eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
916 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مهربانی کن...
_پدرجان این چیه تو دستت؟ +آخرین میوه ی دلم. _میخواین چیکارش کنید؟ +فریزش کنم. _چرا آخه؟ تا کی؟ +اون همیشه انار دوست داشت. مطمئنم بر میگرده... خ.بابایی
هدایت شده از مهربانی کن...
انار نگاهی به دستها انداخت و گفت:《 دارم گرم میشوم.خیلی سردم بود!》دست راست گفت:《 به دانه های دلت بگو آماده باشند!》دست چپ گفت:《 قرارِ اسم ارباب را بنویسند.》 خ.بابایی
هدایت شده از مهربانی کن...
پسرکی دوید سمتم و گفت:《 پدربزرگ بفرمایید داخل موکب، انار بخورید!》برادرش دستِ ترک خورده ام را دید و گفت:《 آب انارِ بهشتی زخم ها را خوب می کند.》 خ.بابایی
هدایت شده از مهربانی کن...
اول مزه مزه که میکنم دهانم همچو شکلاتی مغزدار شیرین میشود.شیرنیش حتی فرم چشمهایم را تغییرمیدهد. برق خوشمزگیش در مردمک چشمانم همچو ستاره ای درخشان چشمک می زند. تنها کسی که این شیرینی را دوست ندارد، دندان آسیاب سمت راستیم هست که داد و فریادش تمام حس شیرینی و چسبناکیش را تلخ و پرناله میکند. شکر سرخ و قهوه ای هم طعم عسلی بزاق دهانم را نچشیده است.... خ.بابایی
چهارده تمرینی که سرکارخانم انجام داده بودند. صرفا جهت ....نمی دانم جهت چیست. و هیچ‌کس از آخرین خداحافظی آگاه نیست.
تالار خزندگان در جلد اول که‌ شروع بد بود، کتاب با توصیفی از خانواده‌ی بودلر شروع می‌شد و مدام نویسنده توصیه می‌کرد که اگر دنبال خبر خوبی هستید بی‌خودی معطلید و ادامه ندهید، همان ابتدا پدر ومادر این خانواده در یک آتش سوزی در خانه‌ی ایده‌آل‌شان فوت می‌شوند و یتیم‌های بودلر همان ابتدا بدبخت می‌شوند و باید به خانه‌ی یکی از اقوام دور بروند، که بعداً معلوم می‌شود چه قدر آدم مزخرف و بی‌شخصیتی است. انتهای کتاب از شر این آدم خلاص می‌شوند و می‌روند پیش فرد دیگری که یک مار شناس است و همان ابتدا نویسنده می‌گوید که فکر نکنید اینها شرایط‌شان بهتر می‌شودهااا تا آخر همین بساط پهن است و اصلا این سرپرست خواهد مرد ولی من خواننده راغب می‌شوم که به دنبال نقطه‌ی روشنی کتاب را تا انتها بخوانم، اگر نقطه‌ی روشنی پیدا شد به شما هم اطلاع می‌دهم. روزنگاشت
شانار. خوشه. یه قاچ. جلال. شکوفه. پرنده. فضانورد. نارینا. سیدی ها. یاقوتی. امنیتی ها. صدانار. آوینار. قرارگاهی ها...و اخیرا کوچه اناری ها.. هر هفته چند کوپن دارید برای کانال. لطفا استفاده کنید.
عِمران واقفی: نفسم را خواهم کشت. به زودی. با چاقوی دسته زنجانی. در بهشت کفتربازی خواهم کرد. سوسیس کوکتل خواهم خورد. خرسواری خواهم کرد. زنگ قصر حوریان را خواهم زد. فرار نخواهم کرد. مربای بالنگ نیستم که دورم بیندازی. البته مربای بالنگ رو کی دلش میاد دور بندازه...الا علی حالٍ مربای بالنگ نیستم. شوفری را دیدم که داشت شوفری می‌کرد. کفتری که کفتری. خری که خری. خیلی خری...خودِ خری. معنای مصدری میده. و اینچنین است گردالی دنیا. شربتی ساخته ام از عسل. تنهایی می‌خورم. به هیچ کدومتونم نمی‌دم. حالا هی چت کنین. الا یا ایها الچتیون لا تُچَتِتوا... سیگاری را گیرانده‌ام سر ایوان عادت. روی بلندترین آتشفشان جهان املت می‌زنم. در پست‌ترین نقطه اقیانوس چایی نبات. و علی جعفری هنوز کوله به دوش جهان را می چرخد. و جهان هم علی را می‌چرخاند. علی سرش گیج و پیج می‌رود...علی در رودخانه املت غرق خواهد شد...و به باتلاق چایی نبات می‌رسد. حوریان بهشتی علی را در زاینده رود بهشت دفن می‌کنند. با علامت چایی واملت روی‌مزارش. علی زنده می‌شود و تمام بهشت را با دوچرخه می‌چرخد...یکی از بهشتیان به علی می‌گوید دوچرخه و علی می‌گوید..آه ای بهشتی سیبیل بابات میچرخه...هرررر حلال السون. ابتدای بهشت سطلی گذاشته ام و منتظر دوستانم هستم. سطل تلخ. جایی برای انهدام تلخی های دنیا. برای ورود به بهشت آماده ای ای دل؟ بانوی با کمالاتی را دیدم که جمال نداشت. و جمالی را دیدم که پول نداشت. و ثروتمندی را دیدم که مو نداشت و عروس مو بلوند و مو بلندی را دیدم که اخلاق نداشت و خوش اخلاقی را دیدم که عرضه نداشته. و با عرضه ای را دیدم که صبر نداشت و صبوری را دیدم که عمر نداشت و معمری را دیدم که دندان نداشت و دندانداری را دیدم که نان نداشت و این بحر طویل پایان نداشت... نیکی‌مهر را به دیزنی‌لند بردم و با میکی‌موس تاختش زدم. دنیا همیشه سرمان را کلاه میگذارد. نیمی از نیکی‌مهر نیکی است و نیمی‌اش مهر. و کله اش خالیست‌. پوچ. خالی از غرور. و دلش نیاز به تعمیرگاه دارد. الهی و ربی! دستگاه دیاک را بفرست. چراغعلی خانی مسئول چراغانی دلم است. نور فروش محله سفارشش را کرده. ریسه می‌رود تمام دلم از نور کشی اش. احف را به کره ماه پرتاب کرده ام. با همه گوسفندانش. تمام سفینه را به پشگل کشیده اند. لا مشکل. کود حیوانی برای کشت و کار در ماه لازم است. میان ماه من با ماه احف..اف‌اف و پف‌پف رود اشک من را ندیده اید. تمام جهان تشنه من است‌. تفاله اندیشه نمی‌خورم. من سرچشمه نورم. نون و پنیر آوردیم اندیشه تون رو بردیم. تقی زاده آوردیم، فرهنگتون رو بردیم. پهلوی رو آوردیم..دیش دیری دیری دیری...و اینگونه بود که تهاجم فرهنگی جذاب شد... نور می‌خورم و با ظلمت خلال دندان می‌کشم. و همیشه درگیر این تضاد شیرینم. گلهای لب سیاره ام خشک شده. کسی یک لیتر بنزین بین‌سیاره ای دارد. یک تُک پا تا عرش الهی بروم. زود بر‌میگردم. قول عرشی.‌ گوسفندی را علف دادم که با من آشنا گردد. نمی دانستم که گوسفند علف میخورد و پشکل میندازد. پ.ن واقعا که صبحا مغزم عرق سرد می‌کند. و شب ها جگرم تاول داغ می‌زند. قافله شتر که به برکه رسید همه ملائکه برای فینال جهان آماده شدند. سرنوشت موکت ها با قالی‌های دستباف یکسان نیست‌. مخصوصا بعد از پاخوردن های زیاد. قالی باش. قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده. یک رنگ باش. قالی نباش. قالی ها مثل موزاییک ها سفت و سخت نیستند. پاهای خسته ات را روی قالی کرمان جابه‌جا کن و به صدای الکتریسسته ساکن‌اش گوش کن. قالی باشیم. آرام بخش. قالی را نمی‌شود هر روز شست. باید خیلی کثیف شوند تا به دادشان برسند. به خاطر همین معمولا رنگهای تیره در قالی بیشتر به کار می‌رود. ملحفه ها اما همیشه سفیدند. زود به زود هم شسته می شوند. ملحفه باشیم، همیشه سفید و تمیز. قالی نباشیم. تف به هرآنچه رنگ تعلق بگیرد. آب بینی به خیانت. و لسانا و شفتین....و شراسیف. نعل تازه. و خرمای چند روز مانده. خیمه های بلند مرتبه در عرش.. شیث و آدم را...اسماعیل و ابراهیم را...علی و حسین را...به انتهای جهان رسیده ام...به حسین. کف گیر لازمم... هروقت از دیدن ملائکه و بهشت کف می‌کنم خودم را به وادی کف‌گیرها می‌رسانم...تو به کدامین وادی می‌رسانی؟ چه می‌رسانی؟ و چرا؟ و چگونه؟ روز عید غدیر، علی در عرش نشسته بود و عیدی می‌داد. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر در صف بودند. رفتم جلو و گفتم صف دوتایی‌یا کجاست؟ ... هیچی دیگه الان آخر صفم به شعله گاز خیره شده‌ام. آبی و آ
رام است. انگار نه انگار که آتش است. مانند عشق توست...آرام و سوزان. معجزه عشق زنده ام می‌کند. من هزار و چهارصد سال است که مرده ام. بعد از تو...میان کوچه های مدینه مُردم. دقیقا میان کوچه بنی‌هاشم. دقیقا میان سیلی و قامت حسن... به نگاهت دستمال یزدی بسته ام. لات‌ترین موجود عالم.... قلبم را در وایتکس تقوا گذاشته ام. فردا که بهار آید آزاد و رها هستیم... اژدهایی را دیدم که به خاطر مخارج زندگی در نانوایی کار می‌کرد. رهایی همه اژدهاها بشمار یک.... فنچی را پختم و به هیولای دلم خوراندم. حالا تمام فنچ‌ها روی قلبم آرام می‌خوابند. شیشه‌ای را شکستم که زیادتر شود. شیشه زیادتر شد اما ... دستهای قلبم را ببین..همه خونین شد. دختری را دیدم و برایش چیپس و آش خریدم. برایش تیپ زدم. برایش زنده شدم. چشمانم که باز شد رفته بود. حالا به بلوغ رسیدم. گردالی دنیا را از مانیتور عقل نگاه می‌کنم. این امتحان ورودی بلوغ است. همه داده اند. مهم نتیجه ‌ نمره اش است.
هدایت شده از محمدعلی غروی
هدایت شده از خبرگزاری فارس
کلاب‌هاوس هک شد و ۳.۸ میلیارد شماره لو رفت 🔹در جریان یک اقدام هکری بی‌سابقه، پایگاه داده شبکه اجتماعی کلاب هاوس هک شده و اطلاعات کاربران آن و فهرست تماس ۳.۸ میلیارد کاربر آن به دست هکرها افتاد. @Farsna
📌آسیب شناسی رمان مذهبی/ از نامهربانی در حوزه ها تا ضرورت تغییر در ذائقه مخاطب 🔹 و ادبیات ابزار مدرنی است که با گذشت روزگار، به مصرف بالینی بسیاری از مردم خصوصا جوانان و نوجوانان با انواع سلایق تبدیل شده است. دیگر نمی توان رمان نویسی را یک پدیده لاکچری و برای قشر خاص و یا امری نخبگانی تلقی نمود. پی دی اف ها و اپلیکیشن هایی که در فضای وب، را به یک امر روزمره و عادی تبدیل کرده و رگ های جامعه را چه خوب یا چه بد، درگیر خود کرده است. 🔹این مساله وقتی جدی می شود که مساله ای به نام رمان دینی یا رمان نویسی با ژانر مذهبی به تدریج در حال نضج گرفتن و شکل گیری است و وارد گود پرتلاطم و سنگین رقابت برای ذائقه سازی و مصرف اجتماعی_فرهنگی شده است. در همین رابطه پایگاه خبری تحلیلی صدای حوزه مصاحبه ای ترتیب داده با یکی از خواهران طلبه جوانی که وارد عرصه رمان نویسی شده و با یک چارچوب ذهنی دینی و ماموریت تبلیغی، تالیفاتی را به انجام رسانده و در کنار شغل و زندگی شخصی، به تدریس و تربیت نیرو برای این عرصه همت گماشته است. 🔸خانم رحیمی باغبان باغِ انار یاقوتی هستند. مطالعه متن کامل مصاحبه در سایت : https://v-o-h.ir/?p=12035 ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 صدای حوزه 💢 @sedayehowzeh
برای اصفهانی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ روایتی از امیرالمومنین : چکار کنیم که بنده بشیم؟ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @Radar_enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نور موجود شد. تعداد محدود. اولویت با السابقون السابقون. قیمت کتاب+هزینه ارسال=45000 همراه با امضا نویسنده به نام شخص خریدار. 🔸 آیدی سفارش:@evaghefi
Zakhireh Etelaat 01.pdf
318.8K
تجربه‌هایی از نگهداری و ذخیرۀ اطلاعات از جناب محمدکاظم کاظمی عزیز. برای کسانی که محقق هستند یا پژوهش‌گر هستند یا داستان‌نویس یا می‌خواهند از آنان بشوند... چرا ما هشتک می‌زنیم.
نور. ثبت نام دوره ترجمه رمان به زبان انگلیسی. انارهای صادراتی. کاملا کاربردی. اطلاعات بیشتر و ثبت نام👇 @KhademeZeynab
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
علیکم سلام ایشون به صورت درست نقد نکردند. و این که شما می‌فرمایید دیگر نمی‌نویسم هم درست نیست. بنده که الان خودم متن دیگران رو نقد می‌کنم، اوایل متنی نوشتن و برای یکی از اقوامم ارسال کردم، ایشون فرمودند این یک جمله اگر تغییر کنه درست تره. به‌قدری ناراحت شدم یک لحظه گفتم من دیگه نمی‌‌نویسم. این چیز‌ها عادی هست. یک مثال نویسندگی مثل ازدواجه، شما الان در دوران نامزدی هستید، بعضی سعی دارند شما رو دلسرد کنند. چون هنوز عاشق نویسندگی نیستید، فقط دوستش دارید، در نتیجه دل‌کندن ازش براتون کاری نداره. فکر کنید، من برای چی می‌نویسم؟ اصلا نوشتن چه سودی داره‌؟ زمانی که جواب این سوال‌ها رو پیدا کنید، عاشق نویسندگی می‌شید و دیگر هیچ چیز نمی‌تونه شما رو دلسرد کنه. موفق باشید.