي، و اي جگر گوشه علي مرتضي، و اي نور ديده فاطمه زهرا، و اي پاره تن خديجه کبري، و اي شهيد آل عبا، و اي پيشواي اهل محنت و بلا. سکينه دختر سيدالشهداء دويد و جسد منور پدر بزرگوار را در برگرفت، و صورت بر آن بدن مبارک ممتحن ميماليد و ميناليد، تا آنکه جميع حاضران - از دوست و دشمن - را به گريه و فغان درآورد، و از بسياري گريه مدهوش گرديد. تا آنکه آن محنت زده مظلومه را به زور از آن امام معصوم جدا کردند.
📜جلاء العیون، مجلسی ره، ص ۹۵۱
▪️دل عليا مکرمه زینب، از جا کنده شد و متحيرانه و مدهوشانه نظر ميکرد، پس فرمود: «أخي، أ أنت أخي! أ أنت ابن أمي و ابن والدي!» سنگ و کلوخ و نيزه شکسته ها را کنار زد و کشته برادر را بيرون آورد. اول لب بر گلوي بريده آن شهيد راه حق گذاشت، و جايي را بوسيد که نه پيغمبر بوسيده بود و نه علي و نه فاطمه. کجا را بوسيد؟ همان رگهاي بريده را. از شدت حزن و اندوه خود را به روي کشته برادر انداخت و اعضاي خود را از خون برادر رنگين کرد، و ناله سوزناک برآورد و همي گفت: اي پاره دل زينب، اي نور ديده ام، برادرم «ليتني کنت قبل هذا اليوم عمياء»➖«اي کاش کور شده بودم و تو را اينگونه نميديديم». کوري چاره اين مصيبت نميکند. «ليتني مت قبل هذا اليوم و لا أراک کما أنت عليه، ليتني و سدت الثري»➖«اي کاش قبل از اين مرده بودم و تو را اينگونه مشاهده نميکردم، اي کاش زير خاک رفته بودم».
📚ریاض القدس ۲/۱۸۹
▪در بعضي مقاتل نقل شده که زينب عليها السلام جسد برادر را در بر کشيد و لبهاي خود را به حلقوم بريده گذاشت و ميبوسيد و ميگفت: برادر جان، اگر مرا بين رفتن و ماندن مخير کنند، ماندن کنار تو را اختيار ميکنم، ولو اينکه گوشتهاي مرا درندگان در اين بيابان بخورند. برادر از دفاع نمودن نسبت به زنان و اطفال بازمانده ام، و اين پشت من است که از کتک سياه شده است.
📚معالی السبطین ۲/۳۲
#سرنوشت_قاتلان_امام_حسین
❌ فلج شدن بحر بن کعب.
▪️امام صادق علیه السلام فرمودند:
وجد بالحسين (عليه السلام) ثلاث و ثلاثون طعنة و أربعة و ثلاثون ضربة و أخذ سراويله بحر بن كعب التيمي و روي أنّه صار زمنا مقعدا من رجليه.
✍ در پیکر شریف امام حسین علیه السلام سی و سه زخم نیزه و سی و چهار زخم شمشیر بود. بحر بن کعب تیمی ملعون، زیرجامه حضرت را غارت کرد و زمین گیر شد و دو پایش از حرکت باز ماند.
📚مدینة المعاجز، ۴/۷۸
📚الفتوح، ۵/۱۱۹
📚بحار الانوار، ۴۵/۵۷
📚مقتل خوارزمی، ۲/۴۲
#سرنوشت_قاتلان_امام_حسین
❌ عاقبت سیاهی لشکر ابن سعد ملعون.
✅سيّد ابن طاووس و ابن شهر آشوب و ديگران از عبد اللَّه بن رباح قاضى روايت كرده اند كه گفت: مرد نابينائى را ديدم از سبب كورى از او سؤال كردم. گفت: من از آنها بودم كه به جنگ حضرت امام حسين عليه السّلام رفته بودم و با ۹ نفر رفيق بودم، امّا نيزه به كار نبردم و شمشير نزدم و تيرى نينداختم. چون آن حضرت را شهيد كردند و به خانه خود برگشتم و نماز عشا كردم و خوابيدم. در خواب ديدم كه مردى به نزد من آمد و گفت: بيا كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تو را مى طلبد. گفتم: مرا به او چه كار است؟ جواب مرا نشنيد و گريبان مرا كشيد و به خدمت آن حضرت برد. ناگاه ديدم كه حضرت در صحرائى نشسته است محزون و غمگين و جامه را از دستهاى خود بالا زده است و حربه اى به دست مبارك خود گرفته است و طشتی در پيش آن حضرت افكنده اند و ملكى بر بالاى سرش ايستاده است و شمشيرى از آتش در دست دارد و آن ۹ نفر كه رفيق من بودند ايشان را به قتل مى رساند و آن شمشير را به هر يك از ايشان كه مى زند آتش در او مى افتد و مى سوزد و باز زنده مى شود و بار ديگر ايشان را به قتل مى رساند. من چون آن حالت را مشاهده كردم به دو زانو در آمدم و گفتم: السّلام عليك يا رسول اللَّه. جواب سلام من نگفت و ساعتى سر در زير افكند و گفت: اى دشمن خدا هتك حرمت من كردى و عترت مرا كشتى و رعايت حقّ من نكردى. گفتم: يا رسول اللَّه من شمشيرى نزدم و نيزه به كار نبردم و تير نيانداختم. حضرت فرمود: راست گفتى و ليكن در ميان لشكر آنها بودى و سياهى لشكر ايشان را زياد كردى. نزديك من بيا. چون نزديك رفتم ديدم طشتى پر از خون در پيش آن حضرت است. پس فرمود: اين خون فرزند من حسين است و از آن خون در چشم هاى من كشيد. چون بيدار شدم نابينا بودم.
📜جلاء العيون، ص ۷۸۴
#سرنوشت_قاتلان_امام_حسین
🏴 عاقبت اموال دزدی از قافله امام و ناسزا گفتن به امام حسین علیه السلام.
❌ راوی گوید: مردى از آن ملاعين كه به جنگ امام حسين عليه السّلام رفته بودند، چون به نزد ما برگشت، از اموال آن حضرت شترى و قدرى زعفران آورد. چون آن زعفران را مى كوبيدند، آتش از آن شعله مى كشيد؛ و زنش بر خود ماليد، در همان ساعت پيسی گرفت؛ چون آن شتر را ذبح كردند، به هر عضو از آن شتر كه كارد مى رسانيدند آتش از آن شعله مى كشيد؛ چون آن را پاره كردند آتش از پاره هاى آن مشتعل بود؛ چون در ديگ افكندند، آتش از آن مشتعل گرديد؛ چون از ديگ بيرون آوردند از زهرمار تلختر بود. و ديگرى از حاضران آن معركه به آن حضرت ناسزائى گفت، از آسمان دو شهاب آمد و ديده هاى او را كور كرد.
📜جلاء العیون ص ۱۰۵۷
┄┅═✼👇حدیث✼═┅┄
🔻گریه ارباب هنگام اظهار حال همسر وهب خدمت آن سرور
چنانچه در بعضی از روایات وارد شده که:
وهب بن عبدالله کلبی جوانی تنومند و زیبا بود.
صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید و در #عاشورا تازه داماد بود،(یعنی هفده روز بود که ازدواج نموده بود) نام مادرش قمر بود.
ام وهب در روز عاشورا به پسرش عرض کرد:ای پسرکم،تو محبتی را که در دلم نسبت به تو هست ،میدانی.ولی ای پسرکم، پاره ی جگر #مصطفی صلی الله علیه و آله را تک و تنها در بین دشمن میبینی در حالی که به نامردی و جفای این اشقیا در صحرای #کربلا گرفتار شد.حال که اینگونه است من از تو راضی نمی شوم مگر این که جانت را برای پسر آقای اوصیا بر طبق اخلاص بگذاری.
وهب در جواب مادر فرمود:این همان چیزی است که من آرزویش را داشتم و بدان امید بسته بودم،ولی اگر اجازه بدهی که پیش این زن آزاده بروم چون او گرفتار ما شد در حالی که تازه عروس است و طعم زندگی با ما را نچشیده است،تا او را دل داری دهم و خاطرش را آسوده گردانم.
وقتی که وهب از مادر خود اذن طلبید که از زوجه ی خود طلب حلالیت کند و با او وداع نماید و روانه ی میدان شود،مادرش گفت:اجازه داری، اما ای مادر جان، باهوش باش که زنان ناقص العقل می باشند، مبادا تو را فریب دهند و از سعادت جاوید بازمانی.
چون وهب نزد همسر خود آمد،فرمود: ای زن، فرزند رسول خدا سلام الله علیه امروز در این صحرا غریب و تنها مانده است،دلم میخواهد که جان خود را فدای او نمایم.
همسرش گفت:هزار جان من و تو فدای #امام_حسین سلام الله علیه باد، کاش در دین برای زنان نیز جهاد جایز بود تا من هم جان خود را فدای او میکردم، اما میخواهم که شرط نمایی که بدون من داخل #بهشت نشوی.
وهب قبول نمود و هر دو خدمت امام حسین سلام الله علیه رفتند.
همسر وهب عرض کرد: یابن رسول الله،صلی الله علیه و آله یقین دارم که هر که در راه تو شهید شود،همین که از مرکب به زمین بیافتد، حوریان بهشت با او معانقه می نمایند و این نوجوان، که شوهر من است، میخواهد در راه شما جان بسپارد، و حاجت من از او این است که روز #قیامت مرا باز طلبد و بدون من داخل بهشت نشود.
از شما التماس دارم که مرا به خواهران و اهل بیت خود بسپارید که در حرم محترم در سلک کنیزان دختران #فاطمه سلام الله علیها محسوب باشم،زیرا یقین است که در سراپرده ی عصمت و طهارت، دست نامحرم به دامان عفت من نرسد.
آن سرور عالم در آن وقت با اصحاب از سخنان آن زن نیک فرجام گریان شدند.
وهب عرض کرد: یابن رسول الله، گواه باش که بدون او پا به بهشت نمی نهم و او را به شما سپردم که شما او را به حرم محترم بسپارید.
📚مخزن البکاء: 195
📚روضة الشهدا: 289
😭💔💔😭💔💔😭💔💔😭