eitaa logo
کانال‌ محبین امیرالمومنین
243 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
15 فایل
سوسوا ایمانکم بالصدقه ایمان خود را با صدقه نگهداری کنید. تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن 🔅به دمی 🔅 یا درهمی 🔅 🔅یا قدمی 🔅یا قلمی🔅 کد ثبت↙️ 🌐۴۰۳۶۳۱۲۵۳۶۰۰۰۱ شماره کارت سپه↙️ 💳 ۵۸۹۲_۱۰۷۰_۴۵۱۵_۱۹۱۰ 🔷️تشکل خیرین ✍راه ارتباطی @taheriiiii110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال‌ محبین امیرالمومنین
بسم الله الرحمن الرحیم 🖤جمع نذورات اربعین سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم برای دختر تو چهل من
انتقال:‎+2,500,000‎ حساب:4110176914078 0614-15:11 توسط عبد خوب خدا ❤️ جهت پذیرایی موکب مسجدالهادی (ع ) واریز نمودند. اجرکم عندالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لَهُ.mp3
10.55M
. 🏴 مداحی محرم ⬛️ مقدم حسین جاااانم🌹 یا رفیق من لا رفیق له ┏━🌹🏴🌹━┓ https://eitaa.com/joinchat/2729902495Cbd97566d00 ┗━🌹🏴🌹━┛‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ مداحی فوق العاده جواد مقدم حفظکم الله ☝️ یا رفیق من لا رفیق له یا شفیق من لا شفیق له
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال‌ محبین امیرالمومنین
🔴 صدقه اول ماه فراموش نشود 🟢 در کتاب مکیال المکارم از وظایف ما نسبت به امام زمان علیه السلام در وظی
*بانك سپه* کارت واریز: 3101064947201 مبلغ: 20,000,000 ريال 02/06/14_17:53 توسط حاج آقا توانا🌷 جهت سلامتی امام‌زمان عج الله و زائرین اربعین واریز نمودند. موئد باشید. یاعلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🏴 داستان شب 🏴🌺 سلام و ارادت؛ :عرض تسلیت ویژه اربعین حسینی بر شما و خانواده محترم" .................................... داستان امشب را تقدیم میکنم. ۱۴۰۲/۰۶/۱۴ "تا یار که را خواهد و میلش به که باشد..." یکی از سرمهمانداران هواپیمایی نقل میکنه : یکروز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه بین المللی شدم ؛ سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خدا حافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال...! تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن ،نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف"...! پیش خودم گفتم: خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم...! خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم. اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت: فلانی شما برو نجف ! پروازت تغییر کرده !😳 خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتم و وارد هواپیما شدم. بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری. مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن ، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت : ❌ دو نفر باید پیاده شن !!!😔 پرسیدیم چرا ؟ گفت : از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف...!!! حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست . کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام بشه ! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد😔 خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن...!!!! از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن د...!😭 هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف. منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه...! برگشتیم فرودگاه و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت. اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخواست کردن...! پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره...! رفتم پیش خلبان و گفتم کاپتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم ،کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم...! خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت : شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده ؟! باشه برید صداشون کنید بیان د...! خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم : شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟! گفت بله ! گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیاند. اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از شدت خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن )...! همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیر مرد با غرور و خوشحال دارن میان پیرزن جلوی ما که رسید گفت: فکر کردید کار ما دست شماست؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید...؟! چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم . گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید ! گفت : آخه شما بودید میرفتید ؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه ! 👈(حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد: ) اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه. پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین"ع" و یا اباعبدالله"ع" و یا حضرت اباالفضل"س"؛ شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد. تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت :
🔴فراموش نکنیم: 🎗️از دشمنی تا دوستی 1️⃣ لبخند 🎗️از جدائی تا پیوند 1️⃣ قدم 🎗️از توقف تا پیشرفت 1️⃣ حرکت 🎗️از کینه تا بخشش 1️⃣ گذشت 🎗️و از نفرت تا علاقه 1️⃣ محبت ✅مواظب این یک ها باشیم 👌 🌛شبتون آروم🌜