eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
915 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
📚بخشی از کتاب غدیر / علی صفائی حائری یعنی تنها علی را حاکم گرفتن و تنها او را دوست داشتن.. و این ولایت و سرپرستی است که معاویه و احمد حنبل و جرج جرداق و و و و از آن بهره ای ندارند،که حاکم در درون آنها و محرک در وجود آنها امر علی و دستور علی نیست؛ که هواها و حرف ها و جلوه ها در آنها حکومت دارند. معاویه گرچه علی را دوست دارد ولی سلطنت را بیشتر از علی خواهان است. احمد حنبل گرچه برای علی شعر می سراید اما حکومت دیگری را به عهده دارد. جرج جرداق گرچه از علی می نویسد اما برای علی نمی نویسد؛ که محرکی دیگر دارد و عاطفه ای فقط او را به چرخ انداخته است. اما مالک......... او در سطح غریزه نیست. او انسانی است که در حد وظیفه زندگی میکند و زندگی و مرگ او با این معیار میخواند....... او به ولایت رسیده و از نعمت ولایت برخوردار است. نشستن و ایستادن و آمدن و رفتن و دوست داشتن و دشمن داشتنِ او همه از سمتِ ولی کنترل میشود ؛ نه از طرفِ هواها و حرف ها و جلوه ها...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخواییم اعتلای روحی پیدا کنیم ؟ میخواییم از فرشته بالاتر باشیم ؟ راهش از زبان حضرت جان ❤️👇 سماارجمند ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND @twtenghelabi
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
زیارت امیرالمومنین حضرت امام علی(ع) در روز عید غدیر - متن و ترجمه استاد انصاریان - صوتی https://www.
بخشی از زیارت غدیریه...بی نظیر است👇 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دِينَ اللّٰهِ الْقَوِيمَ، وَصِراطَهُ الْمُسْتَقِيمَ . السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبَأُ الْعَظِيمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ وَعَنْهُ يُسْأَلُونَ . السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، آمَنْتَ بِاللّٰهِ وَهُمْ مُشْرِكُونَ، وَصَدَّقْتَ بِالْحَقِّ وَهُمْ مُكَذِّبُونَ، وَجاهَدْتَ فِي اللّٰهِ وَهُمْ مُحْجِمُونَ ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ، أَلَا لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَى الظَّالِمِينَ .سلام بر تو ای دین برافراشته خدا و راه راستش، سلام بر تو ای خبر بزرگی که آن‌ها در آن اختلاف کردند و از آن بازخواست شوند، سلام بر تو ای امیرمؤمنان، به خدا ایمان آوردی، درحالی‌که مردم همه شرک می‌ورزیدند و حق را تصدیق کردی وقتی‌که آنان، آن را تکذیب می‌نمودند و جهاد کردی و آنان از جهاد عقب‌نشینی می‌کردند، خدا را عبادت کردی، درحالی‌که برای او عبادت را خالص کردی، صبر کردی و به حساب خدا گذاشتی تا مرگ به سویت آمد، آگاه باشید لعنت خدا بر ستمکاران.
📸 رونمایی از اثر زیبای «حسن روح‌الامین» با نام «فوق ایدیهم» ﷽؛اینجابا هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND @Sh_Aviny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وعده ما پاتوق کتاب. امروز. سید منتظر ماست.🤓
سلام. توی گروه سید یا سیده داریم؟
« » دیر رسیدم. سه دقیقه از هفت گذشته‌بود. ماندم برای امتحان نوبت بعدی. کتاب آیین‌نامه را باز کردم. به تابلوها نگاهی انداختم و چند قدمی در آن حیاط کوچک و مملو از جمعیت اداره‌ی راهنمایی و رانندگی، برداشتم. حوصله‌ی شلوغی را نداشتم. بنابراین کتاب را بستم و به خیابان رفتم. همین‌طور که قدم می‌زدم و رفت و آمد ماشین‌ها را رصد می‌کردم، در امتداد پیاده‌رو و صدمتر دورتر، آن‌طرف خیابان، خانمی را دیدم که داشت بساطش را روی گاری چوبی کوچکی پهن می‌کرد. ناراحت شدم. تصمیم گرفتم بعد از اتمام امتحان حتما چیزی از او بخرم. دیگر دورتر نرفتم تا مبادا از نوبت دوم هم بازبمانم. روی یکی از صندلی‌های کنار خیابان نشستم. موبایلم را دست گرفتم. یکی از کانال‌های ایتا را باز کردم. چند پست فرستاده بود از مخاطبانی که به عشق علی(ع) کارهایی انجام داده بودند. یکی یک‌روز ویزیت رایگان انجام داده بود و دیگری لوله‌های شکسته‌ی خانه‌های نیازمندان را رایگان تعمیر کرده‌بود. از دیدن محبت هموطنانم به امیرالمومنین (ع) شاد شدم و به حالشان غبطه خوردم. آهی کشیدم. ای کاش من هم برای غدیر کاری می‌کردم. سر برداشتم. کم‌کم داشت جلوی در اداره خلوت‌تر می‌شد. فهمیدم آزمون قبلی تمام شده. بعد از آزمون همان‌طور که داشتم به سمت آن‌خانم فروشنده حرکت می‌کردم، آقایی را نشسته روی ویلچر دیدم که از روبه‌رو در حال نزدیک شدن بود. کنار کشیدم تا راحت برود. انگار برای رفتن مردد بود. تعجب کردم اما همچنان سرم پایین بود. ایستاده بودم که صدایی آرام و مقطع شنیدم. _ بـ بخشید.... جوراب نمی‌خرید؟ باور کنید خـ خرج پدر و مادرم رو مـَ من میدم. سر بلند کردم. همان آقا بود. با یک‌دستش کش دور جعبه‌ای که روی پایش بود را برداشت و آن را برایم باز کرد و با دست دیگرش که آن هم معلولیت داشت به دسته‌ی کوچک ویلچرش اشاره کرد و گفت: _ اینم شکسته. اما پ‌...ول نـَ ندارم خرجش کنم. خواستم دو جفت جوراب بردارم که گفت: _ بـِ به خدا پونزده تو...تومنه. پنج تومن سود می‌ذارم. بیست تومن میشـ.. شه. دوباره نگاهی به جعبه انداختم کلا شش جفت جوراب دستش گرفته‌بود و به سختی در شهر می‌چرخید تا نان آن روز خانواده‌اش را تأمین کند. قبلا هم جای دیگری دیده بودمش. خواستم همه‌ی شش‌جفت را بخرم. اما نیاز نداشتم. فکری به سرم زد. _آقا، اگر اجازه بدید من این دو جفت رو صد تومن از شما بخرم. سرش را پایین انداخت و گفت: _ نه. این طـ طور شرمنده می‌...شم. _ نه من با دل راضی می‌دم. لطفاً قبول کنید. _ نمی‌‌شه. آخـ..خه بیست تومنه. چه... طو..ر صد تـُ تومن بگیرم! همین‌طور که داشتم فکر می‌کردم چه کنم که هم قبول کند و هم خجالت نکشد، یادم به فردا افتاد که غدیر بود‌. لبخندی بر لبانم نشست. کارتم را در آوردم و دو دستی جلویش گرفتم. _ خواهش می‌کنم صد تومن بکشید. بقیه‌اش عیدی غدیره.
نور. هدیه سید هاشمی دریافت شد. متأسفانه با اینکه هم خودش استوری کرده و هم من گذاشتم توی باغ انار‌ فقط من رفته بودم...شایدم خوشبختانه😂. البته فقط المراجعات هدیه سید هست. و اینکه قرار شد از خانه برام دو تا کتاب دیگه هم بیاره چون قیمت قبلی رو داشت. شایدم سه تا کتاب بود. دقیقا یادم نیست.🤔. الان یادم نیست قرار شد سه تاشو هدیه بده یا دو تا شو...الان تو شک افتادم.🤔😐. سید بیا شفاف سازی کن. پ.ن واقعا شکری بود با شکایت که چرا همت‌ها اینقدر پایین رفته. البته شاید هرکسی کار و گرفتاری های خودشو داشته باشه. ولی همیشه وقت برای یک کار بیست دقیقه‌ای داریم. مهم داشتن همت است.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
اینم اطلاع رسانی خودش و ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابی انت و امّی ﷽؛اینجابا هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND
اگر گفتید پشت جلد چه کتابیه؟
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 ✨ «اونو» ✨ وقت زیادی ندارم. منم و یک خط قرمز طولانی که باید ویرایشش کنم؛ چون به خودم قول داده‌ام ویرایش دومش باید روز عید غدیر منتشر شود. نهار خورده و نخورده، قدم تند می‌کنم به سمت لپ‌تاپ که ناگاه، دوتا دخترها از دو سو می‌دوند سمتم و هریک از یک طرف لباسم آویزان می‌شوند: خاله بیا باهامون بازی کن! سر هردوشان را می‌بوسم و می‌گویم: نمی‌شه. امروز خیلی کار دارم. باشه برای یه روز دیگه. هردو در یک حرکت هماهنگ، حالتی مظلومانه به نگاه و چشمانشان می‌دهند و لب برمی‌چینند: تو رو خدا! -آخه واقعا امروز سرم شلوغه... یکی از دخترها جعبه بازی «اونو» را به سمتم می‌گیرد: فقط یه دور! راستش دربرابر بازی اونو اصلا نمی‌توانم مقاومت کنم؛ و البته در برابر نگاه‌های مظلومانه بچه‌ها. انگشت اشاره‌ام را در هوا تکان می‌دهم و می‌گویم: فقط یه دور. باشه؟ ذوق می‌کنند و می‌نشینیم به بازی. پنج دقیقه‌ای طول نمی‌کشد که می‌بازم(یا بهتر بگویم: خودم را می‌بازانم) و می‌خواهم بروم سراغ خط قرمز که دوباره دستم را می‌گیرند و مظلومانه نگاهم می‌کنند. می‌گویم: نه! باور کنین کار دارم. نگاهشان مظلومانه‌تر می‌شود و لبشان برچیده‌تر. بین دوراهی دل بچه‌ها و خط قرمز می‌مانم و ناگاه فکری در ذهنم جرقه می‌زند: باشه. به عنوان عیدی عید غدیر یه دور دیگه بازی می‌کنیم. جیغ خوشحالی می‌زنند و می‌گویند: می‌خوایم گروهی باشیم! آه از نهادم بلند می‌شود. این دوتا بروند توی یک گروه، بازیِ ده دقیقه‌ای را یک ساعت کش می‌دهند. محکم می‌گویم: نه! بیشتر لوس می‌کنند خودشان را: خواهش! خواهش! خواهش! -باشه. ولی به شرطی که بگین روز غدیر چی شده؟ یکی‌شان سریع می‌گوید: امام علی جانشین پیامبر شد. مثل معلم‌ها حرفش را اصلاح می‌کنم: امام علی از اول جانشین پیامبر بودن، ولی روز غدیر پیامبر اینو برای چندمین بار به همه اعلام کردن. بازی شروع می‌شود و این‌بار من می‌برم. با شادیِ پس از پیروزی، خیز برمی‌دارم به سمت لپ‌تاپ که دوباره دستم را می‌گیرند: یه دور دیگه! -این دفعه باید دقیق‌تر بگید چی شده. چون خیلی کار دارم. دختر کوچک‌تر می‌زند به بازوی بزرگ‌تر و می‌گوید: من دینیم خوب نیست تو بگو. دختر بزرگ‌تر هم کمی به مغزش فشار می‌آورد و نتیجه نمی‌گیرد. دست به دامن گوشی‌اش می‌شود و با هم، درحالی که نخودی می‌خندند و توی سر و کله هم می‌زنند، درباره غدیر جست‌وجو می‌کنند. دختر بزرگ‌تر صفحه گوشی را می‌چرخاند به سمت من و می‌گوید: بیا بخون ببین چی شده! سایت ویکی‌شیعه است. می‌گویم: نچ! خودت بخون برام. با هم و با تپق‌های بسیار، متن را می‌خوانند و می‌خندند. یک دور دیگر، اونو می‌شود طلبشان که باز هم برد با من است؛ آن هم با اختلاف بسیار. ✍🏻فاطمه شکیبا ( ) http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✏️«بسم‌الله» همانی که کلام نبی را در به دوست تفسیر کرد؛ وصیت پیغمبر را هذیان خواند! ❗️ ✍️ @negashteh | نگاشته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نگاهی نو به جنگ اُحُد.mp3
8.06M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 📋 نگاهی نو به جنگ اُحُد 📌 برگرفته از جلسات «سیر تکوّن عقاید شیعه» ماه مبارک رمضان 1401 هجری شمسی 🆔 eitaa.com/kashani1395/
Kashani-ChegooneShiaShodim-01-14010419-Hkashani_Com.mp3
30.6M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 کامل سخنرانی 📋 چگونه شیعه شدیم؟ - جلسه اول از هشت جلسه 📌 یکشنبه 19 تیرماه 1401 🆔 eitaa.com/kashani1395/
زیارت غدیریه خوانده اید؟
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
زیارت غدیریه خوانده اید؟
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دِينَ اللّٰهِ الْقَوِيمَ، وَصِراطَهُ الْمُسْتَقِيمَ . السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبَأُ الْعَظِيمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ وَعَنْهُ يُسْأَلُونَ . السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، آمَنْتَ بِاللّٰهِ وَهُمْ مُشْرِكُونَ، وَصَدَّقْتَ بِالْحَقِّ وَهُمْ مُكَذِّبُونَ، وَجاهَدْتَ فِي اللّٰهِ وَهُمْ مُحْجِمُونَ ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ، أَلَا لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَى الظَّالِمِينَ .سلام بر تو ای دین برافراشته خدا و راه راستش، سلام بر تو ای خبر بزرگی که آن‌ها در آن اختلاف کردند و از آن بازخواست شوند، سلام بر تو ای امیرمؤمنان، به خدا ایمان آوردی، درحالی‌که مردم همه شرک می‌ورزیدند و حق را تصدیق کردی وقتی‌که آنان، آن را تکذیب می‌نمودند و جهاد کردی و آنان از جهاد عقب‌نشینی می‌کردند، خدا را عبادت کردی، درحالی‌که برای او عبادت را خالص کردی، صبر کردی و به حساب خدا گذاشتی تا مرگ به سویت آمد، آگاه باشید لعنت خدا بر ستمکاران.