eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی شهید دانشگر
84 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🚫قضاوت ممنوع ✍اگر دیدی فرزند کسی منحرف شده است، پیش داوری مکن، خانواده‌اش را مسخره و متهم به بد تربيت کردن فرزندانشان مکن!! چرا که نوح علیه‌السلام با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود درحالیکه مشهور به صفی‌ الله بود... کسی را که از قومش اخراج کرده‌اند مسخره مکن و نگو بی‌ارزش و بی‌جایگاه است!! چرا که ابراهیم علیه‌السلام را راندند درحالیکه مشهور به خلیل الله بود.... زندان رفته و زندانی را مسخره مکن!! چرا که يوسف علیه‌السلام سال‌ها زندان بود در حالیکه مشهور به صدیق الله بود... ثروتمند ورشکسته و بی پول را مسخره مکن!! چرا که ايوب علیه‌السلام بعد از غنا، مفلس و بی چیز گرديد در حالیکه مشهور به نبی الله بود... شغل و حرفه دیگران را تمسخر مکن!! چرا که لقمان علیه‌السلام نجار، خیاط و چوپان بود درحالیکه خداوند در قرآن مجید به بودن او اذعان دارد.‌‌.. کسی را که همه به او ناسزا می‌گویند و از او به بدی یاد می‌کنند مسخره مکن و مگو که وضعيت شبهه برانگیزی دارد!! چرا که به حضرت محمد علیه السلام ساحر، مجنون و دیوانه می‌گفتند در حالیکه حبیب خدا بود... پس دیگران را پیش داوری و مسخره نکنیم بلکه حسن ظن به دیگران داشته باشیم... ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
بسم الله الرحمن الرحیم 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌺 از کسی چیزی نخواه 🍃 امام صادق(عليه السلام) فرمود: گروهي از انصار نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده سلام کردند و گفتند: يا رسول الله حاجتي داريم، حضرت فرمود: بگوييد 🍃 گفتند: حاجت بزرگي است! فرمود: چيست؟ عرض کردند: مي‌خواهيم براي ما نزد خداوند بهشت را ضمانت نمايي! پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سر خويش فرو انداخته پس از اندکي سر را بلند نمود و فرمود: ✨ من اين کار را مي‌کنم به شرط آنکه از هيچ کس هيچ چيز درخواست نکنيد! 🍃 حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: گاهي مي‌شد يکي از ايشان در مسافرت تازيانه‌اش (از روي اسب يا شتر) به زمين مي‌افتاد، ولي خوش نمي‌داشت به ديگري بگويد تازيانه را به من بده 🍃 مبادا که درخواست کرده باشد، خودش پايين مي‌آمد و برمي‌داشت! و گاهي مي‌شد که بر سر سفره‌اي بود و ديگر همنشينان به آب نزديکتر بودند ولي او از آنان تقاضا نمي‌کرد، خودش بر مي‌خواست و آب مي‌نوشيد 📚 منبع: وسائل الشيعه، جلد ۶، صفحه ۳۰۷ 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
🔆 ✍ حرف‌هایت را از صافی رد کن 🔹شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت: گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت… 🔸همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده‌ای یا نه؟ 🔹آن شخص گفت: کدام سه صافی؟ 🔸همسایه گفت: اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می‌کنی واقعیت دارد؟ 🔹شخص گفت: نه، من فقط آن را شنیده‌ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است. 🔸همسایه سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده‌ای. یعنی چیزی را که می‌خواهی تعریف کنی، باعث خوشحالی‌ام می‌شود. 🔹گفت: دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند. 🔸همسایه گفت: بسیار خب، پس اگر مرا خوشحال نمی‌کند، حتما از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می‌خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می‌خورد؟ 🔹شخص گفت: نه، به هیچ وجه! 🔸همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال‌‌کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴 سلمان فارسی می گوید: روزی حضرت فاطمه (س) را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفت ماندم و تعجب کردم، گفتم: عجبا! دختران پادشاه ایران و روم بر کرسی های طلایی می نشینند و پارچه های زربافت به تن می کنند و این دختر رسول خداست که نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا. فاطمه (س) پاسخ داد: ای سلمان! خداوند بزرگ لباس های زینتی و تخت های طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است. حضرت زهرا (س) سپس به محضر پيامبراکرم (صلى الله عليه و آله) آمدند و گفتند: یا رسول اللّه سلمان از لباس ساده من تعجب مى کند! قسم به خدایى که تو را به پیامبرى برانگیخته است، مدت پنج سال است که زیرانداز شبانه من و على پوست گوسفندى است که روزها علوفه شترمان را بر روى آن مى ریزیم، و شب ها بر روی او میخوابیم و بالش ما نیز قطعه پوستى است که درون آن از لیف درخت خرماست. 📚بحارالانوار ج43 ص 87 ح 9 نهج الحیاة، فرهنگ سخنان فاطمه (س)، ص 162 〰〰〰〰〰 〰〰〰〰〰
🌹🍃سبک زندگی ‼️همسرت را با تمام نقص‌هایش قبول کن! ✅پیش از ازدواج باید او را به طور دقیق زیر ذره بین می گذاشتید و رصدش می کردید! حالا که دیگر ازدواج کرده اید، چشم و گوش هایتان را ببندید و دست از ازریابی کردن بردارید. ❌انتقاد و سرزنش شما بی فایده است. بپذیرید که دیگر زمان درست کردن همسرتان تمام شده است! 💯💯چه بخواهید و چه نخواهید با اصرار به تغییر و اصلاح، نه تنها ره به جایی نمی برید بلکه از ترکستان هم سر در می آورید.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 قدیمی ها میگفتند: 🔹لباس مرد، تمیز بودن زن را نشان می‌دهد. 🔹لباس زن، غیرت مرد را نشان می دهد. 🔹لباس دختر، اخلاق مادر را نشان می‌دهد و لباس پسر، تربیت مادر را نشان می‌دهد. ✍رحمت خداوند بر پدر و مادرمان که در تربیت ما نقش داشتەاند. آنها خواندن و نوشتن بلد نبودند، اما در دانش گفتار، تسلّط داشتند. آنها ادب را نمیخواندند، اما ادب را به ما یاد دادند.آنها قوانین طبیعت و علوم زیستی را مطالعه نکردەاند، اما هنر زندگی را به ما آموختند.آنها یک کتاب دربارۀ روابط مطالعه نکردەاند، اما رفتار و احترام را به ما آموختند. آنها در دین تحصیل نکردند، اما معنای ایمان را به ما آموختند.آنها کتاب برنامەریزی را نخواندەاند، اما دور اندیشی را به ما آموختند.آنها به ما یاد دادند كه به دیگران، چگونه احترام بگذاریم 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 بلند همتی در دعا بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روزي حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مسافرت به شخصي برخوردند و ميهمان او شدند. آن شخص پذيرائي شاياني از حضرت نمود، هنگام حركت آن جناب فرمود: چنانچه خواسته‌اي از ما داشته باشي از خداوند درخواست مي‌كنم تو را به آرزويت نائل نمايد.  عرض كرد: از خداوند بخواهيد به من شتري بدهد كه اسباب و لوازم زندگي‌ام را بر آن حمل نمايم و چند گوسفند كه از شير آنها استفاده كنم، پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنچه مي‌خواست برايش تقاضا نمود. آن گاه رو به اصحاب كرده فرمودند: اي كاش همت اين مرد نيز مانند پيرزن بني اسرائيل بلند بود و از ما مي‌خواست كه خير دنيا و آخرت را برايش بخواهيم.  عرض كردند: ‌داستان پيرزن بني اسرائيل چگونه بوده است،  آن جناب فرمود: هنگامي كه حضرت موسي خواست با بني اسرائيل از مصر به طرف شام برود ...از هر كس جوياي محل قبر يوسف شد اظهار بي‌اطلاعي مي‌نمود به آن جناب اطلاع دادند كه پيرزني است ادعا دارد من قبر يوسف را مي‌دانم در كجاست، دستور داد او را احضار كنند... عجوزه گفت: يا موسي «علم قيمت دارد»، من سالها است اين مطلب را در سينه خود پنهان كرده‌ام، در صورتي براي شما اظهار مي‌كنم كه سه حاجت از براي من برآوري. حضرت فرمود: حاجت‌هاي خود را بگو. گفت:  اوّل آنكه جوان شوم؛  دوّم: به ازدواج شما درآيم؛  سوّم: در آخرت هم افتخار همسري شما را داشته باشم.  حضرت موسي از بلند همتي اين زن كه با خواسته‌خود جمع بين سعادت دنيا و آخرت مي‌كرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد.  📚منبع: كتاب داستانها و پندها ، آيت الله محمد محمدي اشتهاردي ، جلد چهارم صفحه 57  **  😃لطيفه:  شخصي  تعريف میكرد كه:  روزي با بچه ي كوچكم به حرم امام رضا رفتم .  او را روي شانه ام گذاشتم و با سختي خود را به ضريح چسباندم و گفتم هر چه مي خواهي از امام رضا بخواه  فرزندم هم با صداي بلند گفت: امام رضا لواشك مي خوام  به راستي همت برخي در دعا كردن اينگونه است.  🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌼بسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍️امام باقر(ع): مؤمن برادر مؤمن است، او را دشنام نمی‌دهد، از او دریغ نمی‌کند، و به او گمان بد نمی‌برد. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
✨﷽✨ 💠جواب دندان شکن استاد قرائتی به وهابی یک ﻭﻫﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻊ ﺑﻪ آقای قرائتی ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺣﺴﻦ و حسین ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟! در حالی که ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ شده اند! آنگاه خودکاری را ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ زمین، ﻭ صدا زد: ﺍﯼ ﺣﺴﻦ! ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ! ای ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ! آن قلم را به من بدهید! بعد گفت: دیدی که پاسخ ندادند! ﭘﺲ ﺍینها ﻣﺮﺩه اند و ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند! آقای قرائتی خودکار را گرفت و دوباره انداخت ﺯﻣﯿﻦ و گفت: ﯾﺎ الله! ﻗﻠﻢ ﺭا ﺑﻪ من ﺑﺪﻩ! بعد رو به وهابی کرد و گفت: ﺩﯾﺪﯼ که ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺩ! پس با منطق تو ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ است! مگر ﻫﺮ که ﺯﻧﺪﻩ است ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎشد؟! 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
✨﷽✨ ✍ یکی از علما نقل می‌کند، در اصفهان وارد باغ دوستی شدیم که پیرمردی باغبان آن بود که سیمای بسیار زیبا و نورانی داشت. 🔹صاحب باغ او را بسیار تفقد و احترام می‌نمود. 🔸 گفت: من هر وقت بیمار می‌شوم دعای این پیرمرد مرا شفا می‌دهد. 🔹 نزدیک شدم به پیرمرد و گفتم: «وقتی این مرد مریض می‌شود چه می‌گویی که خدا شفایش می‌دهد؟» 🔸 پیرمرد گفت: «در دل شب، در نماز شب، دو رکعت نماز می‌خوانم و دست به دعا برمی‌دارم و می‌گویم خدایا تو رزاق هستی و این مرد واسطه‌ی رزق تو برای من و اهل و عیال من است. او را عمری ده و از بلا دورش کن؛ چون با مرگ او، من و خانواده‌ام به دردسر می‌افتیم؛ پس از فضل و کَرمت این دردسر را بر ما راضی نشو.» انسان اگر واسطه‌ی رزق کسی شود، قطعاً دعای خیر آن فرد در صحت و عافیت و دفع بلا و طول عمر این واسطِ رزق، تأثیر دارد. حال این واسط رزق شدن به وسیله‌ی اشتغال یا دادن صدقه مرتب و منظم بر ناتوانی باشد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍁 🔰 واکنش سنجی پیرامون انفجار در آسمان نطنز 🍃🌹🍃 ❌ جریان معاند: 🔻روایت سازی از انفجار در نطنز و ادعای دست داشتن رژیم صهیونیستی در این موضوع 🔹شایعه سازی در خصوص حمله پهپادی به تأسیسات موشکی عباس آباد نطنز 🔸تلاش برای نمایش ضعف نیروهای حفاظتی و امنیتی ایران از طریق بهره برداری از روایت حضور پهپاد در منطقه 🔹تقویت گمانه عملیات دیگر در ایران توسط رژیم صهیونیستی با تکیه بر توئیت آیدی کوهن 🔸تلاش برای القای دروغگویی نظام درباره ماجرای نطنز و تاکید بر واقعیت داشتن انفجار در این منطقه 🔹اعتبار زدایی از دلایل وقوع این انفجار در نزدیکی منطقه نطنز 🔺بزرگ نمایی پیرامون ماجرای رخ داده در آسمان نطنز و مطرح کردن ادعای آسیب دیدن سایت هسته‌ای نطنز ✅ جریان داخلی: 🔻برجسته سازی اظهارات سخنگوی ارتش درباره علت صدای انفجار در آسمان نطنز 🔹آگاه سازی پیرامون فضاسازی رسانه‌های معاند پیرامون انفجار در منطقه نطنز 🔸گلایه از مسئولان بابت غیر قابل باور بودن دلیل این انفجار و خواستار روشنگری در این رابطه 🔹اشاره به وجود روایت های مختلف از ماجرای نطنز و انتقاد از مسئولین بابت عدم روشنگری درست پیرامون این موضوع 🔸مطالبه مجدد در رابطه با نابودی رژیم صهیونیستی با اشاره به ماجرای شب گذشته نطنز 🔺 تاکید بر پاسخگویی به رژیم صهیونیستی در صورت حمله پهپادی این رژیم به 🍁
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبت‌نام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود. 🌴 اتاق ما چشم‌انداز خاصی نداشت و کم‌نور بود. یکی از دوستان بی‌تاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد. حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم. در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟ تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمده‌ایم یا زیارت اتاق؟ دوم این‌که مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشم‌به هم‌زدنی این چند روز تمام می‌شود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش. ✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمی‌دانند برای چه و کجا آمده‌اند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بی‌خودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری می‌کنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا می‌روند. 🍀✨ 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
💠 زن و شوهرهایی که در طول روز باهم گفتگو می‌کنند گرم‌تر و صمیمانه‌تری دارند. 💠 ضمن اینکه شناختشان از و روحیات یکدیگر بیشتر شده و در مواجهه با مشکلات و سختیها، بیشتری برای حلّ مشکل یکدیگر خواهند داشت. 💠 همسران باید تلاش کنند هر روز برای گفتگو پیدا کنند. بهانه‌ای مثل کارهای روزمره خود، موضوعات دینی، امور اقتصادی منزل، تربیت فرزند، حلّ مشکل دیگران و دهها موضوع دیگر. 💠 حتما دقت کنید گفتگوی صمیمانه شما با ویروسهای خطرناکی چون دیگران، تهمت، سوءظن و دیگر صفات زشت اخلاقی، آلوده نگردد چرا که روحی سهمگینی بر شما وارد می‌کند. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
●بچه اولمون قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادرم مواظبم باشن. در مورد اسم بچه قبلاً با هم حرفامونو زده بوديم. عباس دلش میخواست بچه اولش دختر باشه. ●ميگفت: "دختر دولت و رحمت واسه خونه آدم مياره..." قبل به دنیا اومدن بچه، بهم گفته بود: "دنبال يه اسم واسه بچه مون گرد که مذهبي باشه و تک از کتابی که همون وقتا ميخوندم پيدا کردم: سلما ●تو کتاب نوشته بود، سلما اسم قاتل يزيد بوده. دختری زيبا که يزيد (لعنة الله عليه) عاشقش ميشه. اونم زهر ميريزه تو جامش. ●بهش گفتم که چه اسمی روانتخاب کردم. دليلشم براش گفتم. خوشش اومد. گفت: "پس اسم دخترمون ميشه، سلما گفتم: اگه پسر بود...؟ ●گفت: نه ، دختره. گفتم: حالا اگه پسر بوووود؟؟؟ گفت: حسين…اگه پسر بود اسمشو میذاریم حسین. بچه که دنيا اومد. دزفول بود. ●بابام تلفنی خبرش کرد. اولش نگفته بود که بچه دختره ، گمون میکرد ناراحت میشه. وقته بهش گفت، همونجا پای تلفن سجده شکر کرده بود. واسه ديدن من و بچه اومد قزوين. ●از خوشحالی اينکه بچه دار شده بود. از همون دم در بيمارستان به پرستارا و خدمتکارا پول داده بود. يه سبد بزرگ گلايل و يه گردنبند قيمتی هم واسم خریده بود. دخترم سلما دختر زيبايی بود. پوست لطيف و چشای خوشگلی داشت. عباس يه کاغذ درآورد و روش نوشت: "لطفاً مرا نبوسيد..."خودشم اونقده ديوونش بود که دلش نميومد بوسش کنه. ✍به روایت همسربزرگوار شهید 🌷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
🔆 ✍نمک‌نشناس نباشیم 🔹روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرورفت و از شدت درد فریادی زد. سوزن را چند متر دورتر پرت کرد. 🔸مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد، ماجرا را دید، سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد. ▫️درختی که پیوسته بارش خوری ▫️تحمل کن آنگه که خارش خوری 🔹این سوزن منبع درآمد توست، این همه فایده حاصل کردی، یک روز که از آن دردی برایت آمد، آن را دور می‌اندازی! 🔸اگر از کسی یا وسیله‌ای رنجشی آمد، به یاد آوریم خوبی‌هایی که از جانب آن شخص یا فوایدی که از آن حیوان، وسیله یا درخت در طول ایام به ما رسیده. 🔹آن وقت تحمل آن رنجش آسان‌تر می‌شود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✅شهید سلیمانی از خادمی امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) به این درجه رسید ✍️حجت‌الاسلام‌والمسلمین علیدادی‌سلیمانی، امام جمعه کرمان در چهاردهمین همایش هیئت‌های محوری و برگزیده کشور: شهید سلیمانی، همانطور که در میدان رزم همتراز ندارد در تدبیر و تعقل هم انسان ممتاز و ویژه‌ای بود، عقل است که ما را مدیریت می‌کند و شخصیت ما بسته به عقل ما است. شهید سلیمانی که از طرف مقام معظم رهبری صاحب مکتب شد به فرموده آقا "باید در مجالس دنبالش می‌گشتیم تا پیدایش می‌کردیم" اما بعضی‌ها هم برای حضور صف اول دعوا داشتند. 🔹شهید سلیمانی، هر چه دارد از مکتب عاشورا و خادمی امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) دارد. او در مجالس روضه مانند یک خادم دم در می‌ایستاد و به عزاداران خیرمقدم می‌گفت.   مکتب_حاج_قاسم 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
امیرالمؤمنین علیه السلام: از كسانى نباش كه... از آنچه به او رسيد شكر گزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است لا تَكُن مِمَّن . . . يَعجِزُ عَن شُكرِ ما اُوتِيَ ويَبتَغِي الزِّيادَةَ فی ما بَقِيَ قسمتی از حکمت 150 نهج البلاغه حکیمی از شخصی پرسید: روزگار چگونه است؟ شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم امروز از گرسنگی مجبورشدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله اجدادیم بود را بفروشم ونانی تهیه کنم. حکیم گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته و اینگونه ناسپاسی می کنی؟… •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• 🌺➣
•┈┈••••✾🕊🦋﷽🦋🕊✾•••┈┈• ‼دکتر الهی قمشه ای خیلی زیبا گفت: ‼تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی اون روز چه لباسی میپوشی؟ چه طلایی به خودت آویزون میکنی؟ با چه ماشینی گردش میکنی؟ کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب میکنی؟ شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم می فهمی حقیقت چیه وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه ‼دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره... خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه... طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمیکنه... همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمیکنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی اون وقته که میبینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه. شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند ..... •┈┈••••✾🕊🦋﷽🦋🕊✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✍ابراهیم پدرش دو سال است از دنیا رفته است. در خیابان اصلی شهر چهار دهنه مغازه بزرگ دارند که طبقات بالای آن مغازه‌ها، مسکونی هستند. در یکی از اتاق‌های کوچک واحدهای مسکونی، پیرزنی تنها را بخاطر خدا رایگان سکونت داده‌ بودند. وراثّ قصد فروش کل ملک را داشتند که به علت قیمت بالای ملک، کسی توان خرید آن را نداشت. بعد از یک سال، زمستان سال 96 مردی حاضر ‌شد کل ملک را به قیمت مورد توافق‌شان بخرد. ابراهیم خانه پیرزن رفت دلهره عجیبی داشت که ننه ملوک را متقاعد کند تا از آن خانه برود. او حاضر بود برای ننه ملوک خانه‌ای مناسب‌تر بگیرد. خریدار متاسفانه راضی نبود اجاره او را تمدید کند چون قصد داشت، کل ملک را بکوبد و دوباره با طرح و نقشه‌ای جدید تجاری کند. ننه ملوک که 4 سال با آن خانه انس گرفته بود نمی‌توانست خانه دیگری برود. ابراهیم ناراحتی را در سیمای پیر و شکسته ننه ملوک دید و از فروش ملک بخاطر خدا صرف نظر کرد.به وراثّ گفت که خریدار از خرید ملکشان منصرف شده تا مورد اعتراض‌شان قرار نگیرد. تابستان 97 ننه ملوک شبی در خوابِ خود به خواب ابدی رفت و برای همیشه از زندگی وداع کرد.قیمت ملک دو برابر شد، وراث خدا را شکر کردند که خریدار پارسال منصرف شد تا امروز آنها سود خوبی بدست آوردند. ابراهیم که تا آن لحظه سکوت کرده بود، سکوت خود را شکست و همه حقایق را گفت. ابراهیم گفت: این سودِ ما در ملک سودی است که خداوند به خاطر نیت خیرمان به ما داد. إِن يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا ( 70 انفال) 🌾اگر خدا در قلب شما خیر و نیت خیری بیند، پاداش عملی آن را با خیر و نیکی به دست شما می‌رساند.🌾 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📗 داستان کوتاه حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد "فرشته" باشد؟ چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود، "کودکی خوش چهره و معصوم" را پیدا نمود و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند. "نقاش" به جاهای بسیاری می رفت، تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هر چند اشتباهی نمودہ بودند. سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد، پس از چهل سال که "حاکم" احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت: هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود. نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شهر یافت. از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند، او هم قبول نمود،متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟ گفت: من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی! امروز اعمالم مرا به "شیطان" تبدیل نموده... "داستانی بسیار تامل بر انگیز است." *"خداوند" همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید، این ماییم که با اعمال ناشایست قدر خود را نمی دانیم و خود را به شیطان مبدل می کنیم.* 🔺 ص.س ۳۲ 🌿ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌿 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌿🌺🌿 🕊 شهید کشوری؛ از کمک‌های مخفیانه به نیازمندان تا نشان خلبان شاخص 💠 مدتی بود که احمد خیریه‌ای بین بچه‌های پایگاه هوایی کرمانشاه تشکیل داده بود و به برخی خانواده‌های فقیر کمک مالی می‌کرد. 🔸 یک شب که به همین قصد داشت می‌رفت بیرون پایگاه، با اصرار همراهش شدم. روی صندلی عقب بسته‌های ارزاق حاوی قند، روغن، لوازم التحریر بود. در طی مسیر وارد جاده خاکی فرعی شدیم. احمد گفت: اینجا روستای تازه‌آباد کرمانشاه است. امشب چهره اصلی و بی‌نقاب این مملکت را می‌بینی. 🔹 وقتی وارد روستا شدیم. احمد درِ خانه‌ها را می‌زد و صاحب خانه‌ها را به اسم می‌شناخت و بسته‌ها را تحویل شان می‌داد. 🔸 داخل خانه‌ای شدیم. پر از بچه‌های قد و نیم‌قد بود. به من گفت به درس و مشق بچه‌ها رسیدگی کنم. 🔹 داخل خانه پیرمرد و پیرزنی شدیم. پیرمرد بیمار بود و حال تکان خوردن نداشت. احمد بالای سرش نشست و سرش را بوسید و نوازشش کرد. پیرمرد دستان احمد را با محبت گرفته بود و رها نمی‌کرد. بدون اینکه متوجه شود، احمد مقداری پول زیر بالشتش گذاشت و به پیرزن گفت: مادر! سماوری که قولش را داده بودم آوردم. 🔸 یکی از فقرا با گرفتن بسته، به جان شاه دعا می‌کرد! احمد گفت: این کمک‌ها از طرف آیت‌الله خمینی است نه از طرف شاه! راوی: محمد نیک رهی | کتاب؛ خانه‌ای کوچک با گردسوزی روشن 🗓 ۱۵ آذرماه، سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹 🟠‌دفع بلا از ما به برکت وجود امام زمان علیه السلام ✳️ عَلان ظُریف از نصر خادم نقل کرده که گفت: بر صاحب الزمان علیه السلام وارد شدم در حالی که در گهواره بود، پس به من فرمود: صندل سرخ برایم بیاور، برایش بردم. آن گاه به من فرمود: آیا مرا می‌شناسی. عرضه داشتم: آری، تو آقای من و فرزند سرورم هستی. فرمود: از این نپرسیدم. گفتم: برایم تفسیر فرمای. فرمود: من خاتم اوصیا هستم و تنها به وسیله من بلا از خانواده و شیعیانم دفع می‌شود. ✍این روایت را شیخ صدوق در کمال الدین با اندک تفاوتی آورده است و در غایة المرام به نقل از مسند احمد بن حنبل به سند خود از علی علیه السلام آورده، فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: ستارگان برای اهل آسمان امان هستند که اگر ستارگان از بین بروند آن‌ها هم از بین می‌روند و خاندان من برای اهل زمین امان هستند، که اگر اهل بیت من بروند اهل زمین هم می‌روند. 📙و در آن کتاب از حموینی که یکی از اعیان علمای عامّه است به سند خود از رسول اکرم صلی الله علیه وآله روایت کرده که فرمود: ستارگان ایمنی اهل آسمان هستند و خاندان من ایمنی امت من می‌باشند. 📕و در کتاب کفایة الاثر به سند خود از ابوسعید خدری روایت کرده که گفت: شنیدم که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: خاندان من برای اهل زمین امان هستند هم چنان که ستارگان برای اهل آسمان امان می‌باشند. گفته شد: یارسول اللَّه! پس امامان بعد از تو از خاندانت می‌باشند؟ فرمود: آری، بعد از من دوازده امام هستند، نُه تن آن‌ها از نسل حسین اند امینان معصوم، از ماست مهدی این امّت، آگاه باشید که آن‌ها اهل بیت و عترت من اند از گوشت و خون من، چه می‌شود اقوامی را که مرا در امر آن‌ها اذیّت می‌کنند، خداوند شفاعتم را به آن اقوام نخواهد رساند. 📙و در همان کتاب از حضرت حسین بن علی علیهما السلام از رسول خداصلی الله علیه وآله روایت نموده که فرمود: اوّلین چیزی که خداوند آفرید حجاب هایش بود، پس بر حواشی آن‌ها نوشت: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَصِیُّهُ»؛ سپس عرش را آفرید و بر اطراف آن‌ها نوشت: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَصِیُّهُ». سپس لوح را آفرید و بر پیرامون و حدود آن نوشت: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَصِیُّهُ». و هر آن کس که پندارد پیغمبر را دوست دارد امّا وصیّ را دوست ندارد، دروغ گفته است. و هر کس گمان برد که پیامبر را می‌شناسد امّا وصیّ را نمی شناسد، کفر ورزیده است. سپس فرمود: آگاه باشید که اهل بیت من امان هستند برای شما، پس آن‌ها را دوست بدارید به دوستی من و به آنان متمسک شوید که هیچ گاه گمراه نخواهید گشت. 💠گفته شد: اهل بیت کیانند ای پیامبر خدا؟ فرمود: علی و دو سبط (نواده) من و نُه تن از فرزندان حسین علیهم السلام امامان ابرار امینان معصوم؛ آگاه باشید! اینان اهل بیت من و عترت من هستند و از گوشت و خون من اند. 🔰و در غایة المرام به سند خود از جابر جعفی نقل کرده که گفت: به حضرت محمد بن علی باقر علیه السلام عرضه داشتم: برای چیست که به پیغمبر و امام احتیاج هست؟ فرمود: برای باقی ماندن جهان بر صلاح خودش، و آن که خداوند - عزّوجلّ - در صورتی که پیغمبر یا امام بین اهل زمین باشد، عذاب را از آنان برمی دارد. خداوند - عزّوجلّ - می‌فرماید: «وَما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ»؛ و تا وقتی که تو در میان آن هایی، خداوند آن‌ها را عذاب نمی کند. 💠و پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: ستارگان مایه ایمنی اهل آسمانند و اهل بیت من ایمنی اهل زمین اند، پس اگر ستارگان از بین بروند برای اهل آسمان ناگواری‌ها پیش می‌آید و اگر اهل بیت من از میان بروند برای اهل زمین ناگواری‌ها پیش خواهد آمد. 🔷و در کمال الدین و امالی به سند خود از سیّد العابدین امام سجاد علیه السلام روایت کرده که فرمود: ما امامان مسلمین و حجّت‌های الهی بر عالمیان و سادات و آقایان مؤمنین و امیر روسفیدان و نیکویان جهان و سرور اهل ایمان و مایه ایمنی اهل زمین هستیم، چنان که ستارگان برای اهل آسمان‌ها امان هستند. خداوند به ما آسمان را نگه داشته تا بر زمین نیفتد مگر به اذن او، و به ما زمین را نگه داشته تا اهلش را نلرزاند مگر به اذن او، به ما باران فرو می‌فرستد و به ما رحمت را منتشر می‌سازد و برکات زمین را بیرون می‌آورد، و اگر در زمین حجّت ما نباشد زمین اهلش را فرو می‌برد. ‌‌📚ویژگی های امام زمان✍محمد تقی موسوی ✍️خداوند متعال چنین اراده کرده است که دین اسلام بر تمام ادیان غالب شود «...لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ...» و این اراده الهی به دست مبارک امام زمان علیه السلام محقق خواهد شد. 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸⃟🌷🌴🌿♻️჻ᭂ࿐✰
✨﷽✨ ✍ابراهیم پدرش دو سال است از دنیا رفته است. در خیابان اصلی شهر چهار دهنه مغازه بزرگ دارند که طبقات بالای آن مغازه‌ها، مسکونی هستند. در یکی از اتاق‌های کوچک واحدهای مسکونی، پیرزنی تنها را بخاطر خدا رایگان سکونت داده‌ بودند. وراثّ قصد فروش کل ملک را داشتند که به علت قیمت بالای ملک، کسی توان خرید آن را نداشت. بعد از یک سال، زمستان سال 96 مردی حاضر ‌شد کل ملک را به قیمت مورد توافق‌شان بخرد. ابراهیم خانه پیرزن رفت دلهره عجیبی داشت که ننه ملوک را متقاعد کند تا از آن خانه برود. او حاضر بود برای ننه ملوک خانه‌ای مناسب‌تر بگیرد. خریدار متاسفانه راضی نبود اجاره او را تمدید کند چون قصد داشت، کل ملک را بکوبد و دوباره با طرح و نقشه‌ای جدید تجاری کند. ننه ملوک که 4 سال با آن خانه انس گرفته بود نمی‌توانست خانه دیگری برود. ابراهیم ناراحتی را در سیمای پیر و شکسته ننه ملوک دید و از فروش ملک بخاطر خدا صرف نظر کرد.به وراثّ گفت که خریدار از خرید ملکشان منصرف شده تا مورد اعتراض‌شان قرار نگیرد. تابستان 97 ننه ملوک شبی در خوابِ خود به خواب ابدی رفت و برای همیشه از زندگی وداع کرد.قیمت ملک دو برابر شد، وراث خدا را شکر کردند که خریدار پارسال منصرف شد تا امروز آنها سود خوبی بدست آوردند. ابراهیم که تا آن لحظه سکوت کرده بود، سکوت خود را شکست و همه حقایق را گفت. ابراهیم گفت: این سودِ ما در ملک سودی است که خداوند به خاطر نیت خیرمان به ما داد. إِن يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا ( 70 انفال) 🌾اگر خدا در قلب شما خیر و نیت خیری بیند، پاداش عملی آن را با خیر و نیکی به دست شما می‌رساند.🌾 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
✨﷽✨ 🌼 امام زمان عج فرمودند:بلند شو و مسجد را از این حالت دربیاور ✍ سال هزار و سیصد و چهل و هفت، سحرگاه شب نیمه شعبان، مسجد جمکران ، قدرت الله در مسجد مشغول راز و نیاز بود، آن سالها مسجد اصلا وضعیت مناسبی نداشت ،مسجدی کوچک در حاشیه ی بیابان های قم، بدون هیچ امکانات، عده انگشت شماری در مسجد بودند، ساعت از نیمه های شب گذشته بود ، خادم مسجد همه را بیرون کرد، به آقای لطیفی گفت میخواهم دربِ مسجد را ببندم، بفرمایید، خواهش کرد از خادم، "اجازه بده امشب را تا صبح اینجا بمانم ، دعایت میکنم ، این هم شیرینی تو"، مقداری پول به خادم داد تا اجازه بدهد در مسجد بماند، همه رفته بودند، او ماند و مسجد، ساعت حدود سه نیمه شب در حال دعا و نیایش بود، سنگینی دستی را روی شانه اش احساس کرد، "بلند شو و مسجد را از این حالت دربیاور، شبستانی بساز و آبرومندش کن، عنایت خداوند با شماست و ما نیز کمک میکنیم" آقایش بود، نقشه ای به او داد و فرمودند:"این نقشه را بعدا از شما میگیریم"یک طرف نقشه طرح فعلی مسجد بود و طرف دیگر اسما مبارکه ی الهی آفتاب طلوع کرده بود، هنوز حیرت زده بود ، قبل از این هم دیده بود مولایش را اما باز هم قلبش تند تند میزد، فکر و ذکرش شد ساخت مسجد جمکران ، کلنگ مسجد را زدند، معماری را طبق همان نقشه ای که حضرت آقا داده بودند طراحی کردند، برای ساخت و ساز مسجد چک شخصی خودش را هم میداد، گاهی حسابش را نمیتوانست پر کند، میگفت روز وصول چک شخص ناشناسی مبلغ چک را به حسابش میریخت و چک پاس میشد، آقا بود که کمکش میکرد، قبلا قولش را داده بود که کمک میکنیم ، این خانواده سرشان برود قولشان نمیرود ، مثل حسین بن علی جدش، سرش رفت ، قولش نه... باید چاه عمیق حفر میکردند برای تامین آب مسجد،با یک شرکت حفاری قرارداد بستند، محل چاه را تعیین کردند، شب جمعه ای در مسجد مشغول نماز بود، بعد از نماز آیت الله سید حسین قاضی آمد کنارش نشست، احوالپرسی کرد:"دو نفر از طرف آقا بیرون منتظرتان هستند ، دستوری از حضرت آورده اند، آمد بیرون،آن دو بزرگوار را دید،" آقا فرمودند: این نقطه برای حفر چاه مناسب نیست،و در آینده داخل مسجد قرار میگیرد. پرسید پس کجا چاه را حفر کنیم ؟با دست نقطه حفر چاه را نشان دادند، آنطرف،آنجا ▫️شرکت حفاری زیر بار نمیرفت ، آقای لطیفی نمیخواست بگوید چه کسی سفارش کرده ، خیلی کلنجار رفتند، گفت "هزینه چاه با من اگر آب نیامد ضررش را شخصا میدهم" ،چک بیعانه را داد ، چاه را کندند، همانجایی که آقای لطیفی گفت، کارشناسان حفاری دهانشان باز مانده بود ، به آقای لطیفی اصرار کردند که بگوید نقطه یابی کار کیست؟ گفت: صاحب مسجد، مولایمان حجه بن الحسن ارواحنافداه نام مبارک حضرت را که برده بود زانوهایشان لرزید کارشناسان ،اشکشان جاری شد، باقی مبلغ حفر چاه را بخشیدند... دلم برای کسی می تپد بیا ای دوست بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم 📙 برداشتی آزاد از تشرفات قدرت الله لطیفی ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 چقدر این متن زیباست از خواجه عبدالله انصاری پرسیدند عبادت چیست گفت عبادت خدمت کردن به خلق است . پرسیدند : چگونه گفت: اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا و مردم را در نظر داشته باشی این نامش عبادت است پرسیدند پس نماز و روزه و این ها چه هستند گفت : اینها اطاعت هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد . خردمندی را گفتند : تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی . گفت : هیچ کار گفتند : مگر می‌شود پس چرا فرزندان تو چنین خوبند گفت : من در تربیت خود کوشیدم . تا الگوی خوبی برای آنان باشم . فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند . تخم مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند پایان زندگیست ولی اگر با نیروی داخلی بشکند آغاز زندگیست همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود آنگاه خودت را خواهی دید . تاریخ تولّدت مهم نیست تاریخ تحولّت مهم است . اهل کجا بودنت مهم نیست . اهل و بجا بودنت مهم است . منطقه زندگیت مهم نیست منطق زندگیت مهم است .درود بر کسانی که دین دارند و تظاهر ندارند .دعا دارند و ادعا ندارند . نیایش دارند و نمایش ندارند. حیا دارند و ریا ندارند رسم دارند و اسم ندارند.. درود بر انسانها ي شريف 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿