eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
675 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
21.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 داستان تشرف حاج علی بغدادی به خدمت (عج) 👤 حجه الاسلام عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ وقایع باور نکـردنی اما واقـعی زمان ظهـور 👌 از دست ندهید نشر با شما 🤲 خدایا به برکت و در ظهور آقاجان مان تعجیل فرما
💚 علامه حلی و بوسه بر پای امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) 🌤 علامه حلی، هر هفته از حله با پای پیاده به سوی كربلا راه می‌افتاد تا فضیلت زیارت امام حسین (علیه السلام) را در شب جمعه درك نماید. آن بزرگوار، طی سفری از حله به كربلا، به محضر نورانی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) می‌رسند اما، حضرت را نمی‌شناسند. در طول مسیر، عصا از دست علامه به زمین می‌افتد. 💜 امام زمان (ارواحنا فداء) خم می‌شوند، عصای علامه را برمی‌دارند و به دست ایشان می‌دهند. 🌸 در همین هنگام سؤالی در ذهن علامه القا می‌شود و از محضر امام (علیه السلام) می‌پرسد: 🦋- آیا در این عصر و زمان كه غیبت كبراست، می‌توان حضرت صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه) را دید یا نه؟ 🌼 حضرت در پاسخ علامه می‌فرمایند: چگونه صاحب الزمان را نمی‌توان دید و حال آن كه دست او هم اكنون در دست توست؟! 🍀 به محض این كه علامه این پاسخ را می‌شنود، بی‌اختیار خود را به زمین می‌اندازد تا پای مبارك حضرت را ببوسد كه در این هنگام از كثرت شوق مدهوش می‌شود
امام زمان جانم ❤️❤️❤️ دلم برای ورود تو لحظه شماری می‌کند و حنجره ام تو را فریاد می‌زند، تو که تجلی عشقی. قنوتم را طولانی می‌کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی کوچه‌های غریب بی کسی را آب و جارو می‌کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی. هر روز چراغ دلم را با جامعه الکبیره روشن می‌کنم و سفره افطارم را با آل یاسین و عهد تزیین می‌کنم و برای ظهور تو هر روز پای درد کمیل می‌نشینم.‌ نمی‌دانم آخرین ایستگاه توسل چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصله‌ها می‌برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز ندبه است. مولایم…! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق‌های انتظار و من با دلم می‌خواهم آن روز که می‌آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تا به حال امام زمان(عج) بهت لبخند زده؟ حجت‌الاسلام قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ داستان زیبای عنایت امام زمان(عج) به جوانی که یاد ایشان می کرد سخنران استاد معاونیان
🔺ما را چه شده است که امام زمان خویش را نمی‌بینیم و از او دوریم؛اما به زندگی عادی خویش سرگرم‌ایم؟به یاد همه کس و همه چیز هستیم،جز امام زمانمان! روزهایمان از پی هم می گذرد،مایی که مذهبمان شیعه است،مایی که اعتقاد به وجود ائمه ای داریم که خلیفه و جانشین خداوند در زمینند،مایی که دوازده امام داریم و می گوییم دوازدهمین اماممان زنده است،نه چونان ما که او انسان کامل بر روی زمین و بنده معصوم و مطیع خداست،ثبات عالم به وجود اوست،همه به طفیل آن بنده کامل روزی می خوریم ولی، باز قصه قصه بی معرفتی و بی وفایی است او باب رسیدن به خداست و قرآن می گوید: وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا از درب ها وارد خانه شوید؛به راستی اگر او امام ماست پس ما ماموم اوییم و ماموم باید عملش به مانند امام و متکی و پیرو او باشد اما تو بگو کیست او که من مانند او باشم؟!   اهمیت معرفت و شناخت امام زمان در مذهب ما به اهمیت اصل ایمان است در احادیث ماست که کسی که بمیرد در حالی که امام زمان نشناس باشد به دین اسلام نمرده است بلکه چونان جاهلیت قبل از اسلام دچار انحراف و تباهی و بدآئینی بوده است  
درمحضرحضرت دوست
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢از محبت خارها گل می‌شود این نظر و ایده مقبول واقع شد و من کارمو شروع کردم. یه روز که تنها بود و سرش خلوت بود رفتم پیشش و با لجهه کرمانشاهی باهاش سلام و احوالپرسی کردم و از اینکه یه کُرد ارشد اردوگاهه ابراز خرسندی کردم و گفتم ما از تکریت۱۱ تعدادی هستیم که دوست داریم با شما در ارتباط باشیم و چند نفر از دوستان مثل آقا جوهر محمدیان و آقا رسول و علی‌حسن قنبری رو به ایشون معرفی کردم و با زبون خیلی ملایم طوری که تملق هم نباشه باهاش طرح دوستی ریختم و اونم دید که فقط من نیستم و تعدادی دیگه کُرد همراهمه خوشحال شد و ارتباط دوستانۀ با ما رو قبول کرد و باهاش رفیق شدم. چند جلسه‌ای از خاطرات اسارت و ایران و غیره گفتم و در نهایت اونو ابتدا با برخی دوستان اردوگاه ۱۱ آشنا کردم. بعدشم دعوتش به ناهار کردم. راستش اول می‌ترسید مبادا طرح و توطئه‌ای در کار باشه و چیز‌خور بشه ولی وقتی مطمئن شد، دعوت منو قبول کرد. قبلش من رفتم پیش بچه‌های اتاق خودمون و کاملا توجیه‌شون کردم که موقتا گذشتۀ این آقا رو فراموش کنید و با روی گشاده و اخلاق خوش باهاش برخورد کنید. هدفمون جذب ایشونه و اگه خدا خواست و با ما همراه شده به نفع خودمون و نتیجه‌ش آسایش بچه‌هاست. انصافا بچه ها هم به روی خودشون نیاوردن و استقبال گرمی ازش کردن. دهانش از تعجب بازمونده بود و اصلاً تصور نمی‌کرد بچه حزب اللهی هایی که به خونش تشنه بودن و اونم بشدت از اینا متنفر بود این‌جوری با آغوش باز ازش استقبال کنن. ناهار رو با هم خوردیم و ایشونم با خوشحالی رفت اتاق خودش. قرار شد همه تو اردوگاه با ایشون همکاری کنن و همین جوری هم شد و ایشون هم قول داد هر کاری از دستش برمیاد کوتاهی نکنه. این برخورد شایستة بچه‌ها و از همه مهم‌تر نادیده گرفتن گذشته وی، ایشون رو از درون متحول کرد و فرد دیگه‌ای شد. من دائم باهاش در ارتباط بودم و راهنمایی‌ش می‌کردم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢نمازخون شدن علی کُرده بهش می‌گفتم: ببین علی‌آقا دیگه ماهای آخر اسارته و شما هم تو ایران خونواده داری و باید برگردی پیش خونواده‌ت. این بچه‌ها خیلی زود فراموش می کنن و اگه تو خوب بشی و بهشون خدمت کنی و کسی رو آزار ندی، هم اینجا راحتی و همه دوستت دارن و باهات همکاری می کنن و هم ایران کسی برات مشکل و مزاحمتی پیش نمیاره. بالاخره اینا هموطنای تو هستن و اون طرف دشمنه. طوری رفتار کن نه دشمن اذیتت کنه و نه هموطنای خودتو برنجانی که باهات دشمن بشن. بچه ها هم باهات همکاری می‌کنن که دچار دردِسر نشی. خدا روشکر خودش در کلام وسخن من تاثیری گذاشت که واقعا این فرد متحول شد و قول همکاری داد. دیگه نه کاری به کار فعالیتای فرهنگی داشت و نه مزاحمتی ایجاد می‌کرد. یه وقتایی سرکی می ‌کشید توی بعضی جمع‌ها و حرفایی می‌شنید که تا حالا نشیده بود و براش جالب و نو بود. داشت از این‌جور حرفا خوشش میومد. یه روز منو صدا زد و گفت آقا رحمان میای اتاق من صحبتی باهات دارم. گفتم علی آقا چرا که نه؟ رفتم تواتاقش و بعد از کمی خوش و بش گفت: نماز و قرآن یادم میدی؟ گفتم: معلومه که میدم. از همون لحظه شروع شد و نماز و بعد از چند جلسه قرآن رو باهاش کار کردم. یه دفتر و مداد آورده بود و هر چی من می‌گفتم می‌نوشت و با علاقه تمرین و تکرار می‌کرد. بعد از مدتی نماز خوندن رو یاد گرفت و دست و پا شکسته قرآن هم می‌خوند. عوض شدن این آدم یعنی عوض شدن جوِّ اردوگاه. با تغییر روحیات علی و همکاری و صمیمیتش با بچه ها، دوباره امنیت و آرامش به اردوگاه برگشت و خیالمون از خبرکشی و معرفی افراد و خلاصه آزار و اذیتای داخلی آسوده شد. هر وقت بعثیا بهونه می‌گرفتن، با احترام بلند می‌شد و با یه زبونی قانع‌شون می‌کرد و گاهی هم برای خالی نبون عریضه یه داد و فریادی هم سر بچه ها می‌کشید که عراقیا بو نبرن که این متحول شده و داره با بچه‌ها همکاری می‌کنه. بعد از اون نه کسی رو به دشمن معرفی کرد ونه مزاحمتی برای فعالیتای فرهنگی ایجاد شد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢کارخراب کنی خودسرها علی‌کُرده رفتار خصمانه رو کاملاً کنار گذاشته بود و واقعا ًهمه جوره با بچه‌ها همکاری می‌کرد و نه تنها در امور فرهنگی و برنامه های آموزشی و معنوی کارشکنی نمی‌کرد، بلکه همکاری هم می‌کرد و جوری سرِ بعثیا رو شیره می مالید و فریبشون می‌داد. خلاصه در حالی که کارها داشت به سامان می‌رسید، ، توی این حال و هوای مطلوب، یهو چند نفر از افراد خودسر در تدارک برنامه‌ای بودن که بخاطر کارهای قبلی علی‌کُرده ازش انتقام بگیرن و مجازاتش کنن. یکی‌شون سنگی رو داخل یه پارچه پیچیده بوده و بدون اینکه با کسی از بزرگان مشورت کنن، وقتی که علی از کنارش رد شده بود توی شلوغی از پشت کوبیده بود تو سرش و سرش رو شکست. علی هم که انتظار این برخورد رو نداشت، یهو وحشی شد و با تصور اینکه تموم مهربونی و کارای ما همش نقشه بوده و به هدف از میون برداشتنش بوده نه از روی دوستی، مثل گرگ زخمی شروع کرد به داد و فریاد و نعره زدن. سریع بعثیا ریختن توی اردوگاه و بچه ها رو به باد کتک گرفتن و می‌خواست فرد ضارب خودشو معرفی کنه اونم البته مردانگی کرد و خودشو معرفی کرد. بُردنش حسابی انداختنش زیر شکنجه و به این بهانه تعداد زیادی از بچه‌ها هم کتک خوردن. متاسفانه زحمات چند ماهه من و تعدادی دیگه از بچه ها با یه اقدام نابخردانه و نسنجیده و بی موقع خراب شد و تا چند روز بعثیا کل اردوگاه رو در مضیقه و تحت فشار قرار دادن و همه مورد اذیت و آزار قرار گرفتن و اوضاع بشدت متشنج شد. ناگفته نمونه اینا بچه های خوب و سالمی بودن، ولی کله‌شق و خودسر که درک درستی از موقعیت نداشتن و تصور می‌کردن هر چه خودشون فکر می‌کنن همون درسته و بدون مشورت با دست به اقدامی نسنجیده زدن که دودش توی چشم همه رفت. حتی علی تصمیم داشت من و تعداد دیگه‌ای رو بعنوان همدستِ اونا و بعنوان کسانی که با نقشه قبلی طرح دوستی ریختن و هدفشون کشتن او بوده، به بعثیا معرفی کنه که با مداخله و پادرمیونی تعدادی از هم‌شهریا منصرف شد. بعد از چند روز من قضیه رو براش توضیح دادم و ازش خواستم صرفنظر کنه و دوباره برگرده به همون رفتار خوب با بچه‌ها. حرفی زد که من جوابی نداشتم. گفت: آقا رحمان من وجدانا توی این مدت با بچه ها بد کردم؟ چرا باید نقشه قتل منو اونم بصورت نامردی و از پشت‌سر بکشن و بخاطر کارای قبلی‌م این کارو با من بکنن؟ مگه من توبه نکردم و رفتارم رو تغییر ندادم؟ مقداری نصیحتش کردم. گر چه دیگه مثل قبل نشد و با بدبینی به مسائل نگاه می‌کرد، اما باز هم قابل تحمل بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢توبه نصوح محمد امین یه استوار ارتشی داشتیم بنام محمد امین که اونو از اردوگاه دیگه‌ای آورده بودن قلعه. بچه‌ها می‌گفتن مدتی با بعثیا همکاری داشته و بچه‌ها رو اذیت کرده، اما بعدا پشیمون شده و توبه کرده بود. در قضیۀ شعار علیه حضرت امام به محمد‌‌امین گیر دادن که باید به امام توهین کنه. ولی سرشون پایین انداخته بود و هیچی نمی‌گفت. بعثیا با کابل به جونش افتادن و بشدت می‌زدن. محمد امین نه تنها داد و بیداد نمی‌کرد، بلکه به طرز عجیبی مقاومت می کرد و حتی تشویق به زدن می‌کرد. همه متعجب بودن. بلند‌بلند می‌گفت بزنید. این بدن باید تاوان گناهاشو پس بده. می‌گفت: بزنید این بدن باید تاوان خیانتاش رو به این بچه‌ها پس بده. محمد امین جزو کسانی بود که حاضر نشد حتی بصورت تقیه هم یه کلمه به امام توهین کنه. شدیدترین کتک ها رو تحمل کرد. کابل خورد، اذیت شد ، اما به برکت و لطف توبه نصوحی که کرده بود، مشمول لطف خدا شد و توانست تمام اون شکنجه‌ها رو تحمل کنه. اون روز، تولدی دوباره برای محمد‌امین بود و گرچه مدت‌ها قبل توبه کرده بود، ولی کسی باورش نمی‌شد توبه او توبه واقعی باشه، اما اون صحنه و استقامت دیدنی و اعتراف به گناهش زیر شکنجه از محمد‌امین چهره‌ای محبوب و دوست‌داشتنی پیش بچه ها ساخت و به عنوان توبه نصوح در اذهان همه ما نقش بست. برادران ارتشی ما همدوش با بچه های سپاه و بسیج صحنه های عجیب و باورنکردنی از ارادت و عشق به انقلاب و امام به نمایش گذاشتند و ثابت کردند ایرانی رو نمی‌شه به ارتشی و بسیجی و سپاهی تقسیم کرد ٬محمد‌امین چند سال بعد از آزادی بعلت حادثه ای از دنیا پرکشید و به جوار رحمت الهی شتافت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨