eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
668 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 💚    فاصله این دوره تا رفتن به خدمت مقدس سربازی را کشاورزی می کرد. گاه دامداری، حتی مدتی تعمیرکار دوچرخه بود. شهید سید نور الله قبل از جنگ به خدمت سربازی رفت و در تهران خدمت کرد. بعد از پایان دوران سربازی ازدواج کرد. مدتی زیادی از دوران نامزدی اش نگذشته بود که ناغافل بیماری به سراغش آمد و هر دو پایش فلج شد. به علت این که در روستا و حتی در شهرستان بجنورد، امکانات پزشکی وجود نداشت، در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد بستری شد. مدتها بستری شد و آزمایشات مختلف نتیجه نداد، نور الله، خسته و مستاصل به خانه منتقل شد و پدر و مادر وظیفه نگهداری از او را به عهده گرفتند. نور الله از این که روی دوش پدر و مادر به هر طرف می رفت و نمی توانست کارهای شخصی اش را انجام دهد، غمگین و ناراحت بود. چند سال به این منوال گذشت تا این که در اوایل جنگ تحمیلی، صدای مارش عملیات را از رادیو شنید. دلش می گیرد و به علت این که در تمام دوران نوجوانی و جوانی اش مرتب قرآن تلاوت می کرد، متوسل به خدا، کلام خدا و پیامبران و امامان می شود و خوب می شود.💚
❣ 💚سردار شهید سید نورالله یزدانی در سال 1360 بعد از بهبودی، برای ادای دین و نذر به جبهه می رود. عضو تیپ ویژه شهدا می شود و بعد از گذراندن دوره های طاقت فرسای آموزش در پادگان امام حسین (ع) تهران به جبهه کردستان اعزام می شود.  با وجود سواد پایین، از مدیریت بالای اجرایی و فرماندهی برخوردار بود و در بسیاری از عملیات با تدبیر خاصی به موفقیت رسید. وی در 15 دی 1363 به عنوان فرمانده گردان از تیپ ویژه شهدا، در عملیات سختی در روستای سرو به دست نیروهای ضدانقلاب دمکرات می افتد. در مدت زمان کوتاهی که اسیر می شود، او را به سخت ترین شکل شکنجه می کنند و بعد به شهادت می رسانند.💚  
❣ 💚قسمتی از وصیتنامه شهید یزدانی:    « با سلام و درود به امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی، خلاصه وصیتم را عرض می کنم: اول وصیتم به ملت شهید پرور ایران هیچگاه و در هیچ زمانی امام امت را تنها نگذارید. بعد از آن وصیتم به پدرم، پدرجان اگر نتوانستی خودت هم از این دریای نعمت فیض ببری و به جبهه ها قدم بگذاری و اگر مشکلات زندگی نگذاشت شما این کار را بکنید، خواهش دارم از شما که نشود مزاحم برادرانم شوید، بگذارید آنها هم از این دریای نعمت بهره مند شوند و این وصیتم به مادرم، مادر عزیز از این که از دوری من رنج می بری، باید مرا ببخشی. از این که شما را گذاشتم و مدت دو سال است که به کردستان آمدم، بدان که فقط و فقط برای رضای خدا به اینجا آمده ام، باید شما به بزرگواری خودتان مرا ببخشید، مادر عزیزم از تو می خواهم که اگر توانستم راه بسته شده کربلا را برایت باز می کنم و اگر نتوانستم و لیاقت شهادت را پیدا کردم خواهشی از شما دارم که دست یتیمانم را بگیرید و به کنار قبر اباعبدالله الحسین (ع) ببرید و سلام مرا به آقا امام حسین (ع) برسانید.💚
‌‌‌‌﷽ ❣ زندگینامه❤️ ❣ پیشنهاددانلـــــود👌
❣ 💚زندگی نامه شهید شهید عباس دانشگر شهید عباس دانشگر ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۲ در خانواده ای مذهبی ومومن در سمنان چشم به جهان گشود. یعنی سیزدهم رجب ۱۳۴۳. او با تربیت مذهبی پدر و مادر، از همان دوران کودکی با احکام و قرآن و تعالیم دینی آشنا شد؛پدرش او را مرتب به همراه خود به مسجد محل می بردو همین باعث شده بود او از بچگی با این فضا انس بگیرد.💚
❣ 💚ازدواج شهید عباس دانشگر شهید دانشگر در ۲۳ بهمن سال ۱۳۹۴ دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات سفر به سوریه فراهم شد. در جواب فرمانده اش، سردار اباذری که به او گفته بود: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفته بود:« میترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود». شهید دانشگر اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. خانواده اش نیز مانع تصمیمش نشدند و حقیقت راهی که عباس انتخاب کرده بود ایمان داشتند. در نهایت او با اصرار زیاد به فرمانده اش، در اول۱ اردیبهشت سال۱۳۹۵داوطلبانه عازم سوریه شد.💚
❣ 💚خصوصیات اخلاقی شهید عباس دانشگر ۱- یکی از خصیصه های بارز شهید دانشگر ؛ شجاع و نترس بودن او در دوران کودکی و نوجوانی اش بوده است. ۲- او همیشه خنده ای بر لب خود داشت و در ارتباط با دیگران روابط عمومی بالایی داشت .او در اولین برخورد انقدر گرم و صمیمی می شد که رابطه ای صمیمی و عاطفی با اطرافیان برقرار می‌کرد. ۳-شهید عباس دانشگر هیچ‌وقت از کارها و کلاس‌هایش چیزی به خانواده اش نمی‌گفت. بعد از شهادتشان خانواده ی او گفتند:« که ایشان دوره‌های بینش مطهر را گذرانده و مدتی بود در دانشگاه، سطح ۱ بینش مطهر را تدریس می‌کرده است. یا اینکه مدرک کارشناسی ادوات نظامی را هم گرفته بود. از دوستانشان شنیدیم که مرتب در کلاس‌های استاد پناهیان و دکتر عباسی شرکت می‌کرده است.»💚
❣ 💚نحوه ی شهادت شهید عباس دانشگر یکی از دوستان او میگوید:« اودر شب نیمه شعبان بود که مراسمی در مقری که مستقر بودیم گرفتیم و عباس از ساعت ۱۲ شب تا نزدیک اذان صبح در کنار پنجره مقر و زیر نور مهتاب احیا گرفت و دعا می‌خواند و گریه می‌کرد. این تنها جایی بود که دیدم عباس خلوت کرد , در صورتیکه او اصلا آدم گوشه گیر و ساکتی نبود. بعد از شهادتش که خاطرات را مرور می‌کردم, متوجه شدم که عباس آن شب برات شهادتش را گرفت.» عباس در ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ در منطقه خلصه در حومه جنوبی حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید. فرمانده اش سردار اباذری به او لقب " جوان مومن انقلابی" داد و با دلی پر از اندوه این چنین گفت:«مجموعه سپاه یکی از فرماندهان شجاع و مدیر خود را از دست داد.» پیکر مطهر شهید عباس دانشگر پس از تشییع باشکوه در دانشگاه امام حسین(ع) به زادگاهش سمنان آورده شد و در شهرستان سمنان هم پس از تشییع مردم شهید پرور در امامزاده حضرت علی اشرف(ع) به خاک سپرده شد💚
❣ 💚قسمتی از وصیت نامه شهید شهید عباس دانشگر بسم الله الرحمن الرحیم دوست دارم ساکن شوم آخر من کجا و شهدا کجا، خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم، من ریزه‌خوار سفره‌ی آنان هم نیستم. شهید شهادت را به چنگ می‌آورد، راه درازی را طی می‌کند تا به آن مقام می رسد اما من چه؟! سیاهیِ گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده. حرکت جوهره‌ی اصلی انسان است و گناه زنجیر. من سکون را دوست ندارم، عادت به سک‍ـون بـلای بزرگ پیروان حق است. سکونم مرا بیچاره کرده، در این حرکت عـالم به‌سمت معبود حقیقی، دست و پـایم را اسـیر خود کرده. انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفـهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگـی می‌کند، بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی، و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم.💚
‌‌‌‌﷽ ❣ زندگینامه❤️ ❣ پیشنهاددانلـــــود👌
❣ 💚زندگی نامه شهید مهندس حمیدرضا مدنی قمصری در سال 1342 دیده به جهان گشود. مادرش قبل از تولد وی کلیه مسائل دینی را رعایت می نمود. حتی بعد از تولد حمید بدون وضو او را شیر نمی داد و ازهمان نوزادی او را همراه خود به جلسات مذهبی می برد تا اینکه حمید بزرگتر شد و از آن پس نیز با پدرش به مسجد و هیئت می رفت و علاقه فراوانی به نماز و روزه و احکام دینی داشت. بعد از اتمام دوره دبستان به مدرسه راهنمایی موسوی، که در آن زمان شهید شاه آبادی مسئول آن بود، رفت و از آن پس، تحصیلات متوسطه را در هنرستان فنی شهدا ادامه داد.سال آخر درسش با حمله نظامی عراق به ایران مقارن بود که با توجه به فرمایش امام امت، که در شرکت در جبهه ها را تکلیف الهی می دانستند، به سوی جبهه شتافت و بعد از بازگشت از جبهه امتحانات عقب افتاده را جبران نمود. خلق و خوی او باعث شده بود که تمام دوستان و شاگردانش علاقه شدیدی به او پیدا کنند. رفتارش حتی با کودکان و فرزندانش بسیار خوب بود.💚
❣ 💚در سال 62 در سن 19 سالگی ازدواج کرد و اولین فرزندشان درسال 63 به دنیا آمد. در این سالها نیز حمید جبهه را فراموش نمی کرد و اکثرا در جبهه حضور داشت تا اینکه در سال 63 در منطقه طلائیه بوسیله گازهای شیمیایی مصدوم شد که از آن سال با توجه به عوارضی که این مسئله بروی داشت و تحت درمان بود باز هم جبهه را فراموش نمی کرد و دفاع از اسلام را وظیفه شرعی خود می دانست. با توجه به اینکه حمید دانشجوی رشته برق بود در کنار درس به جبهه می رفت تا در آینده یکی از کسانی باشد که به سازندگی کشورش بپردازد ولی نتوانست به این آرزوی خود تحقق ببخشید زیرا از سال 68 عوارض شیمیایی در بدنش بصورتی شدید ظاهر شد و او را راهی بیمارستان ساخت.💚
❣ 💚پدر حمید می گوید: روزی باهم نزد دکتر قلبم رفتیم، آنجا با دکتر صحبت کرد و دکتر با دستگاه ریه حمید را نشانم داد و گفت که یک ریه اش سیاه شده، که حمید بلافاصله به انگلیسی با دکتر صحبت کرد. گویا گفته بود که نمی خواهم پدرم متوجه شوند ولی آنروز من هرچه نمی دانستم، فهمیدم. طبق نظر پزشکان معالج که حمید را تحت شیمی درمانی قرار داده بودند درمان وی در ایران پایان یافته بود و جهت تکمیل درمان باید به خارج اعزام می شد تا از روش های قوی تر استفاده شود. با پیگیری و تحمل زحمات زیاد توسط خانواده و شوهرعمه اش و همچنین مسئولین امر به لندن اعزام شد وبعد از 6 ماه به ایران بازگشته و چندی بعد دوباره اعزام شد. در طول زندگی پرفراز و نشیب حمید در جبهه و دانشگاه و حتی در طول مدت بیماری باید از همرزم به حق او کسی که وظیفه اش را به بهترین نحو انجام داد و از امتحان الهی سرافراز بیرون آمد. در آخرین لحظات عمرش که ساعت 12 شب جمعه 24 /71/7 با تزریق مسکن به علت درد شدید به خواب رفته بود ناگهان بیدار شده و می گوید اینجا کجاست و من کجا هستم؟ همسرش می گوید در بیمارستان لبخندی می زند و گویی اینجا نبوده. می گوید نه اینجا بیمارستان نیست و از همسرش میخواهد تا چراغها را خاموش کند و لحظاتی به استراحت بپردازد. لحظه ایکه چراغ خاموش می شود، چراغ عمر حمید نیز به خاموشی می گراید و حمید این اسوه تقوا و ایثار به آن چه که سالها در آرزویش بود می رسد و به شهادت می رسد.💚
❣ 💚وصیت نامه شهید به نام خدائی که جانم از اوست و هستیم داده و رسول خدا – درود و سلام و شهادت می دهم  پیامبر بر حق الهی است و به ائمه اطهار و معصومین شهادت می دهم که نائبین بر حق و فرستادگان و راه گشایان دین محمد(ص) برای ما بودند. اشهدان لااله ا... و اشهد ان محمد (ص) رسول ا... و اشهد ان علی ولی ا... خونین پر و بالیم خدایا بپذیر هرچند شکسته بالیم خدایا بپذیر سردر قدم تو باختن چیزی نیست این هدیه کوچکی است ازما بپذیر حال که قلم در دست گرفته ام و وصیت نامه می نویسم دردهای زیادی را تحمل کرده ام و خدا گواه است همیشه خدا را شکر کرده ام و از او کمک خواسته ام و ذکرم «لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» بوده است ولی حال از خوف خودش می ترسم و در این نوشتن عفو بسیار از درگاهش می خواهم و نمی دانم این دردها و سختی ها برای او بوده است یا خیر فقط؟ فقط در این اثنا خواهشمندم ای امت حزب الله برایم طلب مغفرت بفرمائید و هر کسی که توانست برایم نماز شب اول قبر و در سرخاکم اگر لیاقتی داشتم 7 مرتبه سوره قدر را بخواند که عجیب محتاج به آنم. برگه ای از زیارت عاشورا را حتما در قبرم قرار دهید چون منتظر رفتن به کربلا بوده ام ولی سعادت در بیداری را نداشته ام ولی خدا را شکر 5 مرتبه در خواب به پابوس قبر آقا ابا عبدالله رفته ام و باز هم منتظر دیدارش هستم.💚
‌‌‌‌﷽ ❣ زندگینامه❤️ ❣ پیشنهاددانلـــــود👌
❣ 💚زندگی نامه زندگینامه شهید محسن حججی شهید محسن حججی در سال ۱۳۷۰ در شهر نجف‌آباداصفهان به دنیا آمد و از جمله رزمندگان دلاور مدافع حرم بود که در خاک سوریه به شهادت رسید. در ادامه با زندگی ایشان بیشتر آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید. محسن حججی دانش‌آموختهٔ مرکز آموزش علمی کاربردی علویجه در رشتهٔ تکنولوژی کنترل ورودی سال ۱۳۸۷ بود. حججی از جهادگران و اعضای فعال مؤسسه شهید احمد کاظمی بود که در عملیاتی مستشاری نزدیک مرز سوریه با عراق به اسارت گروه تروریستی داعش درآمد و پس از دو روز به‌دست تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید💚
❣ 💚داعش چندی پس از انتشار فیلمی که ادعای به اسارت درآوردن محسن حججی را داشت، اعلام کرد که وی را به قتل رسانده است. شهيد حججي دهمین عضو از لشکر زرهی ۸ نجف اشرف است که طی جنگ در خاک سوریه به شهادت رسيده‌اند. این جهادگر فرهنگی از فعالان ترویج و تبلیغ کتاب بود و اقدامات جهادی را در اردوهای سازندگی برای خدمت به مناطق محروم انجام داده و از خادمین راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس بود. نحوه شهادت شهید حججی • اسارت و شهادت در تاریخ دوشنبه ۱۶ مرداد ماه سال ۱۳۹۶، حججی در منطقه تنف، در منطقه مرزی سوریه، عراق و اردن اسیر می‌شود. منطبق بر فیلمی که خبرگزاری داعش آن را منتشر کرده‌است، محسن حججی در پشت سنگری است.💚
❣ 💚اجساد نیمه جان تعدادی از همرزمانش در اطراف سنگر او افتاده‌است و در واپسین لحظات در برابر حمله غافلگیرانه داعش از خویش دفاع می‌کنند. صدای تیراندازی پراکنده به گوش می‌رسد. کمی بعد یکی از نیروهای داعش محسن حججی را اسیر می‌کند. شهید محسن حججی در سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد، ثمر ازدواج وی پسری به‌نام علی است. وي روز دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۶ به اسارت دشمن درآمد و در روز چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل شد💚
❣ 💚همسر عزیزم زهرا جانم اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی بدان به آرزویم که هدف اصلی ام از ازدواج با شما بود رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب شد… مبادا بی تابی کنی، مبادا شیون کنی، صبور باش و هر آن خودت را در محضر حضرت زینب بدان… حضرت زینب بیش از تو مصیبت دید. پسر عزیزم، علی جان… ببخشید اگر قد کشیدنت را ندیدم و مرد شدنت را نظاره نکردم… سعی کن راه مرا ادامه بدهی… سعی کن کاری کنی که سرانجام آن به شهادت ختم شود…💚
❣ 💚قسمتی از وصیت نامه شهید حججی برای بانوی صبر السلام ای بانوی سلطان عشق السلام ای بانوی صبر دمشق زیبنبِ دنیا و عقبیِ علی شرح مدح لافتی الا علی در مسیر شام غوغا کرده ایی شهر را آشوب برپا کرده ایی خطبه خواندی از غریبی حسین زنده کردی کربلا در عالمیین گر نبودی کربلایی هم نبود گریه و شور و نوایی هم نبود رنج هایی ست فراوان دیده ایی خیمه ها، غارت، سواران دیده ایی دیده بودی، حلق و چشم و حرمله گریه کردی پا به پای قافله بسم الله النور… صَلی الله علیک یا اُماه یا فاطمه الزهرا”سلام علیک” وَلاتَحسَبن الذینَ قُتلوا فی سَبیل الله اَمواتا، بَل احیاء عند رَبِهم یُرَزقون هرگز نمیمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جدیده عالم دوام ما… چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است، هرچه به زمان رفتن نزدیک تر می شوم قلبم بی تاب تر می شود…نمی دانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم…نمی دانم چگونه خوشحالی ام را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم…به حسب وظیفه چند خطی را به عنوان وصیت با زبان قلم می نویسم… نمیدانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پر عشق رساند… نمی دانم چه چیزهایی عامل آن شد… بدون شک شیر حلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است… عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام… و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم… خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم… چشم امیدم فقط به کرمخدا و اهلبیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده ی بدِ پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند… که اگر این چنین شد؛الحمدالله رب العالمین… اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید… اوست که رو سیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند…💚
‌‌‌‌﷽ ❣ زندگینامه❤️ ❣ پیشنهاددانلـــــود👌 @Abbasse_Kardani
❣ 💚امیر درتومیان  دهم دی ماه سال چهل و شش در بجنورد به دنیاآمد، دومین فرزند خانواده بود مقطع ابتدایی را در  دبستان وحدت، راهنمایی را در مدرسه آیندگان درس خواند در مقطع دبیرستان رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کرد  و همزمان با تحصیل در رشته های هنری مثل تئاتر هم فعالیت می کرد و  از فعالیت های اجتماعی و سیاسی و ورزشی نیز غافل نمی شد . از فعالین انجمن اسلامی دبیرستان شهید حسن آبادی بود و بعد از مدرسه در مسجد انقلاب فعالیت می کرد.اغلب نماز را درمسجد به جماعت می خواند و با دوستان هم ردیف اش به دیدار خانواده شهدا می رفت. آخرین نمایشی که در آن نقش آفرینی می کرد معراج نام داشت که در سینما سعدی بجنورد به مدت بیست روز به روی صحنه رفت. تئاتر معراج به کارگردانی مهدی خامنه ای و محمد در چمن با موضوع جنگ و جبهه بود در قسمتی از این تئاتر امیر که نقش سربازی را در جبهه دارد. خطاب به پدر شهیدی که به دنبال فرزندش به جبهه امده است و سراغ فرزندمفقود الاثرش را از همرزمانش می گیرد با لحن دلنشینی می گوید : پدر اینجا گلستان است دنبال کدام گل در این گلزار می گردی ؟💚 @Abbasse_Kardani
❣ 💚امیر در چندین نمایش تئاتر به ایفای نقش پرداخت و پس از تحصیلات متوسطه و شرکت در کنکور  به صورت داوطلبانه به جبهه اعزام شد و در عملیات والفجر8شرکت کرد که پس از بازگشت  به اصفهان رفت تا در رشته مهندسی صنایع دفاعی در دانشگاه مالک اشتر ثبت نام کند . پس از پایان ترم دانشگاهی با دوستانش به جبهه اعزام شد و در عملیات کربلای چهارشرکت کرد و در همان عملیات در تاریخ 4/10/65 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.💚 @Abbasse_Kardani
❣ 💚خواهر شهید می گوید قبل از عملیات کربلای 4 با همرزمانش به بجنورد آمده بود مادر و پدرم و اهالی خانه ازحضورش خوشحال بودیم و آن شب تا دیر وقت دور هم جمع شده و با هم دیگر صحبت می کردیم ولی امیر حرفی از جبهه و جنگ نزد آخر شب بود که استحمام کرد و بعد هم به اشکالات درسی ما رسیدگی کرد و  بعد وضویی گرفت و شروع به قرآن خواندن کرد که در حین قرآن خواندن به دلیل خستگی خوابش برد مادرم از روی سینه اش قرآن را برداشت تا پتو را رویش بکشد چشمانش را باز کرد و گفت مادرجان چرا برداشتی ؟ هروقت پلک هایم را باز می کنم کمی از آن را می خوانم ...صبح فردا  که عازم بود برف سنگینی باریده  بود امیر رفت ولی بعد ازمدت زمان کوتاهی برگشت و دوباره خداحافظی کرد و بهانه اش این بود که کتابش را جا گذاشته است .💚 @Abbasse_Kardani
❣ 💚امیر جزو غواصان اخلاص عملیات کربلای چهار بود که تا سال بعد نیز پیکر مطهرش مفقود الاثر بود تا اینکه در گرماگرم مرداد سال 68 به گلزار شهدای بجنورد بازگشت و ماهی برکه کوچک این شهر در معصوم زاده به خاک سپرده شد . بعد از خبر شهادت و اعلام مفقود الاثر بودنش یکی از فرماندهان امیر در خاطراتش می گفت : " هوای جبهه بسیار گرم وطاقت فرسا بود . چند روزی متوجه شدم امیر سر سفره صبحانه ونهارحاضر نیست . از دوستاش پرسیدم امیر چرا نمیاد غذا بخوره ؟ گفتند امیر روزه میگیره .احضارش کردم و گفتم تو این شرایط سخت چرا روزه میگیری ؟ فقط یک جمله گفت واین بود :" آن جنگ با کفر است واین جنگ با نفس ."💚 @Abbasse_Kardani