eitaa logo
آشنای باامام زمان شهدا
134 دنبال‌کننده
696 عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
کانال شهدا #شھیدانہ🌿 با شهدا بودن سخت نیست باشهدا ماندن سخته لباسهای لباسهای محجبه👇 https://eitaa.com/mh_mh_d
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام صبح خواهران عزیز و بزرگوارم بخیر، ان شاءالله فردا صبح ساعت ۱۰حوزه علمیه خواهران میزبان شهید خوشنام است لطفا اطلاع رسانی بفرمایید تاشاهد حضور حداکثری خواهرانمان باشیم خیلی از خواهرا دوست دارند در جمعی که متعلق به بانوان هست از برنامه ها استفاده کنند و حضور پیدا کنند حوزه علمیه خواهران این امکان را فراهم نموده است.و این مستلزم اطلاع رسانی خوب شما عزیزان است. سپاس از همراهی و همکاری شما عزیزان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانی که میرن کربلا و تو راه اذیت میشن ببینید کیف کنید چه ثوابی براتون نوشته میشه خدایا من حسین را دوست دارم🙏❤ https://eitaa.com/A_m_i1
🏴مراسم شهادت حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) ❗️ویژه عموم بانوان 🎙سخنران:حجت الاسلام سید مهدی طاهری (مدیر حوزه های علمیه برادران شهرستان دشتی) 🎙مداح:ذاکرین اهل بیت (علیهم السلام) 🗓زمان:پنجشنبه شب ۲۳آذر ماه/به مدت ۶ شب /ساعت۱۹:۳۰ 🏷مکان:حوزه علمیه خواهران خورموج 🌐کانال مدرسه علمیه خواهران فاطمیه(سلام الله علیها)خورموج https://eitaa.com/Madresefatmyeh 📎ستاد نهضت پیشرفت بانوان 📎هیئت‌ حضرت فاطمه(سلام الله علیها)مدرسه علمیه خواهران فاطمیه(سلام الله علیها)خورموج
سلام دوستان وقتتون بخیر و نیکی به اطلاع عزیزان می رساند خانواده فقیری ابگرمکنشون خراب شده بعد از چند بار تعمیر ،درحال حاضر قابل تعمیر نیست و توانایی خرید ابگرمکن جدید رو هم ندارند ممنون میشم که اگر هرکدوم از شما به نیت حضرت زهرا سلام الله علیها نفری حداقل ۱۰هزار تومان یا هر چه در توان دارید کمک کنید که ان شاءالله به یاری خدا و کمک شما عزیزان بتوانیم در آستانه ایام فاطمیه برای این بنده خدا آبگرمکن فراهم کنیم اجرتون با حضرت زهرا سلام الله علیها شماره کارت بانک تجارت 5859831177682993 بنام عباسی 🔘کانال اطلاع رسانی اخبار مدرسه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها )خورموج↙️ https://eitaa.com/Madresefatmyeh
خانم ش گفت👇 این عکس رو ببینید👆😊 یکی از خطاطهای شهر روی دیوار خونه اش نوشته، گفت از عمد نوشتم، چون چندتا همسایه داریم که اصلا رعایت نمیکنن، منم کفرم دراومد این رو دیوار خونمون نوشتم، بهش گفتم خیلی جمله تندی نوشتی، گفت تا کور هم بشن😜 خانم خ گفت👇 😄 با قرمز مینوشت خوشگل تر و واضح تر میشد😁 اینم یه روش نهی از منکره👌 خدا خیرش بده یازهرا گفت 👇 😂 عجب https://eitaa.com/A_m_i1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 || دعوت امام جمعه محترم شهرستان دشتی حجت الاسلام والمسلمین زاهدوست از مردم شهرستان به جهت حضور در نمایش بزرگ مرگ شیرین 📌 به زودی در شهر خورموج 🔹️ آدرس : میدان امام خمینی (ره) ⏰️ زمان : ساعت ۲۰ 📆 تاریخ : ۲۷ آذر الی ۳۰ ام کاری از : گروه هنری محبوبه حبیب قرارگاه فاطمیون خورموج ____ •| پیج اینستاگرام |• Instagram.com/fada_camp •| کانال ایتا |• eitaa.com/fada_camp •| کانال تلگرام |• t.me/fada_camp
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 || دعوت امام جمعه محترم شهرستان دشتی حجت الاسلام والمسلمین زاهدوست از مردم شهرستان به جهت حضور در نمایش بزرگ مرگ شیرین 📌 به زودی در شهر خورموج 🔹️ آدرس : میدان امام خمینی (ره) ⏰️ زمان : ساعت ۲۰ 📆 تاریخ : ۲۷ آذر الی ۳۰ ام کاری از : گروه هنری محبوبه حبیب قرارگاه فاطمیون خورموج ____ •| پیج اینستاگرام |• Instagram.com/fada_camp •| کانال ایتا |• eitaa.com/fada_camp •| کانال تلگرام |• t.me/fada_camp
استاد دانشمند: داستان علی گندابی شراب خوار که با روضه ابالفضل توبه کرد
روایتی از حر انقلاب عملیات روانی با کله پاچه؛ زبان فرمانده عراقی در دستان «شاهرخ» شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت. بعد هم زبان کله را درآورد. جلوی اسرا آمد و گفت: این زبان فرمانده شماست! زبان، می‌فهمید؛ زبان!
ضرغام ذکر شده در کتاب «شاهرخ، حر انقلاب» چاپ شده است را منتشر کرد. مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه!؟ بالاخره با کمک یکی از آشپزها کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی وخوردن کله پاچه دارند.
زبان خودش را هم بیرون آورد و نشان‌شان داد. بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخوریدش! من و بچه های دیگه مرده بودیم ازخنده ،برای همین رفتیم پشت سنگر. شاهرخ می خواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله وحسابی آنها را ترسانده بود. ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد. البته یکی از آنهاکه افسر بعثی بود را بیشتر اذیت کرد.بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند. آخر شب دیدم تنها درگوشه ای نشسته. رفتم وکنارش نشستم. بعد پرسیدم : آقا شاهرخ یک سوال دارم؛ این کله پاچه، ترسوندن عراقی ها،آزاد کردنشون!؟ برای چی این کارها رو کردی؟! شاهرخ خنده تلخی کرد. بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببین یک ماه ونیم از جنگ گذشته، دشمن هم ازما نمی ترسه، می دونه ما قدرت نظامی نداریم. نیروی نفوذی دشمن هم خیلی زیاده. چند روز پیش اسرای عراقی را فرستادیم عقب، جالب این بود که نیروهای نفوذی دشمن اسرا رو ازما تحویل گرفتند. بعدهم اونها رو آزاد کردند. ما باید یه ترسی تو دل نیروهای دشمن می انداختیم. اونها نباید جرات حمله پیدا کنند. مطمئن باش قضیه کله پاچه خیلی سریع بین نیروهای دشمن پخش می شه!
آخرین روزهای قبل از شهادت سه روز تا شروع عملیات مانده بود. شب جمعه برای دعای کمیل به مقر نیروها در هتل آمدیم. شاهرخ، همه نیروهایش را آورده بود. رفتار او خیلی عجیب شده. وقتی سید دعای کمیل را می خواند شاهرخ در گوشه ای نشسته بود.از شدت گریه شانه هایش می لرزید! با دیدن او ناخوداگاه گریه ام گرفت. سرش پائین و دستانش به سمت آسمان بود. مرتب می گفت: الهی العفو... سید خیلی سوزناک می خواند. آخر دعا گفت: عملیات نزدیکه، خدایا اگه ما لیاقت داریم ما رو پاک کن و شهادت رو نصیبمان کن. بعد گفت: دوستان شهادت نصیب کسی می شه که از بقیه پاکتر باشه. برگشم به سمت عقب شاهرخ سرش را به سجده گذاشته بود و بلند بلند گریه می کرد! صبح فردا، یکی از خبرنگاران تلویزیون به میان نیروها آمد و با همه بچه ها مصاحبه کرد. وقتی دوربین در مقابل شاهرخ قرارگرفت چند دقیقه ای صحبت کرد. در پایان وقتی خبرنگار از او پرسید: چه آرزوئی داری؟ بدون مکث گفت: پیروزی نهائی برای رزمندگان اسلام و شهادت برای خودم!!  
* شهادت و گمنامی ساعت نه صبح بود. تانکهای دشمن مرتب شلیک می کردند و جلو می آمدند. از سنگر کناری ما یکی از بچه ها بلند شد و اولین گلوله آرپی جی را شلیک کرد. گلوله از کنار تانک رد شد. بلافاصله تانک دشمن شلیک کرد و سنگر را منهدم کرد. تانکهائی که از روبرو می آمدند بسیار نزدیک شده بودند. شاهرخ هم اولین گلوله را شلیک کرد. بلافاصله جای خودمان را عوض کردیم. آنها بی امان شلیک می کردند. شاهرخ گلوله دوم را زد. گلوله به تانک اصابت کرد و با صدای مهیبی تانک منفجر شد. تیربار روی تانک ها مرتب شلیک می کردند. ما هنوز در کنار نفربر در درون خاکریز بودیم. فاصله تانکها با ما کمتر از صدمتر بود. شاهرخ پرسید: نارنجک داری؟ گفتم: آره چطور مگه! گفت: نفربر رو منفجر کن. نباید دست عراقیا بیفته . بعد گفت: تو اون سنگر گلوله آرپی جی هست برو بیار. بعد هم آماده شلیک آخرین گلوله شد. شاهرخ از جا بلند شد و روی خاکریز رفت. من هم دویدم و دو گلوله آرپی جی پیدا کردم. هنوز گلوله آخر را شلیک نکرده بود که صدائی شنیدم! یکدفعه به سمت شاهرخ برگشتم. چیزی که می دیدم باورکردنی نبود. گلوله ها را انداختم و دویدم. شاهرخ آرام و آسوده بر دامنه خاکریز افتاده بود. گوئی سالهاست که به خواب رفته. بر روی سینه اش حفره ائی ایجاد شده بود. خون با شدت از آنجا بیرون می زد! گلوله تیربار تانک دقیقاً به سینه اش اصابت کرده بود ، رنگ از چهره ام پریده بود. مات و مبهوت نگاهش می کردم. زبانم بند آمده بود. کنارش نشستم. داد می زدم و صدایش می کردم...
نیروی کمکی نیامد. توپخانه هم حمایت نکرد. همه نیروها به عقب آمدند . شب بود که به هتل رسیدیم. آقاسید را دیدم. درد شدیدی داشت. اما تا مرا دید با لبخندی بر لب گفت: خسته نباشی دلاور، بعد مکثی کرد و با تعجب گفت: شاهرخ کو!؟ بچه ها هم در کنار ما جمع شده بودند. نفس عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم . قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد. سید منتظر جواب بود. این را از چهره نگرانش می فهمیدم، کسی باور نمی کرد که شاهرخ دیگر در بین ما نباشد. خیلی از بچه ها بلند بلند گریه می کردند. سید را هم برای مداوا فرستادیم بیمارستان. روز بعد یکی از دوستانم که رادیو تلویزیون عراق را زیر نظر داشت سراغ من آمد. نگران و با تعجب گفت: شاهرخ شهید شده؟ گفتم: چطور مگه؟! گفت: الان عراقی ها تصویر جنازه یک شهید رو پخش کردند. بدنش پر از تیر و ترکش و غرق در خون بود. سربازای عراقی هم در کنار پیکرش از خوشحالی هلهله می کردند. گوینده عراقی هم می گفت: ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم. او شهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم. نه شهرت نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر ، اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. او مزار دارد. مزار او به وسعت همه خاک های سرزمین ایران است.
🌹🕊بسم الله الرحمن الرحیم ❤️   ایتا👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/3497394197C34a8c20b55     ❤️ست نوزادساک https://rubika.ir/mmhhjjjjj خیاطی   👈 @mmmm___136 لباسهای محجبه 👇😍 https://rubika.ir/joing/JBDAIC0YBXWVVQVQPETNMYUHBWIGXVDI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️واقعا در ایران چه خبر است؟ 📌کوکاکولای اسراییلی در ایران با شکر یارانه ای و معافیت مالیاتی 🔹وقاحت نماینده شرکت مفت خور کوکاکولا در ایران 🔹سریال جنجال‌های کوکاکولا ادامه دارد و تازه‌ترین قسمت آن، جواب قلدرمآبانه این برند به «تبیان» است که از مسئولان شرکت «خوشگوار» پرسیده بود با امریکا و رژیم صهیونیستی چه ارتباطی دارند؟ و به جای جواب شنید که :«کسی پاسخگوی شما نیست؛ شما نوشابه‌ات رو بخور!» اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄         @BaSELEBRTY     
سلام بزرگواران.این پیام روبه تمام گروههادرتمام پیام رسانهایی که عضوهستیدارسال کنیدتاهمه ملت ایران بدونن شرکت صنعتی خوشگوارنماینده کوکاکولای اسرائیلی هست وازجیب من وشماتغذیه میشه به نفع رژیم کودک کش اسرائیل.هرنوشابه کوکاکولاکه می‌خریم به سهم خودمون درخون کودکان غزه شریک میشیم.بیاییددست به دست هم بدیم وازاین برندهیچ کالایی نخریم.این کمترین کاری هست که میتونیم انجام بدیم درحق مردم مظلوم غزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️اینکه دوستت دارم رو دروغ نگفتم... 🎤 مداحی زیبا از 📻 رادیومحرم حسینیه‌ای به وسعت دلها 🆔 @Radiomoharram