eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
910 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab28Safar1399[02].mp3
12.84M
▪️بسوز، مدینه از این عزا (زمزمه) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه‌رحلت (ص) 👈 ❤️ @ANARSTORY ☑️ @MeysamMotiee
4_5969838583903685184.mp3
19.04M
▪️از برادر غریب‌تر حسن است (روضه) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه شهادت امام (علیه السلام) ❤️ @ANARSTORY ☑️ @MeysamMotiee
روضه خانگی - امام حسن(ع) - 1264.mp3
11.93M
🎙دارد صدای سیلی از کوچه می آید... 🔻روضه (س) 🔻روضه (ع) ⏱ | 15:08 👤حاج رضا 💡روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی ❤️ @ANARSTORY @RozeKhanegee
مداحی_آنلاین_توی_رگا_غیرت_ایرانی.mp3
2.09M
مداحی حماسی 🍃توی رگا غیرت ایرانی 🍃همه آماده و همه طوفانی 🍃منتظره یه اشاره از رهبر 🍃سربازای ❤️ @ANARSTORY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب دو تا سینی چایی داریم. یکیش مزه یخ در بهشت میده. یکیش مزه خرما.
امشب یه سینی چهل تایی چایی داریم. یک سینی هشتاد تایی.
مرد اونیِ که، تو سفر نیویورک هم به فکر مردمِ و زنگ می‌زنه به یک خانواده داغدار و قول پیگیری می‌ده. نامرد اونیِ که، مردم ده تا ده تا توی سیل کشته می‌دادن اونم هیکل نجسشو برده بود جزیره کیش و هیچجوره برنمی‌گشت.
🌷 شهید همت: 🌿 برای اینکه لطف و و خداوند شامل حال ما بشود باید داشته باشیم. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/
💯چایی روضه. نور. جلسه شب امام حسن... ابتدا یک ، سپس می‌گذارم. کوتاه. بعدش یک که حتما باید گوش کنید. بعدش بزنید روی دریافت پول یک استکان چایی که تبرک است و حتما بعدش یک چایی بخورید به نیت چای روضه. سپس برای امامِ حاضرِ بچه شیعه‌ها دعا کنید. برای سلامتی‌اش. برای ظهورش. برای اینکه قلب‌مان از سیاهی پاک شود تا نور نزول اجلال کند. ان‌شاءالله با چهل تا چایی ادامه می‌دهیم. اگر کسی خواست به این روضه مجازی کمک مالی کند به خودم خبر دهد. از اینجا👇 @evaghefi خب بریم برای سخنرانی و روضه و مداحی و چایی. پ.ن پول یه استکان چایی رو 500 تومن حساب کردم. دیگه سخت نگیرید. روضه امام حسن و پیامبر صل‌الله‌علیه‌و‌آله قبول باشد. حالا که اشک ریختید بلند شوید و یک چایی برای خودتان بریزید و عکسش را بگیرید و بفرستید. در کانال زیر که عضو شوید بعد از چند ساعت ادمین می‌شوید و می‌توانید عکس چایتان را برای بقیه به اشتراک بگذارید. https://eitaa.com/joinchat/3507159149C9decdf8353 حتما از هشتگ یا استفاده کنید. برای دریافت هزینه چایی از گروه : 💎•﴿ تصاویر خام و با کیفیت﴾‌•💎 وارد شوید. https://pay.eitaa.com/v/?link=BY3Qq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. بکش‌بکش در راه است. بازوبند یا حیدرم کجاست؟ اورشلیم مرا می‌خواند. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلدیم جنگ با اینکه ترجیح میدیم شه صلح🇮🇷 | 🎼 سجیل ۱۵۲ ثانیه 🎶Channel TelegraM & Eitaa: 🇮🇷@Bandekhodatunes
💯چایی روضه. نور. جلسه شب امام حسن... ابتدا یک ، سپس می‌گذارم. کوتاه. بعدش یک که حتما باید گوش کنید. بعدش بزنید روی دریافت پول یک استکان چایی که تبرک است و حتما بعدش یک چایی بخورید به نیت چای روضه. سپس برای امامِ حاضرِ بچه شیعه‌ها دعا کنید. برای سلامتی‌اش. برای ظهورش. برای اینکه قلب‌مان از سیاهی پاک شود تا نور نزول اجلال کند. ان‌شاءالله با هشتاد تا چایی ادامه می‌دهیم. اگر کسی خواست به این روضه مجازی کمک مالی کند به خودم خبر دهد. از اینجا👇 @evaghefi خب بریم برای سخنرانی و روضه و مداحی و چایی. پ.ن پول یه استکان چایی رو 500 تومن حساب کردم. دیگه سخت نگیرید. روضه امام حسن و پیامبر صل‌الله‌علیه‌و‌آله قبول باشد. حالا که اشک ریختید بلند شوید و یک چایی برای خودتان بریزید و عکسش را بگیرید و بفرستید. در کانال زیر که عضو شوید بعد از چند ساعت ادمین می‌شوید و می‌توانید عکس چایتان را برای بقیه به اشتراک بگذارید. https://eitaa.com/joinchat/3507159149C9decdf8353 حتما از هشتگ یا استفاده کنید. برای دریافت هزینه چایی از گروه : 💎•﴿ سفر به کائنات ﴾‌•💎 وارد شوید. اینجا اتاق اشک است....انارها از اشک یاقوت می سازند. مسجدِ باغِ انار. سفر به کائنات🔻 https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe https://pay.eitaa.com/v/?link=GY7T9
بفرمایید امام حسن مجتبی علیه‌السلام.
💠 و اهلیت 🔹 پیامبر اکرم صلی الله و علیه واله و سلم: هر کس ریاست و مسئولیتی را بپذیرد و بداند که اهلیت آن را ندارد، در قبر و قیامت جایگاه او پر از آتش خواهد شد. ✨ مَنْ تَوَلّي عَمَلا وَ هُوَيَعْلَمُ أنَّهُ لَيْسَ لَهُ بِأهْل، فَلْيتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ؛ 📚 أمالی طوسی/ج 2/ص 142 ✍🏼 برای به عهده گرفتن یک ، هم لازم است و هم . اگر هر کدام از این دو نباشد، نتیجه عکس گرفته می شود. pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
هدایت شده از :)
بسم الله الرحمن الرحیم < رگِ وِل > چندروزپیش که طرفای اذان، روی صندلی گهواره‌ای نشسته بودم و لنگمو روی اون یکی لنگم، روی چارپایه آبیه‌ی نماز مامانم گذاشته بودم و داشتم اخبار بیست و سی رو مشاهده می‌کردم! همونطور که یه دونه اسمارتیس ما و اسمارتیز آبی بقول شما، می‌نداختم تو حلقم و همزمان یه تابی‌ام به حال بی تاب صندلی گهواره‌ای می‌دادم، خبر آتیش زدن آمبولانس و رد شدن یه ماشین از روی نیروهای نظامی، خیلی اتفاقی از جلو چشام رد شد و با اینکه تکراری بود با شور و حال خاصی، مثل خبرندیده‌ها نگاش کردم. همون لحظه، یکی از رگای ولِه توی مغزم که الآنیا بهش می‌گن سیار، یه تکونی خورد و وول وول خوران، از کنار بخش حساس خاطرات و تخیلاتِ روانی گونه‌ی داستانیم رد شد و بعد از عبوری مِلو، از کنار سیستم عصبی که توسط داماد خونواده قبلا داغون شده بود، سیستم صوتی پر و پیمون آهنگای نیناش ناش رو هم، به خوبی دور زد و تا به سیستمِ مرکزیِ شبکه اطلاعات و داده و تحلیل رسید، وایستاد. بی ادبانه، یه توفی به روی خاک خورده‌ی سیستم قدیمی انداخت و با پشتْ‌آستینِ بلوزِ بافت مامان دوز، یه دستی روش کشید و همینکه بهش متصل شد، یه دفعه یه صدای ویندوز هفت، از جفت گوشام بلند شد. بعد از اینکه جفت لنگام ناگهان، یه تاب محکم به صندلی گهواره‌ای انداخت، و نزدیک بود از خجالت گچای دیوار پشت‌ سرم دربیاد، بخاطر عدم بروزرسانی نرم افزار و اینترنت نیم بند و سیمکارت نسل یک ایرانسل، ویروس قدیمی سیستم دوباره فعال شد و یه دفعه، زد گوش سمت چپمو سوزوند. با این حال، همونطور که یه گوشم در بود و یه گوشم دیوار، یه دفعه خونم به‌جوش اومد و همونطور که انگشتمو تا آرنج، تو گوش چپم فرو کرده بودم و مثل پیچ گوشتی دو سو، می‌چرخوندم که وا شه، با جوش و خروش گفتم: حمله به آمبولانس اونم تو روز روشن! یعنی چی؟ بزنید باباشونو دربیارید... عه! دیگه شورشو درآوردنا. همون لحظه مامانم با لبخندی تبسم آمیز، حرفم رو تائید کرد و یه دفعه بعد از کلی، دور دورِ قمریِ مردمکای مشکی چشام، وسط پس زمینه‌ی سفید خوشگل سگدار، نت با صدای جلز و ولز سیب زمینی سوخته وسط تابه‌ی مسی، متصل شد و پیام به مرکز رسید. همون لحظه، صدای دینگ دینگ دریافت موفقش، بلند شد و یه حسی توی اعماق مغزم پیچید که: "ای ول بابا... دمت گرم، کل مملکت منتظر همین یه جمله‌ی تو بودن که بگی و یه دفعه بسیج شن برن دنبالش، بریزن تو خیابونا گاز انبری همه آشوبگرارو جمعشون کن، ای ول به مرامت، ای ول به معرفتت، بابا ای ول به اینهمه شعوووور... فقط خودمونیما ایندفعه چرا دیر به خروش اومدی؟ بگذریم که جدیدنا انگاری یه نمه بی‌بصیرت شدی و فکر نکن که یادم رفته چندروز پیش، تو اوج قطعی نت، چی از ذهنت گذشت و بخاطر گرونی و بدبختی و فلاکت، با خودت میگفتی که ( اصلا دمشون گرم که ریختن بیرون و بزار بریزن بیرون هتکشون و وتک کنن و...اصن این چه وضعیه و دستشونم درد نکنه!... ولی خب، فردای اون روز، برعکس ظهر هر روز، خروس خون از خواب پاشدی و تا نتا سیم ثانیه نیومده که بره، سریع، حافظه موقت سیستمو پاک کردی که گندش درنیاد)!! ولی بگم که تا تو این جمله‌ی کلیدی و دستور قاطع رو صادر کردی، یه سری یگان ویژه، مثل آتیش نشانایی که تازه زنگ خطر پایگاهشون به صدا دراومده، به سرعت از خواب پاشدن و تو نیم ثانیه، لباس پوشیدن و تو یه ثانیه از اون میله درازا رفتن پایین و دو ثانیه بعد، کلاه ایمنی سرکرده و تفنگ آب پاش بدست، سوار ماشین یوغورت آتیش نشونی شدنو و دِ برو که رفتیم. بله! پس چی فکرکردی؟ فکرکردی که ما کم الکی ایمو و هرچی میگیم انگار که چیزی نگفتیم؟ نه از این خبرا نیست. و بزار برات بگم که چنددقیقه بعد یه سری بسیجی یاب... ببخشید، موتور سوارم ویژ ویژ کنان و دو ترک، گازشو گرفتنو خودشونو مثل چی رسوندن به تقاطع کشاورز و اینا از اینور و اونا از اونور، یه جوری این آشوبگرای بی شرفو قیچی کردن که هیچ خیاط خارجی و داخلی دیگه از پس دوختنشون برنیاد و نخواهد اومد!" وسط همین احساسات ظریف بودم که ناگهان، نگاه عجیب مامانم، منو از این حس مزخرف بیرون کشید و تا پیچِ سیستمو بستم، لباشو تکون داد و انگار که گفت: کری؟ دوباره دستمو تا آرنج، کردم تو گوشمو همونطور که میپیچوندم تا ازش خون بچکه گفتم: آره فکر کنم! و اون موقع بود که فهمیدم، کر شدن موقتم خیلی بد نیست و همین‌که یکی از گوشات اتصالی کنه و بسوزه، داشتن یه گوش، واسه شنیدن صداهای ضروری و کرشدن یه گوش، واسه توجیح نشنیدنا، خیلی خوبه و حتی مفیده و اصلا بزار چندروزی تنوع شه. بعدم چون وظیفمو در قبال نظام و انقلاب انجام داده بودم، دیگه با خیال راحت پاشدم شبکه رو عوض کردم که وسط اینهمه پیام بازرگانی یه فیلم خوب که اینروزا نایابه پیدا کنم ببینیم. 1)
هدایت شده از :)
الآنم که چندروزی از اون واقعه گذشته و بعد از اون دستور خطیر، خسته و کوفته اومدیم یه وری یه هوایی بخوریم؛ بازم لنگ روی لنگ انداختم و با صدای بارون ریزی که از صبح داره می‌زنه و نسیم لطیفی که پرده‌های حریرو تکون می‌ده، یه نگاهی به تنها نرم افزارِ متصل به اینترنت این روزها، بله ایتا!... بله نه‌ها، فقط ایتا... انداختم و بعد از یه نگاهی به صفحاتِ بی‌بخار گروهای نویسندگی، می‌بینم که، بله! کانال خبر، یه فیلم گذاشته از مامورای غیور انتظامی و امنیتی که با چک و لگد دارن، خیلی نرم آشوبگرارو هدایت می‌کنن به مکانی نامعلوم، تا دستورمو خیلی ظریف، تمام و کمال اجرا کنن و آره دیگه، باباشونو دربیارن تا دیگه از این چیزای اضافه میل ننمایند...! دیدین راست گفتم و هیچیش توهم نبود؟ عه واااه... آروغ... ععععه... گوشم وااااشد! خدایا شکرت که بعد از چندروز نشنیدن الآن دارم می‌شنوم و احتمالا اثر اون چلومرغ نذریه ناهار حسینیه‌ست که شفام دادی و شایدم از اون بورانی تند و خوشمزه زنان هنرمند شمالی بوده که از نن جانم به یادگار دارن و خیلی دمت گرم و ، اصلا همه چی آرومه و ما چقدرم هممون الکی خوشحالیییییم... این گرونی فقط پاشو گذاشته رو خِرِمون وگرنه... اصلا هیچی، خدایاشکرت! 2) #:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خون انار گردن پاییز است. پاییز باید دیه بدهد. پاییز جنایتکار است. پاییز بی‌تربیت. چند بار بهت گفتم انار‌ها را به قتل نرسان! پاییز صدایم را داری؟ الو...الو @ANARSTORY
🔰صحبت های مقام معظم رهبری پیرامون مجری فراری 🍃🍃 صحبت‌های آقا در ۳ شهریور ۹۷ خطاب به صداوسیما: 🔸🔸🔸🔸🔸 🔸 ایشان در بحث گفتند: «نکته پنجم، مجری سالاری است. مجری که اساسا در تلویزیون رشد کرده و چیزی نبوده اما اینجا توسط شما اعتبار پیدا کرده، حالا بالاتر از گل نمی شود به او گفت چون قهر می کند و‌ می گوید از اینجا می روم! بعد هم آقایان می گویند ما نگرانیم برود خارج در شبکه من و تو 🔸🔸🔸 برود، ثم ما ذا؟ چه می شود!؟ ... وقتی شما نگران اینجور مسائلید، باید هنر داشته باشید که نسبت به این مسائل، واقعیت را تبیین کنید. 🔸🔸🔸 در داستان امام حسن (ع) وقتی عبیدالله بن عباس فرار کرد و رفت سمت معاویه، جانشین او قیس آمد صحبت کرد. در تاریخ هست طوری صحبت کرد که سپاهیان این طرف گفتند خوب شد رفت! یعنی صحنه را در واقع به نفع سپاه اسلام تغییر داد. شما هم باید نوعی رفتار کنید که کسی رفت بیرون، برای نظام، آسیب و‌ چالش نشود. نگران این نباشید که بروند بی بی سی و من و تو، 🔵 هر غلطی می توانند بکنند، شما هم در دهان آن ها بزنید...»🔵 ✍کلام آخر
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین144 من یک ایرانی هستم که جلوی سازمان ملل دیزی فروشی دارم. معروفم به #یدی_یه_دست. درِ ظرف نخود
برادر شما، فریدون، در اغتشاشات زخمی شده. البته خودش جزو معترضین بوده ولی خودش را هم گرفته‌اند و زده‌اند. از دیروز تا حالا با پای شکسته روبروی تلویزیون می‌نشیند و علاوه بر اعتراض شوندگان به اعتراض کنندگان هم فحش می‌دهد. برادر شما هجده سالش است. در کنکور قبول نشده. دخترِمریم‌خانم را هم بهش نداده اند. فریباجون دختر مریم خانم بسیار دختر خوب و با کمالاتی بوده که به فریدونِ شما نداده اند. البته آنها خودشان ضرر می‌کنند. جوان به این خوبی و رعنایی. بی لیاقت ها. فریباجون مدتی به کلاس موسیقی می‌رفت و بعدش با یک تیم کوه‌نوردی به کوه. یک کوله خیلی قشنگ هم داشت که توی اغتشاشات هم همراهش بود. فریدون شما هم گاهی اوقات به این گروه کوهنوردی می‌رفت. بعضی شبها در کوه طرز آتش زدن چوب و سطل آشغال را یاد می‌دادند که از سرما در امان بمانند. بعضی شبها برای اینکه فقط تُن‌ماهی و کنسرو نخورند یک کبک یا پرنده شکار می‌کردند. با همین تفنگهای چهل ژول و بعضی اوقات سرتیم گروه با یک سلاح کوچک بی آزار، گرگ های نمادین را می‌کشت. حتی به برادر شما هم آن سلاح کوچک را داده بودند و یک سگ بی زبان را به جای یک گرگ بسته بودند به یک درخت و در تاریکی باید به سمتش شلیک می‌کردند. فریباجون به همه اعضای تیم کوه نوردی یک شوکربرقی هم داده بود که اگر در کوه برف گرفت و به غاری چیزی پناه بردند و در آن غار خرس وحشی خوابیده بود با آن شوکر برقی بی حسش کنند و با چاقوی اره ای مثلا گلویش را ببرند. فریدون به عشق فریبا به کوه‌نوردی هم علاقه مند شده بود. حتی وقتی فریبا در گروه کوه‌نوردی مطرح کرده بود که فردا بیایند فلان خیابان عین اسب رفته بود. فریبا به همه تاکید کرده بود وسایل کوه نوردی شان را هم بیاورند. هر هفت نفر یک مسئول داشتند. در کوه همینجور بود. فریبا مسئول دخترها بود. البته چون هوای کوه بسیار مطبوع بود فریبا و مدیران زحمتکش ترجیح می‌دادند که مانع رسیدن هوای خوب و مطبوع کوهستان به هیچ کجای بدن نشوند. سر و گردن که دیگر چیزی نیست. فریدون در خیابان فقط منتظر نصیحت های جدی و محکم فریبا بود. فریبا شعرهای زیبایی می‌خواند و اعضای تیم کوه نوردی تکرار می‌کردند. کم کم یک تعداد دیگر که عضو تیم کوه نوردی هم نبودند به گروه اضافه می‌شدند. فریدون حالا که پای تلویزیون نشسته و دارد حواسش را جمع می‌کند می‌فهمد که اصلا کوه نمی‌رفتند. می‌رفتند کویر. واقعا که. آدم اینقدر اُسکل. حتی یادش می‌آید که دوره آموزشی بوده و پسرها و دخترها با هم و در کنارهم این وظیفه مهم را به دوش می‌کشیده اند. مادر شما دارد به مریم خانم اینها فحش می‌دهد. به دخترش و شوهر شیره‌ای اش. شوهر شیره‌ای مریم خانم جزء این گروهک های کومله و اینها بوده که چون خیلی آدم ضعیفی بوده فریباجون می‌خواسته نشان بدهد که مثل پدرش ضعیف نیست. به خاطر همین از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. فریدون همان روز اول به یکی از پسرها اعتراض می‌کند که به دخترها دست نزند. اعتراض دوم، و اعتراض سومش مساوی می‌شود با اینکه ببرندش در یک کوچه بن بست و با میله آهنی بزنند توی کشکک زانویش و بعد هم کمی بالاتر از زانویش و و بعد... خخخخب کافیه. فریبا چهار روز است خانه نیامده. گروه کوهنوردی پر از فحش شده و اصلا معلوم نیست چه کسی دارد به چه کسی فحش می‌دهد. یک تعداد از گروه کوهنوردی رفتند فرانسه و آنجا خواستار براندازی شده‌اند. فریدون تازه فهمیده که بعضی از دوستانش کلا عاشق براندازی هستند ولی اصلا مهم نیست چه چیزی را بر بیندازند. مریم‌خانم آمده خانه شما. دارد چای می‌خورد. مادر شما ساکت است. مریم خانم از احوالات فریبا از شما می‌پرسد. شما هم هر آنچه در اغتشاشات دیده‌اید بیان می‌کنید. فریدون هم اضافه می‌کند که فریبا توسط بچه های تیم محافظت شده. ولی نمی‌داند الان کجاست. همان لحظه که مریم خانم می‌خواهد برود در گروه مجازی عکسی از فریبا گذاشته می‌شود که در فرانسه در حال شعار دادن است. مریم خانوم شروع می‌کند به گریه کردن و فحش دادن به رفیق های شوهر شیره‌ای‌اش که دختر مثل دسته‌گلش را اینجوری کرده‌اند. مریم خانم می‌گوید: از بچگی نفرت داشت. از هرکاری که می‌کردم. می‌خواست بره خارج. می‌خواست مثل دوستای پدرش باشه..... 💯ادامه‌ش باشما.