eitaa logo
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
76 فایل
❀بـ‌سـ‌م رب ایـ‌سـ‌ٺادھ ھا❀ آوین مدیا ؛ ادامه دهنده مڪتب آوینے.. 🎬🎤 مرجع اختصاصی برای «ایـ‌سـ‌ٺادھ» ها..✌️🌹 مدیر: (تبادل و...) @Dokht_Avini_83 کانال ناشناس: https://eitaa.com/AVINMEDIA_majhool
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بروبچ چه خبر؟ سبک زندگی ایستاده ها چطوریه؟ خب هر کس یه سبک زندگی داره 😁 سبک ما هم اینطوریه 👇 فالو کردن پیجها و تمامی چنل های حامد زمانی 🎤 بالا پایین کردن سایت های موزیک و انتظار برای انتشار متهم 😔 ست کردن پروفای حامد و ایستائیسمی خرید دستبند ایستاده تسبیح فیروزه ای که چهار دور تو دست ایستاده ها میچرخه و موقع خرید آن دعوای یه هفته ای با پدرو مادر و راضی کردن انها جهت خرید این تسبیح📿 ست بیوگرافی از قسمت های اهنگ ها 🎼 ( این منم باز متهم میشم، زخم دشمن رو میشه درمون کرد و اضافه کردن در پایان بیو) و با اینکه میدونن حامد چرا نیست و بایکوت شد و جریان نبودنش چیه باز هم برای هزارمین بار میره داخل لینک ناشناس های کانال های حامد و میپرسه حامد کجاسسسسستتت؟؟؟؟؟؟ ⁉️ و دعوا کردن و پاره کردن پیراهن خود و بقیه سر اینکه حامد ادمه خوبیه ولی بقیه مخالفشن و در اخر سر این بحث با پدرو مادر خودتون انقد قهر میکنید که اخر میگه اگر هنوز حامدو دوست داری برو نون بگیر 😭💔🤣 @ISTAFAN
اين منم باز ميشم/ اين منم كه هميشه ميشم/ اين كار لحظه های منه/ تازه از اين بدترم ميشم / چند ساله كه حال من خوش نيست/ چند قرنه كه آرزو دارم/ جاي اين شوم لونه كنه/ يه به روي ديوارم/ من بيچاره تازه فهميدم/ بعد عمري معنيتو/ بي هميشه يعني / بي دوباره يعني / ✍🏻 @istafan
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_41❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 تا صبح یه نفس بارون بارید... بعدشم از جنگل در ا
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 از اتاق رفت بیرون و چند دقیقه بعد با یه جعبه اومد تو +دراز بکش _ به مامان و بابا چی‌گفتی؟ +سر فرصت باید باهاشون حرف بزنیم . الانم گفتم میخوای استراحت کنی *محمد* _میشه بعدا حرف بزنیم؟ منتظر جواب نموندم و پشت سر مهسا رفتم بالا شب تا صبح موهام خیس بود و سرم از درد داشت منفجر میشد ، یه دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم تصویر مهسا جلوی چشمم بود و صدای فریادش هنوز تو گوشم.. نمیدونم سهیل چه خصومتی باهاش داشت که اینطور میکرد.. از همون اول که دیدمش با هر رفتارش بهم میریختم ، شایدم زیادی حساس شده بودم.. دلم میخواست زودتر برگردیم که خداروشکر بقیه زودتر تصمیم گرفتن و همه وسایلو جمع کردن.. وسایلمو جمع کردم و رفتم بیرون که در اتاق کناری باز شد و متین اومد بیرون.. بی هیچ حرفی به سمتم اومد و محکم بغلم کرد.. تا چند لحظه مات حرکاتش موندم و بعدم رفت پایین نگاهای سنگین بقیه اذیتم میکرد اما هیچکس هیچ حرفی نمیزد مامان هربار میومد کنارم بلکه از چیزی سر در بیاره اما هربار با ایما و اشاره های بابا کلافه تر از قبل میرفت کنار. چند دقیقه بعد مهسا اومد پایین و سر به زیر رفت تو آشپزخونه.. شبتم خانوم نگاهی به آقا رضا انداخت و پشت سر مهسا وارد آشپزخونه شد.. دو سه جای صورتش چسب زخم زده بود و رنگشم هنوز پریده بود.. تو کل مسیر هیچکس هیچ حرفی نزد تا رسیدیم داشتم از پله ها بالا میرفتم که با صدای مهسا سر جام وایسادم.. +آقا محمد.. به سمتش برگشتم که سرشو انداخت پایین و غمگین ادامه داد: +خیلی ممنونم ازتون.. تا به خودم بیام در خونشونو باز کرد و رفت تو.. حالم یه جوری شده بود.. رفتم بالا و تا غروب خوابیدم.. بعدم از خونه زدم بیرون تا هوایی بخورم.. به خودم که اومدم ورودی بهشت زهرا بودم.. این دومین بار بود که میومدم اینجا . فقط یبار با متین اومده بودم.. اونقدر حس خوبی اینجا داشتم که دلم نمیخواست برگردم.. چی داشتن این شهدا که آدم از بودن باهاشون سیر نمیشد؟ چی داشتن که تاحالا یکی مثل من ازش غافل بودم..؟ آهی کشیدم و بین دوتا قطعه حرکت کردم با یه نفس عمیق بوی خاک نم خورده رو به ریه هام فرستادم.. با نگاه مسیر آب روی آسفالت رو دنبال کردم که رسیدم به یه پیرمرد رفتگر که داشت به گل ها آب میداد از رو جوب اونور رفتم که نگاهم گره خورد به چشمای جوونی که دوربین لبخندشو قاب گرفته بود.. ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_42❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 از اتاق رفت بیرون و چند دقیقه بعد با یه جعبه او
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 نزدیک تر رفتمو خیره شدم به سنگ مزار پایین عکس ؛ ( 🌹شهید محمدحسین محمدخانی🌹) نشستم کنار مزار و دست کشیدم رو سنگ قبر.. حالا چرا یه عده ، امنیت بقیه براشون مهمه؟ چرا فقط یه سری ادمای خاص باید برن سوریه؟ البته به قول متین هرکس خودش انتخاب میکنه کی باشه و چطور زندگی کنه.. خیلی از خاطرات شهدارو تو سایتا و نمایشگاه دانشگاه خونده بودم‌. حس میکردم نمیتونم نحوه زندگی کردنشونو درک کنم.. چه زندگی های عاشقانه و پر محبتی داشتن، اما چرا شهادت از اونم مهم تر بود؟ همینطور که فکر میکردم خانوم و آقایی اومدن کنار مزار و چند تا شاخه گل گذاشتن رو قبر . زودتر فاتحه ای خوندم و بلند شدم . چند ردیف پایین تر از مزار شهید محمد خانی چشمم به بنر بزرگ نصب شده به حلب روی مزار ها افتاد ( زیارت پر فیض عاشورا را بخوانید و از طرف من به ارباب ابراز ارادت کنید . آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه روزیم شد و بدانید هرکه چهل روز زیارت عاشورا را بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت اورا بگیرم ، و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم . 《 🌹شهید نوید صفری🌹》 ) انقدر برام جالب بود که دلم خواست برای اولین بار سر مزار همین شهید زیارت عاشورا بخونم . اومدم بشینم که چشمم به یه قرآن خاکی کوچیک روی مزار افتاد قران و گرفتم و درشو باز کردم که عطر ملایمی زیر بینیم پیچید . اولش تعجب کردم اما وقتی قران رو بو کردم فهمیدم عطر قرانه . تند تند صفحاتش رو ورق زدم و همه رو بو کردم . همه صفحات به طور یکنواخت به عطر خاصی میداد.. یه عطر شیرین و ملایم.. هنوز تو بهت بودم که با صدای دخترونه ای به خودم اومدم + داداشی؟ سرمو بالا آوردم که دیدم دختر کوچولوی چادری ای جلوم وایساده . ناخوداگاه لبم به لبخند کش اومد ، بهش میخورد ۴ یا ۵ سالش باشه . قیافه معصوم و بانمکی داشت😍 روسریشو مثل مهسا بسته بود و چادر کوچولوشم خیلی بهش میومد❤️ تو یه دستش کاغذ بود ؛ با دست دیگش یکی از همون کاغذارو به سمتم گرفت و با لحن بچگونش گفت :+ بفرمایید.. کاغذ رو ازش گرفتم و تشکری کردم . نگاهی به کاغذ انداختم که دستی رو شونم نشست و همزمان پسری کنارم نشست + به به آقا محمد گل ، سلام علیکم با دیدن امیرعلی هم جا خوردم و هم خوشحال شدم _ عهههههه تو اینجا چیکار میکنی؟؟ +علیک سلام داداش ، خیلی ممنون منم خوبم _ وای یادم رفت ، سلام😂چطوری؟ خانواده خوبن؟ چه خبر از این طرفا؟؟ +الحمدالله . فکر کنم من باید بپرسم چه خبر از این طرفاااا ؛ من که اینجا پاتوقمه😁 _اینجا؟؟؟؟ +اهوم.. آخر هر هفته میام..همه انرژی منفیام از بین بره😄 آهی کشیدم و گفتم: _ اینو خودم با تمام وجودم لمسش کردم.. لبخند تحسین آمیزی زد و گفت + خب بیا هر هفته باهم بیایم . فانوسیه رفتی؟ _نه کجاست؟ + شهدای بی پلاک...خیلی قشنگه..❤️ ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬
سلام بچه ها چه خبر اقا لطفا لف ندید چون مدرسه ها باز شده فعالیتمون کمار شد انشالله از جمعه مثل قبل فعالیت میکنیم
🌺عید بیعت 🌺 اجتماع بزرگ مردمی بیعت با امام زمان ❤️ ... دوستان تهرانی حتماً برید 🙏🙏🌹🌹 لطفاً پخش کنید 🙏🌹🙏🌹 @istafan
هدایت شده از علی قلیچ|aliakbarghelich
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خود من بدرقت کردم عزیزمــ😓🥀 همونجا فهمیدم شـهیـد میشیٰ🇮🇷♥️ ........... لیلای جزیره ی مجنونی......... ♥️ @aliakbarghelich
سلام کانال @istafan ادمین میپذیرد در صورت تمایل به ایدی @hzmhz1344 مراجعه کنید 🔴🔴متحد یا همسایه هم میپذیریم ☺️
سیره عملـے امام حسن عسڪرۍ(؏)🖤 @istafan