مهدی جان مرا دریاب ....
☁️من از تراکم سیاه ابرها می ترسم ...
و هیچ کس مهربانتراز تونیست صدا میزنم
می زنم ...
❓کجاست آن یوسف گمگشته مهربانی که چراغ هدایت به دست درزمین دادگری کند ؟
❓کجاست مهـدی ... ؟
مرا در یاب ...
⛅️در انتظارت هستم و خواهم بود ...
بیا ...مهدیا دل شکسته ام را به تو می سپارم ... دلدارم تو باش💖
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
#سلام_امام_زمانم
🌹 السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه❣
🌹 السلام علیک یا حجه الله فی ارضه❣
🌹 السلام علیک ایها الحجه الثانی عشر❣
🌹 السلام علیک یا نور الله فی ظلمات الارض❣
🌹 السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان❣
🌹 السلام علیک یا فارس الحجاز❣
🌹السلام علیک یا خلیفه الرحمن و یا شریک القران و یا امام الانس و الجان❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور
📝غربال در #آخرالزمان
🔺 هرنخاله ای به امام زمان نمیرسه
🎤سخنرانی اسرار غیبت (کاشان)
از امام مهدی (ع) نقل شده که به شیخ مفید فرمود : 🌻
🍃اگر شیعیان ما، که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در وفا کردن به پیمانشان همدل می شدند هرگز سعادت و ملاقات ما از آنان به تأخیر نمی افتاد، بلکه سعادت دیدار با ما همراه با شناخت و صداقت برای آنان زود به دست می آمد، چیزی جز کارهای ناشایست آنان ما را از ایشان محبوس نمی سازد.
📚بحارالانوار، ج۵۳،ص۱۷۷
🔴 سنخیت با امام زمان
🔹 اگر چه ما قادر نیستیم تا سبک زندگی امام زمان علیه السلام را در زندگی خود داشته باشیم اما باید تلاش کنیم تا در بسیاری از مسائل با امام زمانمان سنخیت پیدا کنیم.
🔹 اگر اعتقاد داریم که حضرت مهدی(عج) می اید تا ظلم و ستم را از بین ببرد، منتظران آن حضرت نیز باید ظلم ستیز باشند.
🔹 اگر حضرت دغدغه ای جهانی دارند و می خواهد برای جهانیان عدالت را بگسترانند، پس یاران حضرت هم باید با اطرافیان خود به عدالت رفتار کنند و در برخی مسائل نگاهی جهانی داشته باشند.
🔹 کسی که می خواهد از یاران امام زمان باشد باید اهل عبادت باشد. کسی که می خواهد از یاران امام زمان باشد باید اهل .... تا نوعی سنخیت با حضرت پیدا نماید.
🔴 توسل به امام زمان در سختی ها
🔹 مرحوم علامه مجلسی نقل میکند: فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات اهل بیت میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم را زیارت میکند.حضرت میفرمایند:
🔺 اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، یوسف زهرای اطهر، فرزندم را صدا بزن و بگو:
🌹 "یا مولای یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ"
"الغَوثَ اَدرِکنی".
(ای مولای من ؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس...).
🔸 ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟ گفتم: "به منجی عالم بشریت, به فریاد درماندگان و بیچارگان"
🔹 سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: "اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم...". بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد.
📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۶۷۸
⭕️ #تشرف آیت الله شیخ اسماعیل نمازی خدمت آقا امام زمان عج
🔹 (قسمت اول)
🔴 در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. در آن زمان چیزی حدود 250 تومان تا 300 تومان میگرفتند و با ماشینهایی قرارداد میبستند که ما را به مکّه رسانده و از آن جا به عراق بازگردانند.
🔵من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیتالله الحرام مشرّف میشدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت میکردم.
💠آن سال در راه بازگشت به عراق بخاطر مسائلی،عربستان قوانینی وضع کرده بود و آن اینکه ماشینهای زائران خانه خدا باید در یک کاروان صدتایی و همراه هم حرکت کنند.
✍ماشین ما دو راننده به نامهای محمود آقا و اصغرآقا داشت که هر دو بچّه تهران بودند.
💠هنگامی که کاروان به راه افتاد اصغرآقا رانندگی میکرد. از قضا ماشینِ ما در آخر صف، پشت سر همه ماشینها قرار گرفت و این موضوع اصغرآقا را خیلی ناراحت کرد
🚫 شروع کرد به غُرولُند کردن و این که:
ای بابا در حرکت از تهران ماشین آخری بودیم، در برگشتن هم آخری شدیم و باید تا آخر مسیر خاک بخوریم.
⛔️️ باید از صفِ ماشینها خارج شویم و برویم در جلوی ماشینهای دیگر قرار بگیریم.
🔴گم شدن در بیابان
🔰اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشینها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد، اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد.
🔹من به خاطر سفرهای متمادی میدانستم که بیابانهای عربستان بیسروته و بی انتهاست.
⚡️لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد...
🔵اصغرآقا تصمیم خود را گرفت و گفت: به اندازه کافی آب و بنزین داریم و میتوانیم از یک راه فرعی خود را به جلوی کاروان برسانیم.
🔹او از کاروان جدا شد و در بیابان به راه افتاد و پس از طیّ مسافتی طولانی راه را گم کرد و نتوانست خود را به کاروان برساند.
کم کم شب هم فرا رسید. ما با داد و فریاد از او خواستیم که ماشین را متوقف کند تا نماز بخوانیم.
♦️وقتی از ماشین پیاده شدم؛ فهمیدم که راه زیادی را به اشتباه آمدهایم‼️
🔹به همین خاطر به راننده گفتم: «امشب را همینجا بیتوته میکنیم و فردا صبح از همان راهی که آمدهایم، باز میگردیم».
🔹فردا صبح سوار شدیم تا از همان راه دیروزی برگردیم اما نتوانستیم راهِ بازگشت را پیدا کنیم.
جهتهای متعددّی را چند فرسخ، چند فرسخ پیمودیم و سرانجام ره به جایی نبردیم و دوباره شب فرا رسید.
🔴فردا صبح روز سوم، آب و بنزین هم تمام شد.
☑️همه وحشت زده و ناامید شده بودیم.
من به عنوان روحانی کاروان گفتم: «این اصغرآقا بود که ما را به اینجا کشانید و گناه بزرگی را انجام داد. اما چارهای هم نیست،
🌟بیاید همگی به امام زمان(عج) متوسّل شویم. اگر آن بزرگوار ما را از این بیابان هلاکت نجات بخشید، زهی سعادت و خوشبختی، اما اگر به فریاد ما نرسد
همگی در این بیابان مُرده، طعمه حیوانات خواهیم شد..
🔴بیایید قبل از آن که بی حال شده و دست و پایمان بیرمق بیفتد،
هر کس برای خود گودالی حفر کند و در آن گودال برود
🍃که اگر مرگ به سراغ ما آمد، در آن گودالها جان بدهیم و حداقل بدن ما طعمه حیوانات نشود
🌪و با گذشت زمان، باد وزیده و شنها را روی ما بریزد و در زیر شنها مدفون شویم...
✍ ادامه دارد...
درمحضرحضرت دوست
⭕️ #تشرف آیت الله شیخ اسماعیل نمازی خدمت آقا امام زمان عج 🔹 (قسمت اول) 🔴 در سال 1336 هجری از تهران
⭕️ #تشرف آیت الله شیخ اسماعیل نمازی خدمت امام زمان عج(قسمت دوم)
✳️همه مشغول کندن قبر شدند و هر یک برای خود قبری کند،
💠سپس به حاجیان گفتم: جلوی قبر خود بنشینند تا به چهارده معصوم(علیه السلام) توسّلی بجوییم و خودم شروع به خواندن دعای توسّل کردم.
🌕ابتدا به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، بعد به حضرت زهرا(سلام الله علیها و سپس به سایر امامان(علیه السلام)
🔵وقتی به امام عصر(علیه السلام) رسیدم، روضهای خواندم و گریه زیادی کردیم.
در این حال الهام شد بهم که همه با هم «آقا» را با این ذکر بخوانیم:
🌹« یا فارس الحجاز أدرکنا، یا اباصالح المهدی ادرکنا، یا صاحبالزمان ادرکنی
🔷همه با حال ناامیدی و گریه و زاری این ذکر شریف را تکرار میکردیم و آقا را صدا میزدیم.
✨به حاجیان گفتم: « با خدا قرار بگذارید که اگر نجات یافتیم همه اموالی که به همراه داریم در راه خدا انفاق کنیم، با خدا عهد ببندیم که اگر نیازمندی به ما مراجعه کرد در حقّ او کوتاهی نکنیم و بقیة عمرمان را در برآوردن نیازهای مردم کوشا و ساعی باشیم».
🔰بعد از توسّل و توجّه، هر کسی مشغول راز و نیاز با خدای خود شده، من هم از جمع، جدا شدم و پشتِ تپة کوچکی رفتم و با خدای خود سخنانی گفتم که بماند.
🌟به امام زمان عرضه داشتم: «آقا جان اگر الان به فریاد ما نرسی، پس کی و کجا به فریادمان خواهی رسید».
🍃گریه و توسل عجیبی داشتم که قابل توصیف نیست. در مدّت عمرم چنین حالت شیرینی چه قبل و چه بعد از آن حادثه، دیگر در من پیدا نشد
🌺در حال توسّل و تضرّع بودم که یک مرد عرب، به همراه هفت شتر که بارهایی بر آنان بود، در برابرم ظاهر شد....
✳️خیال کردم از عرب های حجاز است و احیاناً شتربانی است که تصادفاً از این بیابان عبور میکرده است.
💠با دیدن او به حدّی خوشحال شدم که از شادی در پوست خود نمی گنجیدم.
با خود گفتم: این آقا حتماً راه
رسیدن به «جریه» را میداند.
♻️درحال شادمانی بودم که دیدم آن آقا به طرف من آمد، من هم از جا برخاستم و با خوشحالی به طرف او رفتم و به او سلام کردم.
🌺در پاسخ فرمود: «علیکم السلام و رحمةالله و برکاته».
🔹به هم که رسیدیم روبوسی کرده، من صورت او را بوسیدم. شمایل او در اوج زیبایی و جذّابیّت بود، و چشم و ابرو و صورت بسیار زیبا و نورانی داشتند🌺
✨پس از سلام و روبوسی به زبان عربی فرمودند: «ضیّعتم الطریق؛ راه را گم کردهاید؟»
گفتم: بله.
✨فرمودند: من آمدهام که راه را به شما نشان دهم.
💠عرض کردم: خیلی ممنون.
✨بعد فرمودند: از این راه مستقیم بروید و از میان آن دو کوه بگذرید، به دو کوه دیگر میرسید، از میان آنها هم بگذرید، جادّه برای شما نمایان میشود بعد طرف چپ را بگیرید تا به جریه برسید.
🌺آقا پس از نشان دادن راه فرمودند: « النذور الّذی نذرتم لیس بصحیح؛
نذرهایی که کردهاید، صحیح نیست».
عرض کردم: چرا، آقای من؟
🌸فرمودند: «نذر شما مرجوح است، اگر همه دارایی خود را در راه خدا انفاق کنید چگونه به عراق میروید؟
💥در حالی که شما چهل روز در عراق میباشید و به زیارت امام حسین(علیه السلام) و امیرمؤمنان(علیه السلام) و سایر امامان(علیه السلام) مشرّف میشوید، اگر آن چه راه همراه دارید، در راه خدا انفاق کنید،
⛔️در مسیر، بدون خرجی میمانید و مجبور به تکدّی و گدایی میشوید و تکدّی هم حرام است.
آنچه را از مال و دارایی به همراه دارید، الان قیمت کرده و بنویسید و وقتی به وطن خودتان رسیدید به اندازه آن در راه خدا انفاق کنید، اکنون عمل به نذرتان مرجوح است.
✍ ادامه دارد..
1_568698777.mp3
2.72M
برای امام زمانم چه کنم؟
دلم گرفته😭😔
امام صادق ع فرمودند: حزن و فرح از ما به شما سرایت میکنه
ما و شما از یه نوریم.✨
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 16 🔰 بعد خوب شدن خانم و انجام مراحل بیمارستان ، اومدن خونه که یک مرتبه دیدن اقا و
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_هفدهم_و_هجدهم👇👇👇
#رمان_محمد_مهدی 17
🔰 هرکس #محمد_مهدی رو میدید، فکرش رو هم نمی کرد که بچه 7 ساله و اینقدر سواد و ادب !
آخه اگه با بچه های هم سن و سال خودش که هیچ، با چندین سال بزرگتر از خودش هم مقایسه می کردن ، اصلا با حساب و کتاب جور در نمی اومد
✳️ تربیت آقا هادی اثر کرده بود، حتی نگذاشت یک لقمه حروم وارد زندگیش بشه،
گاهی به مناسبت ایام مختلف که می شد،مخصوصا در ماه مبارک رمضان و ماه محرم، همسایه ها نذری که می آوردن، با دقت مراقبت می کرد که آیا این همسایه اهل مراقبت و حساب کتاب مالی و سال خمسی و این چیزها هست یا نه
یه همسایه داشتن که مطمئن مطمئن بود اهل رشوه و نزول خواری هست، چون خود هادی بانکی بود و این ها رو می دونست، هروقت این خانواده نذری می آوردن، هادی با احترام دریافت می کرد، اما مصرف نمی کرد و می ریخت دور.
چون اطمینان نداشت از مال حلال اون همسایه هست یا حرام
💠 حتی اجازه نمی داد سرسفره راجع به کسی صحبت بشه مگر اینکه مطمئن بود دارن راجع به خوبی اون فرد میگن
می گفت اگر سر سفره گناهی انجام بشه ، چه دروغ باشه چه غیبت ، اثر گناه روی غذای سفره تاثیر میگذاره و اون غذا از حلال بودن تغییر پیدا می کنه
راست هم می گفت
بارها اساتید اخلاق این رو گفته بودن
حرام خواری فقط به مال دزدی نیست،
🔰 هادی خوشحال بود که تو این هفت سال ، به اون نذر و عهدی که انجام داده بود، وفا کرده بود.
حالا دیگه روزهای اول مهر نزدیک می شد، و #محمد_مهدی باید به مدرسه می رفت
تو یک مدرسه دولتی ثبت نام شده بود ، هادی حتی درباره معلم ها هم تحقیق کرده بود تا معلمی بی دین و ایمان نصیب فرزندش نشه ، نه اینکه بخواد خیلی سخت گیری کنه
اما حداقل ها هم باید حفظ می شد
گاهی اوقات ، اثر پذیری بچه از معلم مدرسه، به مراتب بیشتر از والدینش هست
ادامه دارد...
#نویسنده :
#استاد_احسان_عبادی
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani
#رمان_محمد_مهدی 18
🔰روز اول مدرسه بود و شور و حال و هوای همیشگی این روز
اکثرا در حال گریه کردن بودن ، خب براشون سخت بود که باید چندین ساعت از خانواده دور باشن ، عادت هم نداشتن
اما #محمد_مهدی بدون گریه ، تو صف ایستاده بود و خلی ذوق داشت کلاسها شروع بشه
سنش کم بود، اما اینقدر خوب تربیت شده بود که عاشق یادگیری علم بود
💠 پدرش بهش یاد داده بود که هرچقدر مردم به علم اهمیت ندن، آدم عالم راه خودش رو پیدا میکنه و علم آموزی درست در راه خدا ، رزق و روزی خودش رو هم همراهش میاره
#محمد_مهدی تنها نبود ، همراه پسر دائی خودش می رفت مدرسه ، سعید
دائی #محمد_مهدی ، آقا منصور بود ، آدم مذهبی ای بود ، اما از اون مذهبی هایی که...
از اون هایی که فقط از اسلام ، نماز و روزه رو یاد گرفته بودن، اما اخلاق ، هیچی
اما عمل صالح ، هیچی
کمک به دیگران ، هیچی
بسیار هم سخت گیر بود و خشک ! فقط حرف خودش رو قبول داشت ،
فکرش رو بکنین ! رفت مکه اما همسرش رو نبرد !
گفتن بهش تو که پول داشتی ، چرا زنت رو نبردی؟
میگفت زنها به استطاعت فکری نرسیدن برن حج !
👈 یعنی در این حد خشک و بی روح و البته متعصب بی سواد !
همون آفت همیشگی دین ، خشک مذهبهای بی سواد بی فکر !
✳️ آقا هادی همیشه باهاش بحث می کرد ، اما گوش این آقا منصور به این حرفها بدهکار نبود
میگفت من قرائت خودم از دین رو دارم و به تفسیر کسی نیاز ندارم
🌀 روز اول مدرسه با معرفی خانم معلم حمیدی به بچه ها و آشنایی ابتدایی بچه ها با همدیگه تمام شد
اما #محمد_مهدی اون روز تمام حواسش به یکی از همکلاسی هاش بود...
ادامه دارد...
#نویسنده :
استاد_احسان_عبادی
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani
✨🌹✨
باران هر لحظہ
بہ یاد #چشمهایت مےبارد
خورشید در آرزوے روے #تو
طلوع مےڪند
و دریا با #رویاے نورانےِ
نوازش تو موج مےزند
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام بر تنها گل نرگس✋💚
❗️مضطر باشیم
از جمله مهمترین شرایط استغاثه
👈رسیدن به مقام اضطرار است.
رسیدن به مقام اضطرار بسیار مهم
و تعیین کننده است،
البته نه اضطرار ظاهری،
یعنی واقعا در هنگام استغاثه
مضطر و مستاصل باشد.
و هیچ امیدی به راههای عادی واسباب
معمولی نداشته باشد.
مصداق بارز اضطرار حقیقی شخصی است که در حال غرق شدن در دریاست
و در آن زمان آخر به این نتیجه می رسد
که دیگر هیچ کس نمی تواند
به فریاد او برسد.
👈مگر قدرت بی نظیری که آن هم
خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام هستند
❓ما شیعیان در نبود امام زمانمان
علیه السلام چطوریم!؟
#آجرک_الله_یا_بقیه_الله
#العجل_یامولانا_یاصاحب_الزمان
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور
📝 محبت به امام زمان چه زمانی شکل میگیرد؟
اولین گام ایجاد محبت چیست؟
🔺قسمت اول
📥 دانلود با کیفیت بالا
🎤سخنرانی جلوه های محبت امام زمان
درمحضرحضرت دوست
🚨غربال آخرالزمان
🔴حتماً از #یکدیگر بازشناخته میشوید در آخرالزمان
⬅️ #غربال قبل از ظهور امام
🚨 غربال شیعه در آخرالزّمان برای دولت امام زمان (عج)
✅قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ ع إِنَّمَا مَثَلُ شِيعَتِنَا مَثَلُ أَنْدَرٍ يَعْنِي بَيْدَراً فِيهِ طَعَامٌ فَأَصَابَهُ آكِلٌ فَنُقِّيَ ثُمَّ أَصَابَهُ آكِلٌ فَنُقِّيَ حَتَّى بَقِيَ مِنْهُ مَا لَا يَضُرُّهُ الْآكِلُ وَ كَذَلِكَ شِيعَتُنَا يُمَيَّزُونَ وَ يُمَحَّصُونَ حَتَّى تَبْقَى مِنْهُمْ عِصَابَةٌ لَا تَضُرُّهَا الْفِتْنَةُ.
◀️ امام باقر (علیه السّلام) فرمود: همانا مثل شيعه مثل اندر (محلّ کوبیدن خوشههاى گندم) است؛ پس آن گندم را (كرم يا آفتى) گندمخوار به هم رسد، و از آن آفت پاك شود، و باز آفتى خورنده به آن برسد، و باز از آن آفت نيز پاك شود، تا اينكه از آن مقدارى بماند كه كرم آفت نتواند به آن زيانى وارد كند، شيعه ما نيز چنيناند، از يك ديگر جداسازى و پاكسازى مىگردند، تا اينكه جماعتى از آنان باقى بماند كه فتنهها هيچ آسيبى بديشان نمىرساند. (الغيبة للنعماني، ص 211)
✍بنابراین، اکثر مردم در دوران غیبت امام عصر، از صراط مستقیم #منحرف و دچار تردید میگردند و فریب ابلیس و پیروان او را میخورند و از مذاهب و مکاتب انحرافی گوناگونی پیروی میکنند؛فقط مؤمنان حقیقی که به کتاب خدا و عترت پیامبر تمسّک جستهاند، نجات مییابند و #فتنهها و امتحانات آخرالزمان، هیچ خللی در عزم و اراده پولادین آنها ایجاد نمیکند.
✍اصولاً شخصیت واقعی انسانها، در گذر زمان و در مواقع #امتحانات و بلاهای گوناگون ظاهر میشود و مؤمن یا کافربودن نیز در مواقع سخت نمایان میشود؛ آن وقت #سره از #ناسره معلوم میگردد
🌍 #آخرالزمان
📡لطفا نشر دهید
4_5834498731273095346.mp3
8.32M
شاید قرار است
یک صوت وسیلهای باشد
برای وصل شدن به امام زمان
(ب شدت پیشنهادی🌱)
👌 مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا
🌹هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست!
📖 هود_آیه_6
☀️ به ما بپیوندید 👇
@Abbasse_kardani
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌹 #شهید_مطهری: 🌹
✔️ انتظار فرج انسان را به صورت #سربازی در می آورد که مطمئن است فرضا خودش از میان برود، ایده اش و هدفش قطعا در آینده پیروز است.
📚 یادداشت های استاد مطهری، ج ۹، ص ۳۹۵
#امام_زمان_علیه_السلام
❣#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
🔴🔵 چرا امام زمان نمیآیند؟
🌺 پاسخ :
🔷حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی:
♦️در كتابي خواندم، شايد در حدود دويست، سيصد سال پيش جمعي از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند. از آدم هاي بسيار خوب و مقدّس.
روزي با خودشان نشستند و گفتند: چرا امام نمي آيد؟ در صورتي كه ما بيش از سيصد و سيزده نفر كه او لازم دارد هستيم.
به اين فكر افتادند كه سرّ تأخير در ظهور را به دست آورند. تصميمشان بر اين شد كه از بين خودشان يك نفر را كه به تأييد همه خوبترينشان هست، انتخاب كنند و او را بفرستند در مسجد كوفه يا سهله تا اعتكاف كند و از خود امام بخواهد كه سرّ تأخير در ظهور را بيان بفرمايد.
جمعيّت خودشان را به دو قسمت تقسيم كردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و همچنين تا آن فرد آخر را كه از همه بهتر و مقدّس تر و زاهد تر بود انتخاب كردند كه او به مسجد سهله يا مسجد كوفه برود.
او هم رفت و بعد از دو سه روزي برگشت.
پرسيدند چه طور شد؟
🔴 گفت: راست مطلب اين كه من وقتي از نجف بيرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم با كمال تعجّب ديدم شهري بسيار آباد و خرّم در مقابل من ظاهر شد.
جلو جلو رفتم. پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفتند: اين شهر صاحب الزمان است و امام ظهور كرده است.
بسيار خوشحال شدم و شتابان به در خانهي امام رفتم. كسي آمد و گفتم: به امام بگو فلاني آمده و اذن ملاقات مي خواهد. او رفت و برگشت و گفت: آقا مي فرمايند: شما فعلاً خسته اي، از راه رسيدهاي. برو فلان خانه (نشاني دادند) آنجا مرد بزرگي هست.
ما دختر او را براي شما تزويج كرديم. آنجا باش و هر وقت احضار كرديم، بيا.
من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم و خانه را پيدا كردم. از من خيلي پذيرايي كردند و آن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم كه درِ اتاق را زدند. گفتم: كيست؟ گفت: مأمور از طرف امام. مي فرمايند: بيا! مي خواهيم قيام كنيم و شما را به جايي بفرستيم.
🔺گفتم: به امام بگو امشب را صبر كنيد.
🔺گفت: فرموده اند: همين الآن بيا. گفتم: بگو من امشب نميآيم تا اين را گفتم ديدم هيچ خبري نيست. نه شهري هست، نه خانهاي هست و نه عروسي. من هستم و صحراي نجف؛
معلوم شد مكاشفه اي بوده و خواستهاند به ما بفهمانند كه ما هنوز #آمادگي براي آمدن امام زمان(ع) نداريم.
🌕 به راستی خود ما اکنون آمادگی لازم برای آمدن امام زمان را داریم ؟؟؟
🔴🔵 روش توسل به امام عصر از طریق قرآن
🌺 چنانچه بخواهیم از طریق قرآن به امام عصر (عج ) متوسل بشویم باید آیه 88 سوره یوسف را بخوانیم
🔹 يَأَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَعَةٍ مُّزْجَةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقَ عَلَيْنَآ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِى الْمُتَصَدِّقِينَ
🌹 ترجمه :
اى عزیز ، قحطى، ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خرید گندم) بهاى اندكى با خود آورده ایم (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را به طور كامل وفا كن و بر ما بخشش نما، زیرا كه خداوند كریمان و بخشندگان را پاداش مى دهد.
🔴 این آیه مربوط به زمانی است که برادران یوسف برای مرتبه دوم به خدمت عزیز مصر که همان یوسف بود رسیدند و این جمله را گفتند.
🔵 دقت کنیم امروز امام عصر ، امیر عالم هستی و پادشاه جهان می باشد.و ما هر چه میخواهیم باید از پادشاه جهان بخواهیم .
🌺امروز امیر الامرا جز تو کسی نیست.
🌺 بر ناله دل جز تو فریاد رسی نیست.
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 18 🔰روز اول مدرسه بود و شور و حال و هوای همیشگی این روز اکثرا در حال گریه کردن بودن
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_نوزدهم_و_بیستم👇👇👇
#رمان_محمد_مهدی 19
💠 اما #محمد_مهدی اون روز تمام حواسش به یکی از همکلاسی هاش بود ، ظاهر خیلی شیک و تمیزی داشت ، مشخص بود از خانواده های پول دار بود و شاید کمی هم بالاتر از پول دار !
یه گوشه کلاس نشسته بود و حتی موقع معرفی که بچه ها باید خودشون رو تک تک به خانم معلم معرفی می کردن ، خیلی بی حال و کمی هم خجالتی خودش رو معرفی کرد
تو زنگ تفریح هم خیلی خودمونی نبود و یه کنج حیاط رفته بود نشسته بود
#محمد_مهدی متوجه حرکات ساسان شده بود و آخر زنگ مدرسه که دیگه همه با خوشحالی داشتن می رفتن خونه ، دید مادر ساسان با یه ماشین بسیار شیک و مدل بالا اومد دنبالش .
🔰 آقا هادی هم اومد دنبال پسرش و تو ماشین کلی ذوق کرده بود که پسرش نه تنها روز اول مدرسه ، گریه نکرد و دلتنگی نکرد، بلکه با دقت تمام به سوالات خانم معلم جواب می داد و حتی توضیحات بیشتر هم میداد تا جایی که خانم حمیدی کلی ازش خوشش اومد و به آقا هادی گفت که پسر شما آینده درخشانی داره
اون روز #محمد_مهدی ثابت کرد که اگه پدر و مادر دوست دارن بچه شون در آینده سرافرازشون کنه و موفق بشه ، باید از دوران کودکی بهش آموزش بدن ، چیزی که متاسفانه امروز کمرنگ شده و از بچگی چیزهای دیگه یاد میدن و تازه موقع مدرسه یادشون میوفته که باید روی علم آموزی بچه هاشون کار کنن
✳️ #محمد_مهدی وقتی وارد خونه شد، بعد خوردن نهار و کمی استراحت ، کمی بازی کرد و تلویزیون تماشا کرد و بعدش رفت سر مطالعه کردن کتابهای علمی در حد سن و سال خودش
چون از سال قبل ، قبل از اینکه وارد مدرسه بشه ،مادرش باهاش کار کرده بود و سواد خوندن و نوشتن یاد گرفته بود.
مرتب براش کتاب می خریدن تا هم خوندنش تقویت بشه و هم املای درست کلمات رو یاد بگیره ( چیزی که امروز حتی بزرگ ترها هم بلد نیستن) و هم سوادش بالاتر بره و در موضوعات مختلف اطلاعات کسب کنه.
💠 تو همون روز اول مدرسه احساس کرده بود که اگه میخواد دانش آموزی قوی ای بشه، باید سواد و علم بالاتری هم داشته باشه ، مخصوصا وقتی دید هرچی بیشتر مطالب رو توضیح میده ، خانم معلم بیشتر تشویقش می کنه
بیخود نبود که آقا هادی کلی تحقیق کرده بود و به این مدرسه رسیده بود
⏺ شب که شد ، ساعت 10 شب بعد از مسواک زدن رفت خوابید تا صبح روز بعد با نشاط و سر حال بره مدرسه
چون از فردا قرار بود درس ها شروع بشه و باید با جدیت بیشتری حواسش به درسها بود.
ادامه دارد...👇👇
#نویسنده :
#استاد_احسان_عبادی
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani
#رمان_محمد_مهدی 20
🔰دیگه داشت ماه مهر ، اولین سال تحصیلی تمام میشد و بچه های سال اول ، هم با مدرسه آشنا شده بودن ، هم با معلم ها و نظام تعلیم و تربیت
💠 #محمد_مهدی روز به روز خودش رو بیشتر نشون میداد ،از نظر مذهبی هم واقعا هم از نظر رفتاری و هم اعتقادی ، یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود، سعید ، پسردائی #محمد_مهدی هم مونده بود تو دو گانگی
یا باید رفتار خشک و متعصبانه پدرش رو به پای اسلام می نوشت ، یا باید رفتار متعادلانه آقا هادی رو به عنوان رفتار اسلامی می پذیرفت
👈 اما ساسان !
هنوز حواس #محمد_مهدی به اون بود و به راحتی ازش دل نمی کند ، از طرفی میدید گاهی عاشق مطالب دینی و قصه های قرآنی هست ، اما از طرفی میدید از درون ناراحت هست و گاهی یه گوشه ای گریه می کنه
و معلوم هست گریه به دلیل دوری از خانواده و دلتنگی نیست
✳️ حالا این #محمد_مهدی بود که تونسته بود نظر همه حتی مسئولین مدرسه رو جلب کنه ، مخصوصا مدیر مدرسه که بسیار راضی بود و تو همین کمتر از یک ماه که مدرسه ها باز شده بود، به استعدادش پی برد و اجازه میداد زنگ های تفریح ، برای بچه ها حرف بزنه و داستان های دینی و مذهبی برای بچه ها بگه
👈 واقعا اگر همه معلم ها و مدیرهای مدارس این طور می شدن، چه بهشتی می شد
💠 گاهی اوقات تو مدرسه وسط حرفهاش ، سعید میگفت نه ، اینجوری نیست
چون بابام یه جور دیگه گفته !
اما #محمد_مهدی با استدلال بهش یاد میداد که حرف درست این هست ،
سعید مدام توی فکر می رفت که واقعا حرف کدوم رو قبول کنه ، ازکدوم نوع تفکر و رفتار ، الگو بگیره؟
🌀 اما باز هم تمام فکر و دهن #محمد_مهدی ، روی ساسان متمرکز شده بود.
تصمیم گرفت موضوع را با پدرش در میون بگذاره
آقا هادی بعد اینکه با دقت تمام حرفهای پسرش رو گوش کرد بهش گفت...
ادامه دارد...
#نویسنده :
#استاد_احسان_عبادی
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani