eitaa logo
آتام
81 دنبال‌کننده
37 عکس
12 ویدیو
0 فایل
💖نیمه پنهان من 💖دنیای شاعرانه یک پرستار اینجام @Makbari64
مشاهده در ایتا
دانلود
آسیه که رفت یکهو بند دلم پاره شد و نشستم محمود کریمی گوش دادم و به این تنهایی بزرگ خیره شدم و بعد به خودم گفتم پاشو دختر مگر اولین بار است که کسی را از دست می‌دهی جنس دنیا همین است که دل ببندی و دل بکنی ...دل ببندی و دل بکنی...دل ببندی و دل بکنی تا بزرگ شوی شب اول که آسیه را دیدم باورم نمیشد بشود رفیق گرمابه و گلستانم ... خیال میکردم فرهنگ هند با ما خیلی متفاوت است و ما حرف مشترکی نداریم و نمی‌توانیم دوستهای خوبی برای هم باشیم آسیه همسایه دیوار به دیوارمان شده بود و گاهی توی کوچه همدیگه رو میدیدم کم کم چنان به هم وابسته شدیم که روز و ساعتی نبود که از حال هم بی خبر بمانیم فارسی حرف زدن آسیه خیلی تعریفی نداشت و گاهی حرف های هم را اشتباه می‌فهمیدیم هیچوقت یادم نمی‌رود آن روزی را که آمده بود و از من درخواست اخبار میکرد چقدر آمدم و رفتم و چانه زدم تا فهمیدم چند تکه روزنامه برای پاک کردن شیشه می‌خواهد و بعد نشستیم یک دل سیر با هم خندیدیم و گفتم دیوانه جان اخبار نه روزنامه... چه شب ها که می‌نشستیم و با هم خیال پردازی میکردیم و با هم به هند سفر میکردیم رفیقی که هرگز نیش کلامش مرا نگزید هرگز بی رحمانه قضاوتم نکرد و با آنکه روزی چند بار به خانه ام می آمد هرگز به حریم خصوصی قلبم سرک نکشید انگار خدا به جای همه نداشته هایم آسیه را گذاشته بود سر راهم و امروز که بار و بندیلش را بست و رفت هند پشت سرش یک کاسه آب ریختم و یک دریا اشک رفیقی که قلبم را کند و با خودش برد ....
ناداده تن به خواری و ناکرده ترکِ سر نتوان نهاد پای به خلوتسرای ما... ماه سلامُ علیک
همیشه عاشق آدم هایی هستم که زود ناامید می‌شوند کم می آورند و می‌گذارند می‌روند تو نمیدانی چه دردی دارد ناامید نشدن آنجا که حتی روزنه ی کوچکی برای امیدواری نمیبینی چه دردی دارد هی یک مسیر بن بست را تا انتها رفتن و نرسیدن چه تلخ است هی سراب دیدن و رفتن و رفتن و ....به بیابان رسیدن آدم ناامید زود راهش را کج می‌کند و تا دیر نشده برمی‌گردد و اینهمه هر روز نرسیدن را تجربه نمی‌کند..
وقتی از چشم من افتادی،دلت لرزید...نه؟ از جهانِ خالیِ بی مهدیه ترسید...نه؟
من ولی از چشمت افتادم دلم اصلا نریخت قصه اش توی محل بین همه پیچید ...نه؟
بر تو نفرین کرد و بر تنهایی من اشک ریخت هرکسی یک ذره از این ماجرا را دید ...نه؟
این بیت هدیه یک دوست
آتام
من از تو برایشان گفتم..
باور نمیکنم تو نباشی باور نمیکنم تو نبودی
میرزایی زنِ ستاره ‌شناسِ فضانوردِ جوان! کنار خستگیِ این ‌شهابِ سرد بمان بتاب پرتوِ جادوییِ نگاهت را، مرا ستاره کن و دور من بگرد...بمان! . مرا مذاب کن و از تنم ستاره بساز، دو تکه ام کن و یک جفت گوشواره بساز دلت نخواست اگر ذوب کن دوباره بساز، مرا به هیئتِ مردی فضانورد...بمان! . به آتشم زده ای آفتابِ روشن من! لباسِ سوخته را در بیاور از تن من به سطح شعله ورت چشمه ای مذابم کن، به رنگ سبز.طلایی.بنفش.زرد.بمان! . هنوز هم ردِ پاهای توست روی تنم، کویر سوخته ای بی تو ماند از بدنم به انفجار رسیده ست مرزِ سوختنم، هوای من پرِ خاکستر است و گرد...بمان . همیشه هاله ی ماهت چراغ راهم شد، مرا به جاذبه ی خود کشاند و ماهم شد  بمان به خاطر من با تو سبز خواهم شد، نگو شعاع تو در من اثر نکرد بمان .  گذشتم از چمنِ لاله های صورتی ات، پی ستاره و دنباله های صورتی ات چگونه بگذرم از هاله های صورتی ات؟ عروس ماهیِ سیّالِ خوابگرد! بمان! .  بیا تمام کن این جنگِ نابرابر را، بیا و جمع کن این کهکشانِ پرپر را که منفجر کنی این مردِ رو به آخر را، مقاومت کن و تا آخرِ نبرد بمان .  در این خلاء که صدا نیست...بعدِ من شاید، جهان ستاره ی عاشقتری نمی زاید تو ترک می کنی آخر مرا ولی باید کمک کنی که بمیرم بدون درد...بمان . تو ای نهایتِ تقویمِ سالِ نوریِ من! بگو تمام شود سالهای دوری من چرا رها شدی ای نیمه ی ضروری من؟ ستاره نورِبی آغااااااااااز بااااازگردبمان . من آخرین سفرِ روحِ عشق در خاکم، هزارساله ام اما هنوز هم پاکم ستاره ی سحرم! خسته ام عطشناکم، کنار غربتِ این بی ستاره مرد بمان..
ای هزار و یک دلیل شعرهای عاشقانه ام از شبی که رفتی و نیامدی پر از بهانه ام