هدایت شده از کاوش مدیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ نماینده سابق دومای روسیه:
📍برخورد قاطع با انگلیس را باید از ایران یاد بگیریم...!
#روسی
🆔 @Kavoshmedia
اولین گفتگوی تفصیلی دکتر جلیلی پس از انتخابات ۹۶ با هفتهنامهٔ مثلث منتشر شد. بهگزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر جلیلی، در این گفتگو وی علاوه بر تشریح ابعاد مختلف دولت سایه و عملکرد آن، به سوالات متعددی دربارهٔ برجام، تحریمهای امریکا، انتخابات ۹۲، راهحلهای عبور از شرایط کنونی و… نیز پاسخ داده است.
هفتهنامهٔ مثلث در این شماره همچنین پروندهٔ ویژهای دربارهٔ دولت سایه و عملکرد آن نیز منتشر کرده که حاوی یادداشتها و گفتگوهایی با اعضای کارگروههای مختلف دولت سایه در موضوعات بانک، فضای مجازی، آموزش و پرورش، مسجد، گردشگری، تراریخته، نیرو و ورزش است. مشروح این گفتگو را ملاحظه میفرمایید:
شما در انتخابات ۹۶ بیانیهای قریب به این مضمون منتشر کردید که کار ما تازه شروع شده است. دقیقاً منظور شما چه بود؟ قبل از آن هم مباحث دولت سایه مطرح شده بود و به نظر میآید که شما بهصورت کلی بیشتر در فضای خصوصی سیاسی مشغول دولت سایه هستید. در فضای عمومی که عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای امنیت ملی هستید ولی در فضای خصوصی در کار سیاستورزی، وقت شما بیشتر مصروف همان مبحث است. درست است؟
در حقیقت من در سال ۹۲ بعد از انتخاباتی که خودم یکی از کاندیداهای آن بودم این جمله را گفتم، یعنی بعد از انتخابات گفتم که کار ما تازه شروع شده است. قصد ما از این مباحثه آن است که مسائلی را که کمتر صحبتی از آن شده دنبال کنیم و درموردش بحث کنیم. در سال ۹۶ من در بحبوحه انتخابات که شرکتنکردن خودم را بهعنوان کاندیدا در انتخابات اعلام کردم، بیانیهای دادم و آنجا گفتم که چرا ۹۲ آمدم و چرا ۹۶ نمیآیم. بعد از اعلام نتایج هم بیانیهٔ دیگری دادم. این سه بیانیه مبتنی بر چند نکته بودند و اگر ما انشاءالله در بیان آن نکتهها صادق باشیم، قصدمان توضیح آن نکته است. بهعنوان جریانی که مدعی انقلاب اسلامی هستیم باید تفاوتی بین اندیشۀ ما و اندیشۀ سیاسیای که امروز در غرب هست، وجود داشته باشد. تفاوتهایی بهلحاظ مبنایی داریم که موضوع رسالۀ دکتری بنده هم همین بود: بنیان اندیشۀ سیاسی اسلام در قرآن و در آنجا هم به همین پرداختم. این تفاوت اندیشۀ سیاسی باید در عمل ما هم بروز داشته باشد و فقط شعار نباشد و اگر ما صادق باشیم باید رفتارمان هم مبتنی بر گفتارمان باشد.
دولت و جامعه هر کدام کارویژههایی دارند که یکی از تفاوتهای جدی اندیشۀ سیاسی اسلام با دیگران این است که بسیاری از کارویژههایی که دولت و جامعه عهدهدار هستند، مشترکند و این طور نیست که تفکیک شده باشند. «جامعۀ مدنی» که در غرب مطرح میشود، یعنی تفکیک بین جامعه و دولت که ما در اسلام شکل تکاملیافتۀ آن را داریم که همان کارویژههای مشترک دولت و جامعه است، یعنی اگر میگوید:
«قل امر ربی بالقسط»
بگو: پروردگار من شما را به عدل و درستی امر کرده
از آن طرف هم میگوید:
«لیقوم الناس بالقسط»
تا مردم به راستی و عدالت گرایند
اصلاً وظایف دولت وقتی میتواند خوب محقق شود که مردم هم نسبت به دولت احساس مسئولیت کرده و قیام کنند که در جامعه ما کمتر بدان پرداخته شده است. در غرب هم کتابهایی در این زمینه تحتعنوان «وظیفۀ سیاسی» نوشته شده که در جامعه علمی ما کمتر به آن پرداخته شده است. به این دلیل دولت و مردم وظیفهای مشترک دارند، چون میخواهند با هم به فرجامی مطلوب برسند. دولت باید در خدمت جامعه باشد تا شما را به آن نقطۀ مطلوب برساند. آن نقطۀ مطلوب هم با دولتِ تنها محقق نمیشود، یعنی اگر مردم پای کار نیایند و نقش اجتماعی و سیاسی خود را ایفا نکنند اصلاً شکل نمیگیرد.
شما به «قرارداد اجتماعی» به آن معنایی که در غرب بحث میشود، اعتقادی ندارید؟
«قرارداد اجتماعی» در یک پارادایم دیگری است که انسانشناسی، هستیشناسی، معرفتشناسی و فرجامشناسی آن متفاوت است. مبنای ما قویتر است. اگر شما هر اندیشهای را بهمثابه یک پارادایم بگیرید، خب این مولفههایی دارد که در آن اندیشه تعریف میشود. حالا اگر یکی از مولفههای این اندیشه کم و زیاد شود، نتیجۀ آن اندیشه متفاوت خواهد شد.
مثلاً در غرب، هابز میگوید که انسان گرگ انسان است و کس دیگری مثل لاک، نگاه دیگری دربارهٔ انسان دارد و معتقد به آن وضع طبیعی و اجتماعی است. این دو در خیلی از زمینهها مثلاً هستیشناسی و معرفتشناسیشان نگاههای مشترکی دارند اما در یک موضوع وقتی متفاوت میشوند، لاک به نظریه «قرارداد اجتماعی» و هابز به نظریه «ماشین زور» برای دولت میرسد، بنابراین وقتی ما هم میگوییم که مبنای هستیشناسانه و انسانشناسانه، معرفتشناسانه و فرجامشناسانه اندیشه ما متفاوت از آنهاست، پس حتماً به نظریه مشترکی مثل «قرارداد اجتماعی» نمیرسیم و حتماً نظر ما با آن متفاوت خواهد بود و تفاوتهای جدی هم دارد.
این بحث شما از این لحاظ مهم هست که میتواند فلسفۀ سیاسی یک جریان را روشن کند، یعنی قدرت و دولت چگونه به جامعه نگاه میکند.
بله، جمهوریت در این معنا، معنایی اصیل پیدا کرده و در این اندیشه، مردم نقشی اساسی مییابند. جمهوریت واقعاً تعارف نیست، بلکه بحثی اصیل است و بهادادن به نقش مردم بحثی جدی است که تشریفات نیست، حقیقت است. البته برخی این شبهه را مطرح میکنند که وقتی شما میگویید اسلامیت، پس معنای جمهوریت چیست؟ که باید رابطه بین جمهوریت و اسلامیت و معنای جمهوری اسلامی روشن شود.
جمهوری اسلامی یعنی انتخاب اسلام توسط مردم؛ یعنی مردمی میآیند و اسلام را بهعنوان مبنای حکومتی و مناسبات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی انتخاب میکنند که بعد خود همین مردم این نقشها را محقق میکنند، یعنی در تحقق و اجرای این اندیشه، نقش مردم بسیار مهم است. این از بحثهای بسیار مهم است. اینکه چرا جمهوری اسلامی اهمیت دارد و چرا در این مقطع جمهوری اسلامی محقق شد، چون مردمی آمدند و اسلام را انتخاب کردند. بهترین نمونه و الگوهای اسلام ائمه معصومین (علیهمالسلام) بودند، ولی دلیل اینکه نظام اسلامی شکل نمیگرفت این بود که مردم پای کار نمیآمدند اما وقتی یکی از شاگردان آنها به میدان آمد و این پرچم را بلند کرد، چون مردم پای کار آمدند، جمهوری اسلامی شکل گرفت.
نقش مردم هم در شکلگیری انقلاب، هم جمهوری اسلامی و هم تداوم آن اهمیت دارد. اینکه میگویند علت موجده میتواند علت مبقیه باشد، یعنی اگر جمهوری اسلامی شکل گرفت، مردمی بودند که آن را انتخاب کردند و برای تداوم آن هم باید مردمی باشند که اسلام را انتخاب کنند. نقشدادن به این مردم اهمیت دارد و لذا در این چارچوب است که تفاوتهای اندیشه ما مشخص میشود.
در بحثی که من در حاشیه گفتوگوها موقع ناهار با سولانا داشتم، او پرسید که مردمسالاری دینی یعنی چه؟ گفتم فرق این مفهوم با دموکراسی شما این است که در دموکراسی فرد میآید رأیش را میدهد و میرود، بعد هم انتظاراتی دارد، ولی در مردمسالاری دینی، فرد در کنار رأیی که میدهد، حاضر است چهار فرزند خود را هم هدیه کند و بعد به این افتخار هم میکند.شاید «دولت شاهد» تعبیر روشنتری برای دولت سایه باشد: و تکونوا شهداء علی الناس این تفاوت پارادایمی است که سبب میشود همه قدرتها یک طرف جمع میشوید و هر آنچه دارید به کار میبرید و یک ملت با این اندیشه در طرف دیگر در مقابل شما میایستد و موفق میشود. چرا شما موفق نشدید؟ همۀ قدرتهای بزرگ طرفدار شاه بودند، اما چرا شاه رفت؟ مگر همه طرفدار صدام نبودند، چرا صدام موفق نشد؟ این قدرت حضور مردم است که اگر همین مردم کماکان در صحنه باشند، میتوانند موانع را پشت سر بگذارند.
در این اندیشه، مردم و دولت وظایف مشترکی دارند و اینگونه نیست که شما حتماً مسئولیتی رسمی داشته باشید تا برای آن وظیفه قیام کنید. اینطور نیست و همه وظیفه دارند. اینطور نیست که شما حتماً باید در قوۀ قضائیه باشید تا نسبت به عدالت قیام کنید. «لیقوم الناس بالقسط» یعنی شما هرجا که هستید وظیفه دارید برای عدالت در چارچوب قانون قیام کنید. بر همین مبناست که مفاهیمی مانند نهی از منکر و امر به معروف شکل پیدا میکند، یعنی اگر وظایفی نظام اسلامی دارد، این فقط وظیفۀ دولت نیست، بلکه وظیفۀ مردم هم هست که در چارچوب قانون نسبت به آن قیام کنند و وظیفهشان را انجام دهند. اینطور نیست که برای رسیدن به آن نقطۀ مطلوب، این وظایف فقط بهعهده دولت باشد. «دولت سایه» در این چارچوب و در این پارادایم مفهوم خاص خود را دارد و با آنچه در غرب گفته میشود، فرق دارد اما شاید تعبیر روشنتر آن، «دولت شاهد» باشد که در مفهوم دینی داریم.
«لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ».
اگر اصل بر این است که وظایفی وجود دارد که باید انجام شود تا شما به آن نقطۀ مطلوب برسید، پس در اینجا سایر چیزها فرع قرار میگیرد و دیگر کسی نباید دنبال این باشد که اگر من قدرت داشتم و دست من بود، فلان کار را میکردم وگرنه به من چه! و آن کسی که مسئولیت دارد خودش تنها برود و آن کار را انجام بدهد، یعنی فردی اگر قدرتی نداشت، تبدیل به عنصری بیتفاوت و منفعل شود و بگوید به هرکسی که رای دادهاند، آن فرد برود و آن کار را انجام دهد. هم مردم، هم همۀ کسانی که در این عرصه ادعا دارند باید کمک کنند؛ لذا در این چارچوب آن اندیشۀ متعالی خود را نشان میدهد. تعبیر حضرت امیرعلیه السلام هم همین است که اگر کاری دارد از سمت ما صورت میگیرد، این رقابت برای قدرت نیست و برای ثروتاندوزی نیست، بلکه این فعالیت و حرکتی که در چنین جامعهای صورت میگیرد برای چهار هدف اصلی است که حضرت در آنجا بیان میکنند:
«لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک حتی یأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک»
و چنانچه قدرت هم در دست کسی نبود باید این حرکت و کمک مستمر وجود داشته باشد و اتفاقاً وقتی برای دورهای کوتاه، حکومت در دست حضرت امیر قرار میگیرد، ایشان از مردم همین را میخواهند که نروند کنار و بگویند حالا امیرالمؤمنین که از او خاطرجمع هم هستیم مسئول شده است و ما دیگر برویم بنشینیم، بلکه میفرمایند:
«فلاتکفوا عن مقالة بحق اومشورة بعدل»
حالا اگر حقی را میبینید باید بگویید، یا در زمینۀ تحقق قسط و عدل اگر مشورتی میتوانید بدهید. این نگاهِ مبناییِ ما بود. حالا هر دولتی که منتخب مردم واقع میشود و میآید، این دولت باید کمک شود تا به آن هدف نزدیک شود. این خوب نیست که شما بگویید چون رقیب من پیروز شده پس من تکلیفی ندارم.یک روز را هم نباید از دست بدهیم ما یک روز را هم نباید از دست بدهیم تا به آن نقطۀ مطلوب جامعه برسیم. اگر شما دولتی را ببینید که دارد خوب عمل میکند و کارهای خوبی میکند و عهدهدار وظایف سنگینی است، باید او را حتی اگر رقیب شما بوده، تشویق، تایید، کمک و پشتیبانی کنید. همه را هم به کمک او بیاورید و تقویت کنید و بگویید من هم اگر بودم، بنا بود همین کارها را بکنم. همچنان که اگر در جایی دیدید که دارد خطا میرود وظیفه دارید که بیان کنید؛ درست مثل وقتی که ببینید یک نفر با ماشین پنچر به راهی طولانی میرود، وظیفه دارید بگویید که بداند. شما هر مسیر خطایی را در حد فهم خود دیدید، در چارچوب قانون، اخلاق و شرع وظیفه دارید که متذکر شوید که این تصحیح، تقویت دولت است. قسم سوم هم این است که شما اگر دیدید که دولتی کار خوبی انجام میدهد ولی ناقص، مثلاً به اولویتی توجه ندارد، در اینجا هم باید تذکر داد که به آن تکمیل گویند.
همین اواخر آنچه را که در مورد قیمت ارز و سکه و وضعیت اقتصادی به ذهنمان میرسید، برای تکمیل و تصحیح روند گفتیم و نوشتیم. این وظیفۀ ما بوده. این کلیت آن بود ولی شکل سازمانیافتهتر آن این بود که پارسال که رئیسجمهور برنامههای خود را به شکل کلان و وزرا به شکل تکتک ارائه دادند، ما جلسات تخصصی گذاشتیم و با وسعی که داشتیم نقاط تایید، تصحیحی و تکمیلی برنامههای برخی از وزرا را بیان و رسانهای کردیم. مثلاً گفتیم این برنامه وزیر جهاد کشاورزی، ۱۹ نکته مثبت دارد که اگر ما هم بودیم همین کارها را میکردیم اما ۴۳ نکته تکمیلی و تصحیحی دارد که آنها را هم بیان کردیم، یعنی دوستان بهصورت ریز اینها را بیان کردند و تکتک راجعبه سایر وزارتخانهها اینکار انجام شد.
در مورد تشکیلات و سازمان دولت سایه و نحوۀ شکلگیری آن باید بگویم که این دولت، بیشتر از آنکه یک تشکیلات و سازمان باشد، یک گفتمان و حرکت است، یعنی هرکسی که در جامعه نسبت به روند کشور و انقلاب و مسائل مختلف احساس مسئولیت میکند، باید سایهبهسایه در حد وسع خود تحولات را دنبال کند و سعی کند نقش و اثرگذاری مثبت داشته باشد؛ مثلاً دهداری در یک روستا در حد وسع خود بخشی از یک روند را که دنبال میکند، تایید، بخشی را تصحیح و بخشی را تکمیل میکند. حالا ممکن است کسی در سطح ملی یا اقتصادی این کار را بکند، یعنی دولت سایه باید به حرکت گفتمانیبرای همه آحاد جامعه تبدیل شود. دولت سایه، ملک طلق هیچکسی نیست. هرکس به اندازه وسع خود از لحاظ فکری، اجرایی و… بایدسعی کند تاثیرگذاری مثبت داشته باشد چون وظیفه دارد.
ما فکر میکنیم اگر گفتمان دولت سایه یا بهعبارت دقیقتر دولت شاهد در جامعه شکل بگیرد و بیتفاوت نباشیم، این به هر دولتی که سر کار باشد کمک خواهد کرد. بهنظر ما این کار باعث میشود مردم از بسیاری چیزها که نسبت به آن نگران هستند و از آن رنج میبرند مثل فساد، کمبودها و برخی نارساییها نجات پیدا کنند. دولت سایه، ملک طلق هیچکسی نیستصادقانه باید گفت که دولت بهتنهایی نمیتواند با همۀ اینها مقابله کرده و همۀ موانع را بردارد، بلکه همه جامعه باید به شکل فعال، بانشاط و با توجه به دقتهای لازمی که بعضاً از بوروکراسی دولت برنمیآید، این کمک را انجام دهند، چون شاید حتی بوروکراسی دولت خود مانعی در این راه باشد. دولت وقتی میتواند نارساییها را بفهمد که جامعه بتواند بهخوبی ایرادات را بیان کند.
شما از موضع دولت سایه چه ارتباط و گفتوگویی با دولت آقای روحانی دارید؟
طبیعتاً من هم فردی از افراد این جامعه هستم. گفتم که دولت سایه یک تشکیلات و سازمان نیست و هرکسی میتواند با دولت گفتوگو کند.
به هر حال تاحدودی باید نهادی وجود داشته باشد.
دولت سایه مهمتر از اینکه تبدیل به یک نهاد شود، باید تبدیل به یک گفتمان شود، چون نهاد باز یک چارچوب مشخص حزبی یا سازمانی و… میشود که محدودیتهای خاص خودش را دارد اما اگر تبدیل به یک تفکر و نهضت شود، آن هم در سطح وسیع مردمی در ابعاد مختلف میتواند نقش خود را داشته باشد.
من اگر خودم هم رئیسجمهور میشدم حتماً از دولت سایه استقبال میکردم، چون کسی که در زمین دارد بازی میکند، حتماً از کسی که بیرون زمین است کمتر میتواند متوجه ایرادات شود. حتماً بازیگران احتیاج به تماشاگرانی دارند که بتوانند آنها را تصحیح کنند. حالا گاهی آن تماشاگران بهصورت جمعی با ابراز احساساتی که میکنند او را متوجه خطاها و اشتباهاتش کرده یا تشویق میکنند و گاهی موضوع تخصصیتر میشود و آن مربیای که روی نیمکت نشسته با مشورتها و راهنماییهای خود این کار را میکند. ما به هر دوی اینها نیاز داریم، مثلاً اگر بازیگری در صحنه اقتصاد، صنعت یا سیاست خارجی خوب بازی میکند، تشویق مردم او را دلگرمتر میکند تا بهتر کار خود را دنبال کند ولی اگر کسی بیاید و او را راهنمایی کند که حواست مثلاً به فلان حریف هم باشد، حتماً او نقش خود را بهتر ایفا خواهد کرد تا اینکه بگوید من فعال ما یشاء هستم و بقیه هم هیچ چیزی نمیفهمند. بهنظر من این ضعف را باید برطرف کرد و اصل امر به معروف و نهی از منکر که از اصول قانون اساسی ماست بر همین مبناست تا بتواند حرکت ماشین نظام و دولت را بر اساس این اصل تصحیح و تکمیل یا پشتیبانی کند.
راجعبه این موضوع در حد فهم خودمان با توجه به جلساتی که در مجمع تشخیص، شورای عالی هیات نظارت بر برجام داریم و خود رئیسجمهور و وزرایشان نیز در این جلسات هستند و دوستان نیز شاید گواهی بدهند، در همۀ این جلسات من سعی میکنم حضوری فعال داشته باشم و نکاتی را متذکر میشوم. مثلاً در مورد همین برجام، نکاتی دربارهٔ روند مذاکرات هستهای وجود داشت که احتیاج به تصحیح و تکمیل داشت. ما قبل از اینکه همۀ این موارد را چه در مجلس و چه در شورای عالی بیان کنیم، قبل از امضای برجام همه آنچه به ذهنم میرسید را در نامهای نوشته و به آقای روحانی دادم که حتی رسانهای هم نکردیم. یعنی گفتیم آقای روحانی! این مسائل و این نکات در مورد آنچه شما میخواهید عنقریب امضا کنید، وجود دارد و نگذاشتیم اول اشتباهاتی انجام شود و بعد آن را بیان کنیم. وظیفۀ خود دانستیم که قبل از موضوع آن را به ایشان بگوییم. ما گفتیم ایراداتی بر آن وارد است و بعد از توافق هم در شورای عالی و مجلس همانها را مطرح کردیم.
در حوزۀ راهکار، اگر دولت سایه قرار بود بعد از خروج از برجام تصمیم بگیرد، دقیقا چه کار میکرد؟ چون هم وضعیت اقتصادی و هم بالانس دولت آقای روحانی کمی به هم ریخته و این دولت امید بسته بود به اینکه بهوسیلۀ برجام هم روابطش را گسترش و هم اقتصاد را سروسامان دهد اما نشد. موضع شما چیست؟
این بحث مهمی است که باید چارچوب آن را کلی دید. ما به برجام ایراداتی جدی داشته و داریم و همیشه هم دوست داشتیم آنچه دربارهٔ برجام میگوییم درست از کار درنیاید ولی متاسفانه به هر دلیلی آن نکات ظاهراً نکات غلطی نبودند. اما بعد از اینکه برجام شکل گرفت، ما معتقدیم اگر رفتار سیاسی ما رفتاری متناسب با اقتدار جمهوری اسلامی بود، آن ادراک در طرف مقابل پیش نمیآمد که ظاهراً اگر هر رفتار غلطی انجام دهد، برای او هزینه نخواهد داشت و او آنقدر جری نمیشد که به این نقطه برسد. اینکه صبح آن روز اعلام شود که «اگر آمریکا هم از برجام خارج شود، ما در برجام میمانیم» سبب شد تا طرفهای اروپایی که همیشه به آمریکا میگفتند اگر تو خارج شوی ایران هم خارج خواهد شد و دستاورد ما بر هم خواهد خورد، اینک بگویند که ایران گفته اگر آمریکا هم خارج شود من خارج نمیشوم پس دستاورد سر جای خودش هست، حالا بگذار چیزهایی اضافهتر هم از او بگیریم. این سیاستی غلط است. شما نباید به آن طرف علامتی بدهید که او بگوید چه خوب!
من مثالی زدم که آقایان بعضا نپسندیدند. گفتم برجام مثل ماشینی بود که قیمتش مثلاً یک میلیون تومان بود و شما رفتید یک میلیارد تومان خریدید. آقایان گفتند چرا گفتی یک میلیون، بگو همان یک میلیارد. حالا شما از این یک میلیارد ۵۰۰ میلیون را نقد دادهاید و ۵۰۰ میلیون هم قسطی پرداخت میکنید، حالا طرف ماشین را برداشته و فرارکرده است! و میگوید بله، من ماشین را برداشته و بردهام و به تو هم برنمیگردانم.کدام منطق دنیا این را میپذیرد؟ حالا شرکای او هم پس از خروج او از برجام میگویند که ایران باید بقیه اقساط خود را هم بپردازد. دو، سه ساعت پس از خروج آمریکا از برجام، سران سه کشور اروپایی بیانیه رسمی دادند که ایران باید به تعهدات خود ادامه دهد. منطق اینجا میگوید که چرا ایران باید به تعهدات خود ادامه دهد؟ عوض اینکه ۵۰۰ میلیون قبل را هم برگردانند، میگویند باید ۵۰۰ میلیون اقساط را هم باید بدهی! کدام منطق دنیا این را میپذیرد؟ پس از دو ماه کمیسیون مشترک تشکیل میشود که آنجا آن چند کشور و ایران بیانیهای مشترک میدهند یعنی ما هم میرویم کنار آنها امضا میکنیم. فقط اظهار تاسف میکنند و اصلاً نمیگویند که او ماشین را برداشته و رفته و نه از نقض برجام صحبت میکنند و نه از محکومیت آمریکا و باز میگویند که ایران باید به تعهداتش ادامه دهد.
اینکه ما باید چهکار میکردیم، در بند ۳۶ برجام آمده که میگوید اگر یک طرف نسبت به برجام، عدمپایبندی اساسی داشت طرف دیگر میتواند آن را مبنای توقف کلی و جزئی اجرای تعهدات خود قرار دهد. این حداقل رفتاری بود که ما میتوانستیم انجام دهیم. این حق ما بود که توقف کلی و جزئی از تعهدات داشته باشیم حتی اگر شما بگویید به این دلیل که ما میخواهیم بقیه را بهنوعی همراه داشته باشیم، و فعلاً این حق را اجرا نمیکنیم اما این حق را باید به طرفهای باقیمانده در برجام تثبیت و تفهیم میکردیم که بدانند این حق ماست. حالا میگویند که این وظیفۀ تو بود که انجام بدهی و اگر یکجا انجام ندهی، تو متهم به نقض برجام میشوی؛ آنها آمریکا را که محکوم نکردند!
مگر همین دوستان بیان نمیکردند که برجام امروز یک سند بینالمللی شده، سند شورای امنیت شده و اگر کسی آن را نقض کند، فقط یک توافق را نقض نکرده است، بلکه سند شورای امنیت را نقض کرده. خب چرا امروز به شورای امنیت شکایت نمیکنند؟ چرا امروز حتی اروپاییها حاضر نمیشوند به شما بگویند آمریکا نقض کرده است؟ چرا حاضر نمیشوند که محکوم کنند؟ این همان منطق قدرت است که حالا در مباحث نظری روابط بینالملل وجود دارد. اما آیا اگر ما امروز حق جمهوری اسلامی را که طبق بند ۳۶ برجام در صورتی که طرف مقابل عدم پایبندی اساسی داشته باشد شما حق دارید اجرای تعهدات خود را به شکل کلی یا جزئی متوقف کنید، اگر این حق تثبیت نشود، آنموقع فردا عوض آمریکا شما متهم به نقض برجام میشوید و میگویند ایران سند شورای امنیت را نقض کرده است، بعد آنموقع یکی از همین اینها میتواند به همین بهانه همه پنج قطعنامه را برگرداند؛ لذا ما الان باید این حق خود را تثبیت کنیم.
فراموش نکنیم یکی از ایرادات همین دوستان دولت به دولت دهم، وقتی که دولت را تحویل گرفتند، این بود که با مسکن مهر، ۴۰ هزار میلیارد تومان به پایه پولی کشور اضافه کرد و باعث تورم شد، فارغ از درست یا غلطبودن این ادعا، ولی با آن اعتبار، دو میلیون خانه ساخته شد و بیش از ۵۰ یا ۶۰ درصد آن دو میلیون خانه هم آماده شد. حداقل اگر ۴۰ هزار میلیارد تومان آن زمان خلق نقدینگی شد، دو میلیون خانه ساخته شد و دو میلیون خانه هم در شرف تحویل بود. آیا اکنون که در این ۵ سال بیش از ۱۲۰۰ هزار میلیارد تومان خلق نقدینگی شده است این نقدینگی چه شد؟ خلق نقدینگی در کشور بهطور متوسط در سهماهه اول امسال، همین سه ماه اول که اوج گرانیها بود، تقریباً روزی هزار میلیارد تومان بود.
حالا هدایت این نقدینگی به چه سمت بود؟ طبیعی است که شما اگر بیایید یک میلیون سکه هم در بازار وارد کنید، خب آن نقدینگی این را میبرد. ارز هم وارد بازار کنید همین است. شما دیدید ۶۰ تن سکه را وارد کردید، ولی نشد. وقتی که روزی هزار میلیارد تومان نقدینگی خلق و رها میشود، هر بازاری که بیاید، آن را میبرد. سوال من این است؛ آیا این نقدینگینمیشد در همین مزیت نسبی ما که نفت و گاز بود، هدایت شود؟ ما باید بتوانیم این حرکت را شکل بدهیم که بسیاری از نقدینگی به سمت صنعت هدایت بشود و به ویژه صنعت نفت که مزیت نسبی ماست، در برنامه وزارت نفت سال گذشته گفته شد باید دهها میلیارد دلار جذب سرمایه خارجی کنیم. آیا اگر شما بیایید این میزان نقدینگی را هدایت کنید و در داخل جذب کنید، نمیتواند این کار را انجام دهد؟
در موضوع اقتصاد، عوامل و مولفههای تثبیت یک اقتصاد رو به رشد در کشور بسیار فراوان است اما این مدیریت میخواهد، کار میخواهد، جنبههایی لازم دارد که اتفاقاً این تحریمها حقیقتا به دور از شعار هرکدامش میتواند برای شما یک فرصت را ایجاد کند. در همین قضیۀ نفت، یادتان هست که سال گذشته توافق با توتال بر مبنای IPC، همین ایام با چه سر و صدایی امضا شد؟ یکسال دیگر از فرصتهای این ملت گذشت، حالا توتال میگوید که من دیگر نمیآیم. من به شما میخواهم بگویم اگر معطل امثال توتال نبودید، اینها خیلی سریعتر راه میافتاد، خیلی سریعتر میتوانست کار کند.
نگاه گفتمان دولت سایه به جریان اصولگرایی چیست؟
ما معتقدیم که انقلاب اسلامی یک اندیشه است و این اندیشه الزامات و اقتضائاتی دارد. جریانها با آن سنجیده میشوند، نه اینکه آن اندیشه با جریانات سنجیده شود. این خیلی بحث مهمی است که ما اصالت آن را در اندیشه انقلاب اسلامی در دیدگاههای حضرت امام و مقام معظم رهبری میدیدیم و این یک منظومۀ فکری است، یک اندیشه بهاصطلاح متقن است که حرف دارد، ادعا دارد، مباحثی در این مسائل دارد و الزاماتی؛ از جمله الزامات این است که باید رفتارها با آن اندیشه و با آن بهاصطلاح منظومه فکری منطبق باشد وگرنه که با اسم چیزی عوض نمیشود.با اسم چیزی عوض نمیشود مثلاً الان به شما بگویند قهرمان وزنهبرداری، شما که با اسم، وزنهبردار نمیشوید، الزاماتی دارد. اسم برای افراد حقیقت نمیآورد، لذا به نظر من اصلاً این مبنای غلطی است که ما بخواهیم مفاهیم عالی را با یکسری مصادیق بسنجیم. این جواب نمیدهد، ضمن اینکه اگر مصادیقی حالا در هر اسمی که میخواهد باشد به آن اندیشه نزدیک باشد، ما آن را به همان نسبت جریان انقلابی میگوییم.
ممکن است کسی ادعای اصولگرایی نداشته باشد اما شما میبینید که در اندیشهاش، فکرش، رفتارش و همه مباحش روی آن چارچوبهای انقلاب اسلامی التزام دارد. خب این ارزشمند میشود؛ یکی از مشکلاتی که در کشور داریم این است که شما جریان سیاسی به معنای اصیل آن را کمتر شاهد هستید، چون جریان سیاسی به معنای اصیل یعنی جریانی که یک اندیشه و مبانی دقیق داشته باشد، حالا چه در چارچوبهای اصلی و چه در مواردی که برآیند آن چارچوبهاست. به خاطر فقدان چنین چارچوبی است که شما میبینید یک جریان سیاسی امروز نگاهش کاملا یک چیز است اما با تغییرات سیاسی مثلاًً کوچک، فرد۱۸۰ درجه برعکس میشود. اگر شما جریانهای سیاسی را کالبدشکافی کنید، میبینید مثلاً کسی امروز مخالف سرسخت آمریکاست، فردا طرفدار سرسخت آمریکا میشود. خب این نشان میدهد که از ابتدا یک جریان اصیل سیاسی نبوده و این بیشتر یک بازی سیاسی بوده است.
آقای دکتر! آیا اساسا شما با حزب موافق هستید یا با حزبسازی مخالفید؟ و اینکه موافقید جریانات انقلابی به سمت حزبسازی بروند؟
حزب در آن پارادایمی که شما تعریف میکنید معنی پیدا میکند، سر الفاظ که دعوا نداریم. همین جریاناتی که آدم میگوید به دلیل فقدان اندیشه منسجم اصالت ندارد، اگر عنوانشان حزب شد که اصالت پیدا نمیکنند. من میگویم حزب اگر یعنی اندیشهای منسجم و شفاف و کسانی که چارچوبهای فکری مشخص دارند و میخواهند با هم همافزا باشند یک معنی دارد و اگر بگویند فقط محلی باشد برای کسب قدرت ولو با اندیشههای مختلف یک معنی دیگر پیدا میکند. یکی از ایرادات شاید اساسی در سپهر سیاسی و به تبع آن ژورنالیستی کشور این است که یکسری الفاظ و مفاهیم میآید اما معلوم نیست که مصداق آن تعریف چیست، بعد همه برای آن حکم میدهند، بعد شما میبینید که کسی موافق است و کسی مخالف، بعد میبینید موضوع و مصداقی که شما برای آن حکم دادهای با آن موضوع و مصداقی که من حکم دادهام، اصلاً دو چیز مختلف بوده است. حزب هم همین طور است، یعنی من ما باید مشخص کنیم چه چیزی را حزب میگوییم. در چه پارادایمی؟ وقتی میگوییم حزب به معنای کار سیاسی دستهجمعی، بر چه مبنایی، با چه نگاهی و با چه رویکردی آن را تعریف میکنیم.
آقای دکتر! یک اتفاقی که در جامعه ما از اوایل دهه ۹۰ افتاده است، شرطیشدن اقتصاد به سیاست خارجی است، یعنی یکجور مرز بین سیاست داخلی و سیاست خارجی نسبت به اقتصاد برداشته شده و اساسا بازار ایران به صورت کلی و اقتصاد ایران تحتتاثیر قدرتهای غربی قرار گرفته است. نمونهاش هم قیمت ارز است که از اوایل دهه ۹۰ هم شروع شده و همچنان ادامه دارد. شما فکر میکنید که اصلاً راهحلی وجود دارد که این شرطیشدن از بین برود؟ اگر وجود دارد، دقیقا چه چیزی هست؟
حتماً وجود دارد. یکی از چیزهایی که بسیار اهمیت دارد و هم دولت و هم جامعه باید نسبت به آن وظیفهشان را ایفا کنند، این است که توانمندیهای کشور را بشناسیم. مثلاً شما بهعنوان یک فرد اگر توانمندیهایی داشته باشید، سلامتی داشته باشید، ثروتی داشته باشید یا تحصیلاتی داشته باشید اما اگر به اینها اشراف نداشته باشید و ندانید که از اینها چگونه میتوانید استفاده کنید، ممکن است همه اینها را داشته باشید، ولی در شرایط مطلوبی به سر نبرید. اتفاقاً یکی از وظایف دولت و جامعه این است که بفهمد توانمندیهایش چیست و اینکه چگونه میتواند آن را حداکثر کند، این خودش یک بحث بسیار مهمی است. الان یکی از تلاشها در این نبردی که ما داریم این است که طرف مقابل توانمندیهای ما را بهخوبی شناخته است و میخواهد اینها را بپوشاند. این خیلی مهم است که القائاتی به افکار عمومی ما مرتب صورت میگیرد و میخواهد بگوید شما توانمند نیستید، شما قوی نیستید، شما اصلاً موفقیت نداشتهاید، شما دستاورد نداشتهاید و این را میخواهد بپوشاند. اگر شما هم آمدید در همین زمین بازی کردید، خب طبیعتا موفقیتی برای شما حاصل نمیشود، بلکه شما باید این موفقیتها را بشناسید و به رخ بکشید.
همین چند روز پیش خبری منتشر شد که این را هم دیگر ما نگفتیم؛ صندوق بینالمللی پول گفته که ایران الان اقتصاد هجدهم جهان است و تا چند سال دیگر هم میتواند اقتصاد پانزدهم جهان شود. حالا همین الان در همین دستگاههای بهاصطلاح رسمی کشور در دولت، کسانی گزارش تهیه کردهاند که ایران ۱۴۰۴ در همین شاخص هم ضعیفتر خواهد بود. من به همان دوستان که آمدند و گزارش دادند، گفتم آخر این گزارش را شما بر چه مبنا گفتید؟ حالا شاخصهای دیگرتان را کار ندارم اما خود صندوق بینالمللی پول، همان کسانی که با ما بهاصطلاح الفتی هم ندارند، در همین شاخص بیان میکنند که شما چند سال دیگر وضعتان بهتر خواهد بود، شما چطور دارید این گزارش را میدهید و بیان میکنید که ایران در ۱۴۰۴ وضعیت اقتصادیاش از این هم که هست، بیشتر افت خواهد کرد. این را رسماً به همهجا هم فرستادهاند.
یکی از بحثهای اساسی که وجود دارد این است که ما اقتصاد و توانمندیهای اقتصادیمان را چگونه میبینیم. آیا واقعا توانمندیهای اقتصادی ما بهگونهای است که با یک تصمیم در آن سر دنیا باید آنقدر دچار نوسان بشود؟ ما میگوییم اینطور نیست. توانمندی اقتصادی ما اتفاقاً بهگونهای است که میتواند بسیار باثبات و رو به پیشرفت باشد. اما آیا این شعار است یا واقعیت؟ اتفاقاً در بحثهای تخصصی که داریم و در بخشهای مختلف روزبهروز برایمان روشنتر میشود که این واقعا شعار نیست. ما بیشتر از صد سال است از موهبت نفت در ایران برخورداریم. صد سال از این گذشته و بحث نفت، سیاست، اقتصاد و آمریکا چهار مفهومی هستند که با هم به ذهن متبادر میشوند. کشوری که صد سال است به نفت دسترسی پیدا کرده؛ کشوری که امروز در مجموع نفت و گاز رتبه اول جهان را دارد و مزیت نسبی ماست، حالا ببینید آن طرف چه طمعی کرده است که میآید نفت را که مزیت نسبی ماست مبنای فشار بر ما قرار میدهد. عوض آنکه او نگران باشد که شما نفتت را نفروشی، او دارد از اهرمی استفاده میکند که نفتت را نخرند، من میخواهم بگویم این همان عدم درک صحیح در استفاده از توانمندیهای داخل است. به این دلیل که منابع نفت و گاز ما در دنیا اول است.
امروز نیروی انسانی که ما داریم، در عرصههای مختلف نیروی انسانی قابلتوجه تحصیلکرده داریم و تجارب موفقی در صنعت نفت داشتهایم و این تجارب نشان داد نه دهههای قبل که در سالهای ۹۰ و ۹۱ که اوج تحریمها بود، بالاترین سرمایهگذاری و حرکتهای توسعهای در نفت بود. همین فازهای مختلف پارسجنوبی اکثرا آن موقع کلید خورد، ما آنزمانبهاصطلاح ۱۷سکوی نفتی فعال داشتیم. این چیزهایی بود که ما داشتیم. این بسیار ارزشمند است. حالا شما باید بتوانید اقتصادتان را مدیریت کنید، یعنی اینکه بفهمید موجودی و توانمندیهایتان چیست، هدفتان چیست و برای اینها یک برنامه مناسب بریزید. من همینجا یک مثال بزنم در قضیه همین سکه و ارز که الان میگوییم چرا اینطور شد، در مرداد ۹۲ که دولت تحویل گرفته شد، کل نقدینگی در کشور ۴۷۰ هزار میلیارد تومان بود. الان چقدر است؟ در مدت پنج سال، ۱۶۰۰ هزار میلیارد تومان.
آقای دکتر! کمی عینیتر این بحث را جمعش بکنیم و برویم سراغ بحثهای دیگر. آمریکا جلوی ورود دلار به ایران را گرفته است. وقتی دلار به ایران نیاید، سازمان اقتصادی ایران را با توجه به ساختار موجود میتواند به هم بزند. اگر بخواهیم پیشنهاد عملی و عینی بدهیم، شما دقیقا میخواهیم چهکارکنید؟ یعنی آمریکا کار دیگری نمیکند؛ نمیگذارد نفت بفروشیم و اگر هم بفروشیم، نمیگذارد پولش برگردد.
این سوال خیلی خوبی است. یکی از رفتارهای آمریکا که علیه ما انجام داد، همین بحث U-Turn دلار بود. چرخۀ دلار را به روی ما بست. این را هم میدانید که این یک تحریم وزارت خزانهداری است. اولین سوال این است که در برجام وقتی شما آن همه امتیازات دادید، بتن ریختید، جمع کردید و مواد را خارج کردید، چرا لغو این تحریم را نگرفتید؟ در این دو سال و نیم هم چرخه دلار بسته بود. این ربطی به حضور یا خروج ترامپ از برجام ندارد، اینها نتوانستند در برجام این را لغو کنند که قانون کنگره هم نبود، یک تحریم وزارت خزانهداری در سال ۲۰۰۸ بود که موضوعش هم هستهای بود و آن زمان عملیاتی شد. سوال ما این است که اگر این موضوع مهم بود، چرا در ازای آنهمه امتیازاتی که دادید، این کار را نکردید؟ درحالیکه قانون آمریکا هم نبود، اگرچه به نظر ما، اگر مصوبه کنگره هم باشد، مشکل خودشان است و باید بروند حلش کنند. یکی از چیزهای بسیار بد این است که میگوییم آنجا قانونشان این است، خب باشد، مگر قانون تو این چیزها نیست؟ ما نباید خودمان را وارد مسائل داخلی آن کشور بکنیم. کسی که به عنوان نماینده آنجا میآید باید بگوید این امتیاز را میدهد یا نمیدهد. این رفتار را خواهد داشت یا نخواهد داشت. حالا آن یک بحث جداست.
پس اولاً در برجام هم این کار را نکرده بودیم، یعنی با حضور آمریکا در برجام هم این قضیه ادامه داشت. شما در همین دو سالی هم که حتی آمریکا خارج نشده بود، دیدید که حتی سفارتهای شما هم نمیتوانستند در بانکهای خارجی یک حساب دلاری باز کنند.
اما اکنون چطور میشود با این مسأله مواجه شد؟ خب این راهحل داشت. ببینید همین هفته پیش اگر خبرش را دنبال کنید، میبینید که نیجریه آمد کل ذخایر ارزیاش را بر مبنای یوآن قرار داد؛ نیجریهای که با آمریکا دعوا هم ندارد. بسیاری از کشورها حتی اروپاییها امروز پیمانهای پولی دوجانبه بستهاند. حتی اینگونه نیست که بگویند دیگر حالا رابطه ما با آمریکا خوب است. پیمانهای دوجانبه پولی بستند. چینیها هم همین کار را کردند.ما این بحث پیمانهای پولی دوجانبه را در سال ۹۰ مطرح کردیم و استقبال شد و کار کردیم میخواهم بگویم این نیست که تنها راه و تنها چاره مبادلات تجاری، بستر پولیاش فقط دلار باشد. راههای دیگر هم وجود دارد؛ یکی پیمانهای پولی دوجانبه است، یکی بحث تهاتر است که الان امری رایج بین بسیاری از کشورها هست. در ثانی در اقتصادی که امروز ما داریم یکی از فرصتهای بسیار ارزشمندی که بهلحاظ ژئوپولیتیک در اختیار ماست این است که پانزده همسایه داریم. پانزده همسایهای که اینها حجم روابط اقتصادیشان یک چیزی نزدیک به دو هزار و ۳۰۰ میلیارد دلار است، حدود هزار میلیارد دلار آن مربوط به واردات است، یعنی ما با همین همسایگان و با اکثر آنها میتوانیم با پیمان پولی دوجانبه یا ارزهای جهانشمول غیر از دلار مثل یورو، یوآن و مثل اینها، مناسبات داشته باشیم اما طبیعتاً چنین امری، سیستمی چابک، هوشیار و فعال میخواهد.
ما این بحث پیمانهای پولی دوجانبه را در سال ۹۰ در سفری که به هند داشتیم با طرف مقابل، با نخستوزیر هند مطرح کردیم و استقبال هم کردند و کار کردیم. یک چیز خیلی ساده هم هست. آیا اکنون در سال ۹۷ این محقق شده یا نشده است؟ اینکار را بایدپیگیری کنید. وظیفه بانک مرکزی این نیست که هر روز بیاید و فقط برود ارز در بازار بفروشد. یکی از کارهایش همین است. با روسیه یا ترکیه شما میتوانید همین کار را بکنید، آن زمان با روسیه، هند و ترکیه کلیدش زده شد و دنبال شد، ولی بعد متوقف شد. شما میتوانید با خیلی دیگر از کشورها این را داشته باشید.