eitaa logo
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
689 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4_387823800093245553.m4a
3.38M
صوت صلوات ضراب اصفهانی #اللهم_عجل_لولیک__الفرج 🌸 @alborzmahdaviat
‏ساعت هایمان را کوک کنیم ! یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة... پویش همگانی ‎#چله_قرائت_دعای_فرج ( دعای ‎#الهی_عظم_البلا ) به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) و رفع گرفتاری از مردم از سه شنبه ۲۰ اسفند رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب #دعای_فرج 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده ام قسمت چهارم قصه دلخواه من قصه دختر دریا بود. دختری که در یک بندر در کنار ساحل زندگی می‌کرد. دختری که اشک می ریخت. اشک هایش تبدیل به مروارید می‌شد. مردم بندر با جمع کردن دانه های مروارید و فروش آنها زندگی می کردند. تا اینکه آن بندر با سرعتی باور نکردنی یکی از بندرهای بزرگ و آباد جهان شد. مردم شاد و خندان زندگی می‌کردند، اما دخترک همیشه گریه می‌کرد و کسی نمی دانست چرا. دلم برای دخترک می سوخت. همیشه فکر می‌کردم چرا آن دختر باید گریه کند شاید پدر و مادرش را از دست داده یا شاید گم شده. از این فکر تنم می لرزید.چقدر از گم شدن دختر دریا دلم می سوخت. اما به هر حال اگر او گم نمی‌شد و گریه نمی کرد مردم بندر خوشبخت نمی شدند و این قسمت خوب ماجرا بود که دخترک را قهرمان من و قصه اش را برایم دلخواه و خواستنی کرده بود. داستانهای بی بی زیاد بود. دختر شاه پریان و جن و پری، ماه پیشونی، هفت برادر، مرشد و خار رکن، شاه و گدا، پنج انگشتی و بهترین قصه بی بی دختر پرده رو بود .بعضی وقت ها بی بی قبل از اینکه قصه‌اش را به آخر برساند وسط ماجرا خوابش می‌برد و بین خواب و بیداری از قصه بیرون می رفت و از حلیم فردا صبح و زیرشلواری آقاجون و آب سقاخانه که باید خنک و تازه باشد می گفت و من غش غش به حرف هایش می خندیدم و در حالیکه تکانش می‌دادم می‌گفتم: - بیبی جون بازم که گل و بلبل می‌گی ! اما خدا وکیلی هیچ وقت بین قصه دختر پرده رو خوابش نمی برد. برای اولین بار که دختر قصه دختر پرده رو را تعریف کرد گفت: - دخترم این قصه خیال بافی نیست. یک قصه واقعی است. ذوقی که من برای شنیدن داشتم، شوق گفتن را در او صد چندان می‌کرد، به خصوص وقتی گفت این قصه تولد دختری است به نام معصومه، بی بی قصه را اینطور تعریف می‌کرد: یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. در روزگاری نه چندان دور که پسر زاییدن، افتخار و پاداش درد زائو بود، مادرت شش پسر داشت و فقط یک دختر زاییده بود. خیلی دلش می خواست این دفعه که باردار است شانسش به دختر بنشیند. در نیمه های یک شب که ماه شب چهارده تمام آسمان را روشن کرده بود، درد زایمان مادرت شروع شد. زنگ توی گوش اهل خانه به صدا درآمد و همه را بیدار کرد. مادرت بی صدا دردهایش را قورت می داد و مثل همه زنها که آن وقت ها در خانه زایمان می‌کردند منتظر آمدن قابله بود. همه اهل خانه بیدار شدند تا اتاق زائو آماده شود. پدرت سراسیمه مامای حرفه ای شهر؛ سیده زهرا را که زن مومنه و با خدایی بود خبر کرد. همه می‌گفتند او دستش خیر و سبک است ... پایان قسمت چهارم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق علیه السلام : یاران امام زمان کسانی هستند که دل های آن ها همچون پاره آهن سخت و محکم است و تردیدی در ایمان الهی آن ها ایجاد نمی گردد.دلشان قوی تر از سنگ است و اگر به کوه حمله ور گردند ؛ آن را از جای برکنند. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۴۰ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صد سال پیش آمریکا هم گشت ارشاد داشت! به اینصورت که پلیس ها درکنار ساحل طول لباس شنای خانما رو اندازه میگرفتن! ازسر زانو تا لبه دامن نباید بیشتر از cm15 فاصله داشت وگرنه جریمه میشدند! #حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فقط برای خدا فرش کوچکی انداخت گوشه ی حیاط خانه ی پدری اش؛ توی آفتاب. پیرمرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانی اش را می بوسیدو می گفت: همه ی دل خوشی من توی این دنیا، پدرمه. #احترام_به_پدر_و_مادر 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20200211-WA0019.mp3
6.98M
#تجربه پس از #مرگ ✅ جلسه سوم ۳ #داستان #عجیب اما #واقعی شرح کتاب #آن_سوی_مرگ 🎵 استاد امینی خواه 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
طرف رفته خواستگاری، جواب رد شنیده، کلا خودش را باخته! چرا؟ چون اعتقاد ندارد که در پس هر اتفاقی حکمتی است. چون اعتقاد ندارد که خداوندی حاکم جهان است که علیم و مدبر است. چون اعتقاد ندارد که ازدواج هم ابزار رشد است، همین! #دینداری 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB