eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
906 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاری ست دل از محبت من بردار خیانت تو وفاداری ست این بیت بیشتر از تضاد هست تضاد ینی دو کلمه که با هم متضاد هستند رو صرفا با هم در یک بیت بیاریم اما اینجا پارادوکس داریم ینی جدای از اون که دو کلمه ی متضاد آورده شده اند تناقصی هم شکل گرفته؛ دو قطب متناقض به هم دیگه حمل شده اند: خیانت تو وفاداری ست...
شعر سه گانی چهارویژگی داره : سه لختی، کوتاه، بسته بودن، کوبشی بودن مصرع آخر فرم درونی- کلی بسته‌ی سه‌گانی، برداشت هنری از الگوی قیاس منطقیِ «صغری و کبری و نتیجه» است و بنابراین در ذهن و زبان انسان ریشه دارد. این نکته بدان معناست که پایان‌بندی سه‌گانی حتما باید مانند الگویش، تمام‌شده جلوه کند؛ یعنی خواننده پس از خواندن سه‌گانی انتظار ادامه‌‌‌ی آن را نکشد. به این مثال توجه بفرمایید: مانند ماه در آب  تابیدنت چه زیباست  فرم درونی- کلی باز دارد و به این صورت قابل ادامه است: دریا به رنگ چشمت  چشمت به رنگ دریاست  بر بوم گیسوانت  تصویر موج پیداست... اما همان بیت، با افزودن یک مصراع، می‌تواند فرم درونی- کلی بسته به خود بگیرد: مانند ماه، در آب  تابیدنت چه زیباست! زیبا همیشه تنهاست. بطور خلاصه، بسته بودن شعر سه گانی یعنی اینکه در مصرع سوم خواننده به نتیجه نهایی برسه و انتظار ادامه شعر رو نداشته باشه، مثل فیلمی که پایانش مشخصه و باز نیست و مخاطب راضی از سینما بیرون میاد 😊 در مورد کوبشی بودن مصرع سوم هم به توضیحات و مثالهای زیر توجه کنید سه‌گانی یک قالب شعری است که از سه مصراع یا سه سطر پدید می‌آید و در پایان آن، ضربه‌ی ذهنی می‌خورد آسمان با دل تنگم گریان؛ روی چترم باران، زیر چترم بارن. مثال دوم هرچند به ماندنش در این دنیا جز تا سرِ ظهر، دل نمی‌بندد، آدم‌برفی همیشه می‌خندد. مثال سوم حیرانم از این حس؛ گلها همه زیبا، من عاشق نرگس. انواع سه گانی کلاسیک از لحاظ قافیه 1. کلاسیک با طرح قافیه‌ی یک- سه: این اوجِ یک تلاقیِ زیباست: ساحل، همیشه اوّلِ دریا، دریا، همیشه آخرِ دنیاست. 2. کلاسیک با طرح قافیه‌ی دو- سه: جا به جا آتشی برقرار است، تا سیاوش چه اندیشه دارد؛ مرگ در ذهن ما ریشه دارد. 3. کلاسیک با طرح قافیه‌ی یک- دو- سه: در کار تو آمدن جدایی‌ست، آن‌گونه که رفتن آشنایی‌ست؛ ماهیّت ماه، خودنمایی‌ست. 4. کلاسیک با طرح قافیه‌ی یک- دو: زندگی، پیر می‌کند ما را،  مرگ، تحقیر می‌کند ما را؛  وای اگر شوکران عشق نبود! 5. کلاسیک بی‌قافیه: بیم از مرگ، عاشقم کرده‌ست؛    وای! اما تو آنچنان خوبی  کز برایت سه‌سوته می‌میرم! نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6 نمایشگاه باغ🔻 @anarstory
هدایت شده از خالقی
ان شاءالله در کار نوشتن هستیم نه ساخت و ساز .☺️ ✅ یه قانون مهم هست که میگه استاد سختگیر شاگردان خوبی تربیت میکند .👌🏻
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#شماره_شش م خانم عطر نرگس است دیگر ماندنش روی زمین فایده ندارد همه را به دردسر انداخته هرروز یک اید
سلام جناب واقفی با این که من با بالاشهر یزد و صفائیه نسبتی ندارم و اصلا گشت و گذار در ان مناطق به تیریپ من نمیخورد تا پشت منزلتان امدم و منتظر پذیرایی شما ان هم با انار دان شده ی تفتی از نوع درجه یک و سرخش بودم اما بادیگار های سبیل کلفتتان با ان قد بلند تر از درخت چنار و هیکلی غول مانند مقابلم سدی ساختند از جنس تهدید و اسلحه انگار قصد ترور شما را دارم حتی اجازه ندادند به چند قدمی خانه ی اعیانی شما نزدیک شوم راستی! در نویسندگی هم عجب پولی به جیب زدید خلاصه هرچه گفتم شما استاد من هستید باور نکردند که نکردند و به جای انار دان شده چکی نوش جان کردم و لگدی روی زانویم یادگاری نوشت سر به پایین حرصم را روی برگه ی تمرینم خالی کردم همان تمرینی که گفتید به گذشته ی خود بنویسیم دروغ چرا به گذشته ی خود گفته بودم شما روزی اعیان نشین شهر میشوید و به جای برگ بودن میشوید صاحب جنگل آمازون به خانه که برگشتم مستقیم راه اتاقم را در پیش گرفتم وارد که شدم با افسوس نگاهم را اطراف اتاق گذراندم و به گوشه ی اتاق همان میز قدیمی و صندلی چوبی پناه بردم سرم را با ناامیدی روی میز گذاشتم و یادم امد روزی را که گفتید از ریاست هراس دارید علامت سوالی روی سرم تاج شد چگونه با هراس خود کنار آمدید!؟ چون الآن رییس جمهور که نه! رییس چند کارخانه ی ساخت انار تقلبی هستید البته دور از معرفت است این را نگویم هنوز هم مینویسید و کتاب هایتان مشتری دارد چاپ کتاب لام، نون، الف و عین را به شما تبریک میگویم.... کاغذی برداشتم و افکار و ماجراهای امروز را برایتان نامه کردم باید دنبال کبوتر نامه بری باشم شاید در باغ انار هم کبوتر نامه بری پیدا شد اصلا چطور است با خانم هیام در میان بگذارم اما خب... با بادیگارد های اوباش با ان دستمال دستشان و کلاه ست با لباسشان که مرا یاد مرد های دهه چهل می اندازد اجازه ی رد شدن کبوتر را هم از یام خانه تان نمیدهند خواهشا در انتخاب بادیگارد هایتان تجدید نظر کنید *** 💟به : مدیر موسسه باغ انار از: دفتر فرماندهی امام مهدی حفظه الله با صلوات بر محمد و ال محمد(صلی الله علیه و اله و سلم) با سلام و احترام و تبریک ایام جشن ظهور امام مهدی حفظه الله به اطلاع می رساند حسب دستور مقام عظمای ولایت مبنی بر تربیت نویسندگان انقلابی و با توجه به اینکه موسسه باغ انار اقدام برگزاری دوره های متعدد نویسندگی در عصر غیبت، همیشه مورد توجه حضرت مهدی حفظه الله بوده است. لذا با توجه به سابقه کاری شما و همکاران محترم، جهت جلسه هم اندیشی درباره تربیت نیرو نویسنده و ایده پرداز در قاره اسیا و اقیانوسیه شبهه قاره اروپا،قطب شمال و همچنین آمریکای شمالی و جنوبی در روز دوشنبه مورخ اول فروردین ماه 1410 در محل مسجد کوفه با همکاران تان حضور بهم رسانید. شایان ذکر است لیست همراهان با لیست عصر غیبت باغ انار تطبیق داده خواهد شد. در سایه حکومت امام مهدی حفظه الله پایدار باشید. @ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#شماره_هفت #تمرین سلام جناب واقفی با این که من با بالاشهر یزد و صفائیه نسبتی ندارم و اصلا گشت و گ
💟یادش بخیر روز اولی که جستجویی در ایتا کردم و ناگهان وارد باغی شدم نامش انار بود ترش و ملسی و شیرینی اش را نمیدانم اما خاص بود تا برگی، مدیر باغبانها را عمران خان خطاب کرد ناگهان بیاد هند و بازیگران هندی اش افتادم همانها که گاه پارچه ای رنگی دور کله شان می پیچند و خال قرمزی بین دو ابرویشان میگذراند و با گذاشتن کف دو دستشان روی هم، رقص و آهنگ هندی سر میدهند در فکر بودم که آیا این عمران خان هم از همان خانهای هندی است یا که فرق دارد! که فهمیدم نه، فرق دارد انگار این یکی استاد ادب فارسی ست و به برگهای تازه جوانه زده باغش راه دانه انار شدن نشان میدهد آدم خوبی ست و در راه رضای خدا پول چندانی از برگ های باغ دریافت نمی کند خوب حرف میزند و خوب انار انار میکند و دل آدم را آب می اندازد حالا بعد از ده سال از آن روز کذایی همه چیز دگرگون و متحول شده چه کسی فکرش را میکرد آن عمران خانی که در باغ همه بر سر اسمش قسم میخوردند با همان سی تومنهایی که از برگهای بیچاره بعنوان ضمان میگرفت و وعده برگشتش را در آخر دوره می داد اما خلف وعده میکرد، به پولی هنگفت برسد و سر آخر بلیط هند بخرد! همان هندی که طی ده سال گذشته بطور شگفتی رشد فرهنگی داشته و خانهای بیشتری را درون فیلمهای سینمایی اش چپانده... همه خان ها را یک جا بخورد ملت بیچاره ی دوستدار فیلم هندی داده تا ببینند و کیفش را ببرند و از داستانهای باورنکردنی درونش چشمهایشان از کاسه بیرون بزند آری... شنیدم عمران خان مثل تمام تازه مشهور شدگان هنرمند ایرانی، ناگهان به سرش زده و فیلش یاد هندوستان کرده! هوای خارج بسرش زده و بیانیه ی ضد ایرانی سر داده... و بمزد همین بیانیه ، چپش را حسابی از پول و دلار پر کرده و حالا بپشتوانه ی اسم هندیگونه اش برایمان "بالیوودی" شده... جانم برایتان بگوید که دیروز یکی از برگهای زرد باغ انار (که از بد روزگار کمرش شکسته و از دوره ریاست جمهوری روحانی تاکنون سر راست نکرده و بخاک فلاکت نشسته) فیلم سینمایی جدید عمران خان را برایم شی ریت کرد آه و حسرت از اینهمه تغییر... عمران خانی که شهره ی هنر و ادب فارسی بود حالا بدجوری خودش را به هنر و ادب هندی فروخته و حسابی گاف داده! در فیلم جدیدش رقیب عشقی سلمان خان معروف شده و بر سر دختر هندی نقش اول فیلم "آیشواریا رای" - که نصف تنش همیشه طی سانسورهایی عمیق محو میشود- دعوا کرده بزن بزنی راه انداخته که بیا و ببین! طوریکه حالا سلمان خان هم با پشتک و باروهای معروفش جلوی شلنگ تخته های او کم آورده و از دستش عاصی شده و در صفحه ی توییتری اش این چنین نقل کرده: آخر بالیوودی شدن هم حدی داردهه! این بازیگر هه هندی نمای روشنفکر هه دیگر حد را از سر گذرانده هه و جلوی معشوقه ی هندی بنده هه، چه کارها که نمی کند هه! جای اینکه برود هه دل کارگردان معروف هه بدست بیاورد هه یک ریز آب انار ترش به آیشواریای عزیز هه تعارف میکند هه و دلش را بسختی بدست آورده هه... افسوس و صد افسوس از اینهمه هه ولنگاری هه فرهنگی هه!!! بله ... اینگونه بود که عمران خان در فیلم هندی معروفش زیادی در نقش خود فرو رفت و بعد از تمام شدن فیلمش، بطور کلی عنان از کف داد... با معشوقه ی بدحجاب بالیوودی اش " خانم رای" حسابی جیک تو جیک شد و به او آب انار تعارف کرد... برای آب انار خوردن به دکه ی آب انارگیری مجاور ساختمان بالیوود رفت و حیثیت ملت انقلابی ایران را به باد فنا داد... بسرعت با او قرار ازدواج گذاشت و آخر همین هفته مجلس عقدشان است... میخواهد با آن کله ی پارچه پیچ و لباس هندی بلندش دور آتشدان معبد هندوها بچرخد و معشوقه اش را با ساری هندی با خودش چندباری بچرخاند... از رقص و آوازهای بعد از چرخیدنش هم نمیگویم که بدآموزی دارد و سانسور میشود اما،،،، افسوس و صد افسوس از اینهمه انار ترش خوردن و عنان کار از دست دادن 😖 امضا: برگ شته زده ی باغ *** 💟سلام‌استاد چخبر از زندگی پس از ظهور حضرت‌مهدی‌ارواحنا فداه !؟ خوب است نه !؟ @ANARSTORY
اینو باید برا باغ انار بفرستیم😅
داستان چیست؟ ایجاد کردن تخیلی و توضیح آن شخصیت‌ها و رو به رو شدن داستان با و حوادث، از تجربیات یک نویسنده است. ♦️نشانی باغ https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 ♦️نمایشگاه باغ @anarstory
داستانک چیست؟ داستان . حال این‌که این کوتاه یعنی چند کلمه، بین صاحب‌نظران اختلاف است. فرق داستان کوتاه و بلند در این است که معمولاً در داستان کوتاه، نویسنده تنها از حادثه یا واقعه را بیان می‌کند. اما در داستان بلند، نویسنده متنوع و مختلفی از آن رویداد را بررسی می‌کند. در داستان بلند شخصیت پردازی بیشتری صورت می‌گیرد و دست نویسنده برای بازتر است. در داستان کوتاه، و متن بسیار مهم است. باید بتوانید در و با ، مفهوم اصلی را به مخاطب منتقل کنید. ♦️نشانی باغ https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 ♦️نمایشگاه باغ @anarstory
سلام عزیز من. تو از من مثل طفل کوچکی جدا شدی و رفتی. چند وقت یک بار بازیگوشانه تو را در خانه کسی می بینم. و نمی دانم در روح انسان ها چه تاثیری خواهی گذاشت و چه درد و درمانی به بشریت اضافه خواهی کرد. من هیچ نمی دانم. تو ولی بدان. بدان که واژه به واژه ات باید روح و حیات تزریق کند. باید که قوی باشی. هر چقدر هم از من دور باشی از جنس منی. سبز و کوچک. @ANARSTORY
سلام عزیز من. تو از من مثل طفل کوچکی جدا شدی و رفتی. چند وقت یک بار بازیگوشانه تو را در خانه کسی می بینم. و نمی دانم در روح انسان ها چه تاثیری خواهی گذاشت و چه درد و درمانی به بشریت اضافه خواهی کرد. من هیچ نمی دانم. تو ولی بدان. بدان که واژه به واژه ات باید روح و حیات تزریق کند. باید که قوی باشی. هر چقدر هم از من دور باشی از جنس منی. سبز و کوچک. 📣 فراخوان خرید کتاب با امضای نویسنده به نام خود درختان🌴 قیمت کتاب: 40000💸 هزینه پست، هدیه عید ربیع✨ سفارش👇 @Yamahdy_Adrekny @ANARSTORY
هدایت شده از حسین ابراهیمی
خیلی ساده و بسیط: محتوا یعنی آن چه که در ظرف می‌ریزی: مظروف. قالب: ظرف. ممکن است محتوایِ خوبی داشته باشی ولی قالب(ظرف) بد باشد. کسی خریدار نیست. ممکن است محتوای بدی داشته باشی ولی ظرف عالی باشد. چند بار شده تا حالا که شما چیزهای خوبی را خریدید ولی بعد پشیمان شدید. مرحلۀ کمال: هم محتوا خوب باشد و هم قالب.
خدایا فزع اکبر را نفهمیدیم که اینطور در این ظلمتکده کفرآباد مستانه می خندیم.
یک انار کامل را بشکافید و دانه هایش را بشمارید. می توانید با چند انار انجام دهید...و جواب را مقایسه کنید. نتیجه را در باغ انار بگذارید. @ANARSTORY
- انار... اگر بشود خوب است... اشک توی چشم‌هات جمع شد. انار در این فصل؟ ناراحت بودی. اصلاً نمی‌توانستی غم را در چهره‌اش ببینی. اما خودت از او خواسته بودی: «نه ای پسرعمو! پدرم سفارش کرده از شوهرم چیزی نخواهم که در توانش نیست»... رنج می‌کشید و این تو را می‌آزرد. «به علی قسم چیزی بخواه تا خوش‌حالت کنم»... - انار.... اگر بشود خوب است... و همین شد که راه افتادی در شهر به دنبال انار. - انار کجا پیدا می‌شود؟ - یا علی فصل انار گذشته... - الان دیگر جایی انار نیست... - صبر کنید چند روز پیش شمعون تعدادی انار از طائف آورده بود... پا تند کردی تا شمعون را بیابی. در ذهنت به‌یاد فاطمه بودی که داشت رنج می‌کشید. شمعون یک انار بیش‌تر نداشت. بسیار خوش‌حال بودی. صدای ناله‌ای می‌آمد از خرابه‌ای نزدیک. غریبی روی زمین خوابیده: نابینا بود و مریض. پیش رفتی. نشستی کنارش. سرش را به دامن گرفتی. گرسنه بود. گفتی: « من يك انار براى بيمار عزيزم می‌برم، ولى تو را محروم نمی‌كنم و نصفش را به تو می‌دهم»... نصفش کردی. نرم نرم دانه‌ها را به دهانش می‌گذاشتی... انگار به‌تر شده بود. - اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را هم به من بخورانی... آن نصف دیگر برای فاطمه بود. کمی تأمل کردی اما نتوانستی نه بگویی. آن وقت بود که من فراخوانده شدم. طبقی از انارهای زیبا و درشت به دستم دادند و فرستادندم آن‌جا. در زدم. فضه در را باز کرد: - این طبق انار را علی برای فاطمه فرستاده.. ... هنوز این را نمی‌دانستی. متفکرانه راه خانه را پیش گرفتی. حیا می‌کردی به خانه بازگردی. در تا نیمه باز کردی. چشم انداختی داخل. فاطمه بیدار بود. داشت انار می‌خورد. گل از گلت شکفت... پیش رفتی. انار، انار این دنیا نبود. @ANARSTORY
هدایت شده از حَدیثــِ عشـق
❣حضرت امام خميني(ره) می‌فرمودند:  تقدیر انسان را تغییر می‌دهد. براے شما مقدّر شده چہ بشود، هر روز دعاے عہد خواندے، مقدّراتت عوض می‌شود❗️ 🍁دعاے عہد در تقدیر انسان در مقدّرات انسان تأثیر گذار است، حضرت امام مفاتیح الجنانشان را ڪہ باز می‌کردند، می‌دیدند مہمترین قسمتے ڪہ تو مفاتیح یڪ ڪمے حالت ڪہنه‌گے پیدا ڪرده قسمت دعاے عہد است، حضرت امام دعایی ڪہ بہ خانواده‌شان توصیہ ڪردند بعد از من چہل روز بہ یاد من بخوانید، دعاے عہد بود... 🍂 @Hadise_love84
از زبان یکی از این ماهی ها یک داستان یا داستانک بنویسید. @ANARSTORY
از زبان یکی از این ماهی ها یک داستان یا داستانک بنویسید. @ANARSTORY
✍️«شهید "محمدجمالی"، اولین شهید مدافع حرم استان کرمان در سال ۹۲ بود. حاج قاسم برای مراسم تدفین شهید، به کرمان آمد و خودش کار را به دست گرفت.به من گفت: "بیا با هم داخل قبر برویم و این شهید عزیز را داخل قبر بگذاریم. نمی‌دانید آن پایین و موقع انجام کار‌های تدفین شهید جمالی، سردار چطور اشک می‌ریخت. 🔹من گریه می‌کردم، خسته می‌شدم و اشکم تمام می‌شد، اما هق‌هق حاج‌قاسم تمامی نداشت. من دوباره با دیدن اشک‌های او، به گریه می‌افتادم. کار‌ها که تمام شد، حاج قاسم انگشترش را درآورد و گفت: "این را بگذار زیر زبان شهید. " بعد هم تربت خاص کربلا را که همراه داشت، در قبر گذاشت. آخر کار هم، خم شد و پای شهید جمالی را بوسید و گفت: برای سپاسگزاری از طرف مردم و رزمندگان "» 🔹خاطره مدیر سابق بنیاد شهید استان کرمان، صحبت‌های خواهر شهید محمد جمالی را در ذهنم تداعی می‌کند که می‌گفت: «بعد از اینکه سردار سلیمانی، انگشتری که حضرت آقا به ایشان هدیه داده‌بود را در قبر پیش محمد گذاشت، کنار مادرم آمد و گفت: 🔹"مادر! محمد ۲۵ سال قبل شهید شده‌بود و روحش کنار همرزمان شهیدش در دوران دفاع مقدس بود. فقط جسم او کنار ما بود که امروز به خاک سپرده‌شد. "» 💠 @Sepahiy @ANARSTORY