eitaa logo
آتام
82 دنبال‌کننده
37 عکس
12 ویدیو
0 فایل
💖نیمه پنهان من 💖دنیای شاعرانه یک پرستار اینجام @Makbari64
مشاهده در ایتا
دانلود
آتام
عشق در میان دختران فلسطینی و پسران یهودی و بالعکس یکی از مسائل و مشکلات اجتناب ناپذیر در فلسطین است
میان من و تو ریتا!اگر تفنگ نبود اگر که جنگ نبود.. آخخ اگر که جنگ نبود اگر چکاوک بی طاقت دلت ریتا ! بهار در گذر گله ی پلنگ نبود به جای جای تنت بوسه می‌نشاندم اگر هنوز بر جگرت جای آه و چنگ نبود اگر نبود مسلح، دو چشم خونریزت که ماه، جوخه ی اعدام نام و ننگ نبود پی تو آمده بودم ببین شکنجه گرم! که هیچ خاطره ای بین صلح و جنگ نبود حنا و سرمه به روی تو آب و رنگ نداد چنانکه که گریه و خون رد آبرنگ نبود جواب این دل مجنون.. جواب این تن سرد.. به خون تپیدن در بین بوم و رنگ نبود به ناعدالتی روزهای بیتو قسم ! که دلخراشی موشک جواب سنگ نبود رمق نمانده به این عکس های تک نفره که هر چه بود دل من دل تو تنگ نبود قسم به بافه ی گیسوی پیچ در پیچت که هیچ صاعقه اینگونه بی درنگ نبود بهشت گم شده ام ! بیتو وعده گاه خدا بهشت بود ولی ذره ای قشنگ نبود
آدم ها دنیاهای عجیب و غریب و جالبی دارند یکی مثل آقای میم. ک بیمار دیالیزی که تازگی ها سرش از بس،بزرگ شده به بدنش زیادی می‌کند تمام دلخوشی اش دو نخ سیگار است که یواشکی از پرستاران بخش می‌کشد و دلخوش است سرمان را کلاه گذاشته یکی مثل آقای میم ز که چنان با دل خوش اعلان عمومی می‌کند که فروشگاه طلافروشی ما امروز باز،است که انگار مردم پول‌هایشان مانده و نمی‌دانند چه کنند و نگران بسته بودن طلافروشی هستند یکی هم مثل من که ...یکی هم مثل تو که...
۹۷۶ روز در پس کوچه های اروپا دوستان این کتاب فوق العاده قشنگه دوس داشتید بخونیدش
دقت کردی ؟ آدم کنار کسی که دوستش دارد با شخصیت تر به نظر می‌رسد... دیشب که تو دوباره دیر کردی و مهمان ها رسیدند من عین این دخترهای تازه به بلوغ رسیده ی خجالتیه دهه شصتی چپیدم توی آشپزخانه و هی الکی غذا را هم زدم ...هی الکی کاسه بشقاب ها را دستمال کشیدم که کمتر با آن ها رو به رو بشوم وقتهایی که تو نیستی پشتت قایم بشوم یک همچین کارهای عجیبی میکنم بغض میکنم تپق میزنم صدایم میلرزد و... یکهو یک جواب های دندان شکن عجیب غریبی می‌دهم که خودم هم متعجب میشوم و بقیه خشکشان می‌زند و من اولش دلم خنک می‌شود ولی بعد شروع میکنم خودم را سرزنش میکنم که دیوانه ای مگر؟ دختره ی روانی بعد خودم را جمع میکنم آنقدر که کوچکِ کوچک بشوم و دوباره پشت تو قائم میشوم دیشب که تو نبودی پشتت قائم بشوم آنقدر خجالت کشیدم و لب گزیدم که نگو
من عهد تو سخت سست می‌دانستم بشکستن آن درست می‌دانستم این دشمنی ای دوست که با من ز جفا آخر کردی، نخست می‌دانستم ...... در خانهٔ تو آن چه مرا شاید نیست بندی ز دل رمیده بگشاید نیست گفتی: «همه چیز دارم از مال و منال» آری همه هست، آنچه می‌باید نیست بانو مهستی گنجوی
به او که چیزی ندارد تا اشتیاق لبریزش را به آن بیاویزد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا