🗓 #تقویم_تاریخ
دوشنبه
۳ تیر ۱۳۹۸
۲۰ شوال ۱۴۴۰
۲۴ ژوئن ۲۰۱۹
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم صلوات امروز به نیت :
اولین روحانی شهید دفاع مقدس
#شهید_محمد_حسن_شریف_قنوتی
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌷حجتالاسلام شهید «محمدحسن شریف قنوتی» نخستین شهید روحانی جنگ است که عراقیهای بعثی به شکل فجیعی او را به شهادت رساندند.
🌷 شیخ شریف قنوتی در سال 1313 در سرزمین گرم و ساحل دلانگیز اروندکنار متولد شد. در دوران مبارزه علیه طاغوت ممنوعالمنبر شد و تحت نظر عوامل ساواک قرار گرفت.
🌷با شروع جنگ تحمیلی ستاد کمکرسانی به مناطق جنگی جنوب و غرب کشور را در بروجرد تشکیل داد و روز سوم مهرماه سال 1359 به همراه کاروانی متشکل از 21 کامیون آذوقه اهدایی مردم بروجرد به خرمشهر رفت.
🌷پس از بازگشت از خرمشهر با تشکیل گروههایی از جوانان غیور و مؤمن بروجرد به خرمشهر بازگشت. وی با تشکیل گروههای «الله اکبر» و گروهان مقاومت چندین بار شهر را از خطر سقوط نجات داد.
🌷«ستون پنجم» دشمن فعالیتها و تحرکات او را به دشمن اطلاع میداد و دشمن نیز تلاش میکرد تا او را به دام اندازد. او علاوه بر فرماندهی محور خرمشهر و هدایت نیروها، مسئولیت تأمین مهمات آنان را نیز برعهده گرفت.
سرانجام روز 24 مهرماه سال 1359 هنگام رساندن مهمات به یکی از نقاط درگیری در یکی از خیابانها در محاصره بعثیها قرار گرفت، اما مردانه به مبارزه برخاست و با رشادت تمام جنگید و چند نفر از آنها را به هلاکت رساند. تیری به دستش اصابت کرد.هر چند توان چندانی در بدن نداشت اما به جنگ تن به تن با دشمن رفت اما نیروهای دشمن او را از پای درآوردند و به وسیله سرنیزه، جمجمه سرش را شکستند و به طرز فجیعی او را با شلیک گلوله به سرش به شهادت رساندند.
🌷شهید شریف قنوتی قبل از شهادت بالحنی رسا به عراقیها گفته بود: «از خاک ما بیرون بروید، مگر ما همه مسلمان نیستیم.؟
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
براساس طرح NSSM_200 کشور آمریکا، کمکهای بین المللی غذایی و دارویی به کشورهای فقیر به خصوص در آفریقا را منوط به اجرای برنامه کنترل جمعیت از سوی این کشورها کرده است .
#غرب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
#اختصاصی_عکسنوشته_حجاب
هدایت شده از یهتدون
🔴در وزارتِ وزیر اصلاحاتی، آقای #گندزنه، یک پرستو(😜) به ۱۶ مدیر زده،
🔻پرستو کم اومده ⁉️
🔻یا تولید با تقاضا متوازن نیست⁉️
🔻یا گرایش مدیران اصلاحاتی به پرستو(😜) زیاده ⁉️
♦️... یا چی⁉️
✍ مـحـمــ🔆ــد
💯%یهتدونی باشيم 😎 👇
@yahtadoon
💫 مثل آقای خامنه ای پیدا نمیکنید
🌹 امام خمینی (ره):
شما اگر گمان بکنید که در تمام دنیا رئیس جمهورها و سلاطین و امثال اینها، یک نفر را مثل آقای خامنهای پیدا بکنید که:
۱- متعهد به اسلام باشد
۲- و خدمتگزار
۳- و بنای قلبیاش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمیکنید.
ایشان را من سالهای طولانی میشناسم، و در آن زمانی که اول نهضت بود ایشان وارد بود و به اطراف برای رساندن پیامها تشریف میبردند و بعد از این هم که این انقلاب به اوج خودش رسید، ایشان حاضر واقعه بود همه جا، تا آخر و حالا هم هست.
یک نعمت خدا به ما، این است که داده.
📗صحیفه نور، جلد۱۷، ص۲۷۲
⭕️ بین این همه پایگاه امریکایی جرأت
کنی پهپادشون رو بزنی و اونا نتونن کاری کنن یعنی مصداق عینی همون حرف امام که گفت: امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند!
#گلوبال_هاوک #پهپاد #ترامپ
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
#سید_ابراهیم_رییسی:
پوشش متهمان زن نباید الزاما #چادر باشد؛میتواند با پوشش خودشان و البته با رعایت شئونات اسلامی باشد
دزدی به اسم چادر ممنوع!
#رئیسی
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
هم اکنون پخش زنده مراسم وداع با پیکر #شهید_ابراهیم_عشریه در پیج معراج شهدا
https://instagram.com/merajoshohada?igshid=e1phy30r0ocr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اعتراف مجری ضد ایرانی شبکه الجزیره♦️فيصل قاسم: یک حاکم عربی نشان بدهید که جرات کند[مثل آیت الله #خامنه_ای] پیامی که از طرف رئیس جمهور #آمریکا آمده را رد کند👆
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
درخواست رئیسی از روحانی برای شرکت در جلسات ستاد مبارزه با مواد مخدر
رئیس قوه قضائیه:
🔹ستاد مبارزه با مواد مخدر در قانون باید به ریاست رئیس جمهور تشکیل شود و به دلیل اهمیت این موضوع باید با حضور ایشان و اعضای اصلی ستاد این جلسات تشکیل شود.
🔹میدان مبارزه با مواد مخدر کار اطلاعاتی و امنیتی میطلبد و از از وزارت اطلاعات، سپاه و نیروی انتظامی میخواهیم بخش مستقلی برای مبارزه و شناخت شبکههای ورود مواد مخدر و توزیع آن تشکیل شود.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔴 سریال گاندو از روی یک پرونده واقعی ساخته شده است و داستان دستگیری جیسون رضاییان و انهدام کامل یکی از بزرگترین شبکه های جاسوسی در کشور هست ....
‼️اما جیسون رضاییان که بود ؟ چرا دولت خواستار سانسور این فیلم شد ؟
👇 پیام های چند سال پیش هنگام دستگیری این ملعون 👇
#رجانیوز
🔶 حسن روحانی بدون عذرخواهی بابت شرایطی تحمیلی دولتش که موجب انصراف رسانه ها از حضور در نمایشگاه مطبوعات شد، باز هم به رسانه های منتقد حمله کرد.
🔷برخی تحلیل گران این میزان از عصبانیت را بی ارتباط با در جریان افتادن پرونده نفوذ و برخورد با عوامل بیگانه در کشور نمی دانند. این در حالی است که پیش از این یکی از نمایندگان مجلس از ارتباط و نفوذ جیسون رضاییان با دفتر رئیس جمهور و نفوذ در نزدیکان برخی مقامات ارشد کشور خبر داده بودند.
➖➖➖➖➖➖
🔴 سردار نقدی: جیسون رضاییان عکسهای خانوادگی برخی مسئولان را در اختیار داشت
رئیس سابق سازمان بسیج مستضعفین گفت:
🔹جیسون رضاییان تا عمق خانه برخی از مسئولان تراز اول نفوذ داشت.
🔹او حتی عکسهای خانوادگی آنها را در اختیار داشت و متاسفانه در تصمیمات سطح عالی نظام تاثیر میگذاشت.
🔹آنقدر برای آمریکاییها اهمیت داشت که برای آزادی او یک میلیارد و 700 میلیون دلار از پولهای بلوکه شده ما را آزاد کردند و علاوه بر این تحریمهای بانک سپه را نیز لغو کردند.
#نفوذ ☹
🔴- جیسون رضاییان در ریاست جمهوری کنار دست #روحانی
- نزار ذکا در معاونت امور زنان کنار دست #مولاوردی
- سید امامی در محیط زیست کنار دست #ابتکار
- دری اصفهانی در مذاکرات کنار دست #ظريف
-... در دفتر مشاور رئیس جمهور کنار دست #آشنا
و ...
نباید به این دولت شک کرد؟!
🔴در سریال گاندو بخشی از خیانتهای جاسوس آمریکایی به نمایش گذاشته شده و نه تمام آن
داستان این سریال بخشی از مجاهدتهای خاموش نیروهای #سازمان_اطلاعات_سپاه در پروژه جاسوس آمریکایی "جیسون رضاییان" که به واسطه #برجام به آمریکا تحویل داده شده را به تصویر کشیده است.
پ.ن: جیسون رضاییان فردی بود که برای نشان دادن میزان نزدیکی خود به رئیس جمهور ایران گفته بود :
حتی #طعم_آدامس حسن روحانی رو میداند !!!
در تمام سفرهای تیم مذاکره کننده همراه ظریف بوده است
و دست آخر هم خود دولتیها ذیل قرارداد #برجام قول آزادیش رو دادند و آزاد شد !
ظریف امروز گفته : جیسون رضاییان خبرنگار #معتدلی بود !!!
#گاندو
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴انقلابی_ها_و_نجات_اقتصاد
🔷نوید بزرگ #استاد_حسن_عباسی به ساخته شدن اقتصاد کشور با بیرون انداختن اقتصاددانان_لیبرال توسط جوانان انقلابی
حذف_لیبرال_ها_از_اقتصاد
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از یهتدون
⭕️ ۸ حکم برای معاون وزیر در یک روز!
🔹وزیر ورزش در یک روز ۸ حکم برای معاون توسعه مدیریت و منابع وزارت ورزش صادر کرده است!
🔹۸ حکم ژاله فرامرزیان به شرح زیر است:
۱- رئیس کمیته نظارت ارزیابی و مدیریت عملکرد
۲- رئیس کمیته فرهنگ و توسعه فرهنگ سازمانی
۳- رییس کمیته آمار بخشی
۴- رئیس کمیته برنامه ریزی عملیاتی و ارتقای کیفیت خدمات
۵- رئیس کمیته مدیریت سرمایه انسانی
۶- رئیس کمیته مهندسی نقش و ساختار
۷- رئیس کمیته بهبود نظام ها و فناوری های مدیریتی
۸- رئیس کمیته دولت الکترونیک و هوشمند سازی اداری
یهتدون: فکر میکردیم فقط قحط الرجال داریم
ولی مثل اینکه قحط النساء هم داریم😏
البته قحطی در "همدست" و "هم آخور" مثل خودشون ، وگرنه جوون زبده و توانمند کم نداریم
💯%یهتدونی باشیم 😎 👇
@yahtadoon
خدا کنه همینطور که رئیسی جلوی سواستفاده از چادر رو تو دادگاهها گرفته، جلوی سواستفاده از ریش و انگشتر و یقه آخوندی پوشیدن مفسدین و اختلاسگرا رو هم بگیره، همه رو کچل کنن، ریشاشونو بزنن، با لباس یه دست بیارنشون، تا نتونن گند بزنن به وجه مذهبی ها.
#رئیسی
#حجاب
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #پنجاه_و_ششم
ساعت به وقت کربلا
بی حس و حال تر از همیشه ... روی تخت دراز کشیده بود... حس و رمق از چشم هاش رفته بود ... و تشنگی به شدت بهش فشار می آورد ... هر چی لب هاش رو تر کردم... دیگه فایده نداشت ... وجودش گر گرفته بود ...
گریه ام گرفت ... بی اختیار کنار تختش گریه می کردم ... حالش خیلی بد بود ... خیلی ...
شروع کردم به روضه خوندن ... هر چی که شنیده بودم و خونده بودم ... از کربلا و عطش بچه ها ... اشک می ریختم و روضه می خوندم ... از علی اکبر امام حسین ... که لب هاش از عطش سوخته بود ... از گریه های علی اصغر ... و مشک پاره ابالفضل العباس ... معرکه ای شده بود ...
ساکت که شدم ... دستش رو کشید روی سرم ... بی حس و جان ... از خشکی لب و گلو ... صداش بریده بریده می اومد...
- زیارت ... عاشورا ... بخون ...
شروع کردم ... چشم هاش می رفت و می اومد ...
- " اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ ... اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ... اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ...
به سلام آخر زیارت رسیده بود ...
- عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ...
چشم های بی رمق خیس از اشکش ... چرخید سمت در... قدرت حرکت نداشت ... اما حس کردم با همه وجود می خواد بلند شه ... با دست بهم اشاره کرد بایست ... ایستادم...
دیگه قدرت کنترل خودم رو نداشتم ... من ضجه زنان گریه می کردم ... و بی بی ... دونه دونه ... با سر سلام می داد... دیگه لب هاش تکان نمی خورد ... اما با همون سختی تکان شون می داد ... و چشمش توی اتاق می چرخید ...
دستم رو گرفتم توی صورت خیس از اشکم ...
- اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ ... وَعَلٰی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ... وَعَلیٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ... وَعَلی ...
سلام به آخر نرسیده ... به فاصله کوتاه یک سلام ... چشم های بی بی هم رفت ...
دیگه پاهام حس نداشت ... خودم رو کشیدم کنار تخت و بلندش کردم ... از آداب میت ... فقط خوابوندن رو به قبله رو بلد بودم ...
نفسم می رفت و می اومد ... و اشک امانم نمی داد ... ساعت 3 صبح بود ...
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #پنجاه_و_هفتم
محشری برای بی بی
با همون حال، تلفن رو برداشتم ... نمی دونستم اول به کی و کجا خبر بدم ... اولین شماره ای که اومد توی ذهنم ... خاله معصومه بود ...
آقا جلال با صدای خواب آلود، گوشی رو جواب داد ... اما من حتی در جواب سلامش نتونستم چیزی بگم ... چند دقیقه ... تلفن به دست ... فقط گریه می کردم ... از گلوم هیچ صدایی در نمی اومد ...
آقا جلال به دایی محسن خبر داده بود ... ده دقیقه بعد از رسیدن خاله ... دایی و زن دایی هم رسیدن ... محشری به پا شده بود ...
کمی آروم تر شده بودم ... تازه حواسم به ساعت جمع شد... با اون صورت پف کرده و چشم های سرخ ... رفتم توی دستشویی و وضو گرفتم ...
با الله اکبر نماز ... دوباره بی اختیار ... اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... قدرت بلند کردن سرم رو از سجده نداشتم ... برای خدا و پیش خدا دلتنگی می کردم ... یا سر نماز هم مشغول عزاداری بودم ... حال و هوای نمازم ... حال و هوای نماز نبود ...
مادربزرگ رو بردن ... و من و آقا جلال، پارچه مشکلی سر در خونه زدیم ... با شنیدن صدای قرآن ... هم وجودم می سوخت ... و هم آرام تر می شد ...
کم کم همسایه ها هم اومدن ... عرض تسلیت و دلداری ... و من مثل جنازه ای دم در ایستاده بودم ... هر کی به من می رسید ... با دیدن حال من، ملتهب می شد ... تسبیح مادربزرگ رو دور مچم پیچیده بودم ... و اشک بی اختیار و بی وقفه از چشمم می اومد ... بیشتر از بقیه، به من تسلیت می گفتن ...
با رسیدن مادرم ... بغضم دوباره ترکید ... بابا با اولین پرواز ... مادرم رو فرستاده بود مشهد ...
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #پنجاه_و_هشتم
تلقین
با یک روز تاخیر ... مراسم تشییع جنازه انجام شد تا همه برسن ... بی بی رو بردیم حرم و از اونجا مستقیم بهشت رضا ... همه سر خاک منتظر بودن ...
چشمم که به قبر افتاد ... یاد آخرین شب افتادم ... و زیارت عاشورایی که برای بی بی می خوندم ... لعن آخرش مونده بود ... با اون سر و وضع خاکی و داغون ... پریدم توی قبر ...
بسم الله الرحمن الرحیم ... اللّٰهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی و ...
پدرم با عصبانیت اومد جلو تا من رو بکشه بیرون ... که دایی محمد جلوش رو گرفت ... لعن تموم شد ... رفتم سجده ...
- اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلٰی مُصابِهِمْ ... اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلٰی عَظیمِ رَزِیَّتی ... اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ ...
صورت خیس از اشک ... از سجده بلند شدم ... می خواستم بیام بیرون که دایی محمد هم پرید توی قبر ... دستم رو گرفت ... و به دایی محسن اشاره کرد ...
- مادر رو بده ...
با هم دیگه بی بی رو گذاشتیم توی قبر ... دستش رو گذاشت روی شونه ام ...
من میگم تو تکرار کن ... تلقین بخون ...
یکی از بین جمع صداش رو بلند کرد ...
بچه است ... دفن میت شوخی بردار نیست ...
و دایی خیلی محکم گفت ...
بچه نیست ... لحنش هم کامل و صحیحه ...
و با محبت توی چشم هام نگاه کرد ...
میگم تو تکرار کن ... فقط صورتت رو پاک کن ... اشک روی میت نریزه ...
.
ادامه دارد...
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI