#دلنوشتهـ ✍🏼
يهجملہروقابڪنيم🎑
بزنيمـــگوشہ.ےذهنموݧ🗣
،هر وقتخواستيمعملۍانجامبديم
يهنگاهۍبہاينتابلوبندازيمـ👀
...........دونه............
..................دونه.............
.........................گناهان ............
.................................."ما"..........
.......................................لحظه.............
..............................................لحظه......
.......................................ظهور..............
.....................مهدی فاطمه............
............رو عقب....................
...ميندازه.............
آقاجانشرمنده ایمـ😔
🌤 #اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
@AbCDEhh
3.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨برای امام زمانم چه کنم؟✨
غمگین ترین دوربین مخفی دنیا😭😭😭
۱۴ صلوات سهم شما جهت تسکین قلب مظلوم ترین فرد عالم 😔
اللهم عجل لولیک الفرج
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
@AbCDEhh
@Madahi_Zakerinندا جاء الحق رسید بین آسمونا.mp3
زمان:
حجم:
7.72M
🎧 #سرود #فارسی #عربی
💐 ندا جاء الحق رسید بین آسمونا
💐 مژده که رسول خدا اومده به دنیا ...
🎤 کربلایی #محمد_فصولی
💚 #ولادت_پیامبر_اکرم (ص)🌹
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
@AbCDEhh
اول صبح، بگویید حُسین جان
رخصٺ😍✋
تا ڪہ رزق از ڪرمِ سفره ے
ارباب رسد..
السلامُ علَى الحُسَینِ
و عَلى عَلىِّ بْنِ الْحسَیْن
ِوَ عَلى اَوْلادِ الحسَیْنِ
و عَلى أصْحابِ الحُسَیْن
[ #اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج ]
════════════
@AbCDEhh
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:
⚠️تلنگر⚠️
حواسمونهستداریم...
بہدنیاۍبدونامام زمان عادتمیکنیم💔!
#اللهمعجللولیکالفرج✨
#استاد_عالی
@AbCDEhh
اول صبح، بگویید حُسین جان
رخصٺ😍✋
تا ڪہ رزق از ڪرمِ سفره ے
ارباب رسد..
السلامُ علَى الحُسَینِ
و عَلى عَلىِّ بْنِ الْحسَیْن
ِوَ عَلى اَوْلادِ الحسَیْنِ
و عَلى أصْحابِ الحُسَیْن
[ #اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج ]
════════════
@AbCDEhh
:
⚠️تلنگر⚠️
حواسمونهستداریم...
بہدنیاۍبدونامام زمان عادتمیکنیم💔!
#اللهمعجللولیکالفرج✨
@AbCDEhh
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرفقشنگ🌱🌼
به این فکر میکردم چرا نمیاد
اونی که باید بیاد؟
به این نتیجه رسیدم شاید نیستیم
اونی که باید باشیم...!
+ ببخش اگه به جایِ سرباز ، سربارت بودم(:💔
🌱 #زندگیتوامامزمانۍڪن
#یا_علی
#اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَجْ
✧═┅@AbCDEhh
#تلنگرانہ
⛔️زبوݩ رو نگہ داریم❗️
بدۍ هارو بہ زبون نیاریم کہ حسابی تثبیت میشہ ، مخصوصا بدی های دیگران!
و همچنین دوست داشتنی هامونو❗️♨️
راه ڪنترݪ قلب ، ڪنترݪ خروجی های قلبہ!!!
اگہ دوست داشتنی هامونو مرور ڪنیم با زبون ، در قلب تثبیت میشہ...
🚫هی نگو من اینو دوست دارم🚫
تو دلت ریشہ میڪنہ ... بدبختت میکنه
البته صد البته چیز هایی ڪہ حب الدنیا حساب میشن رو میگم!
#یا_علی
#اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَجْ
✧@AbCDEhh
💢کنترل چشمت رو داری؟
چشم تو لیاقتش خیلی بیشتر از این چیزاست که فکر میکنی
با چشمی که قراره نعمتهای خدا رو ببینه گناه نمیکنن...
با چشمی که نگاه به قرآن میکنه گناه نمیکنن...
با چشمی که به پدر و مادر نگاه میکنه گناه نمیکنن...
با چشمی که زیارت عاشورا میخونه گناه نمیکنن...
مراقبش باش که کجا میره😇
#یا_علی
#اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَجْ
✧┅┅═❁💞❁═┅┅@AbCDEhh
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🔗💙•
•
هرجایِدنیایی
دلماونجاست...!🤍
یاصاحبالزمان (:♥️
#یا_علی
#اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَجْ
@AbCDEhh
✧┅┅═❁💞❁═┅┅
#داستان_واقعی_سری۲
💢♨️خاطره ای زیبا از زبان مرحوم حجت الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم میکنم:
در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.
وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند، آب میآورد، ولی میریخت مو روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد».
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم. گفتم: یا فاطمه زهرا! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندتان آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم».
سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یا زهرا! افتخار میکنم. این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن.
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است.
در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین. او از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام.
اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید: بیا که آب آوردهام.
او مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیه) که آب را از دستش بگیرم.
عراقیها هیچوقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمیخوردند. تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها )را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید: «بیا آب را ببر! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم. لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال آمدم. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن! گفتم: تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم.
گفت: دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا(سلام الله علیه) شرمنده کردی. الان حضرت زهرا(سلام الله علیه) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور اگرنه همه شما را نفرین خواهم کرد.
#فقط بگولبيك يازهرا(س)😥
حماسههای ناگفته(به روايت علي اكبر ابوترابي)،عبد المجيد رحمانيان،انتشارات پيام آزادگان،چاپ اول :۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷
•••~•••~•••~•••~•••~•••~•••
#مهدیار
#اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَجْ
@AbCDEhh
✧┅┅═❁💞❁═┅┅