✅محمد علی کلی: من تصویری از امام خمینی را در تلویزیون لبنان دیدم و آن هنگام احساس میکردم قویترین مرد جهان هستم و هیچ رقیبی را برای خود نمیشناختم اما با دیدن چهره امام خمینی و تحول عظیمی که ایشان ایجاد کرده بود خودم را در برابر ایشان چونپر کاهی در مقابل کوهی یافتم.
#امام_خمینی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔴امیرعبداللهیان: هنوز انتظارات ما در مذاکرات برآورده نشده است
🔹وزیرخارجه در گفتوگو با مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا: ما با قاطعیت بهدنبال توافق خوب هستیم، اما با همین قاطعیت برحراست از خطوط قرمز و منافع ملی خود تاکید داریم. نسبت به مذاکرات قبلی برخی تحولات مثبت رخ داده، اما هنوز انتظارات ما برآورده نشده است.
🔹برجام در سالهای اخیر منافع اقتصادی برای ایران نداشته است. یک توافق خوب باید تامینکننده منافع اقتصادی ما به صورت پایدار و قابل اتکا باشد.
#برجام
#مذاکره
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔴هزینه جشنهای ۲۵۰۰ساله معادل بودجه ۲ سال سوئیس!
❌شاه برای برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی حدود ۶۵۰ تا ۸۰۰ میلیون دلار هزینه میکرد. «مارسل هودر» عضو تیم تدارکات این جشن درباره هزینههای این جشن میگوید:« بودجه ۲ سال سوئیس را ظرف ۲ روز خرج کردند».
♦️در اینجا http://fna.ir/6mk6j از وضعیت اقتصادی دوران پهلوی بخوانید
#پهلوی_بدون_روتوش
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔵چند روز پیش در توییتی نقاشی #میر_حسین_موسوی (رهجو) و زهرا کاظمی (رهنورد) یا همان زینب بروجردی یا فاطمه میگانی!!! مستعار را باز نشر دادم
البته هیچ قضاوتی نکرده و صرفا به درج عبارت «بدون شرح» بسنده نمودم
اما موجی از توهین ها از سوی هوادارن این دو نفر حواله بنده شد !
چرا؟
🔹گویا پیش فرض هواداران موسوی هم بر این اصل استوار بود که این اثر شایسته تمسخر است!
بنا داشتم بعد از ایام دهه فجر درباره آن رشتویی بنویسم که توییت یکی از کاربران را مفید یافته و بر حاشیه ای که در مورد آن خواهم نوشت بسنده می کنم
🔹عبدالرضا داوری نیز در تفسیری ذوقی این نقاشی را به یمن و هدهد سلیمان ارتباط داده بود!
آخر مگر برای این جماعت مردم مظلوم یمن جایگاهی دارند؟
هنوز ماجرای کشتی ارسالی به یمن و ممانعت ظریف از یادها نرفته…
عدالتخواهی آنها از منظر رضایت غرب است!
لذا فقط نگران کودکان سوری هستند و تمام!
🔹گفتنی است آنچه در نقاشی این دو نفر می بینید ققنوس است نه هدهد که در نماد شناسی ماسونری سمبل برقراری نظم نویین است
نظمی برآمده از دل آشوب و خون و آتش!
در ارتباط با عضویت میر حسین موسوی در فراماسونری نخستین بار محمد مُکری اواخر دهه شصت در نامه ای به نام «میگ و میخ» هشدار داده بود.
🔹که البته پس از آنکه از تصادف ساختگی در ایران به طرز معجزه آسایی جان سالم به در برد توسط میر حسین بدون اطلاع امام و بصورت غیر قانونی ۲۶ ماه در حبس نگه داشته شد
او استاد دانشگاه سوربن و برنده نشان علمی فرهنگستان آثار ملی فرانسه ، همکار علامه دهخدا و اولین سفیر ایران در شوروی بود
🔹پیش از انقلاب بخاطر اعتراض به نفوذ ماسونرها در دانشگاه ها و نهاد های فرهنگی و تصمیم سازی ایران ، با فشار آنها مجبور به ترک کشور و زندگی در فرانسه شد و نهایتا پس از ۲۴ سال با اجاره هواپیمای ایرفرانس همراه ۲۰ تن دیگر در ۱۲ بهمن همراه امام به ایران آمد
مکری تیرماه ۸۶ در پاریس درگذشت
🔹بغیر از محمد مکری ، شهید حسن آیت نیز در شب رای گیری مجلس برای میر حسین موسوی در تماس با ابراهیم اسرافیلیان خواستار جلوگیری از مراسم شد
او پوشه ای چند ده صفحه ای از اسناد عضویت میر حسین و همسرش در فراماسونری را بدست آورده بود
فردای آن روز آیت با ۶۰ گلوله به صندلی ماشینش دوخته شد
🔹همان روز محافظ او را عوض کرده بودند و فرد جدید حتی مهارت رانندگی نیز نداشت!
و در تمام مدت تیر اندازی پشت صندلی عقب سنگر گرفته بود!
به نظر می رسد این اسناد توسط شبکه مظفر بقایی و یا همراهان حسین فردوست به دست آیت رسیده بود
در ضمن تمامی اسناد(پوشه مذکور) از خودروی او به سرقت رفت!
🔹اینکه میر حسین مهره گلوبالیسم و فراماسونری جهانی است و برای سال ۸۸ از مدتها قبل آماده شده بود و البته نقد آراء و نظرات و حتی تولیداتش در حوزه معماری دلایل بسیار و البته فرصت مفصلی می طلبد
علی الحساب به کتاب سایه عقابها چاپ ۱۳۸۴ و مصاحبه جان مک کین رجوع بفرمایید
🔹ققنوس نماد خون و آتش و آشوب و نظم جدیدی است که پس از آن برقرار خواهد شد
این نقاشی را جدی بگیرید
در قاموس ماسونها این رمز عملیات آشوب است
ما پیشگو نیستیم و از آینده خبر نداریم اما می توانیم پیش بینی کنیم
امیدوارم اینبار هم خداوند مکر دشمنان مهین عزیزمان را به خودشان بازگرداند
✍ علی اکبر رائفی پور
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
✨﷽✨
✅داستان زیبای بوسیدن کف پای پدر
✍️جوانی میگوید: با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت. از هم جدا شدیم. شب به تخت خوابم رفتم. به خدا قسم اندوه قلب و عقلم را فراگرفته بود. مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم. چون هر وقت غمها زیاد میشوند با خواب از آنها میگریزم. روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را جلو در دانشگاه در آوردم و پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم.
در آن نوشتم: شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیفتر است. آیا پای شما به من اجازه میدهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟ به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست. پدرم گفت: اجازه نمیدهم که پایم را ببوسی، ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام دادهام.
وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را میبوسیدم. اشک از چشمانم سرازیر شد. یک روز پدرتان از این دنیا میرود. قبل از این که او را از دست دهید به او نزدیک شوید. اگر هم از دنیا رفته است، یادش را گرامی دارید و بر او رحمت و درود بفرستید.