eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
670 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
💚 💚برخاتم اوصیاء،مهدے صلوات 💚برصاحب عصر ما،مهدے صلوات 💚خواهے ڪه خداوند بهشتت ببرد 💚بفرست تو بر حضرت مهدے صلوات 💚اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ 💚وَ آلِ مُحَمَّدٍ 💚وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹🍃🌹🍃
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا @Abbasse_Kardani
▪️در عــــــــزای عســــــــکری آید ز نای اهــــــــل دل ▫️صد فــــغان همراه با شور و نوا یابن الحـــسن ▪️آب شد شمع وجودش ز آتش زهـــــــر ستــــــم ▫️خاک غـــم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحـــسن ▪️در جوانــــی رفت از دنیــــــا امام عســـــــــــکری ▫️شد کویر دل از این غــم شعله‌زا یابن الحسن ▪️این مصیبت را زسوز ســــینه و با اشک و آه ▫️تسلیت گوئیم امروز بر شما یابن الحــــسن 😢🙏
4_5999222860357306713.mp3
5.96M
🔘 کبوتر سامرا 🎼 🎧 فوق‌العاده👌
بِسم ربِّ‌الصّبر و غیبت آغاز شد… پس منتظر باشید که خداوند هم با ما انتظار می‌کشد. خودش فرمود: «إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ‌الْمُنْتَظِرِین» ◾️ شهادت تسلیت باد.
🔴 راه نجات در آخرالزمان در کلام امام حسن عسکری علیه السلام 🔵 امام حسن عسکری (ع): 🌕 کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند. 📚 بحار الانوار، ج۱۰۲، ص۱۱۲
شرح دعای ندبه_36.mp3
12.21M
۳۶ ✨ ⚠️ همانطور که بیمار به سلامتی نمی‌رسد! ☜ مگر اینکه خودش را تسلیم محض پزشک کند و به تشخیص و درمان او اعتماد کند؛ ↓ 🔺انسان نیز، ☜ باید برای به سلامت طی کردن مسیر دنیا تا آخرت خود را به متخصص معصوم بسپارد. چگونه باید خودمان را تسلیم متخصص معصوم کنیم؟ 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍⚫️ توصیف در بیان امام حسن عسکری 🔵 امام حسن عسکری علیه السلام خطاب به فرزند نازنین خود حضرت مهدی علیه السلام می‌فرمایند: 🔺 فرزندم، گویا می‌بینم آن لحظه‌ای را که نصرت خدا نازل شده و فرجت فرا رسیده است... 🔹 آن روز دوستانت مثل رشته‌ای از مروارید در دو سوی گردنبند، پیرامون تو صف می‌کشند، 🔹 انگار صدای دست‌ها را که در کنار حجرالاسود با تو بیعت می‌کنند می‌شنوم... 🔹 آن هنگام است که صبح حقیقت می‌دمد، 🔹 و شب باطل به پایان می‌رسد، 🔹 و خداوند به دستان تو کمر طغیان را در هم می‌شکند، 🔹 و راه و رسم ایمان را اعاده می‌کند... 🔹 حتی کودک در گهواره آرزو می‌کند که برخیزد و نزد تو بیاید، 🔹 حتی وحوش صحرا مایلند که راهی به جوار تو داشته باشند، 🔹 دنیا با دستان تو از بهجت و شادمانی به تپش می‌افتد، 🔹 و شاخه‌های درخت عزّت با تو خرّم و سرسبز می‌شود، 🔹 پایه‌های حق در جایگاه خود مستقر می‌شوند، و تَئُوبُ شَوَارِدُ الدِّينِ إِلَى أَوْكَارِهَا 🔹 و آنها که از دین گریخته‌اند به آشیانه خود باز می‌گردند، 🔹 ابرهای پیروزی، سیل‌آسا بر تو می‌بارند، 🔹 همه دشمنان هلاک و همه دوستان پیروز می‌شوند، 🔹 و در روى زمين هیچ جبّار ستمگر و هیچ منكر ناسپاس و هیچ دشمن كينه‏‌توز و هیچ معاند بدخواهی باقى نخواهد ماند... 📚 کمال الدین ج ۲ ص ۴۴۹
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ارشیا خودش را جمع جور کرد و منتظر بقیه حرف پدرش شد. -مسعود جان اگه اجازه بدی بچه ها یه صحبتی با هم داشته باشن. -خواهش می کنم. و به ترنج اشاره کرد. -بابا جان با آقا ارشیا برین بالا صحبت کنین. ترنج نگاهی به ماکان انداخت و وقتی لبخند او را دید بلند شد. مسعود رو به ارشیا گفت: -ارشیا جان بلند شو. ارشیا دیگر صبر نکرد. فورا بلند شدو پشت سر ترنج رفت. همانجور که از پله بالا می رفت داشت جملاتی که از قبل آماده کرده بود توی ذهنش مرور می کرد.ک کاش این لحاف مسخره رو در بیارم چقدر گرمه.ترنج وارد شد و با دست به ارشیا اشاره کرد: - بفرمائید. دیگر نمی توانست نقش بازی کند. تمام بدنش به لرزه افتاده بود.ترنج صندلی اش را کشید بیرون و به ارشیا تعارف کرد. ارشیا دیگر طاقت آن گرما و دلقک بازی را نداشت. کتش را در آورد و نشست روی صندلی. ترنج هم روی تخت نشست. جوری که ارشیا می توانست نیم رخش را ببیند. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج دست هایش را توی هم قفل کرده بود و بین زانویش گذاشته بود. ارشیا دستی به پیشانی عرق کرده اش کشید و خواست دهان باز کند که دید اصلا نمی داند می خواهد چه بگوید. کلا همه چیزهایی که آماده کرده بود از ذهنش پریده بود. دستی توی موهایش کشید و به ترنج نگاه کرد. ترنج همچنان سر به زیر نشسته بود و نگاهش به زمین بود. "ارشیا لال شدی پسر. این همه درس خوندی استاد مملکتی مثلا خیر سرت. حالا عین این تازه عروسا نشستی داری اینجا رنگ به رنگ می شی. ای خاکباز نگاهی به ترنج انداخت و بلاخره دهانش را باز کرد: -قراره بشینیم اینجا سکوت کنیم. ترنج چیزی نگفت. یعنی نمی توانست حرفی بزند. داشت از استرس می مرد. توی ذهنش داشت دنبال بهانه ای میگشت تا ضربه نهایی را بزند.ارشیا بعد از اینکه دید ترنج جوابی نمی دهد باز گفت: -خوب پس بیا درباره موضوع دیگه ای سکوت کنیم. و زیر چشمی به ترنج نگاه کرد. لبخند بی رمقی امد روی لبهای ترنج و رفت. انگار همین لبخند برای ارشیا کافی بود.آب دهنش را قورت داد و گفت: -هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی همچین موقعیتی قرار بگیرم. کی باورش می شد ترنج دختر شیطون و پر درد سر یه روز اینقدر خانم و بشه که من ... 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 نتوانست حرفش را تمام کند. توی ذهن ترنج همه چیز قاطی شده بود. از ذهنش گذشت. معلومه که فکر نمی کردی اصلا ترنج و آدم حساب نمی کردی.ارشیا که سکوت ترنج را دید. دستی توی موهایش کشید و خواست از اول شروع کند.دلش می خواست همه چیز را به ترنج بگوید از روز اول. -وقتی برگشتم مامان اصرار داشت برام زن بگیره. مدام اسم تو رو می برد. واقعیتش من تصوری که از تو داشتم همون ترنج سه سال پیش بود. گفتم ترنج نه. قلب ترنج انگار دو نیم شد. باورش نمی شد. ارشیا اینقدر راحت بگوید حتی تا دو سه ماه پیش تر هم او را نمی خواست. بغض گلویش را گرفته بود. دیگر دلش نمی خواست چیزی بشنود. ولی ارشیا داشت سر به زیر به حرف زدنش ادامه داد: -تا اون روز که اومدم خونه تون. ارشیا مکث کرد و به نیم رخ ترنج خیره شد. اخم های ترنج در هم بود و لبهایش را به هم می فشرد. ارشیا نمی دانست ادامه بدهد یا نه. ولی این تنها فرصتش بود. -تا اون روز که دم در دیدیمت 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @Abbasse_Kardani
ان شالله بتوانیم در آخرالزمان در زمان مولایمان مواظب باشیم که ان شالله شرمنده نشویم ان شالله
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
🕊🌹🕊 اے صاحب دنیا و دین احوال زار ما ببین دیگر بیا تا عالمے گردد رها از هر غمے بہ داد ما برس اے یارِ ما باز نما گره از ڪارِ ما ✋سلام اے نور خدا در تاریڪے هاے زمین☀️
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا @Abbasse_Kardani
عهد با امام زمان یعنی_۲.mp3
6.72M
🔊 📝 «عهد با امام‌ زمان یعنی - ۲» (پایانی) 👤 استاد ❌ یکی از اصلی‌ترین موانع ظهور گناهان ماست. 🇮🇷 حکومت زمینه‌ساز ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 سالروز آغاز امامت امام زمان و عید بیعت با حضرتش مبارک‌باد 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 امام زمان خودت رو می‌خواد 🔸 میگما رفیق! اینکه برای روزایی مثل عید بیعت و نیمهٔ شعبان‌ کلی خرج می‌کنی‌، خیلی خوبه؛ ولی اگه کارات، تیپ‌وقیافت، رفتارت و خلاصه تو یک کلام «اگه زندگیت امام‌ زمانی نباشه، دنیادنیا هم که هزینه کنی درسته که بی‌جواب نمی‌مونه اما فایده‌ای نداره. یادت باشه امام‌زمان اسب و شمشیرِ ما رو لازم نداره، خودت رو می‌خواد، خودِ خودتو...»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️کلیپ «غدیرِثانی» 💠 توضیحات استاد رائفی پور در مورد نُهم ربیع و برگزاری مراسم ♦️ یادمون باشه که حق امام زمانمون رو در همین مسائل نمادین و شعائر زنده کنیم... 🤲