هدایت شده از یهتدون
یه روزنامه نگار اصطلاح نغز" استند روزنامه" را در کنایه به سبک حضور آقای علوی وزیر اطلاعات در این بزم ساختگی بکار بردند. این اصطلاح اگر به عمد از سوی این روزنامه نگار بکار رفته باشد، نکته ای را بیان میکند.
قبلا گفته ام که معتقدم روزنامه ی شرق، خط دهنده به جریانات داخلی در قبال مسایل روز است، و در قالب تیتر ها، مقالات و گزارشات خود به جریان اصلاحات و تمام جریانات مقابلِ نظام مقدس جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری، خط دهی فکری و عملی کرده و منتقل کننده ی راهبردهای مورد اتخاذِ مقامات ارشد سازمان های عملیاتی دشمنان (امریکا، انگلیس،اسراییل) به داخل کشور برای مهره ها و مزدوران ایشان است. نیروی دشمن که دستوراتِ عملیاتیِ روسای خود را به مهره های پایین دستی انتقال میدهد.
با درست دانستن این فرضیه، اطلاق "استند روزنامه" از سوی این روزنامه نگار به وزیر اطلاعات می تواند بیانگر نوع رویارویی و سنگربندیِ نیروهای دشمن را در این زمان حساس بیان نموده و به رخ نظام بکشد.
نگارنده پرداخت و روشن شدن این موضوع را به آینده و اقدامات جریانات ضد وابسته میداند.
✍ مـحـمــ🔆ــد
💯%یهتدونی باشیم 😎 👇
@yahtadoon
هدایت شده از یهتدون
وزیر خزانهداری آمریکا:
🔹نام ظریف تا چند روز آینده وارد لیست تحریمها میشود.
پ.ن: ذلیل واقعی تویی بقیه ادات و در میارن
#قهرمان_ذلیلماسی
✍ مـحـمــ🔆ــد
💯%یهتدونی باشیم 😎 👇
@yahtadoo
♦️«شیخ عیسی قاسم» رهبر معنوی انقلاب بحرین:
🔹«هیچ گزینهای به جز مقامت در برابر رژیم صهیونیستی وجود ندارد و امت یا باید آزادگی را انتخاب کند یا بندگی معامله قرن را».
🔹معامله قرن به معنای فروش عزت و دین است و میخواهد وجدان امتها را محک بزند.
#قم
#شباب_المقاومه
#گام_دوم_انقلاب
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔺واکنش عضو کمیسیون امنیت ملی به تحریم محمدجواد ظریف توسط آمریکا
🔹آقای ظریف؛ امروز جانکری و تضمینِ امضای او کجاست که پاسخگوی بدعهدی آمریکا باشد؟
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از یهتدون
#پیشنهاد_به_ارگانهای_نظامی، نیروی دریایی و هوایی و...
🔴 با پیشنهاد و قبولِ تامین امنیت عبور و مرور کشتی ها از تنگه هرمز،خلیج فارس و دریای عمان توسط ایران، حیله و مکر دشمنان به خودشون برگشته و امکان خرابکاری های این چنینی(حملات به نفتکش ها در دریای عمان و اتهام زنی به ایران) در آینده را نیز از دشمن میگیرد. در مورد توطئه های احتمالی هم دسترسی به اسناد و اطلاعات برایمان راحت خواهد بود.
✍ مـحـمــ🔆ــد
💯%یهتدونی باشيم 😎 👇
@yahtadoon
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
#پیشنهاد_به_ارگانهای_نظامی، نیروی دریایی و هوایی و... 🔴 با پیشنهاد و قبولِ تامین امنیت عبور و مرور
👆👆👆
🔴ترامپ: کشورها خودشان از کشتیهاشان در تنگه هرمز حفاظت کنند. چرا ما از کشتیرانی دیگران حفاظت کنیم؟ما حتی احتیاج نداریم آنجا باشیم چون به بزرگترین تولیدکننده انرژی جهان تبدیل شدهایم.
____________
حالا وقتشه ایران وارد عمل بشه
ممکنه ترامپ بخواد با این عشوه قیمت و ببره بالا،
اگه ایران بتونه با بهره بری از پیش زمینه ای که از ساقط کردن پهپاد بوجود اومده و جلب اعتماد کشورها، قراردادی در این زمینه ببنده دست بالا رو در پاک کردن خلیج فارس از حضور امریکا خواهد داشت.
✍ مـحـمــ🔆ــد
💯%یهتدونی باشیم 😎 👇
@yahtadoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ| یک کلام: مقاومت!
🔸رهبر انقلاب: از هیبت دشمن نترسید. از کشورهای قارون منطقه نترسید. جنگ نخواهد شد. این جنگ ارادههاست و اراده ما قویتر است.
شهید بهشتی:
این بنی صدر تمام اختیارات کشور را در دست دارد اما می گوید:
نمی گذارند کار کنم
این جملات آشناست...
#روحانی #شهید_بهشتی #ابن_برجامه
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
ماه عسل با استخوان های همسر!
دلنوشتهای که همسر #شهید_علی_آقایی امروز در حرم مطهر رضوی در مراسم تشییع همسر شهیدش نوشت👇
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
ماه عسل با استخوان های همسر! دلنوشتهای که همسر #شهید_علی_آقایی امروز در حرم مطهر رضوی در مراسم تش
علی!
یادت هست میگفتی شهناز تو رو از #حضرت_معصومه گرفتم!
یادت هست گفتی قول میدم یه بار ببرمت حرمش ازش تشکر کنم!
یادت هست علی!
بخدا من یادم هست...
قول ماه عسل دادی برای #مشهد...
ان هم نه یک بار... چندبار...
اسم نوشتیم... آماده شدیم... داشتی به قولت عمل می کردی
اما... هربار ماموریت... دوره... و در آخر هم اعزام به #سوریه!
رفتی... آن هم تنها....
تنهای تنها.... گفتی خواهی آمد... گفتی تدارک ببینم... دیدم...
نیامدی....
دیر شد... خیلی دیر....چهار سال...
تنها ماندم...
تنهای تنها.... چقدر سخت بود برایم
و حالا خبرت رسیده که میآیی
میگویند فقط چند تکه استخوانی... یا یک تکه لباس...
یا یک پلاک... نمیدانم...
اما همین را می دانم که من خواستم بد قول نشوی ...
صدای آمدنت چنان زنگی به گوشم زد که دیوانه وار امدم... به همه جا سر زدم و درخواست سفرمان را به مشهد کردم ....
در خواست ماه عسل!
رفتم سپاه...
دست به دامان امام مهربانیها شدم
سپردم به خودت تا کارها رو ردیف کنی
تا به آرزوی دیرینهام
بودن در کنار تو
دست در دست تو
توی حرم باشم.
امروز
بهترین روز زندگیمام هست
علی
ببین
آمده ام
اوردیم به سمت آرزویم
می دانستم تو بدقول نبودی
قول ماه عسل داده بودی
نگاه کن علی!
کنارت هستم...
منم
معشوقهات...
دنیایت...
همسرت...
ببین!
برایت لباس سفید آوردهام!!!
بیا...
بپوش...
سفارش خودت بود
وقتی به خواب یکی از دوستانم آمدی!
پیام فرستادی و گفتی همسرم مرا از #امام_رضا(ع) بخواهد...
خواستمت...
با اشک چشم
با #قلب شکسته و رنجورم
با غصههای تنهاییام....
گفتی برایم لباس سفید بخر
خریدم
گفتی لباسم را تبرک کن!
آن را هم با جان و دل کردم بلکه بازگردی
علی ببین!
#امام_رئوف رویم را زمین نینداخته!
بپوش لباس سفیدت را
ببینم به اندازه دامادیت؛
به تنت می آید...؟!
لباس سیاه نپوش... سفید برازنده توست
خودم سیاهت را می پوشم
سفید و سیاه بهم می آیند... حتی اگر #عروس و #داماد برعکس تنشان کنند.
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
هدایت شده از به سوی مسجد طراز انقلاب اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ویدیو🎥گاف ترامپ در اعلام تحریمهای جدید😁
وقتی انقدر از ساقط کردن پهپاد ۲۲۲ میلیون دلاری عصبانی 😤هستی که نمیدونی رهبر فعلی ایران امام خامنهای😍 هست نه امام خمینی(ره)😁
ترامپ❗️آیتالله خمینی را تحریم کردم 😂
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄
@raheshahidan_edamehdarad
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
انتقاد آیت الله سبحانی از کوتاهی برخی مسئولان در مساله حجاب
مرجع تقلید شیعیان با انتقاد از عدم توجه برخی مسئولان و دستگاهها به مقوله حجاب در جامعه خواستار برخورد قانونی با هنجار شکنان شدند
#سلبریتی_وطن_فروش
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
هم اکنون پخش زنده مراسم وداع با پیکر #شهید_مهدی_ثامنی_راد از پیج معراج شهدا
https://instagram.com/merajoshohada?igshid=kcaj1a951fe5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت التهاب
🔍 بازخوانی اتفاقات منجر به برکناری بنیصدر
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
خانواده هایی که صاحب فرزند هستند، بیش از خانواده های بدون فرزند از زندگی لذت می بردند و احساس خوشبختی بیشتری می کنند. نتیجه تحقیقات دانشگاه بریگهام یانگ آمریکا بر ۲۰۰۰۰۰ خانواده از۸۶ کشور جهان در بین سالهای ۱۹۸۱_ ۲۰۰۰ نشان می دهد که داشتن فرزند موجب کاهش فشار خون والدین، افزایش تمایل به یادگیری، استفاده بیشتر از قدرت تعقل، افزایش اعتماد به نفس، امکان بهتر درک زیباسازی، افزایش دقت در کارهای جزئی و افزایش شادی والدین می گردد .
#فرزندآوری
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی تاجزاده ضایع میشه 😂
خب حرف زدی بمون سر حرفت
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #پنجاه_و_نهم
بزرگ ترین مصائب
حال و روزم خیلی خراب بود ... دیگه خودم هم متوجه نمی شدم ... راه می رفتم ... از چشمم اشک می اومد ... خرما و حلوا تعارف می کردم ... از چشمم اشک می ریخت ... از خواب بلند می شدم ... بالشتم خیس از اشک بود ... همه مصیبت خودشون رو فراموش کرده بودن ... و نگران من بودن...
این آخر سر کور میشه ... یه کاریش کنید آروم بشه ...
همه نگران من بودن ... ولی پدرم تا آخرین لحظه ای که ذهنش یاریش می کرد ... متلک های جدیدش رو روی من آزمایش می کرد ... این روزهای آخر هم که کلا ... به جای مهران ... نارنجی صدام می کرد ...
البته هر وقت چشم دایی محمد رو دور می دید ... نمی دونم چرا ولی جرات نمی کرد جلوی دایی محمد سر به سرم بزاره ...
هر کسی به من می رسید به نوبه خودش سعی در آروم کردن من داشت ... با دلداری ... با نصیحت ... با ... اما هیچ چیز دلم رو آرام نمی کرد ...
بعد از چند ساعت تلاش ... بالاخره خوابم برد ...
خرابه ای بود سوت و کور ... بانوی قد خمیده ای کنار دیوار ... نشسته داشت نماز می خوند ... نماز که به آخر رسید ... آرام و با وقار سرش رو بالا آورد ...
آیا مصیبتی که بر شما وارد شد ... بزرگ تر از مصیبتی بود که در کربلا بر ما وارد شد؟ ...
از خواب پریدم ... بدنم یخ کرده بود ... صورت و پیشانیم از عرق خیس شده بود ... نفسم بند اومده بود ... هنوز به خودم نیومده بودم که صدای اذان صبح بلند شد ...
هفتم مادربزرگ بود و سخنران بالای منبر ... چند کلمه ای درباره نماز گفت و ... گریزی به کربلا زد ...
حضرت زینب "سلام الله علیها" با اون مصیبت عظیم ... که برادران شون رو جلوی چشم شون شهید کردن ... پسران شون رو جلوی چشم شون شهید کردن ... پسران برادرشون رو جلوی چشم شون شهید کردن ... اونطور به خیمه ها حمله کردن و اون فاجعه عظیم عصر عاشورا رو رقم زدن ... حتی یک نمازشون به تاخیر نیوفتاد ... حتی یک شب نماز شب شون فراموش نشد ... چنین روح عظیمی داشتند این بانو و سرور بزرگوار ...
هنوز تک تک اون کلمات توی گوشمه ...
اون خواب و اون کلمات ... و صحبت های سخنران ...
باز هم گریه ام گرفت ... اما این بار اشک های من از داغ و دلتنگی بی بی نبود ... از شرم بود ... شرم از روی خدا ... شرم از ام المصائب و سرورم زینب ...
من ... 7 شب ... نماز شبم ترک شده بود ... در حالی که هیچ کس ... عزیز من رو مقابل چشمانم ... تکه تکه نکرده بود ...
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #شصتم
جایی برای مردها
پرونده ام رو گرفتیم ... مدیر مدرسه، یه نامه بلند بالا برای مدیر جدید نوشت ... هر چند دلش نمی خواست پرونده ام رو بده ... و این رو هم به زبان آورد ... ولی کاری بود که باید انجام می شد ... نگران بود جا به جایی وسط سال تحصیلی... اونم با شرایطی که من پشت سر گذاشتم ... به درسم حسابی لطمه بزنه ...
روز برگشت ... بدجور دلم گرفته بود ... چند بار توی خونه مادربزرگ چرخیدم ... دلم می خواست همون جا بمونم ... ولی ... دیگه زمان برگشت بود ...
روزهای اول، توی مدرسه جدید ... دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم ... توی دو هفته اول ... با همه وجود تلاش کردم تا عقب موندگی هام رو جبران کنم ... از مدرسه که برمی گشتم سرم رو از توی کتاب در نمی آوردم ...
یه بهانه ای هم شده بود که ذهن و حواسم رو پرت کنم ... اما حقیقت این بود ... توی این چند ماه ... من خیلی فرق کرده بودم ... روحیه ام ... اخلاقم ... حالتم ... تا حدی که رفقای قدیم که بهم رسیدن ... اولش حسابی جا خوردن ...
سعید هم که این مدت ... یکه تاز بود و اتاق دربست در اختیارش ... با برگشت من به شدت مشکل داشت ... اما این همه علت غربت من نبود ... اون خونه، خونه همه بود ... پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم ... همه ... جز من ... این رو رفتار پدرم بهم ثابت کرده بود ... تنها عنصر اضافی خونه ... که هیچ سهمی از اون زندگی نداشت ...
شب که برگشت ... براش چای آوردم و خسته نباشید گفتم... نشستم کنارش ... یکم زل زل بهم نگاه کرد ...
کاری داری؟ ...
دفعه قبلی گفتید اینجا خونه شماست ... و حق ندارم زیر سن تکلیف روزه بگیرم ... الان که به تکلیف رسیدم ... روزه مستحبی رو هم راضی نیستید؟ ... توی دفتر پدربزرگ دیدم... از قول امام خمینی نوشته بود ... برای برنامه عبادی ... روزه گرفتن روزهای دوشنبه و پنجشنبه رو پیشنهاد داده بودن ...
خیلی جدی ولی با احترام ... بدون اینکه مستقیم بهش زل بزنم ... حرفم رو زدم ...
یکم بهم نگاه کرد ... خم شد قند برداشت ...
پس بالاخره اون ساک رو دادن به تو ...
و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... فقط صدای تلویزیون بلند بود ... و چشم های منتظر من ... نمی دونستم به چی داره فکر می کنه؟ ... یا ...
- هر کار دلت می خواد بکن ...
و زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- تو دیگه بچه نیستی ...
باورم نمی شد ... حس پیروزی تمام وجودم رو فرا گرفته بود... فکرش رو هم نمی کردم ... روزی برسه که مثل یه مرد باهام برخورد کنه ... و شخصیت و رفتار من رو بپذیره ... این یه پیروزی بزرگ بود ...
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #شصت_و_یکم
شاگرد
جدای از برنامه های عبادی اون دفتر ... برنامه های سابق خودم رو هم ادامه می دادم ... قدم به قدم و ذره به ذره ...
از قول یکی از اون هادی ها شنیده بودم ... نباید یهو تخت گاز جلو بری ... یا ترمز می بری و از اون طرف بوم می افتی ... یا کلا می بری و از این طرف بوم ...
چله حدیثیم تموم شده بود ... دنبال هر حدیث اخلاقی ای که می گشتم ... که برنامه جدید این چله بشه ... یا چیزی پیدا نمی کردم ... یا ...
چند روز از تموم شدن چله قبلی می گشت ... و من همچنان ... دست از پا درازتر ...
سوار تاکسی های خطی ... داشتم از مدرسه برمی گشتم که یهو ... روی یه دیوار نوشته بود ... "خوشا به حال شخصی که تفریحش، کار باشه" ... امام علی علیه السلام ...
تا چشمم بهش افتاد ... همون حس همیشگی بلند گفت...
- آره دقیقا خودشه ...
و این حدیث برنامه چله بعدی من شد ... تمام فکر و مغزم داشت روی این مقوله کار می کرد ... کار ...
قرار بود بعد از ظهر با بچه ها بریم گیم نت ... توی راه چشمم به نوشته پشت شیشه یه مغازه قاب سازی افتاد ... چند دقیقه بهش خیره شدم ... و رفتم تو ...
سلام آقا ... نوشتید شاگرد می خواید ... هنوز کسی رو استخدام نکردید؟ ...
خنده اش گرفت ... چنان گفتم کسی رو استخدام نکردید ... که انگار واسه مصاحبه شغلی یا یه مرکز دولتی بزرگ اومده بودم ...
- چند سالته؟ ...
15 ...
جا خورد ...
ولی هنوز بچه ای ...
در عوض شاگرد بی حقوقم ... پولش مهم نیست ... می خوام کار یاد بگیرم ... بچه اهل کاری هم هستم ... صبح ها میرم مدرسه ... بعد از ظهر میام ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI