به کدامین گناه؟؟؟ 😭😔
تصاویری از کودکان بی گناه غزه
😭😭😭
#بیمارستان_المعمدانی🏴
#طوفان_الأقصى
#فلسطین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر از دیدن این فیلم دق کنیم حق داریم.
ببینید چطور این طفل معصوم داره میلرزه 😭
🌏خودتونو تست کنید ببینید دنیا تونسته قلبتو سیاه کنه یا هنوز نور در اون هست!
خدا داره در بزرگترین آزمایشگاه هستی، ما رو امتحان میکنه!
هر کی برای ظهور منجی کم کاری کنه هم در این جنایات شریک هست!
32.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤😭😭😭😭🖤
یا صاحب الزمان عجل علی ظهورک😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️آخرالزمان، عصر_حیرت و سرگردانی تردید و سقوط است مواظب ایمانتان باشید
🔸️ نزدیک های ظهور شرایط بسیار سخت تر خواهد شد
#طوفان_الاقصی
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
14020726 بیمارستان المعمدانی.mp3
8.34M
⭕️در پی فاجعۀ بیمارستان المعمدانی #غزه
سخنرانی مهم دیگری از حجت الاسلام محسن عباسی ولدی منتشر شد.
🔴شنیدن این سخنرانی برای هر کسی که قلبش از فاجعۀ بیمارستان غزه به درد اومده لازمه.
📣همین حالا گوش کنید، تا آخر هم گوش کنید و همین حالا منتشر کنید
‼️تنگۀ احد عملیات #طوفان_الاقصی فضای رسانه است. با انتشار مطالبی از این دست، نگهبان این تنگه باشید.
🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🖤
درمحضرحضرت دوست
🌱قسمت ۶۳ و ۶۴ نازنین دور تر از من روی اپن نشسته و با تمسخر من را نگاه میکند . نگاهم را دور تا دور
✔️قسمت ۶۵ و ۶۶
+تویه دیوونه ای باید بری تیمارستان بستری بشی
صدای قهقهه اش در فضای خالی اکو میشود .خنده هایش عصبی ترم میکند .بی هوا داد میزنم
+انقدر بلند نخند
نگاهم میکند و دوباره قهقهه میزند . میخواهد اذیتم کند .نفس عمیقی میکشم
+از همون دفعه ی اول که دیدمت ازت بدم اومد . اون روز هم تو کافه من بهونه جور کردم تا از پیشت فرار کنم
ابرو بالا میاندازد
_خوبه حس شیشمت قویه
سیگار را روی زمین می اندازد و با پایش له میکند و بعد به سمت در خروجی میرود .
قبل از اینکه از در خارج شود میپرسم
+ساعت چنده ؟
نگاهی به ساعتش میکند و بعد موشکافانه من را نگاه میکند
_شیش و نیم عصر
سر تکان میدهم . راهی که رفته را بر میگردد و نزدیک من میشود . لگد محکمی به پهلویم میزند .از درد روی زمین دراز میکشم و آخ بلندی میگویم .زیر لب میغرم
+برای چی میزنی روانی ؟
لبخند شیطانی تحویلم میدهد
_بهم گفته بود قبل از اومدن جوری بزنمت که نتونی فرار کنی. برو خدا رو شکر کن دلم برات سوخت وگرنه میخواستم بیشتر بزنم
سریع به سمت در میرود و از چهارچوب در عبور میکند . به سختی مینشینم . درد در پهلویم میپیچد .
تنها دلخوشی ام امدن شهریار است .
باید تا نیم ساعت دیگر برسد . چشم هایم را میبندم و چند دقیقه ای به فکر میروم که صدای پارس سگی را میشنوم .
با ترس چشم باز میکم. واقعا دارم میترسم.
نازنین و سگی بزرگ و سیاه رنگ با چشم های وحشی در چهارچوب در ظاهر میشوند . با ترس نگاهم را میان آن دو میگردانم .نازنین لبخند کجی میزند
_چه عجب بلاخره ترسیدی .
در را میبندد و از پشت در میگوید
_ این سگ رو اینجا میبندم . حواست باشه یه وقت فکر فرار به سرت نزنه ها .
و بعد صدای چرخاندن کلید در قفل می آید .
سگ با صدای مهیبی مدام پارس میکند .
درد پهلو و گونه ام و دست و پای بسته ام کم بود ، حالا باید این سگ وحشی را هم تحمل کنم ! بغض میکنم و درد دل از خدا کمک میخواهم .
نگاهی به خودم میاندازم .
سعی میکنم با دست های بسته ام چادرم را جمع و جور کنم .دلم برای خودم میسوزد ، بغضم به اشک تبدیل میشود و از گونه هایم جاری میشود .یعنی چه کسی به نازنین گفته که با من این کار را بکند .
صدای ماشینی از بیرون می آید .
دست از گریه بر میدارم وگوش هایم را تیز میکنم .با فکر آمدن شهریار بی اختیار لبخند میزنم .بعد از مدت کوتاهی صدای پای کسی از پله ها می آید .
صدای پارس سگ بلند تر و مهیب تر میشود .
دوباره میزنم زیر گریه .با صدای که از شدت گریه میلرزد میگویم
+کی اونجاست ؟
پاسخی نمیشنوم .گریه ام شدت میگیرد ، در دل آیت الکرسی میخوانم .
صدای پارس سگ قطع میشود .
کسی دستگیره ی در را پایین میکشد .
گریه ام آرام میشود ،
از شدت ترس حتی نمیتوانم گریه کنم !با خودم میگویم حتما شهریار است .
اما اگر شهریار نباشد چه ؟
اگر شهریار بود که جوابم را میداد ،
اگر شهریار بود صدایم میزد یا حداقل چیزی میگفت .
صدای کوبیده شدن چیزی به در می آید .
با ترس لبم را به دندان میگیرم که جیغ نزنم .
تنم شروع به لرزیدن میکند !
در اوج تابستان احساس سرما میکنم و بدنم یخ کرده است .
مدام صدای کوبیده شدن چیزی به در می آید که یک هو در از جا کندی میشود .
چشم هایم را میبندم و جیغ بلندی میکشم .
سریع دهانم را میبندم . بعد از چند ثانیه با تردید چشم هایم را باز میکنم .
با باز شدن چشمم دوباره میزنم زیر گریه .
انگار دیدن شهریار داغ دلم را تازه کرده است .
شهریار با چهره ای آشفته و لباس های خاکی و بهم ریخته آرام جلو می آید .
چشم های آبی ترسیده اش رنگ تعجب به خود میگیرند . انگار زبانش بند آمده است .
با صدایی گرفته میخوانمش
+شهریار
تازه به خودش می آید و قدم هایش را تند میکند .کنار پایم زانو میزند و با عجز میگوید
_گریه نکن الان کمکت میکنم .
سریع دست هایم را باز میکند .بخاطر بسته بودن دست هایم مچ دست هایم قرمز شده اند . شهریار متوجه لرزش تنم میشود . دستم را میگیرد
_چی شده ؟
گریه ام به هق هق تبدیل میشود
+سردمه . فکر کنم دارم میمیرم .
ابرو هایش را در هم گره میزند
_این چه حرفیه .
طناب دور پاهایم را باز میکند و ادامه میدهد
_وایسا من برم از تو ماشین برات پتو بیارم .
لباسش را چنگ میزنم و ناله میکنم
+تروخدا نرو
با مهربانی میگوید
_باشه ، باشه آروم باش
نگاه گذرایی به صورتم میکند که یکهو نگاهش روی صورتم میخکوب میشود .با چشم هایی که از تعجب گشاد شده نگاهم میکند ....
«حکم پیشانی ام این بود که تو گم بشوی
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم»
غلامرضا طریقی
«حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم ؟
حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟»
احسان نصری
ادامه دارد
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
#سلام_مولای_مهربانم❤
هر صبح، به شوق
عهد دوباره با شما
چشمم را باز میکنم
عهد میکنم با شما،
هر روز که میگذرد،
عاشقانه تر از قبل
چشم به راهتان باشم...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور
📝 امام زمان یعنی عصارهٔ تمام انبیا
🌱«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
4_5954217152192974464.mp3
2.67M
⚡️ _فرزند امام زمان باش
__فرزندِ #امام_زمان بودن به سید بودن نیست...
#استاد_شجاعی
🔴 انصارالله یمن آماده برای اتفاقات بزرگ
از یمن به شما مژده میدهم خبری هست که اسرائیل را به وحشت میاندازد..
#تحولات_منطقه
#یمن
#امام_زمان منتظر بیداری ماست
#طوفان_الأقصى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آیا با این همه گناه میتونم یار امام زمان ارواحنا فداه باشم؟
#امام_زمان
👤استاد عالی
🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️※ نزدیک شدن ظهور را بعضی قلبها درک میکنند‼️
مثل یعقوب، بوی یوسف را ...
👤 آیت الله حائری شیرازی
#طوفان_الأقصى
🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهیدی که بوی بهشت می دهد
از وقتی این شهید را به بیمارستان آوردند بوی خوش او همه فضا را پر کرده و امدادگران مایل به دفن او نیستند . مردم برای زیارتش به بیمارستان می آیند
همه اجساد درون این چادر را دفن کردند به جز این شهید...
#طوفان_الأقصى
#امام_زمان منتظر بیداری ماست
#فلسطین
درمحضرحضرت دوست
✔️قسمت ۶۵ و ۶۶ +تویه دیوونه ای باید بری تیمارستان بستری بشی صدای قهقهه اش در فضای خالی اکو میشود
✔️قسمت ۶۷ و ۶۸
با چشم هایی که از تعجب گشاد شده نگاهم میکند . صورتش به سرخی میزند و رگ گردنش برامده شده است . ابروهایش را درهم میکشد و با صدایی خَشدار میگوید
_کی این کارو باهات کرده ؟
دهانم را باز میکنم اما صدایی از دهانم خارج نمیشود .
تن صدایش بالا میرود
_مرد اینجا بوده ؟
سرم را به نشانه ی نفی به چپ و راست تکان میدهم .نفس آسوده ای میکشد و کلافه موبایل را از جیبش بیرون می آورد .
سریع شماره ای میگیرد و تلفن را کنار گوشش میگذارد ، بعد از مدت کوتاهی میگوید
_سریع پتو رو از تو ماشین بیار
و بعد تلفن را قطع میکند .با تعجب میپرسم
+کسی رو همراه خودت آوردی
سر تکان میدهد
_فعلا چیزی نپرس بعدا همه چیز رو برات تعریف میکنم تو هم باید تعریف کنی
رفتار شهریار عجیب بود . با دلسوزی نگاهم میکند و دستم را میگیرد .قطره ی اشکی روی گونه راستم سر میخورد .
لبخند مهربانی میزند وسعی میکند من را آرام کند . انگشت شصتش را روی گونه ام میگذارد و سریع قطره اشک را پاک میکند
_انقدر گریه نکن جیگرم میسوزه
سعی میکنم خودم را آرام کنم .صدای پای کسی از پله ها می آید که بعد از چند ثانیه سجاد در چهارچوب در ظاهر میشود .
با تعجب نگاهش میکنم .
او هم با صورتی افروخته من را نگاه میکند .
رگ بر آمده گردنش و اخم غلیظش او را ترسناک نشان میدهد .همراه پتو مسافرتی کوچک و سبز رنگی به سمت ما می آید .
بدون هیچ مقدمه ای با صدایی که از خشم دورگه شده میگوید
_کار کی بوده ؟
سعی میکنم صدایم نلرزد
+بعدا توضیح میدم
صدایش را بلند میکند
_الان میخوام بدونم
شهریار اخم تصنعی میکند و رو به سجاد میغرد
+سجاد !
سجاد سرش را پایین می اندازد
_ببخشید
تابحال انقدر بهم ریخته ندیده بودنش.حتی وقتی بی اجازه داخل اتاق به وسایلش سرک کشیدم صدایش را برایم بلند نکرد ، خدا میداند چه به سرش آمده که این طور کفری شده است .
از روز اول که نازنین را دیدم تا آخرین باری که دیدمش را مو به مو برای شهریار تعریف میکنم .
در میان حرف هایم به خوبی متوجه میشوم که گاهی شهریار عصبی میشود ،
گاهی قرمز میشود
و گاهی هم به فکر فرو میرود .
بعد از پایان حرف هایم سکوت بدی حکم فرما میشود .سعی میکنم سکوت را بشکنم
+راستی چرا زودتر از ۲ ساعت اومدی ؟
ابرو بالا می اندازد
_زودتر اومدم ؟ تازه من یه ربع هم دیر رسیدم
با تعجب میپرسم
+ولی قبل از اینکه نازنین بره ازش ساعت رو پرسیدم گفت شیش و نیمه . فکر کنم حدودا یه ربع بعدش تو رسیدی .
ابروهایش را در هم گره میزند
_مثل اینکه فهمیده کسی قراره دنبالت ساعت رو الکی بهت گفته که عکس العملت رو ببینه
دندان هایم را روی هم فشار میدهم
+لعنتی
نفس عمیقی میکشم
+راستی باید به پلیس خبر بدیم
جدی میگوید
_فعلا نه ! تا ۲ ، ۳ روز دیگه صبر میکنیم . اگه نتونستم کاری بکنم به پلیس خبر میدیم. فقط تمام اطلاعاتی که ازش داری رو برام رو یه یه کاغذ بنویس . اگه میتونی بازم ازش اطلاعات پیدا کن بیار بهم بده .
سری به نشانه ی تایید تکان میدهم .
تازه سوال های دیشبم در ذهنم تداعی میشود
+یه سوال ! مگه من بهت نگفتم تنها بیا برای چی سجاد رو با خودت آورده بودی ؟
_اون موقع که پیام رو بهم دادی پیش سجاد بودم. وقتی پیام روی گوشیم اومد سجاد خونده بود. اصرار کرد که باهام بیاد منم دیدم بهتره یه مدر دیگه همراهم باشه قبول کردم.
ابرو بالا میاندازم. یعنی برای چه سجاد و شهریار پیش هم بودند؟
میدانم که شهریار ممکن است جوابم را ندهد پس فعلا بیخیال این سوال میشوم و سوال دیگری میپرسم
+چرا وقتی پشت در بودی هیچی نمیگفتی ؟ چرا حتی وقتی پرسیدم کسی اونجاست جواب ندادی ؟
_انقدر اعصابم خورد بود که هیچی حالیم نبود . فقط میخواستم بیام تو اونی که این کار رو کرده رو پیدا کنم بزنم .
میخندد و ادامه میدهد
_نه که فکر کنی آدم عصبی هستما ولی وقتی اعصابم خط خطی بشه کلا عوض میشم .
من هم میخندم .
صدای موبایل شهریار بلند میشود اما سریع رد تماس میزند .
با شیطنت نگاهش میکنم
+کی بود ؟
«از بس که گرفتار غمت شد همه دل ها
آفاق بگردند و دلی شاد نیابند»
امیر خسرو دهلوی
«لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای
که پس از دوری بسیار به یاری برسد»
امیر خسرو دهلوی
✨قسمت ۶۹ و ۷۰
با شیطنت نگاهش میکنم
+کی بود ؟
خنده ی شیرینی به صورتم میپاشد
_اونی که فکر میکنی نیست . سجاده
کمی محبت چاشنی لبخندم میکنم
+خوب باهم رفیق شدینا
_آره خیلی پسر .......
موشکافانه نگاهش میکنم
+خب بقیش
_مهم نیست
میخواهم اصرارش کنم تا بقیه ی حرفش بزند اما میدانم تا خودش نخواهد چیزی نمیگوید
.
.
.
از دور هستی را میبینم که کنار در کافی شاپ منتظر ایستاده است . رو به شهریار میگویم
+همینجاست رسیدیم
نگاهش را به چشمانم میدوزد و لبخند کوچکی گوشه ی لبش جا میدهد
_چقدر دیگه بیام دنبالت ؟
+یک ساعت دیگه
از ماشین پیاده میشود و از پنجره ماشین به شهریار میگویم
+دستت درد نکنه خیلی زحمت کشیدی
لبخندش عمیق تر میشود
_وظیفس ! فعلا خدافظ
متقابلا لبخند میزنم
+خدافظ
دستش را به نشانه خداحافظی بالا می اورد و تکان میدهد بعد حرکت میکند .
از وقتی نازنین اذیتم کرد شهریار هر جایی که میخواهم بروم من میبرد و می آورد ؛ میترسد دوباره سر و کله ی نازنین پیدا شود . بخاطر داشتن همچین برادر دلسوزی خدا را شکر میکنم .
به سمت هستی میروم و با مهربانی میگویم
+سلام خانم وقت شناس . چقدر همیشه به موقع میای !
_برعکس تو ، من هر دفعه دیر میکنم .
هستی که انگار در فکر بود تازه بی خودش می آید و دلبرانه لبخند میزند
_سلام
انگار چیزی ذهنش را درگیر کرده .بی مقدمه میپرسد
_آدم فضولی نیستم ولی این پسره که باهاش اومدی کی بود ؟
تازه میفهمم علت درگیری ذهنیش چه بود با خنده میگویم
+داداشم بود
با چشم هایی که از تعجب گشاد شده نگاهم میکند
_جدی میگی یا داری مسخرم میکنی ؟
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
#سلام_مولا_جانم❤
اے آفتاب بے سایه
ما عشیره ے انتظاریم
بے نصیب از تماشایت
ما اسیران غربتیم ڪه
جان به دیدار تو یک روز
فدا خواهیم ڪرد...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
ڪل ایران لشگرِ
#رهبــــر آزاده است
یک اشاره کافی است این مملکت
آماده است
ڪربلا،یا روے نی در خواب
بینی اے عدو
ڪشور ما پاے رهبر تا ابد
ایستاده است.