eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
103 ویدیو
16 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
✋🏻🌹 برای رقیه خاتون (س) فاطمه سیرت ....................... بعد از آنکه گل امّید به لب ها پژمرد ساربان، خنده کنان... قافله را با خود برد نیزه آمد که دهان باز کند بر توهین صوت قرآن تو نگذاشت و حرفش را خورد موی من سوخت اگر... عیب ندارد بابا عمه را آه... تو دریاب که از غربت مُرد داشتم راه خودم را به خدا می رفتم یک مغیره به منِ فاطمه سیرت برخورد کوچه وا کرد برایم، به زمینم انداخت دخترت تا برسد شام، چه سیلی ها خورد عمه ام گفت نزن مادر او فاطمه است دختر است و بدنش لاغر و انگشتش تُرد زجر اگر داد مرا زجر، نگفتم چیزی! بیشتر از همه، دوریْت مرا می آزرد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لعنت بر آنها که دین و دنیای ما را گرفتند✋🏻 خسته 🤦🏻 ............ آزاده ام! پر میکشم با دست بسته من، مجلسی که او مرا بر توپ بسته باید که بنویسم که را در برگه رأی؟! از دشمنان بیزارم و از دوست، خسته قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درود بر همراهان گرامی🌺 🔰 اشعار زیر را بعد از روز انتخابات بارگزاری و نشر دادم تا تاثیری در نظر عزیزان نداشته باشم و به خاطر دنیای دیگران، مثل برخی (چه در موافقت چه در مخالفت انتخاب اصلح) چوب حراج بر آخرت خود نزده باشم مضافا که فرصت بحث و جدل با قربانیان کج فهم و تندرو را هم نداشتم و ندارم خسته ............ آزاده ام! پر میکشم با دست بسته من مجلسی که او مرا بر توپ بسته باید که بنویسم که را در برگه رأی؟! از دشمنان بیزارم و از دوست، خسته قم المقدسه 🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍 سفید ............ کفنی داشت به تن، میهنم از خون شهید دستی اما نفس سبز وطن را دزدید برف بارید که اینگونه به ما کد بدهد دادن رأی مفید است! ولی رأی سفید قم المقدسه 🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 فریاد ............. سکوت کرده ام اما پُرم... پُر از فریاد از این جماعت مَِنها و هرچه باداداباد به آب و آتش اگر می زنم برای شماست که خاک پای وطن هستم و از او آباد قم المقدسه 💚💚💚💚💚💚💚💚 منطق ........... باید که باشد آدمی با خویش صادق احساس... جای خود، کجا رفته ست منطق!؟ با ریشه باید بود! اینها ریش دارند در این به ظاهر مردها، کو یک مصدق!؟ قم المقدسه 🤎🤎🤎🤎🤎🤎🤎🤎 حیف .............. آمدیم و آمدیم از هر چه طیف رأی دادیم و خدا هم کرد کِیف دوستان، خوردند و بردند و فقط دشمنان را متهم کردند... حیف! قم المقدسه 💜💜💜💜💜💜💜💜 مجلس .............. من ناامیدم ناامید از هر چه مجلس از مردم بی چاره و ایران مفلس با این همه آدم نمای دَه تومانی در گور می لرزد تن صدها مدرّس! قم المقدسه 💛💛💛💛💛💛💛💛 افسد و فاسد ................... یک نفر بگوید که، انقلاب یعنی چه!؟ رأی دادن از روی اضطراب یعنی چه!؟ اصلحی نمی بینم، صالحی نمی بینم بین افسد و فاسد انتخاب یعنی چه!؟ قم المقدسه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ زبان سرخ ............. کجاست تیر و کمان غیور آرش من!؟ کجاست آینه ی باور سیاوش من!؟ زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد خوشم که خاک حسین است آب و آتش من قم المقدسه 🔰 در نهایت فکر میکنم به عنوان یک شهروند عادی، حق دارم از هنرم در راستای عدالت خواهی و مبارزه با تبعیض و ظلم و فقر و فحشا استفاده کنم🙏🏻 در مورد گفته های خودم هم به دنبال تایید یا رد چپی و راستی و سلطنت طلب و اینور آبی و اونور آبی نیستم و از همینجا به همشون عرض میکنم «گور پدر همتون»✋🏻 🆔 @Abedi_Aaeini
درود 🌺 پس از خوانش شعر فوق در منزل استاد مجاهدی متوجه شدم که دوست عزیزم جناب مجتبی خرسندی غزلی نزدیک به این شعر دارند که اتفاقا معروف هم هست اما بنده گویا نشنیده بودم و اینکه کدام متأخر را نمی دانم لذا برای شفاف سازی و حظّ بیشتر، غزل ایشان را بارگزاری میکنم تا در این ایام که متعلق به خانم رقیه (س) است لذتی دوچندان ببریم👇🏻
بیت الغزل هر غزل ناب رقیه است خورشید علی اصغر و مهتاب رقیه است «نزدیک‌ترین راه به الله حسین است» نزدیک‌ترین راه به ارباب رقیه است در باب برآوردن انواع حوائج یک باب خدا دارد و آن باب رقیه است در زاویۀ عرش خدا قاب بزرگیست نامی که شده زینت این قاب رقیه است در خلوت خود معتکفند اهل محبّت در مسجد این طایفه محراب رقیه است دردانۀ ارباب که با دست اباالفضل از چشمۀ کوثر شده سیراب رقیه است حاجت طلبیدند از او عالم و آدم زیرا که فقط مهر جهان تاب رقیه است مجتبی خرسندی از کتاب تیغ هفتاد دو دم 🆔 @Mojtaba_khorsandi 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر کس به کسی داده دل و ما به رقیه لا حول و لا قوة الّا به رقیه هرجا گره افتاد به کارم پدرم گفت یا رو به ابالفضل بزن یا به رقیه شد آینه‌ی حضرت زهرا و رسیده‌ست ارثیه از او أم أبیها به رقیه از بس که گرفتند شفا از حرم او باید که بگویند مسیحا به رقیه تا اینکه گره واشود از کار خلایق باید که قسم داد خدا را به رقیه مانند رکابی که دلش بند نگین است دلبسته شده شانه‌ی سقا به رقیه او جان خودش را سر عشقش به پدر داد دلدادگی اصلا شده معنا به رقیه با دلهره شد صبح، شبش بین خرابه آشفته شده بعد عمو خواب رقیه یک شهر تماشاگر اشکش شده بودند حاشا که کسی داد تسلا به رقیه 🆔 @shia_poem 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 به ساحت سه ساله اباعبدالله الحسین رقیه خاتون (س) سفر ................ اگرچه روی لب، «یا نورُ یا قدوس» اغلب داشت شب میلاد من بر لب، فقط «یا ربُّ یا رب» داشت سه سالِ آخرِ عمرِ پدر با من چه زیبا شد حسین از آن همه شیرین زبانی، خنده بر لب داشت سفر می خواستم، او هم مرا با خود به صحرا برد چه صحرایی که بیش از هر زمان، سرباز و مَرکب داشت در او خون محمد (ص) بود و زهرا (س) و علی (ع) یعنی اگر نیزه قلم می شد، به اندازه... مُرکّب داشت اگر گوشی برای حرف های آسمانی بود حسین آن روز قدر یک جهان با خَلق، مطلب داشت ولی هر بار آمد رازی از خلقت بگوید آه... سه شعبه آمد و او را به یک شکلی معذب داشت برایم بعدها تعریف کردند آن دم آخر پس از ذبح تو شمر بی حیا، بادی به غبغب داشت همینکه کاروان از قتلگاهِ آسمان رد شد خودم دیدم از آن بالا که وضعی نامرتب داشت من از سیلی نمی نالم، که از زخمِ زبان مُردم زبان مردم شامات و کوفه، مار و عقرب داشت خدا را شکر با این کاروان یک مرد می آمد خدا را شکر در کرب و بلا سجادمان تب داشت نمی ماند از حرم چیزی و از اهل حرم، نامی خدا را شکر که این قافله یک عمه زینب داشت! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 سلام‌الله علیها 🩸 علیه‌السلام اگه اشکتون جاری شد التماس دعا😭🙏 🥀 ملا محمدهاشم خراسانی حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام‌الله علیها به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف آن حضرت در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل می‌کند: 🥀 جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمودند: 🥀 «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند. 🥀 دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه سلام‌الله علیها را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟! 🥀 سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند. 🥀 صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم. 🥀 حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. تا آنکه دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است. 🥀 سیّد ابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند و از حالش جویا شدند. 🥀 اما او هی می‌گفت: ای وای بر من... وای بر من... 🥀 به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی‌کنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" سلام‌الله علیهما شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. 🥀 سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند. 🥀 وقت نماز که می‌شد، سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. 🥀 از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند، دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. 🥀 دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت. 🥀 آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه و سایر مخدرات سلام‌الله علیهم اجمعین را به سید ابراهیم واگذار کرد. 🥀 این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: 🥀 «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» 🥀 آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه‌ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود...! 🥀 پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید. و فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند. 📕 منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸ 📕 ستاره درخشان شام، شیخ علی ربانی خلخالی (ره) 🏷 🆔 @mosibatoratebah 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭🌺 برای دردانه حسین رقیه (س) مهر و ماه ................. سه سال با پدرش بود همدم و همراه سه سال، زهرا بود و کشید از دل، آه عمو به بالینش می رسید هر جا بود - صدا که می زد او را به هر زبان، هر گاه شبی که رفت به بازار و گوشواره خرید - بغل گرفت عمو را... به ماه کرد نگاه خبر نداشت به بازار می رود یک روز خبر نداشت تنش می شود به کوفه، سیاه خبر نداشت که آتش به خیمه می افتد خبر نداشت که موهاش می شود کوتاه گذشت و... همسفرِ کاروان غربت شد گذشت و... آمد ظهر دهم به قربانگاه چگونه شمر، دلش آمد از قفا ببُرد!؟ گناه داشت رقیه، گناه داشت... گناه از اینکه در دل گودال، او چه ها دیده فقط خبر دارد عمه جان و ثارالله سوار ناقه ی عریان شد و زمین افتاد در آن شبی که تو میدانی و منِ مداح چگونه زجر، دلش آمد آنچنان بزند!؟ مگر نمی دانست او... اوست دخترِ شاه! برای اینکه خرابه، شبی شود روشن به خاک، نقاشی کرد مِهر را با ماه قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳ شعبان میلاد باسعادت دخت حسین علیه السلام حضرت رقیه سلام الله علیها محضر مولا صاحب الزمان (عج) و تمامی عاشقان حضرتش تبریک و تهنیت باد🌺 🔰 زیارت حضـــرت سلام الله علیها بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْكِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، [اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ]، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الزَّكِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّریفِ، وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
،🌷🙏🏻 برای میلاد نازدانه اباعبدالله الحسین علیه السلام حضرت رقیه سلام الله علیها سفر ............ پیچید تا در خانه ی مولا صدایش گل از گل زینب شکفت و شد فدایش خواهر، لباس نو تنش کرد و... برادر زد بوسه بر پیشانی و بر دست و پایش دست عمو گهواره شد تا او بخوابد می خواند عمه سوره ی کوثر برایش در باغ انگورش عرق می ریخت بابا تا جرعه ای مستی ببخشد بر هوایش یک یا دو سال بعد تا که از درآمد یک گیره مو بود پنهان در عبایش مثل سکینه در کنار مادر خود چادر به سر دارد به وقت ربنایش گاهی به همراه علی می رفت مسجد تا گل کند در کوچه، دستان دعایش یک روز دید از خانه خود رفته اند و در این سفر بودند هرچه آشنایش خوشحال شد از دیدن کوه و در و دشت آری سفر بود و سفر، تنها دوایش او بی خبر بود از تمام اتفاقات از قصه های واقعی در خواب هایش آخر مگر دختر نداری تو خودت زجر!؟ ای کاش سیلی می زدی من را به جایش شرمنده خواهد شد عمو از روضه ی آب چیزی نمی گویم اگر از کربلایش قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini