eitaa logo
آتام
81 دنبال‌کننده
37 عکس
12 ویدیو
0 فایل
💖نیمه پنهان من 💖دنیای شاعرانه یک پرستار اینجام @Makbari64
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بهونه ی قشنگ من واسه ی زندگی آره بازم منم همون دیونه همیشگی فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت؟! دلم واست تنگ شده بود این نامه رو برات نوشت! حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خسته ات نکنه غم غریبی عزیزم سرد و شکسته ات نکنه اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون منم تو رو سپردمت دست خدای مهربون راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم رفتیم تا اوج آسمون با ابرا هم سفر شدیم از وقتی رفتی آسمون پر کبوتره زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم ! حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی قسمت تو سفر شدو قسمت من آوارگی به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته من میدونم همین روزاعشق من ازیادت میره بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه تنها دلیل زندگی! با یه غمی دوست دارم داغ دلم تازه میشه اسمتو وقتی میارم وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر مگه نگفتم چشاتو از چشم من هیچ وقت نگیر حرف منو به دل نگیر همش غم غریبیه تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه! میگم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن نورشون بدرقه پاکی لحظه هات کنن تنها دلیل زندگیم! با یه غمی دوستت دارم.
عاقا یکی بیاد به من بگه اون بیرون چه خبره؟؟؟ گرمه سرده شلوغه خلوته دنیا تو ۱۴۰۳ چه رنگیه؟ از شعر چه خبر ...الان چجوری شعر بگی رو مدی؟ امسالم دعوا سر کی بیت رهبری بره کی نره هست یا نه؟
تو را زنانه می‌خواهم زیرا تمدن زنانه است شعر زنانه است ساقه‌ی گندم، شیشه‌ی عطر، حتی پاریس زنانه است و بیروت – با تمامی زخم‌هایش – زنانه است نزار قبانی
عزیزانم در این شب عزیز منِ کمترین رو دعا کنید
آدمی است دیگر ...یکهو یک روز بلند می‌شود و توی آینه خودش را میبیند و حس می‌کند چقد دارد حالش از خودش بهم می‌خورد بعضی آدم ها اینطوری هستن دیگر اینطوری مثل من اینطوری که وقتی،یک غمی روی دلشان خیلی سنگینی می‌کند به جای اینکه دادی...فریادی ..گریه ای،راه بیندازند بدتر لالمانی می‌گیرند و مات و مبهوت به در و دیوار خیره می‌شوند هر روز،با کشتار غزه میمیرم و دریغ از کاری ..سخنی ...بیتی..
شراکت در همه چیز را دیده بودیم و طعم تلخش را چشیده بودیم جز گوشی که آن هم به لطف پسرها تجربه اش کردیم تا سر ذوق می‌آییم یک بیت سر هم کنیم زنگ علوم می‌رسد و یادمان می‌رود اصلا یک روزی یک چیزکی می‌نوشتیم و خدای،نکرده شاعر بودیم دوباره تا می آییم یک شعر بخوانیم نوبت آن یکی می‌شود و گوشی،را می‌قاپد و میبرد و به ریشمان میخندد که عاقبت گوشی شریکی همین است و خانم قربانی سخت پایش را در یک کفش کرده که تا ۱۸ سالگی بچه نباید گوشی شخصی داشته باشد و باید بنشینیم حساب کنیم اگر تا آن وقت نمیریم حتما دوباره شعر خواهیم نوشت والا😏
تو آخرین حسادتت مربوط می‌شود به چند سالگی ات؟ هوم؟ من آخرین حسادتم مربوط می‌شود به چند ماه پیش.. همان شب که مامان محمد حسن شاگرد اول مدرسه دکتر خرمی را دیدم و برای لحظه ای همدردی گرفتن ازش پرسیدم فیزیک امسال خیلی سخته نه؟ میخاستم ادامه بدم ما که پدرمان در آمد از بس سوال فیزیک سرچ کردیم و به کله ی پوکمان فشار آوردیم که بفهمدش و برود به پسر بفهماندش که ایشان با آرامش خاصی گفتن من در جریان نیستم پدر محمدحسن مسئول رسیدگی به درسش است😊 ما هم خودمان را از تنگ و تا ننداختیم با بی تفاوتی خیلی زیاد گفتیم عه چه خوب و گذاشتیم ایشانِ بخت سفید که رد شدن از ته دل فریاد زدیم خدایا یا یا یا یا یا ااااا تبعیض تا کی کی کی کی کی .... یک جوری که فریادمان رفت چرخی در عرش زد و کمانه کرده و محکم خورد توی صورتمان و ندا آمد جمع کن خودت را همین از،سرت هم زیاد است 😔 ما هم گفتیم خدایا حق با شماس و به حیات له شده مان ادامه دادیم
میان من و نسیم _این همیشه سرگردان_ تفاهمی ابدی هست در نداشتنت
برگرد خانه...هیچ کجا جفت زخمی ام! مال تو امن نیست به جز زیر بال من
ای که هرشب میگذاری سربروی شانه اش لااقل کم کن کمی ازغصه مردانه اش پاک کن ازصورتش اندوه مردی خسته را گوش کن حتما به قلب شاعر پرچانه اش چشمهای وحشی اش را از جنون خالی نخواه منطقی هرگز نباشی بادل دیوانه اش درد دلهایت مبادا بردلش سنگین شود آنقدر از غم نگویی پرشود پیمانه اش اهل پرواز ست اهل آسمان اهل سفر پس مدارا کن کمی با طبع آزادانه اش پرده ها را قبل هربوسیدنی حتما بکش خانه ام جاییست شاید ...روبروی خانه اش..
حکمت هر چیز را بفهمم حکمت عید فطر را نمیفهمم حکمتش را میفهمم ها اما دلم عید نمیخاهد دلم یک دل سیر گریه میخاهد یک عالمه کز کردن و حرف نزدن و دلداری میخاهد انگار که سر راه گذاشتندم شاید یکی بیایید به فرزندی قبولم کند انگار گذاشتند و رفتند و هر چه دل خوشی بود را پیچاندند توی بقچه و گذاشتند داخل گنجه و تمام شد و رفت پ:عاقا یکی بیاد بگه تکلیف روزه هایی که میگفتند تن تن بخور تا آخر اذان وقت هست چی میشه بلاخره