سید حسن نصرالله در همایش «بهسوی قدس»:
🔹محور مقاومت در برابر تحقق طرح معامله قرن آمریکا خواهد ایستاد.
🔹هدف از معامله قرن این است که هر گونه بحث و گفتوگو بر سر قدس، نوار غزه و آوارگان فلسطینی در خارج از سرزمینهای اشغالی برای همیشه مسکوت بماند.
🔹گروههای مقاومت فلسطین میتوانند در هر جنگ پیشرو کنترل مساحتهای گستردهای در فلسطین اشغالی را به دست بگیرند.
🔹سوریه از آنچه که برای آن طرح ریزی کرده بودند، عبور کرد و کسانی که برای نابودی سوریه به این کشور آورده شده بودند و با همکاری اسرائیل قصد ورود به لبنان، عراق و ایران را داشتند، فرو پاشیدند و اکنون آخرین نفسهای خود را میکشند.
🔹ایران، قدرت بزرگ و اول منطقه است.
🔹بر حسب تحلیل ما اگر ایران ضعیف بود، سالها پیش آمریکا علیه این کشور جنگ راه میانداخت.
🔹پهپادهای یمن توانستهاند از همه فناوریهای سعودی عبور کرده و با دقت به اهداف خود برسند.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
وکیل نجفی گفته فیلمی که نجفی وارد دفتر پلیس شده برای زمان شهردار بودنشه
بزرگوار فقط مونده بگه شخصی به اسم نجفی وجود نداره همه اینکارا رو آدم فضاییا انجام دادن
لامصب دودقیقه ماله روبذار زمین
#جانیان_اصلاحاتی
#نجفی
#میترا_استاد
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
آیت الله حق شناس همیشه این شعر از صائب تبریزی رو میخوندند:
ز دست غیر ننالم که چون حباب
مدام ؛ خانه خراب هوای خویشتنم...
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
📝 رمان واقعی نسل سوخته رو از امشب در کانال عکسنوشته سیاسی بخونید.
👇👇
داستانی که در پیش رو دارید #واقعی است. نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و داستان را به شیوۀ رمان به رشتۀ تحریر در آورده است.
شخصیت اصلی داستان شهید نشدن، فقط نمیخوان بیشتر درمورد خودشون بگن.
ولی آقای 🌷طاها ایمانی 🌷در مردادماه 95 همزمان با میلاد حضرت معصومه (س) شهید شدن.
📌مقدمه نویسنده:
این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ...
و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ...
و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...
با تشکر و احترام
🌷سید طاها ایمانی
#یاد_ونام_شهید_ایمانی_گرامی
#ممنون_از_همراهیتون
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته🌷
قسمت #اول؛ دهه شصت...نسل سوخته
هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته... ما نسلی بودیم که ... هر چند کوچیک ... اما تو هوایی نفس کشیدیم که ... شهدا هنوز توش نفس می کشیدن... ما نسل جنگ بودیم ...
آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند ... دل خانواده ها رو سوزوند ... جان عزیزان مون رو سوزوند ... اما انسان هایی توش نفس کشیدن ... که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت ... بی ریا ... مخلص ... با اخلاق ... متواضع ... جسور ... شجاع ... پاک ... انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون ... تمام لغات زیبا و عمیق این زبان ... کوچیکه و کم میاره ...
و من یک دهه شصتی هستم ... یکی که توی اون هوا به دنیا اومد ... توی کوچه هایی که هنوز شهدا توش راه می رفتن و نفس می کشیدن ... کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد ...
من از نسل سوخته ام ... اما سوختن من ... از آتش جنگ نبود ...
داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد ... غرق خون ... با چهره ای آرام ... زیرش نوشته بودن ...
👣"بعد از شهدا چه کردیم؟ ... شهدا شرمنده ایم" ...👣
چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ ... نمی دونم ... اما زمان برای من ایستاد ... محو تصویر شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم ...
مادرم فرزند شهیده ... همیشه می گفت ... روزهای بارداری من ... از خدا یه بچه می خواسته مثل شهدا ... دست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت ...
اون روزها کی می دونست ... نفس مادر ... چقدر روی جنین تاثیرگذاره ... حسش ... فکرش ... آرزوهاش ... و جنین همه رو احساس می کنه ...
ایستاده بودم و به اون تصویز نگاهمی کردم ... مثل شهدا ...
اون روز ... فقط 9 سالم بود ...
.
ادامه دارد....
🌷نويسنده:سيد طاها ايماني🌷
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
با ما همـــراه باشیـــــن 😊👇
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #دوم
غرور یا عزت نفس
اون روز ... پای اون تصویر ... احساس عجیبی داشتم ... که بعد از گذشت 19 سال ... هنوز برای من زنده است ...
مدام به اون جمله فکر می کردم ... منم دلم می خواست مثل اون شهید باشم ... اما بیشتر از هر چیزی ... قسمت دوم جمله اذیتم می کرد ...
بعضی ها می گفتن
مهران خیلی مغروره ... مادرم می گفت... عزت نفس داره ...
غرور یا عزت نفس ... کاری نمی کردم که مجبور بشم سرم رو جلوی کسی خم کنم و بگم ...
- ببخشید ... عذرمی خوام ... شرمنده ام ...
هر بچه ای شیطنت های خودش رو داره ... منم همین طور... اما هر کسی با دو تا برخورد ... می تونست این خصلت رو توی وجود من ببینه ...خصلتی که اون شب ... خواب رو از چشمم گرفت ...
صبح، تصمیمم رو گرفته بودم ...
- من هرگز ... کاری نمی کنم که شرمنده شهدا بشم ...
دفتر برداشتم و شروع کردم به لیست درست کردن ... به هر کی می رسیدم ازش می پرسیدم ...
- دوست شهید داشتید؟ ... شهیدی رو می شناختید؟ ... شهدا چطور بودن؟ ...
یه دفتر شد ... پر از خصلت های اخلاقی شهدا ... خاطرات کوچیک یا بزرگ ... رفتارها و منش شون ...
بیشتر از همه مادرم کمکم کرد ... می نشستم و ازش می خواستم از پدربزرگ برام بگه ... اخلاقش ... خصوصیاتش ... رفتارش ... برخوردش با بقیه ...
و مادرم ساعت ها برام تعریف می کرد ...
خیلی ها بهم می خندیدن ... مسخره ام می کردن ... ولی برام مهم نبود ... گاهی بدجور دلم می سوخت ... اما من برای خودم هدف داشتم ...
هدفی که بهم یاد داد ... توی رفتارها دقت کنم ... شهدا ... خودم ... اطرافیانم ... بچه های مدرسه ... و ... پدرم ...
.
.
ادامه دارد.....
🌷نويسنده:سيد طاها ايماني🌷
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
با ما همـــراه باشیـــــن 😊👇
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #سوم
پدر
مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ...
اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ...
این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ...
از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ...
تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ...
- چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ...
و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ...
از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ...
- سلام ... اتفاقی افتاده؟ ...
پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ...
- مهران ... برو توی اتاقت ...
نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ...
لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ...
- مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ...
وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ...
- گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ...
.
.
ادامه دارد...
🌷نويسنده:سيدطاها ايماني 🌷
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
با ما همـــراه باشیـــــن 😊👇
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🍃🌹در برنامه سمت خدا، استاد بزرگوار برنامه فرمودند در شب بیست و هفتم ماه مبارک این دعا را بسیار بخوانید👇
🍃منقول است كه حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) در اين شب اين دعا را مكرر مى خواند از اول شب تا به آخر شب :
✨ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ
بار خدايا دورى گزيدن از خانه غرور و فريب را روزى من فرما و هم بازگشت بسوى خانه جاويدان و هم آمادگى براى مرگ را پيش از فرا رسيدنش روزى من گردان.
#منبع : مفاتیح الجنان
#التماس_دعای_فرج
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین.
خدایا در این روز فضیلت شب قدر را روزیام ساز، و کارهایم را از سختی به آسانی برگردان و پوزشهایم را بپذیر، و گناه و بار گران را از گُرده ام بریز، ای مهربان به بندگان شایسته
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
امیرالمؤمنین عليه السلام:
بايد براى هر روزى كارى كنى كه رشد و صلاح تو در آن است
اِعمَلْ لِكُلِّ يَومٍ بِما فيهِ تَرشُدُ
ميزان الحكمه جلد8 صفحه128
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
ختم صلوات امروز به نیت :
🌷شهید مدافع حرم، #عبدالکریم_اصل_غوابش
🍃 ولادت: ۱۳۴۸
🍂 شهادت: ۱۳۹۴
🕊 محل شهادت: سوریه، #تدمر
🍁 نحوه شهادت: بر اثر برخورد با تله انفجاری آسمانی شد.
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
🇮🇷 @AXNEVESTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🍃🌹در اواخر سال ۱۳۶۵ بعد از اینکه دوست صمیمیاش ناصر نبهانی به جبهه رفت، در دورههای آموزشی قبل از اعزام به مدت یک ماه در بهبهان شرکت کرد. بعد از پایان دوره به گردان امیرالمومنین (علیه السلام) پیوست و در عملیات نصر ۸ و والفجر ۱۰ به عنوان نیروی خط شکن شرکت کرد. در عملیات والفجر ۱۰ که در کردستان عراق در منطقه عملیاتی حلبچه بود #شیمیایی و از ناحیه #پا مجروح میشود بعد از پایان جنگ و گذراندن دوران نقاحت در سال ۱۳۶۸ ازدواج کرد و بعد در سپاه پاسداران استخدام شد و به گردان جعفرطیار (علیه السلام) از تیپ یکم حضرت حجت(عج) پیوست. دورههای زرهی و تخصصی در تعمیرات تانک را در شیراز گذراند، به علت عوارض شیمیایی و جانبازی از ناحیه پا و کمر و داشتن روحیه فرهنگی به اصرار مسئولان در قسمت #فرهنگی تیپ فعالیت خود را ادامه داد و برای برگزاری یادوارههای شهدای والامقام فعالیت میکرد.
💠 از زبان همسر شهید ⬇️
🍃🌹وفتی با سوریه رفتنش مخالفت کردم هیچ گاه حاج کریم را اینطور ندیده بودم، گفت از تو بعید است که این حرف را بزنی می دانی که اگر به حرم اهل بیت (علیه السلام) تعدی و تعرض شود چه می شود؟! آن موقع میتوانیم اسم خودمان را شیعه بگذاریم؟! ۲۶سال در تمام اهداف و کارها همراهش بودم، در همه کارها به من تاکید میکرد که کارهای خداوند و اسلام نباید روی زمین بماند به همین خاطر با رفتنش تعجب نکردم.
💠از زبان مجید اصل غوابش فرزند شهید ⬇️
🍃🌹اگر کار بدی از ما سرمی زد همان لحظه عکس العمل نشان نمیداد بلکه بعد از آن اتفاق از عواقب آن کار برایمان توضیح میداد که این کار زشتی است. این عکس العمل پدر بار مثبت، تربیت صحیح را به ما یاد داد چون به شخصیت فرزند خیلی اهمیت می داد و حریم خصوصی فرزند را همیشه رعایت میکرد.
🍃🌹اگر میخواست وارد اتاق ما شود اول در می زد و تا اجازه نمیدادیم وارد نمیشد من از این کار پدرم اشکال میگرفتم ولی میگفت که نباید از حریم خصوصی فرزند سوء استفاده کنیم.
💠 از زبان برادر شهید ⬇️
🍃🌹در کار نقاشی با آبرنگ، رنگ روغن، نقاشی سیاه قلم و نقاشی با رنگ پلاستیکی تبحر داشت بیشتر کار و هنر خود را در یادواره های شهدا خرج می کرد. کریم علاقه خاصی به ماکت سازی و مجسمه سازی داشت و در یادواره شهدا بیشتر عملیاتهای دفاع مقدس را با ماکت سازی برای بازدیدکنندگان به تصویر می کشید. یادم هست که یک ماکت قرآنی با رحل را برای جشن تکلیف یک مدرسه درست کرد که من خودم تا الان مانند آن را ندیده بودم. تفریحش با کارهای هنری بود، وقتی که نوجوانان در مسجد دور او حلقه می زدند با قلمهای رنگی برایشان نقاشی می کشید و از این راه به آن ها فرهنگ جبهه و جنگ را نشان میداد و فرهنگ شهادت را در ذهن آنها ترسیم میکرد.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
دستگیری دو دیپلمات هلندی و انگلیسی در پارتی مختلط تهران حین کثافت کاری با دو دختر ایرانی؛دروغِ صیغه در مشهد رو قبول دارن که خود شبکه منوتو هم به دروغ بودنش اعتراف کرد ولی الان سکوت کردن چون پای مردم عراقی در میان نیست
#صیغه_مشهد #مهناز_افشار #پارتی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از 🌸 حجاب و خانواده 🌸
از بین بردن حیا , عفت و پاکدامنی نسل جوان ایران اسلامی هدف اصلی دشمنان است.
اگر قلعه مستحکم حجاب زن مسلمان فتح شود , راه بردگی جامعه اسلامی هموار می گردد.زنان پوشیده هرگز خود را پایگاه استعمار نمی کنند بلکه به عنوان نیروهای مسلح فرهنگی, سدی مستحکم در برابر آنان پدید می آورند به گونه ای که می توان گفت پوشش دینی, پادزهر تهاجم فرهنگی و جنگ نرم غرب است .
#حجاب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB