eitaa logo
✍️عباس گودرزی
183 دنبال‌کننده
105 عکس
13 ویدیو
1 فایل
السلام علی الشیب الخضیب ما ریزه خوار روزی هر سفره نیستیم ماییم و خوان محترم خانه‌ی حسین عباس_گودرزی @AbGoodarzy1368 ارتباط @Abbasgoodarzicanal
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کنج ویرانه دختری می گفت: غم دوری به سر نمی آید؟ تا بگیرید مرا در آغوشش آه عمه پدر نمی آید؟ @Abbasgoodarzicanal
عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ ای کاش لحظه ای از من چشم بر‌ندارد از چشم های تارم باران اشک جاریست عمه ببین که گریه‌، دیگر اثر ندارد می ترسم عاقبت زجر جان مرا بگیرد ای عمه این بیابان پایان مگر ندارد؟ بابا تو رفتی و من آتش به جانم افتاد این دخترت پس از تو که بال و پر ندارد عمه دعا کن امشب بابای من بیاید شب های شام بی او اصلاََ سحر ندارد در کنج این خرابه طاقت نمانده دیگر عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گذشته اند هفته ها و ماه ها و سال ها ولی دریغ از تحولی برای حال ها کجاست آن طبیبمان؟کجاست آن حبیبمان؟ کجاست او که می دهد رهایی از وبال ها؟ کمال کامل است او جمال بی حد است او اسیر خال او شدند صاحب جمال ها چه قفل ها که باز می شود فقط به دست او کلید دار قفل ها و پاسخ سوال ها زمان اضطراب و اضطرار ها که می شود فقط به سوی او روانه می شود خیال ها نمی شود پرید از قفس بدون یاری اش شکسته اند در نبود او تمام بال ها می آید از قدوم او زمین بهشت می شود کسی که ممکن است با وجود او محال ها خوشا به آن زمان خوش که آفتاب می رسد پس از گذشت هفته ها و ماه ها و سال ها @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"کوچه" غم می خورد با یاد داغ مادر و کوچه یا اینکه با تکرار نام حیدر و کوچه قطعا حسن را می کُشد آن خاطرات تلخ از سیلی و از مادر بی یاور و کوچه غم روی غم، غم روی غم ،غم روی غم یعنی تابوت و تیر و آتش و میخ در و کوچه فرزند زهرا باشی اصلا سرنوشت این است درد دل و خون جگر، درد سر و کوچه سبط النبی در شهر پیغمبر غریب است آه در خانه و در شهر و بین لشکر و کوچه خیلی جگر سوز است حرف پیکر بی سر یا حرف سرهای بدون پیکر و کوچه با این تصور زهر بر جانش اثر می کرد دروازه و بازار شام و خواهر و کوچه _________________ @Abbasgoodarzicanal
"بابا" غلت می خورد مثل مروارید        اشک ها روی گونه ی دختر پاک می کرد اشک هایش را             نکند بشکند دل مادر دور از چشم مادرش می دید           آلبوم خاطرات بابا را در خیال خودش ورق می زد     دفتر خاطرات فردا را چه خبر می شود مگر فردا؟          گفته بابا که باز می آید قصد دارد بماند این دفعه      تا ابد پیش دخترش شاید قول داده پدر به دختر خود         که برایش لباس نو بخرد نذر کرده که حتماََ این دفعه     دخترش را مسافرت ببرد صبح زود است و میزبان پدر       چشم دوخته بر در خانه تا دوباره مسافرش برسد      موی او را کمی کند شانه می زند زنگ خانه را شخصی می دود سمت کوچه آن دختر خبر آورده اند انگاری راهی آسمان شده ست پدر کوچه گفتم دلم کجا ها رفت کوچه یاد آور غم و درد است کوچه افسوس کوچه صد حسرت روضه ای را به یادم آورده ست روزگاری میان یک کوچه مادری پیش چشم فرزندش بر زمین خورد ای زبانم لال جگرش سوخت، آه دلبندش پدر دختر حکایت من       بوده سرباز حضرت زینب آرزو داشته شهید شود               آه در راه غربت زینب گفت:مادر دلم چه تنگ شده        آلبوم عکس های بابا کو؟ آرزوهای من چه می شود آه             دفتر خاطرات فردا کو؟ دختر از مشق عشق بابایش      می نویسد ببین چه انشائی آخر قصه خوب تمام شده       گرچه بی سر رسید بابایی گفته اند از قدیم،دخترها محرم راز های بابا یند درد دل می کنند با بابا گاه با اشک گاه با لبخند کنج ویرانه دختری می گفت: غم دوری به سر نمی آید؟ تا بگیرید مرا در آغوشش آه عمه پدر نمی آید؟ @Abbasgoodarzicanal
اگر تب را از او در کربلا تقدیر برمی داشت همانند علیِّ اکبر او شمشیر بر می‌داشت سپس در هیبت حیدر به قصد رزم در میدان قدم ها رابه سمت گرگ ها چون شیر برمی‌داشت هراسان بوده از اعجاز او فرعون سُفیانی والاّ از ید بیضای او زنجیر بر می‌داشت ستون لانه‌ی ابلیس ویران شد زمانی که کلام او نقاب از چهره‌ی تزویر بر می‌داشت زمین از حجت پروردگار خویش خالی نیست اگر نه درد را از جسم او تقدیر بر می‌داشت @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"احسان حسن" از ازل خورده لبم بر نمک نان حسن سفره ای نیست مگر سفره ی احسان حسن افتخار است گدائی در خانه ی او بی نیازان جهانند گدایانِ حسن جگرش خون شده از طعنه و از زخم زبان نیست جز زهر جگر سوز که درمانِ حسن درد دل می کند و خون ز دهان می ریزد می شود خواهر غم دیده پریشان حسن یادش افتاده که مادر به زمین خورد و سپس آتش انداخته این خاطره بر جان حسن خادمی نیست میان حرم خاکی او گرچه هستند ملائک همه دربان حسن می رسد منتقم آن وقت بنا خواهد شد بارگاه و حرم و گنبد و ایوان حسن @Abbasgoodarzicanal
از من امان بریده که سیل روان اشک این بارش همیشگی و بی امان اشک گریه قصیده ای ست پر از بیت های ناب دارد هزار واژه ولی با زبان اشک من اشک خویش را به دو عالم نمی دهم پنهان شده ست درّ‌گران در میان اشک اشهدتُ انَّ ذکرَحسینِِ عِبادَتی نام حسین گشته بیان در اذان اشک در روضه های اوست که آرام می شویم وقتی پناه ماست درِ آستان اشک ما ریزه خوار روزی هر سفره نیستیم ماییم و خوان محترم خاندان اشک نام حسین برکت عمر و جوانی است باشد امان به روز قیامت،امان اشک @Abbasgoodarzicanal
دارم به دل درد دوری مثل اسیری به غربت جا ماندم از کاروان و دارم به لب آه حسرت ای وای بر آن غریبی که از یادها رفته باشد در شهر خود باشد امّا مثل کسی در اسارت محتاج لطف حسینم مانند آن سائلی که دور حرم می نشیند بر آستان سخاوت حبّ الحسین است تنها راه نجات از پلیدی هر کس که شد خادم او رفته ست تا اوج عزّت هر عاشقی کرده تعظیم در پیشگاه عظیمش رفته است تا عرش اعلی از نردبان سعادت جز کربلا هیچ شهری حکم وطن را ندارد شهر خودم هم برایم دارد فقط حکم غربت @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن یار که در جهان نمونه است آرامش قلب پر زخون است هم لنگر عرشه‌ی زمین و... هم کرسی عرش را ستون است شاگرد کلاس اول اوست علامّه اگر که ذُوالفنون است ماییم و صفای عشق مهدی شوری که نهایتش جنون است همراه تمام زائران شد گریان به کنار هر ستون است از شدت گریه چشم هایش مانند پیاله های خون است @Abbasgoodarzicanal
مدهوش خواهد گشت منزل پس از منزل هرکس در این بزم است ،دیوانه یا عاقل مستان همه جمعند پا پس مکش از جمع در راه عشق افتاد گاهی اگر مشکل اعجاز ها دارد این وادی معشوق ای دل از این دریا هرگز مشو غافل با پا نباید رفت با سر قدم بردار شاید که کام دل شد عاقبت حاصل در خانه‌ی مولا هر قطره‌ی اشکی مقبول می افتد از عبد ناقابل با صد نیاز آمد دور حرم امّا با دست پر برگشت از این حرم سائل عرش معلی شد آن سرزمینی که شدحاء و سین و یاء و نون در آن نازل در هر ستون زائر حال دعا دارد در صدر حاجاتش امر فرج در دل هر موکبی دارد عطری در این وادی سرمست می گردد دیوانه یا عاقل @Abbasgoodarzicanal
فراتر است از ادراک ما حیای عقیله که آفریده چنین شیر زن،خدای عقیله از ابتدای جهان،عقل در مقام تعلّم زده دو زانوی خود را به پیش پای عقیله از آن زمان که شنیدیم نام نامی او را بریده ایم دل از خلق ما سوای عقیله آهای کوفه به نان و رطب نیاز ندارد که اوست دختر شاه و تویی گدای عقیله به زیر پرچم زینب نشسته اند خلایق ملائکند به دور و بر سرای عقیله فقط نه خلق زمین روضه خوان او شده باشد که عرشیان همه هستند هم نوای عقیله هزار سر به فدای سر برادر زینب هزار جان گرامی شود فدای عقیله @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به پای دل برسان خویش را به مشّایه بنوش و مست شو از این شراب مشّایه از آسمان پر از ابر چشم زائرها چکید اشک و سپس شد گلاب مشّایه خوشا دمی که شود باز دم قدم به قدم در این هوای بهشتی ناب مشّایه نفس کشیدن در راه عشق ذکر خداست ببر ثواب نوافل ز خواب مشّایه برو به شوق حرم سمت نور آن خورشید به زیر داغ دل آفتاب مشّایه شبیه جابر و مثل عطیّه روز حساب کن افتخار به این انتخاب مشّایه @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت زین العابدین سلام الله علیه فرمود: زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. @Abbasgoodarzicanal
قدم زدن در این راه گاه با پا و گاه با عصا و گاه با ویلچر است پای دلت راهی شود می روی ............ چه با پای تن چه با پای دل❤️ این سفر سفر عشق است @Abbasgoodarzicanal
"کوچه" غم می خورد با یاد داغ مادر و کوچه یا اینکه با تکرار نام حیدر و کوچه قطعا حسن را می کُشد آن خاطرات تلخ از سیلی و از مادر بی یاور و کوچه غم روی غم، غم روی غم ،غم روی غم یعنی تابوت و تیر و آتش و میخ در و کوچه فرزند زهرا باشی اصلا سرنوشت این است درد دل و خون جگر، درد سر و کوچه سبط النبی در شهر پیغمبر غریب است آه در خانه و در شهر و بین لشکر و کوچه خیلی جگر سوز است حرف پیکر بی سر یا حرف سرهای بدون پیکر و کوچه با این تصور زهر بر جانش اثر می کرد دروازه و بازار شام و خواهر و کوچه _________________ @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"مراد" سلطان اگر چه نوکر او رو سپید نیست جز‌ خانه‌ی سخا و کرامت امید نیست پر می کند دو دست گدا را ابَاالحسن سائل در آستان رضا نا امید نیست در خیل زائران و گدایان آفتاب اصلاََ کسی که مرحمتش را ندید نیست باید طواف کرد شبیه کبوتران دور مراد هر که نگردد مُرید نیست آهو پناه می برد و ضامنِ رئوف قول و قرار هاش که وعده وعید نیست از ضجّه های زائر او پشت پنجره فولاد اگر که آب شود هم بعید نیست موسی تبار هست و مسیحا دم است او در این تبارمعجزه چیزی جدید نیست باب الجواد چون که درِ استجابت است غم در دل کسی که به این در رسید نیست @Abbasgoodarzicanal