دیدین تو تبلیغا... . . میخوان مایع ظرفشویی تبلیغ کنند، یه ٱپارتمان ۴۰۰ متری با یه ٱشپزخونه سالار، خانمه داره با خوشحالی ظرفای دو هفته پیش خودش و همسایه پایینی رو با دست میشوره، . . جالب اینجاست که پشت سرش، شیش تا ماشین ظرفشویی گذاشته

مورد داشتیم پسره میره خاستگاری دختره وقتی سینی چایی رو میاره پسره پامیشه سینی چایی رو از دختره میگیره میگ تو بشین عزیزم واسه بچون ضرر دارههههههه//:

یه طوطی بی ادب همیشه به صاحبش فُش میداد . صاحبش یه پارچه برای تنبیهش روی قفسش گذاشت . دو روز از طوطی صدایی در نیومد ! صاحبش نگران شد، گوشه پارچه رو کنار زد ، طوطی گفت : دیدی خودت مرض داری!!

نامه حیف نون به نامزدش: میخوام از غم دوریت گریه کنم، ولی یاد قیافت میفتم، خندم میگیره

من هیچ وقت احساس تنهایی نمیکنم این احساس تنهایی ک داره... منو عذاب میده/: چيه؟ این روزا اصلا اعصاب ندارم

بچه‌ی دخترداییم نمکدونو آورد، گفت: بیا. مامانش گفت: وقتی نمکدونو میدی، باید چی بگیی؟ اونم گفت: انقد نمک بزن تا بمیری، تو به بابا همیشه اینو میگی

یه شوهرخاله دارم که اسمش حجته. بابام میگه: وقتی مرد، تو اعلامیش مینویسیم: اتمام حجت

‏معنی سربازی مهارت محور رو اونجا فهمیدم که فرمانده گفت اینجا کیا رشته‌شون کشاورزیه؟ چند نفر رفتن جلو؛ گفت: علفای هرز وسط آسفالتو بچینید یکیشون ناراحت شد گفت: من گرایشم ماشین آلاته؛ فرمانده گفت: خوبه، تو گاری رو بِرون

اینو همیشه یادت باشه یه پسره خوب ن مشروب میخوره ن دوس دختر داره ن خیانت میکنه ن وجود داره/:

حکیمی درجمع مریدانش نشسته بود .... یکی از شاگردان از وی پرسید: استاد علم بهتراست یا ثروت؟😱 حکیم بی‌درنگ شمشیری بیرون آورد و مانند جومونگ، شاگرد بخت برگشته را به سه قسمت نامساوی تقسیم نمود و گفت: سال‌هاست که دیگر هیچ احمقی بین دوراهی علم و ثروت گیر نمی‌کند!!! مریدان دیگر درحالیکه انگشت حیرت به دندان گرفته و لرزش تمام وجودشان را فرا گرفته بود گفتند: ای حکیم، ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم!!! حکیم گفت: در جوانی مرا دوستی بود که باهم به مکتب می‌رفتیم. دوستم ترک تحصیل کرد و من معلم مکتب شدم ........😱 . . . . . حالا او پورشه دارد، من پوشه......! او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی.....!!😢 او عینک آفتابی، من عینک ته استکانی.....!!!😢 او بیمه‌ی زندگانی، من بیمه ی خدمات درمانی.....!!!!😢 او سکه و ارز، من سکته و قرض......!!!!! 😭😭😭😭😭😭 سخنان حکیم چون بدین جا رسید، مریدان نعره‌ای جانسوز زدند و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتند........!!!!! باشد که شما را پندی آموخته و به درد حکیم گرفتار نیایید.....!🤣😂

زنی برای اینکه بفهمه شوهرش بعد از رفتن اون چه احساسی پیدا میکنه، یه نامه مینویسه که: من دیگه تو رو دوست ندارم و از این خونه میرم. بعدش زنه میره زیر تخت، قایم میشه! مرد وقتی وارد خونه میشه و نامه رو میخونه، هورا میکشه، بعدش توی نامه یچیزی مینویسه و به زن دومش زنگ میزنه و میگه که از شر زنم خلاص شدم و سریع بیا کافه! . . . . بعدش زنش که از عصبانیت نمیدونسته چیکار کنه، منتظر میمونه تا مرد بره و بعد میره نامه رو میخونه که نوشته : پات از زیر تخت معلوم بود، من رفتم نون بگیرم😂

محرم و صفر الوداع💔✋🏻 خداحافظ قصه حنجر...💔 خداحافظ روضه معجر...💔 خداحافظ حکایتِ نی و یه نعل تازه و یه جسم بی سر💔 خداحافظ قحطی بارون💔 خداحافظ یه جسم بی جون💔 خداحافظ روایتِ دختر سه ساله توی بیابون💔 خداحافظ کتیبه و بیرق های حسین... مصیبت روضه های حسین💔 حُرم دلم و هوای حسین💔🍃 خداحافظ اربعین و کربلا💔