درمحضرحضرت دوست
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_دویست_وب
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_و_بیست_وهفتم
💥 مادرشوهرم روبهروی صمد نشسته بود. سرش را روی پاهای او گذاشته بود. گریه میکرد و میپرسید: « صمد جان! مگر من داداشت را به تو نسپردم؟! »
صمد همچنان سرش را پایین انداخته بود و گریه میکرد. مردها آمدند. زیر بازوی صمد را گرفتند و او را بردند توی اتاق مردانه.
💥 جلو رفتم و کمک کردم تا خواهرشوهر و مادرشوهرم و صدیقه را ببریم توی اتاق.
از بین حرفهایی که این و آن میزدند، متوجه شدم جنازهی ستار مانده توی خاک دشمن. صمد با اینکه میتوانسته جسد را بیاورد، اما نیاورده بود. به همین خاطر مادرشوهرم ناراحت بود و یکریز گریه میکرد و میگفت: « صمد! چرا بچهام را نیاوردی؟! »
💥 آخر شب وقتی خانه خلوت شد؛ صمد آمد پیش ما توی اتاق زنانه. کنار مادرش نشست. دست او را گرفت و بوسید و گفت: « مادر جان! مرا ببخش. من میتوانستم ستارت را بیاورم؛ اما نیاوردم. چون به جز ستار، جسد برادرهای دیگرم روی زمین افتاده بود. آنها هم پسر مادرشان هستند. آنها هم خواهر و برادر دارند. اگر ستار را میآوردم، فردای قیامت جواب مادرهای شهدا را چی میدادم. اگر ستار را میآوردم، فردای قیامت جواب برادرها و خواهرهای شهدا را چی میدادم. »
میگفت و گریه میکرد.
💥 تازه آن وقت بود متوجه شدم پشت لباسش خونی است. به خواهرشوهرم با ایما و اشاره گفتم: « انگار صمد مجروح شده. »
💥 صمد مجروح شده بود. اما نمیگذاشت کسی بفهمد. رفت و لباسش را عوض کرد.
خواهرش میگفت: « کتفش پانسمان شده. انگار جراحتش عمیق است و خونریزی دارد. »
با ابن حال یک جا بند نمیشد. هر چه توان داشت، گذاشت تا مراسم ستار آبرومندانه برگزار شود.
💥 روز سوم بود. در این چند روز حتی یک بار هم نشده بود با صمد حرف بزنم. با هم روبهرو شده بودیم، اما من از صدیقه خجالت میکشیدم و سعی میکردم دور و بر صمد آفتابی نشوم تا یک بار دل صدیقه و بچههایش نشکند.
بچهها را هم داده بودم خواهرهایم برده بودند. میترسیدم یک بار صمد بچهها را بغل بگیرد و به آنها محبت کند. آن وقت بچههای صدیقه ببینند و غصه بخورند.
💥 عصر روز سوم، دختر خواهرشوهرم آمد و گفت: « دایی صمد باهات کار دارد. »
انگار برای اولین بار بود میخواستم او را ببینم. نفسم بالا نمیآمد. قلبم تاپتاپ میکرد؛ طوری که فکر میکردم الان است که از قفسهی سینهام بیرون بزند.
ایستاده بود توی حیاط. سلام که داد، سرم را پایین انداختم. حالم را پرسید و گفت: « خوبی؟! بچهها کجا هستند؟! »
گفتم: « خوبم. بچهها خانهی خواهرم هستند. تو حالت خوب است؟! »
سرش را بالا گرفت و گفت: « الهی شکر. »
دیگر چیزی نگفتم. نمیدانستم چرا خجالت میکشم. احساس گناه میکردم. با خودم میگفتم: « حالا که ستار شهید شده و صدیقه عزادار است، من چهطور دلم بیاید کنار شوهرم بایستم و جلوی این همه چشم با او حرف بزنم. »
💥 صمد هم دیگر چیزی نگفت. داشت میرفت اتاق مردانه، برگشت و گفت: « بعد از شام با هم برویم بچهها را ببینیم. دلم برایشان تنگ شده. »
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_و_بیست_وهشتم
💥 بعد از شام صدایم کرد. طوری که صدیقه متوجه نشود، آماده شدم و آمدم توی حیاط و دور از چشم همه دویدم بیرون.
دنبالم آمد توی کوچه و گفت: « چرا میدوی؟! »
گفتم: « نمیخواهم صدیقه مرا با تو ببیند. غصه میخورد. »
آهی کشید و زیر لب گفت: « آی ستار، ستار! کمرمان را شکستی به خدا. »
💥 با آنکه بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: « مگر خودت نمیگویی شهادت لیاقت میخواهد. خوب ستار هم مزد اعمالش را گرفت. خوش به حالش. »
صمد سری تکان داد و گفت: « راست میگویی. به ظاهر گریه میکنم؛ اما ته دلم آرام است. فکر میکنم ستار جایش خوب و راحت است. من باید غصهی خودم را بخورم. »
💥 داشتم از درون میسوختم. برای بچههای صدیقه پرپر میزدم. اما دلم میخواست غصهی صمد را کم کنم. گفتم: « خوش به حالش. کاشکی ما را هم شفاعت کند. »
همینکه به خانهی خواهرم رسیدیم، بچهها که صمد را دیدند، مثل همیشه دورهاش کردند. مهدی نشسته بود بغل صمد و پایین نمیآمد. سمیه هم خودش را برای صمد لوس میکرد. خدیجه و معصومه هم سر و دستش را میبوسیدند.
💥 به بچهها و صمد نگاه میکردم و اشک میریختم.
صمد مرا که دید، انگار فکرم را خواند. گفت: « کاش سمیهی ستار را هم میآوردیم. طفل معصوم خیلی غصه میخورد. »
گفتم: « آره. ماشاءاللّه خوب همه چیز را میفهمد. دلم بیشتر برای او میسوزد تا لیلا. لیلا هنوز خیلی کوچک است. فکر نکنم درست و حسابی بابایش را بشناسد. »
💥 صمد بچهها را یکدفعه رها کرد. بلند شد و ایستاد و گفت: « سمیه را یک چند وقتی با خودت ببر همدان. شاید اینطوری کمتر غصه بخورد. »
💥 فردای آن روز رفتیم همدان. صمد میگفت چند روزی سپاه کار دارم. من هم برای اینکه تنها نماند، بچهها را آماده کردم.
سمیهی ستار را هم با خودمان بردیم.
توی راه بچهها ماشین را روی سرشان گذاشته بودند. بازی میکردند و میخندیدند. سمیهی ستار هم با بچهها بازی میکرد و سرگرم بود.
گفتم: « چه خوب شد این بچه را آوردیم. »
با دلسوزی به سمیه نگاه کرد و چیزی نگفت.
گفتم: « تو دیدی چهطور شهید شد؟! »
چشمهایش سرخ شد. همانطور که فرمان را گرفته بود و به جاده نگاه میکرد، گفت: « پیش خودم شهید شد. جلوی چشمهای خودم. میتوانستم بیاورمش عقب... »
💥 خواستم از ناراحتی درش بیاورم، دستی روی کتفش زدم و گفتم: « زخمت بهتر شده. »
با بیتفاوتی گفت: « از اولش هم چیز قابلی نبود. »
با دست محکم پانسمان را فشار دادم. نالهاش درآمد. به خنده گفتم: « این که چیز قابلی نیست. »
خودش هم خندهاش گرفت. گفت: « این هم یک یادگاری دیگر. آی کربلای چهار! »
گفتم: « خواهرت میگفت یک هفتهای توی یک کشتی سوخته گیر افتاده بودی. »
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: « یک هفته! نه بابا. خیلی کمتر، دو شبانهروز. »
گفتم: « برایم تعریف کن. »
آهی کشید. گفت: « چی بگویم؟! »
گفتم: « چهطور شد. چهطور توی کشتی گیر افتادی؟! »
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
بِسْمِ رَبِّ نـٰآمَتـ ڪِھ اِعجٰاز مےڪُنَد ؛
یـٰابقیَةاللّٰه..؛🌿ˇˇ!
ــــــ ــ اَللّهُمَّصَلِّعَلۍمُحَمَّدِوَآلِمُحَمَّد
وَعَجِّلفَرَجَهُم🤍ッ
✨ خدايا!
اگر ندانم كه از تو چه خواهم يا در درخواست خويش سرگردان بمانم،
تو مرا به آنچه صلاح من است راهنمايى كن و دلم را به سوى چيزهايى كه خير من در آنهاست متوجّه گردان؛
زيرا كه اين از راهنمايىهاى تو دور نيست و برآوردن چنين خواستههايى براى تو تازگى ندارد.
🦋
📘 نهج البلاغة، خطبه۲۲۷
#نیایش #امام_علی
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
✨ امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
سَیَأْتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ؛ أَلا فَمَنِ ادَّعَی الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَالصَّیْحَةِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَرٍ.
به زودی برخی ادعای دیدار من را خواهند کرد. آگاه باشید که اگر کسی قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای دیدار با من را داشته باشد، دروغگویی افترا زننده است.
🌹
📚 بحار الأنوار، ج۵۱، ص۳۶۰
#حدیث
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
" ﷽
✨آخـــ💥ــــرالزمـــــ🌪ــــان✨
#فتنه_های_آستانه_ظهور
📌قسمت اول📌
سوریه (شامات)
به طور مسلم، اختلاف و درگيري كه مي توان از آن به فتنه هاي آستانه ظهور نام برد ، در سرزمين شام كه از مهمترين بلاد مسلمين است نيز روي خواهد داد ، همچنانكه برخي از روايات صراحتاً به اين موضوع اشاره كرده اند :
مژده پيروزي را از سمت دمشق مي شنويد... و شورشيان روم پيش مي آيند و در رمله مستقر مي شوند، پس اولين جايي که از غرب (غرب بلاد اسلامي) خراب مي شود، سرزمين شام است.
غيبت شيخ طوسي 269، غيبت نعماني 279/67
در آن سال اختلاقات بسياري در هر زمين از ناحيه غرب روي ميدهد نخستين جائي که خراب ميشود شام است...
مهدي موعود(ترجمه بحارالانوار) ص 987
📍با ديدن سه علامت منتظر آمدن مهدي (ع )باشيد. را وي عرضکرد:
يا اميرالمومنين آنها چيستند؟ فرمود:
💥 اول اختلافي که در بين اهل شام پديد مي آيد،
💥 و آمدن پرچمهاي سياه از خراسان
💥و وحشتي در ماه رمضان
غیبه نعمانی، ص 133؛ بحارالانوار، ج 52، ص 229؛ منتخب الاثر، ص 220
🔥سعید بن مسیب میگوید: در شام فتنه ای خواهد بود که از هر ناحیه ای آنرا برطرف میکنند از ناحیه دیگری سربلند میکند و آن فتنه انتها ندارد تا اینکه منادی از آسمان ندا میکند که امیر شما فلان خواهد بود.
فتنه ها و آشوبهاي آخرالزمان (ملاحم و الفتن)باب 76- ص 29
وقتي که در سرزمين شام بلوايي را مشاهده نمودي، پس مرگ است و مردن، تا آنکه غربيان به تحرک آمده و روانه سرزمينهاي عربي گردند. که حوادثي بين آنان رخ خواهد داد.
الملاحم و الفتن ص 107.
🔥اختلافات و درگيريها در مناطق مختلف شام از لبنان و فلسطين گرفته تا سوريه و اردن كه از دهها سال پيش آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد و طي ماههاي گذشته مخصوصا در سوريه تشديد گرديده است ، به خوبي نشان از تحقق روايات فوق دارد.
هرچند روايات شريف فاصله زماني مشخصي را مابين اين فتنه ها و انقلابها تا ظهور تعيين نكرده اند ، اما نمي توان فاصله زماني زيادي را مابين آنها متصور بود مانند روايتي از رسول اكرم(ص) كه گذشت و نشان مي دهد كه ظهور در هنگام اختلاف و انقلاب جوامع اسلامي بر ضد حاكمان ستمگر رخ خواهد داد كه مي بينيم اينك تا چه اندازه محقق شده است.
🖌البته محققيني مانند علامه كوراني اعتقاد دارند كه از متن روايات برمي آيد فتنه ها و اختلافات شام بيشتر منشاء خارجي دارد تا جايي كه حتي نيروهاي خارجي متعددي در آستانه ظهور در اين سرزمين حضور نظامي مي يابند. ،
لذا مي توان از اين مسئله چنين برداشت كرد كه فتنه ها و اختلافات شام از اول منشاء خارجي داشته و طرفهاي درگير از حمايتهاي خارجي برخوردار هستند، حضور نيروهاي، ترك، مغرب، ايران و روم(غرب) (كه نيروهاي مخالف هم هستند) در سرزمين شام بخوبي منشاء خارجي اختلافات اين سرزمين را قبل از حضور نظامي طرفهاي درگير قابل درك مي كند.
يعني وقتي حمايتها و اختلافات غيرنظامي بالا مي گيرد و به نتيجه اي مشخص نمي رسد، طرفهاي درگير در اين سرزمين مجبور به حضور نظامي آشکارمي شوند.
#آخــــرالــــزمـــــان
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
" ﷽ ✨آخـــ💥ــــرالزمـــــ🌪ــــان✨ #فتنه_های_آستانه_ظهور 📌قسمت
" ﷽
❄️روایـــــ📓ــــات مهـــ📿ـــدوے❄️
#بلند_شدن_نداء و صدايي از جانب #شام
🔴قسمت دوم🔴
روايات متعددي بيان مي دارند كه در آستانه ظهور فرياد و صدايي از جانب سرزمين شام برخواهد خواست ، برخي روايات منتظران ظهور را به انتظار اين نداء فرا مي خواند و برخواستن اين نداء را بعنوان واقعه اي بشارت آميز و شادي بخش كه خبر فتح و پيروزي دارد ذكر مي كند :
علاء بن محمد از امام محمد باقر عليه السلام روايت ميکند که فرمود: توقعوا الصوت ياتيکم بغته من قبل دمشق، فيه لکم فرج عظيم يعني: منتظر صدائي باشيد که ناگهان از جانب دمشق ميرسد و در آن صدا براي شما گشايش بزرگي است.
📚غيبت نعماني، ص 279 ، مهدي موعود(ترجمه بحارالانوار) ص 1089
صدائي از جانب دمشق ميرسد که آنجا را فتح کرده اند...
📚مهدي موعود (ترجمه بحارالانوار) ص 987
رومیان و اتراک اختلاف می کنند و جنگ های فراوانی روی می دهد و منادی در دمشق بانگ بر می آورد: وای بر ساکنان زمین از شری که نزدیک است
📚غیبت شیخ طوسی صفحه 168 و 278 منتخب الاثر صفحه 452
کسي از دمشق صدائي ميزند... و آن سالي است که در تمام سرزمين عرب اختلافات روي ميدهد
📚مهدي موعود(ترجمه بحارالانوار) ص 10005
بانگي از ناحيه دمشق به شما مي رسد و خبر يك پيروزي را به همراه مي آورد...
📚غيبت شيخ طوسي ص 269 ، ارشاد مفيد ص 338
در اين كه اين فتح و پيروزي و خبر خوش چه چيزي مي تواند باشد ، نمي توان دقيقاً اظهار نظر كرد ، هرچند روايتي بيان مي دارد كه خبر خوش فتح شام است ولي اين مسئله با روايات ديگر همخواني ندارد چون روايتي نداريم كه نشان دهد سرزمين شام و سوريه قبل از خروج سفياني تحت سيطره اهل حق قرار گرفته باشد ، مگر اينكه خبر وقوع زلزله اي كه به بيان روايات براي مومنين رحمت و براي كفار عذاب است و به آنها ضربه اي جدي خواهد زد را بعنوان همان خبر خوش و فتح در نظر بگيريم.
#روایات_مهدوی
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
" ﷽ ❄️روایـــــ📓ــــات مهـــ📿ـــدوے❄️ #بلند_شدن_نداء و صدايي از جانب
" ﷽
❄️روایـــــ📓ــــات مهـــ📿ـــدوے❄️
#وقوع_زلزله_اي_مهيب و كشته شدن افراد بسيار در #شام
🔴قسمت سوم🔴
زلزله اي است که در شام پديد ميايد و بيش از صد هزار نفر در آن سانحه جان ميدهند. خداوند آن زلزله را براي مومنين رحمت و براي کفار عذابي قرار مي دهد، هنگامي که اين زلزله واقع شد... در آنموقع يکي از دهات دمشق بنام حرشا را بنگريد که چگونه در زمين فرو ميبرد .
📚غيبت شيخ طوسي ص 277 ، ملاحم و الفتن ص 53
و قريه اي از شام بنام جابيه بزمين فرو ميرود
📚مهدي موعود(ترجمه بحارالانوار) ص 987 و 1018
...، دهکده ای از دهکده های شام به نام «جابیه» خسف می شود، قسمتی از دیوار دست راست مسجد جامع دمشق فرو می ریزد، آشوبگری از میان رومیان خروج می کند که کشتار فراوانی را به دنبال دارد
📚غیبت شیخ طوسی صفحه 269، ارشاد مفید صفحه 338
...و سمت غربي مسجد دمشق بزمين فرو ميرود. حتي ديوارش نيز در هم فرو ميريزد....
📚مهدي موعود(ترجمه بحارالانوار) ص 983
در اين موقع منتظر باشيد که در يکي از دهات شام بنام خرسنا زمين فرو رود، و چون اين نيز عملي شد منتظر آمدن فرزند هند جگر خوار سفياني باشيد که از يابس بيرون ميايد.
📚 مهدي موعود(ترجمه بحارالانوار) ص 989
نشانه خروج سفياني اين است كه خسفي در سمت غربي مسجد دمشق به وجود مي آيد و ديوار مسجد فرو مي ريزد و زلزله اي مي شود و قريه اي بنام جابيه در جنوب دمشق خسف مي شود و اين پس از خارج شدن مغربي و سپاهيانش از شام اتفاق مي افتد
📚غيبت نعماني ص 149 ، غيبت شيخ طوسي ص 278 و ...
روايات متعددي وقوع زمين لرزه اي مهيب را در شام گزارش مي دهد ، در روايات عبارتهاي الرجفه ، والخسف ، و الزلزله براي اين واقعه مهم ذكر گرديده است ، البته ممكن است كه همزمان يا با فاصله اندك آن سرزمين شاهد زلزله و خسف(فرورفتن) باشد.
در اين مسئله كه اين واقعه مسئله اي طبيعي بوده يا از جنايات دشمنان است ، اتفاق نظر وجود ندارد ، در حالي كه برخي آن را واقعه اي طبيعي مي دانند برخي قائل به توطئه دشمنان مي باشند و ممكن است منظور از خسف بمباران هوايي و برخورد موشكها باشد كه در هنگام درگيري نظامي به صورت گسترده واقع مي شود.
روايات نتيجه اين وقايع را هرچه كه باشد به نفع جبهه حق و موجب رحمت براي مومنان مي داند كه ممكن است مانند " خسف بيداء" زلزله در محل تجمع كافران باشد يا زلزله به مناطق و منازل آنها آسيب بزند يا تحولاتي پس از زلزله در سرزمين شام به وجود آيد كه برآيند آنها به نفع مومنين و جبهه حق است.
#روایات_مهدوی
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
" ﷽ ❄️روایـــــ📓ــــات مهـــ📿ـــدوے❄️ #وقوع_زلزله_اي_مهيب و كشته شدن
" ﷽
❄️روایـــــ📓ــــات مهـــ📿ـــدوے❄️
ادامه مطلب قبل
🔴قسمت چهارم🔴
امام عصر، بعد از #ندای_آسمانی در ماه #رمضان، ظهور، می نمایند.
و عاشورای ماه محرم، خروج و قیام علنی، می فرمایند:
🌴در روایتی از امام صادق، چنین نقل شده است:
🌴إِنَّ الْقَائِمَ يُنَادَى باسْمُهُ لَيْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ وَ يَقُومُ يَوْمَ عَاشُورَاءَ يَوْمَ قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِي.[23]
قائم در شب 23 ماه رمضان به نامش، ندا داده میشود و در روز عاشورا قیام می کنند.
🌴و در روایتی دیگر از امام رضا، نیز مضمون حدیث فوق، تکرار شده است.[24]
بنابراین، بین ظهور در ماه رمضان (23 ماه رمضان) و قیام امام عصر در ماه محرم (10 ماه محرم)، فاصله زمانی در حدود سه ماه و نیم، وجود دارد. در" قیام" حضرت از کنار خانه خدا و کعبه، 313 نفر از یاران ایشان، در کنار امام عصر، خواهند بود. اما بعد از قیام و اعلام آغاز "خروج" برای اقامه حکومت جهانی، ایشان منتظر می مانند که تعداد یاران و حلقه دوم اصحاب، به 10 هزار نفر برسد و آنگاه "خروج" خویش را از مکه برای فتح جهان، آغاز میفرمایند.
بنابراین،
"ظهور" در ماه رمضان با صیحه آسمانی اتفاق می افتد،
"قیام" در ماه محرم و روز عاشورا در کنار کعبه به همراه 313 نفر از اصحاب خاص، شروع می شود
و "خروج" حرکت امام از مکه به سمت مدینه و کوفه بعد از جمع شدن 10 هزار نفر از یاران، اتفاق می افتد.
منابع:📚
[23]. شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 452. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 290.
[24]. راوندی، الخرائج و الجرائح، ج3، ص 1166. مجلسی، بحارالانوار، ج 52،
#روایات_مهدوی
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
" ﷽ ❄️روایـــــ📓ــــات مهـــ📿ـــدوے❄️ ادامه مطلب قبل 🔴قسمت
" ﷽
❄️روایـــــ📓ــــات مهـــ📿ـــدوے❄️
#فرق_ظهور_و_قیام و #خروج
امام عصر ( عجل الله تعالی فرجه)
✅قسمت پنجم✅
باتوجه به موارد فوق الذکر، دیدگاه دوم، صحیح است که علاوه بر احادیثی که پیشتر، ذکر شد، دیدگاه دوم مبنی بر وجود تفاوت زمانی بین ظهور و قیام امام عصر، مبتنی بر احادیث معتبر دیگری نیز، می باشد، از جمله:
در روایات ذکر شده است که امام عصر، در عاشورای ماه محرم سالی که فرد است، قیام (خروج) می فرمایند.
در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است:
يَقُومُ الْقَائِمُ فِي وَتْرٍ مِنَ السِّنِين ... .[25]
قائم در سال فرد ظهور خواهد کرد ... .
و نیز از امام صادق علیه السلام، نقل شده است:
لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ إِلَّا فِي وَتْرٍ مِنَ السِّنِينَ سَنَةَ إِحْدَى أَوْ ثَلَاثٍ أَوْ خَمْسٍ أَوْ سَبْعٍ أَوْ تِسْع.[26]
حضرت مهدی علیه السلام، در سال فرد، که به یک، سه، پنج، هفت و نه ختم میشود، ظهور خواهند کرد.
همچنین، طبق روایت از امام صادق علیه السلام در شنبه دهم محرم (عاشورا)، سال فرد، قیام، خواهند فرمود:
... يَقُومُ القائم فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام، لَكَأَنِّي بِهِ فِي يَوْمِ السَّبْتِ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ قَائِماً بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَام ... .[27]
... قائم (حضرت مهدى عليه السّلام)
در روز عاشورا كه روز شهادت سيد الشهدا عليه السّلام است، قيام مىكنند.
گويا در آن شنبهاى كه عاشورا در آن واقع شود، همراه او هستم. درحالىكه بين ركن و مقام ايستاده ... .
✅نکته پایانی
بنابراین، طبق دیدگاه دوم و صحیح (وجود تفاوت زمانی بین ظهور و قیام امام عصر)، امام مهدی،
در جمعه شب قدر 23 ماه رمضان، به تصریح توقیع شریف، ظهور میفرمایند،
که به منزله پایان غیبت کبری می باشد، لکن برای همه جهانیان آشکار نخواهند شد و وضعیتی شاید شبیه دوران غیبت صغری، پدید خواهد آمد که تنها معتمدین و اصحاب خاص امام عصر همچون نفس زکیه (که وی دارای نیابت خاص و حامل نامه رسمی امام عصر برای جهانیان است) با ایشان در ارتباط خواهند بود.
و روز شنبه، در دهم عاشورای ماه محرم از کنار کعبه، امام عصر، قیام خواهند فرمود و خویشتن را به عموم جهانیان معرفی خواهند کرد.
طبق دیدگاه دوم و قول صحیح، بین خروج سفیانی در رجب و ظهور امام مهدی علیه السلام در ماه رمضان، 15 ماه (حمل ناقه) فاصله است، و بین خروج سفیانی در ماه رجب و قیام (خروج) امام عصر در ماه محرم، 18 ماه و 17 روز (15 ماه + 3 ماه و 17 روز) فاصله است. زیرا، همانطور که اثبات شد، بین ظهور حضرت و قیام (خروج) امام مهدی، تفاوت زمانی، وجود دارد.
ظهور امام مهدی علیهالسلام در جمعه شب قدر 23 ماه رمضان سال زوج قمری، رخ می دهد و بعد از 3 ماه و 17 روز، در شنبه عاشورا دهم ماه محرم سال فرد قمری، قیام و خروج امام عصر، برای تمام جهانیان علنی خواهد شد. زیرا اثبات شد که بین ظهور حضرت و خروج (قیام) امام مهدی علیه السلام، تفاوت زمانی وجود دارد. یعنی ظهور امام مهدی علیه السلام در ماه رمضان رخ می دهد و بعد خروج (قیام) ایشان در عاشورای ماه محرم علنی، خواهد شد. به عبارت دیگر:ابتدا خروج سفیانی در سال فرد قمری خواهد بود، و بعد ظهور امام عصر در ماه رمضان سال زوج قمری، اتفاق می افتد. و در نهایت قیام امام عصر، در محرم سال فرد قمری، برای جهانیان آشکار میشود.
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا.
📚منابع:
[26]. شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 453. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 291.
[27]. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 379.
#روایات_مهدوی
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهار من...
اون روزیه که تو باشی کنار من...
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
چهحرفقشنگیمیزد
میگفت:
بلندترینارتفاعبرایسقوط؛
افتادنازچشمِ'
آقاامام زماناست..
مراقبباشیمازچشمآقانیوفتیم.. :)))))
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
🖋. .«اگر در جستجوی امام زمان(عجّلاللهُتَعالیٰفرجهُالشریف) هستی
او را در میان سربازانش بجوی؛
از نشانههای خاص آنان این است
که همچون نور، دیگران را
ظاهر میکنند و خود را نمیبینند»
🌱شهیدآوینی
❤️ #امام_زمان «روحــیفداه» ✎
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_دویست_و_
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_و_بیست_ونهم
💥 گفت: « ستار شهید شده بود. عملیات لو رفته بود. ما داشتیم شکست میخوردیم. باید برمیگشتیم عقب. خیلی از بچهها توی خاک عراق بودند. شهید یا مجروح شده بودند. آتش دشمن آنقدر زیاد بود که دیگر کاری از دست ما برنمیآمد.
به آنهایی که سالم مانده بودند، گفتم برگردید. نمیدانی لحظهی آخر چهقدر سخت بود؛ وداع با بچهها، وداع با ستار. »
💥 یک لحظه سرش را روی فرمان گذاشت. فریاد زدم: « چهکار میکنی؟! مواظب باش! »
زود سرش را از روی فرمان برداشت. گفت: « شب عجیبی بود. اروند جرز کامل بود. با حمید حسین زاده دو نفری باید برمیگشتیم. تا زانو توی گل بودیم. یک دفعه چشمم افتاد به کشتی سوختهای که به گل نشسته بود.
حالا عراقیها ردّ ما را گرفته بودند و با هر چه دم دستشان بود، به طرفمان شلیک میکردند. گلولههای توپ، کشتی را سوراخسوراخ کرده بود. از داخل آن سوراخها خودمان را کشاندیم تو.
نزدیکهای صبح بود. شب سختی را گذرانده بودیم. تا صبح چشم روی هم نگذاشته بودیم. جایی برای خودمان پیدا کردیم تا بتوانیم دور از چشم دشمن یک کمی بخوابیم. نیرویی برایمان نمانده بود. حسابی تحلیل رفته بودیم. »
💥 گفتم: « پس دلهرهی من و مادرت بیخودی نبود. همان وقتی که ما این قدر دلهره داشتیم، ستار شهید شده بود و تو زخمی. »
انگار توی این دنیا نبود. حرفهای من را نمیشنید. حتی سر و صدای بچهها و شیطنتهایشان حواسش را پرت نمیکرد. همین طور پشت سر هم خاطراتش را به یاد میآورد و تعریف میکرد.
💥 از صبح چهارم دی توی کشتی بودیم؛ بدون آب و غذا. منتظر شب بودیم تا یکطوری بچهها را خبر کنیم.
شب که شد، من زیرپوشم را درآوردم و طرف بچههای خودمان تکان دادم. اتفاقاً نقشهام گرفت. بچه های خودی ما را دیدند.
گروهی هم برای نجاتمان آمدند، اما آتش دشمن و جریان آب نگذاشت به کشتی نزدیک بشوند.
💥 رو کرد به من و گفت: « حسین آقای بادامی را که میشناسی؟! »
گفتم: « آره، چهطور؟! »
گفت: « بندهی خدا بلندگویی را گذاشته بود جلوی رود و طوری که صدایش به ما برسد، دعای صباح را میخواند. آنجا که میگوید یا ستارالعیوب، ستار را سه چهار بار تکرار میکرد که بگوید ستار! ما حواسمان به تو است. تو را داریم. یک بار هم به ترکی خیلی واضح گفت منتظر باش، شب برای نجاتتان به آب میزنیم. »
💥 خندید و گفت: « عراقیها از صدای بلندگو لجشان گرفته بود. به جان خودت قدم، دوهزار خمپاره را خرج بلندگو کردند تا آن را زدند. »
گفتم: « بالاخره چهطور نجات پیدا کردی؟! »
گفت: « شب ششم دی ماه بود. نیروهای 33 المهدی شیراز به آب زدند. بچههای تیز و فرز و ورزیدهای بودند. آمدند کنار کشتی و با زیرکی نجاتمان دادند. »
دوباره خندید و گفت: « بعد از اینکه بچهها ما را آوردند اینطرف آب، تازه عراقیها شروع کردند به شلیک. ما توی خشکی بودیم و آنها کشتی را نشانه گرفته بودند. »
💥 کمی که گذشت، دست کرد توی جیبش؛ قرآن کوچکی که موقع رفتن توی جیب پیراهنش گذاشته بودم، درآورد و بوسید.
گفت: « این را یادگاری نگه دار. »
قرآن سوراخ و خونی شده بود.
با تعجب پرسیدم: « چرا اینطوری شده؟! »
دنده را به سختی عوض کرد. انگار دستش نا نداشت. گفت: « اگر این قرآن نبود الان منم پیش ستار بودم. میدانم هر چی بود، عظمت این قرآن بود. تیر از کنار قلبم عبور کرد و از کتفم بیرون آمد. باورت میشود؟! »
💥 قرآن را بوسیدم و گفتم: « الهی شکر. الهی صدهزار مرتبه شکر. »
زیرچشمی نگاهم کرد و لبخندی زد. بعد ساکت شد و تا همدان دیگر چیزی نگفت؛ اما من یکریز قرآن را میبوسیدم و خدا را شکر میکردم.
همینکه به همدان رسیدیم، ما را جلوی در پیاده کرد و رفت و تا شب برنگشت.
💥 بچهها شام خورده بودند و میخواستند بخوابند که آمد؛ با چند بسته پفک و بیسکویت. نشست وسط بچهها. آنها را دور و بر خودش جمع کرد. با آنها بازی میکرد. دانهدانه پفک توی دهانشان میگذاشت.
از رفتارش تعجب کرده بودم. انگار این صمد همان صمد صبح یا دیروزی نبود. اخلاق و رفتارش از اینرو به آنرو شده بود. سمیهی ستار را قلقلک میداد. میبوسید. میخندید و با او بازی میکرد.
💥 فردا صبح رفتیم قایش. عصر گفت: « قدم! میخواهم بروم منطقه. میآیی با هم برگردیم همدان؟ »
گفتم: « تو که میخواهی بروی جبهه، مرا برای چی میخواهی؟! چند روزی پیش صدیقه میمانم و برمیگردم. »
گفت: « نه، اگر تو هم بیایی، مادرم شک نمیکند. اما اگر تنهایی بروم، میفهمد میخواهم بروم جبهه. گناه دارد بندهی خدا. دلشکسته است. »
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_و_سیام
💥 همان روز عصر دوباره برگشتیم همدان. اینبار هم سمیهی ستار را با خودمان آوردیم.
فردای آن روز صبح زود از خواب بیدار شد. نمازش را خواند و گفت: « قدم! من میروم، مواظب بچهها باش. به سمیهی ستار برس. نگذاری ناراحت شود. تا هر وقت دوست داشت نگهش دار. »
گفتم: « کی برمیگردی؟! »
گفت: « اینبار خیلی زود! »
💥 پایان هفتهی بعد، صمد برگشت.
گفت: « آمدهام یکیدو هفتهای پیش تو و بچهها بمانم. »
💥 شب اول، نیمههای شب با صدایی از خواب بیدار شدم. دیدم صمد نیست. نگران شدم. بلند شدم رفتم توی هال. آنجا هم نبود. چراغ سنگر روشن بود.
دیدم صمد نشسته توی سنگر روی سجادهاش و دارد چیز مینویسد.
گفتم: « صمد تو اینجایی؟! »
هول شد. کاغذی را تا کرد و گذاشت لای قرآن.
گفتم: « اینوقت شب اینجا چهکار میکنی؟! »
گفت: « بیا بنشین کارت دارم. »
💥 نشستم روبهرویش. سنگر سرد بود. گفتم: « اینجا که سرد است. »
گفت: « عیبی ندارد. کار واجب دارم. »
بعد دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: « وصیتنامهام را نوشتهام. لای قرآن است. »
ناراحت شدم. با اوقات تلخی گفتم: « نصفشبی سر و صدا راه انداختهای، مرا از خواب بیدار کردهای که این حرفها را بزنی.؟! حال و حوصله داریها. »
گفت: « گوش کن. اذیت نکن قدم. »
گفتم: « حرف خیر بزن. »
خندید و گفت: « به خدا خیر است. از این خیرتر نمیشود! »
💥 قرآن را برداشت و بوسید. گفت: « این دستور دین است. آدم مسلمان ِزنده باید وصیتش را بنویسد. همه چیز را برایتان تمام و کمال نوشتهام. نمیخواهم بعد از من حق و حقوقتان از بین برود. مال و اموالی ندارم؛ اما همین مختصر هم، نصف مال توست و نصف مال بچهها. وصیت کردهام همینجا خاکم کنید. بعد از من هم بمانید همدان. برای بچهها بهتر است. اگر بعد از من جسد ستار پیدا شد، او را کنار خودم خاک کنید. »
💥بغض کردم و گفتم: « خدا آن روز را نیاورد. الهی من زودتر از تو بمیرم. »
خندید و گفت: « در ضمن باید تمرین کنی از این به بعد به من بگویی ستار، حاج ستار. بعد از شهادتم، هیچکس مرا به اسم صمد نمیشناسد. تمرین کن! خودت اذیت میشویها! »
💥 اسم شناسنامهای صمد، ستار بود و ستار، برادرش، صمد. اما همه برعکس صدایشان میزدند.
صمد میگفت: « اگر کسی توی جبهه یا محل کار صدایم بزند صمد، فکر میکنم یا اشتباه گرفته یا با برادرم کار دارد. »
میخندید و به شوخی میگفت: « این بابای ما هم چه کارها میکند. »
💥 بلند شدم و با لج گفتم: « من خوابم میآید. شب بهخیر، حاج صمد آقا. »
سردم بود. سُریدم زیر لحاف. سرما رفته بود توی تنم. دندانهایم بههم میخورد. از طرفی حرفهای صمد نگرانم کرده بود.
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
یامولانا یا صاحب الزمان.mp3
8.69M
☀️ تمام مصائب ما از دوری توست یابن الحسن برگرد
🦋 یا مولانا یا صاحب الزمان
👌 پیشنهاد از ما انتشار با شما
👤 محمد حسین پویانفر
🤲 #طرح_نور یعنی ترک گناه و رفع #حجاب های غیبت آقاجان مان #امام_زمان
هر جا که باشی
آن جا بهشت روی زمین است!
هرجا که نفس بکشی
آن جا معطر است به عطر تو!
هر جا که نماز بخوانی
آن جا محل طواف ملائکه است!
و هر جا که آرام بگیری
آن جا محل آرام و قرار ستاره هایی
است که دور سرت می گردند!
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم...
▪️اللهم عجل لوليک الفرج
▫️بحق سيدتنا الزينب علیها السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «اهمیت شناخت امام»
👤 استاد #رائفی_پور
🔅 کاتالوگ و نمونه خداوند برای انسانها...
⁉️ چقدر وقت گذاشتی امامت رو بفهمی، امامات رو بشناسی؟!
🔴 از «فسادهای اخلاقی» آخرالزمان
صله رحم را با منت انجام دهند!
جفا به پدر و مادر ظاهر شود!
فحاشی به والدین را علنی کنند!
کوچکان بزرگان را تحقیر کنند!
برادر به برادر حسد ورزد!
تکبر در دلها به حرکت در آید؛ مانند نفوذ زهر در بدن!
آشنایان در وقت نیاز، از هم رو پنهان کنند!
اگر سخنچینی ببینند او را استقبال کنند!
هنگام سخن گفتن کلامشان شیرین، اما دلهایشان تلخ باشد!
کلامشان پند دارد، اما اعمالشان دردی است که دوا ندارد!
امانت و درستی کم گردد!
همسایه، همسایه را از ترس زبانش اکرام کند!
[روشنه که این اشارهها در برخی روایات، مربوط به یک کشور خاصی نیست فقط، البته قطعا عده ای در همین دوران پُر فتنه، بر راه حق و عمل صالح ثابت قدم هستند.]
مهدی منتظر، ص۱۵۶-۱۶۰
بِسْمِ رَبِّ نـٰآمَتـ ڪِھ اِعجٰاز مےڪُنَد ؛
یـٰابقیَةاللّٰه..؛🌿ˇˇ!
ــــــ ــ اَللّهُمَّصَلِّعَلۍمُحَمَّدِوَآلِمُحَمَّد
وَعَجِّلفَرَجَهُم🤍ッ
سلام_مولای_مهربانم
سلام_امام_زمانم
بہرسمادبیہسلآمبدیمبہامامزمانمون:)
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجازا
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان :)
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌍 تشکیل زنجیره انسانی در ساحل میانکاله شهرستان بهشهر در حمایت از طرح نور فراجا و مقابله با کشف
💟حجاب و ناهنجاری های اجتماعی.
چقدرزیبا
برای او قدمی بردارید...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍•••
🕊[ #یـااباصالـحالمہــدے]🕊
『 #اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani