eitaa logo
آشنای باامام زمان شهدا
134 دنبال‌کننده
696 عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
کانال شهدا #شھیدانہ🌿 با شهدا بودن سخت نیست باشهدا ماندن سخته لباسهای لباسهای محجبه👇 https://eitaa.com/mh_mh_d
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  آموزش خیاطی جنوب
ولادت حضرت زینب (س) ولادت حضرت زینب (س) در تاریخ ۵ جمادی‌الاول سال ۶ هجری قمری در شهر مدینه به وقوع پیوست. ایشان دختر امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) و نوه پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) بودند. حضرت زینب (س) به دلیل نقش برجسته‌ای که در واقعه عاشورا و پس از آن در کربلا ایفا کردند، به عنوان نمونه‌ای از صبر، استقامت و شجاعت شناخته می‌شوند.
آشنای باامام زمان شهدا
ولادت حضرت زینب (س) ولادت حضرت زینب (س) در تاریخ ۵ جمادی‌الاول سال ۶ هجری قمری در شهر مدینه به وقوع
https://eitaa.com/joinchat/3497394197C34a8c20b55 سلام خانم های که آموزش میخواستند وسایل سنجاق کردم بگرید و پی وی خبر بدید آموزش خیاطی به زودی... هزینه آموزش خیاطی تخفیف دادیم بخاطر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها تا روز پنج شنبه تخفیف داریم برای ثبت‌نام سری اقدام کنید تعداد محدود
بشر حافي روزي حضرت كاظم عليه السلام از در خانه (بشر حافي ) در بغداد مي گذشت كه صداي ساز و آواز و رقص را از آن خانه شنيد . ناگاه كنيزي از آن خانه بيرون آمد و در دستش خاكروبه بود و بر كنار در خانه ريخت . امام فرمود : اي كنيز صاحب اين خانه آزاد است يا بنده ؟ عرض كرد : آزاد است . فرمود : راست گفتي اگر بنده بود از مولاي خود مي ترسيد . كنيز چون برگشت (بشر حافي ) بر سر سفره شراب بود و پرسيد : چرا دير آمدي ؟ كنيز جريان ملاقات را با امام نقل كرد . بشر حافي با پاي برهنه بيرون دويد و خدمت آن حضرت رسيد و عذر خواست و اظهار شرمندگي نمود و از كار خود توبه كرد . (79) 2 https://eitaa.com/A_m_i1
عذاب و تعجب فرشته خداوند (دو ملك ) را ماءمور كرد تا شهري را سرنگون كنند . چون به آنجا رسيدند مردي را ديدند كه خدا را مي خواند و تضرع مي كند . يكي از آن دو فرشته به ديگري گفت : اين دعا كننده را نمي بيني ؟ گفت : چرا ، ولكن امر خداست بايد اجراء شود . اولي گفت : نه ، از خدا سؤ ال كنم ، و از حق مساءلت كرد كه : در اين شهر بنده اي ترا مي خواند و تضرع مي كند آيا عذاب را نازل كنيم ؟ فرمود : امري كه دادم انجام دهيد ، آن مرد هيچگاه براي امر من رنگش تغيير نكرده و از كارهاي ناشايست مردم خشمگين نشده است . (82) 4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خجسته میلاد با سعادت دخت گرامی امیرالمومنین زینب کبری (س) باید گفت چه طوری اصلاً حرفی می مونه برای گفتن نوشتن مقام یک زن بنویسیم زینب زینب زینب https://eitaa.com/A_m_i1
هدایت شده از خودمانی با خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلام ماندگار مالک اشتر نخعی / بر مدار علی و‌ فاطمه بچرخید و‌ نپرسید کی و کجا! 🕍 مزار ، مصر قاهره ، روستای قلج ❀ ┏━━━━━━┓ ⠀@khodemaani ┗━━━━━━┛
هدایت شده از  آموزش خیاطی جنوب
نحوه تعمیر زیپ شکسته در ۱ دقیقه بدون تعویض زیپ در کلیپ این پایین گذاشتم ببین 😍👇 https://eitaa.com/m_o_h_am
هدایت شده از ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان دشتی
🔴 کافه بستنی در خورموج که علیرغم دریافت تذکرات شفاهی و کتبی نسبت به عدم ارائه خدمات به کاشفین حجاب، اما همچنان ارائه خدمات به کاشفین حجاب داشت امروز پلمپ شد. خدا قوت نیروی مقتدر انتظامی 📌روابط عمومی ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان دشتی_بوشهر https://eitaa.com/joinchat/1811284331C9f3d00d00a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حتی زالومه هم این نکته رو فهمید ولی سلیطه‌های ززآ نفهمیدن @fetan2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قهرمانان ایرانی و اسلامی مثل جومونگ خیالی نیستند / تاریخ مفاخر و مشاهیر ایران https://eitaa.com/A_m_i1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷به یاد حسن شهید که این نوحه را خیلی دوست داشت.💐 او ایثارگران را دوست می داشت و به جانبازان رسیدگی می کرد، در ماموریت‌ها چندین بار زخمی شد که می‌توانست درصد بگیرد ولی اخلاص اش اجازه نمی داد، واین بود که مزد اخلاص اش را گرفت.🌷 ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
🔻پیامبر  صلی الله علیه و آله: هر کس مومنی را ناراحت کند، سپس (برای جبران اشتباهش) تمام دنیا را به او ببخشد، این بخشش، کفاره گناهش نخواهد بود  و برای او پاداشی نخواهد داشت. 🔹منْ أَحْزَنَ مُؤْمِناً ثُمَّ أَعْطَاهُ الدُّنْيَا لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ كَفَّارَتَهُ وَ لَمْ يُؤْجَرْ عَلَيْهِ . 📚 بحار الأنوار ، ج‏۷۲، ص۱۵۰. ❤️مهدی جان! خودت بگو چطور برایت جبران کنم؟😔 🔸مرحوم میرجهانی میگفت: شبی در عالم رویا مادرم را دیدم. حضرت سه بیت شعر خواندند که فقط یک بیتش در خاطرم مانده: 💔دلی شکسته‌تر از من در آن زمانه نبود در این زمان ، دل فرزند من شکسته‌تر است 🆔 کانال ظهور نزدیکه ان شاءالله 👇 @zohoor_nazdike_enshaallah
💠 برگزاری رایگان دوره های آموزش مجازی قرآن کریم، در رشته های روخوانی، تجوید، صوت و لحن و حفظ قرآن کریم 🔹 با پشتیبانی اساتید خانم و آقا 🔸 ویژه خواهران و برادران 🔹 کاملا رایگان 🔸 با اعطای مدرک معتبر، پایان هر دوره 🔻 برای شرکت در دوره ها، لازم است اپلکیشن «کلاس قرآن» را از بازار یا مایکت دانلود و نصب کنید: 🔹 دانلود برنامه از بازار: cafebazaar.ir/app/ir.bestcourse.din 🔸 دانلود برنامه از مایکت: myket.ir/app/ir.bestcourse.din 🔹 دانلود برنامه بصورت مستقیم: rattel110.ir/apkam/classquran.apk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ ابعاد پشت پرده برهنگی در دانشگاه _ قسمت دوم 👌بیدار شویم و بیدار کنیم بانوی فاطمی کانال بانوان مطالبه گر در ایتا و سروش👇 🪐 @banooye_faatemi
روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد ! فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم ، موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و... کنار گذاشت . ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد . شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی . سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با موسی همنشین شوی ! " چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با موسی ! موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد !
روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد آخوند ده رفت و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می کنیم، که با هر نم باران آب به داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کوچک است که شب وقتی چسبیده به هم در آن می خوابیم، پای یکی دو نفرمان از درگاه بیرون می ماند. دیگر ادامه این وضع برایم قابل تحمل نیست... پیش تو، که مقرب درگاه خدا هستی، آمده ام تا نزد او شفاعت کنی که گشایشی در وضع من و خانواده ام حاصل شود. آخوند پرسید: از مال دنیا چه داری؟ روستایی گفت: همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است. آخوند گفت: من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن این است که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی. روستایی که چاره ای نداشت، ناگزیر شرط را پذیرفت و قول داد.... آخوند گفت: امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو را هم به داخل اتاق ببری. روستایی برآشفت که: آملا، من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟! آخوند گفت: فراموش نکن که قول داده ای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی. صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد. آخوند یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت: امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری. چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست! آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد! ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد آخوند می رفت، این یک به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد. روز بعد وقتی روستایی نزد آخوند رفت، آخوند از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند آملا، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم. آه که چه راحت شدیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا