eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
103 ویدیو
16 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای مدینه و امام مجتبی (ع) انگورِ شهادت ........................ ای غریبِ دو جهان! شب شده... با شب بنشین که دلم لک زده لبخند تو را... ماه ترین! غافل از نور تو بودم همه ی سال اما رو زدم تا به تو... هر آینه دیدم تسکین ما که بودیم!؟ همان قومِ به حج رفته ی خواب آن خوارج که نبودند شبی توّابین در رکاب حسن از جنگ جمل سیر شدیم با معاویه نشستیم سر سفره ی دین بزنم آه گریزی به در خانه ی وحی آن دری که... شد از آغوش خدا عطرآگین آتش آمد که به غارت ببرد باغی را آتشی سخت که پشت تبری کرد کمین به هوا رفت صدای علی از ضربه ی کین مادر افتاد زمین و پسر افتاد زمین بگذریم از دل این کوچه ی بی رحم، حسن روز تشییع تنت را کمی از دور ببین تیرها زوزه کشان سمت تو می آیند... آه زخمِ هر تیر شده روی رکاب تو، نگین هر که آمد به بقیع تو کبوتر شد و گفت که فضای حَرمت بود عمیقاً سنگین کاش این جمعه، ظهور پسرت باشد و کاش از حرم طرح جدیدی بزند روح الامین ۱ شاعران از تو بگویند غزل پشتِ غزل بیت بیتش بشود بر سر ایوان، آذین مستِ انگور شهادت شدی و باید که بر ضریحت بزند فرشچیان نقش، چنین: ۲ «رشته ی تاک چنان بر پر و پایم پیچید که جهان، سبز شد و آدمیان، حورالعین» ما گدایان حسن، از همگان دل کندیم ما دعا کرده و او گفت به جامان آمین دست برداشته ایم و به تو رو آوردیم دلخوشیم ای پسر فاطمه... تنها به همین محمد عابدی .................................................. ۱. نقاش معاصر استاد حسن روح الامین ۲. نقاش معاصر استاد محمود فرشچیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای جان💐😍💥🎁❤️‍🔥🌺 👶🏻👩🏻‍🍼 خب آقا ایلیا همین الان در لحظه اذان ظهر ساعت ۱۲:۰۰ در روز ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ به دنیا اومدند 👌☺️ اردیبهشتی یعنی آرام و منطقی، با سیاست، فکر دهنده، استراتژیک، خیلی قانع، صبور و آرام، پرتحمل، عاشق مالکیت، حسود، متعصب، اهل اعتدال، بامحبت، خیلی قوی و سالم، عاشق عطر و بوی طبیعی تولدت مبارک اردیبهشت ماهی! از طرف تمام دوستان و همکاران به جناب دکتر عابدی تولد اولین فرزندشون رو تبریک میگم🌷
👌😘به به امروز، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی هم هست 🧑🏻‍🏫 جناب عابدی هم که اهل شعر و ادب امیدوارم این پسر هم مانند پدر، پارس و پارسی را بلندآوازه کند و جهانیان را در حیرت فرو بَرد 😎🌷 بزارید ببینم میتونم یکی از اون غزل های ناب دکتر رو کش برم و براتون ارسال کنم😁
برای همسرم و فرزندی که در سینه دارد🌷 بی قرار .................. چشم هایت بی قرار است و نگاهت آشناست در تو می بینم کسی را که شبیه ما دوتاست عشق، گاهی عُق زدن های شب و نیمه شب است عشق، گاهی خنده های بی دلیل و بی هواست برقِ چشمان تو ذوقم را دوچندان می کند با تو شاعرتر شدم این روزها، گوشی کجاست!؟ مادرم می خواست آرامم کند وقتی که دید اشک های گاه و بی گاهت شروع ماجراست شکر می گویم خدا را، او که عشقت را نوشت آن خدایی که به جز خوبی برای ما نخواست بر سر نامت چه دعواها که در منزل نشد- آه ای فرزند زیبایم که نامت دلرباست ۱ دست هایم را کشیدم بر سرت با فاصله مادرت قرمز شد و گفت: این انارِ سرخ ماست محمد عابدی ............................................... ۱. بیت ششم را بصورت اختصاصی برای فرزندم اینگونه سرودم بر سر نامت چه دعواها که در منزل نشد- آه ای فرزند زیبایم که نامت ایلیاست
ممنون از استاد مجاهدی (پدر شعر آیینی) که اذان و اقامه را در گوش ایلیا جانم نجوا کردند 💐😭
🌷به مناسبت روز دختر و میلاد بانوی کرامت حضرت فاطمه معصومه (س)💐 و تقدیم به دختردارها و دختر دوست ها🥰 من که یه پسر زیبا به نام ایلیا روزی ام شد🥳🤗 دختر ............ دلم در موج غم ها، مونس و همراز می خواهد دلم در اوج تنهایی، صدای ساز می خواهد دو تا چشمی که عشق و آسمان از آن سرازیر است جهان چیزی برای آخرین آغاز... می خواهد نخواه از من که با یک بوسه ی خشکت شوم قانع دلم خرما پزانِ شرجی اهواز می خواهد چه می بینم!؟ شِکن از زلف و از ابروی خود وا کن که مرد خانه، رویی باز و مویی باز می خواهد تو را می خواهم و می خوانی از چشمم چه می خواهم دلم یک دختر شیرین زبان ناز می خواهد یکی مثل خودت آرام و مغرور و تماشایی یکی مثل خودت یکدنده و لجباز می خواهد پر از نیلوفرم بی تو، فقط بال و پرم... بی تو بیا ای قوی زیبا که دلم پرواز می خواهد پدر، شعر است و دختر استعاره؛ شاعری می گفت: پدر، تشبیه می داند ولی ایجاز می خواهد پسر، قند است و بابا بیشتر میل نمک دارد اگر دختر بیارد همسرش... او باز می خواهد به دنیای من و مادر، عجب خوش آمدی دختر که بابا نوعروسی دلبر و طناز می خواهد عصای دست موسی باش در جمع پریشانان که شهرِ ساحرانِ شب زده، اعجاز می خواهد محمد عابدی قم المقدسه
نقد استاد مجاهدی برای شعر دختر و گوشه و کنایه های شیرین ایشون به من👆😁
قصیده ای در ۲۲ بیت به پیشگاه حضرت فاطمه معصومه (س) یاکریمانه ................. یاکریمانه به او سجده کنند از سر بام این چه رکنی ست که گلدسته بر آن کرده قیام!؟ هر کبوتر به رضایت سر تسلیم آورد- بر سر دام تو... هرچند نمی بینم دام جلوه گر می شود از گنبد زردت، خورشید می دهد تا به تو ای نورترین نور، سلام آسمانِ شبِ تو خوشه ی پروین دارد باشد از روشنیِ صبح تو... ایام بکام برف بارید و در اندیشه ی حوضت رفتم پرچمت، ماهی و... شد گنبدِ تو، ماهِ تمام تا مکرر به خود آییم و دل از خود ببُریم در و دیوار حرم، آینه کاری ست تمام قالیِ عشق تو را بافتم از سِیر ضریح به تو مشتاق شدم، رج به رج و گام به گام موزه ات را به تماشا که نشستم... دیدم - غرق تاریخ توام! از همه ی شهر، جُدام در جوار تو چه شاهان که گرفتند آرام! ما غلامیم، غلامیم، غلامیم، غلام کودکان، تشنه ی یک جرعه ی آبِ حرمند این چه مستی ست که در آبخوری هاست «مدام» چه شفاها که ندیدیم به میخانه ی تو جرعه نوشِ شبِ شعر تو خواصند و عوام بیت بیتی که سرودم همه... «بیت النور» است ۱ چون که از روی تو ای ماه، گرفتم الهام داستان تو چه اندازه به زهراست شبیه عمر کوتاه تو بوده... غزلی پر ایهام دسته ای وقت عزا از دل بازار گذشت روضه خوان گفت بخوانیم کمی روضه ی شام جمکران بعد طوافت، چه «صفا»یی دارد هر که دارد عطش سعی، ببندد احرام هم مصلایی و هم مسجد و هم دانشگاه چه شهیدان که شدند از حرم تو... اعزام بی خبر بود که تو در دل ما جا داری خواست ویرانه کند «باغ ارم» را صدّام ۲ وصف تو کار منِ بی سر و پا نیست... بزرگ! از حرم گفتم اگر... شرط ادب بود و کلام حوض آبی، وسط حوزه علمیه چه بود؟! روح دریاییِ علامه و آیات عظام یک طرف صدر و بروجردی و خوانساری ها یک طرف بهجت و فاضل، بزنم رو به کدام؟! مسجد اعظم تو، گاهِ سخنرانی هاست یاد باد آنچه که فرمود به کَرات، امام... «برسید آه به داد... ای علمای اسلام! برسید آه به داد... ای علمای اسلام!» ................................................... ۱. بیت النور: عبادتگاه و محل اقامت حضرت معصومه (س) به مدت ۱۷ روز در قم که اکنون زیارتگاه زائران است. ۲. باغ ارم: ارم نام خیابانی است که به حرم منتهی می شود و مراد از باغ، حرم حضرت معصومه (س) می باشد که در زمان موشک باران شهرها در جنگ تحمیلی بارها مورد حمله قرار گرفت.
در حال و هوای شهادت امام رضا (ع) انگور ............. انگورها را دانه دانه خورد و پرپر شد تا آستان در رسید و یک کبوتر شد گاهی نشست و گاه از دیوار، یاری خواست در طول راه از بس به خود پیچید مادر شد آنقدر مأمون با زبان، آزار داد او را مثل حسن در حجره گفت: ای زهر... بهتر شد! هر شاخه ی انگور، تیری بود بر چشمش باب الحوائج را به یاد آورد و ساغر شد خون می چکید از بین انگشتان بی جانش چشم خدا از دیدن چشمان او تر شد در سایه روشن های حجره، دید نوری را حال و هوای خانه بعد از آن معطر شد شمس الشموسِ روی او تا در محاق افتاد در راه مشهد، خاطر خواهر مکدر شد معصومه، هفده بار افتاد از نفس در قم از سرفه های پشت هم، خواهر... برادر شد این برگه، بعد از کربلا خونین ترین صفحه ست دل چون کبوتر بود و از این داغ پرپر شد محمد عابدی
برای امام رضا (ع) و زائران روحانی شهید که با زبان روزه در آغوش او جان دادند جنینِ جنون ...................... شوق یعنی یاکریمان دور گنبد در طواف ذوق یعنی شاعری در «روضه» های اعتکاف آمدم با هر چه دارم- با ندارم های خویش- عشق یعنی ماجرای آن زن پیر و کلاف از سر من هم زیاد است اینکه می بینی مرا گاه گاهی یک نگاهی می دهد ما را کفاف آنچه ما را می رساند تا تو...! شور و معرفت آنچه ما را می کشاند تا تو...! عین و شین و قاف تا بشویم دور تا دور ضریحت را به اشک بارها از حج واجب داده ام من انصراف غرقِ امواج توام در بیکرانِ مرقدت از زیارتنامه خواندن، آه... ما را کن معاف در حرم وا می شود نطق تمام زائران پیش تو نرم است مولاجان، زبان اعتراف مادرم دیشب به خوابم آمد و آرام گفت: قالیِ اشکی برای مادرش زهرا (س) بباف من همان آهوترین زندانی ام در بند خویش ضامنم ای کاش باشی، توبه کردم از خلاف! در مسیر کوی تو، یک اربعین باران شدم -داستان عشق سی مرغ و وصال کوه قاف- زائرانت، آسمانِ آبیِ باریدنند خادمانت اسوه ی سبز حجابند و عفاف سیزده نور زلال از ربّنایت جاری اند خوش به حال من...! که من هم مستم از این ائتلاف صبح صادق می دمد هر روز از لبخند تو سر برون می آورد خورشیدِ چشمت از شکاف کیستم من بعد هر بار آمدن در این حرم!؟ آن جنینی که جدایش کرده اند از بند ناف عاشقم... یک عاشقِ از خویشتن خالی شده هیچکس اندازه ی عاشق ندارد انعطاف! تا ابد زیر عبای دست تو میخانه شد دعبلانه هر که زد از عشق والای تو لاف یا سریع و یا انیس و یا حسیب و یا رفیق شد حسابم با تو بعد از این زیارت، صاف صاف کثرتِ وحدت نمایان است از آیینه ها ای کسانی که به سر دارید ننگ اختلاف! شیعه و سنی یکی هستند در این آستان راه حق دور است از هرگونه مکر و انحراف با زبان صلح باید در دل مردم نشست تیغ غیرت، هر کجا بیرون نیاید از غلاف! می توان چون او رضا (ع) بود و رضا بود از جهان می توان چون او علی (ع) بود و به وقتش در مصاف! محمد عابدی
برای ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) ما را ببخش ساقی ............................... ما را ببخش ساقی، مست از سبو نبودیم با چشمه های اشکت، در گفتگو نبودیم دریاترین زمین...تو، خورشیدْ آفرین... تو با آیه های نورت، ما روبرو نبودیم گاهی سکوت کردیم، گاهی زدیم فریاد دور از توایم اما بی آرزو نبودیم ما داغدار خویشیم، ما را نده خجالت در اوج روسیاهی! بی آبرو نبودیم در روضه های چشمت، آتش زدیم دل را رسوای عالمیم و رازی مگو نبودیم غسل زیارتِ ما با اشک بود و باران در آستانت ای جان، ما بی وضو نبودیم محمد عابدی
نثار غریب الغربا (ع) جلوه .................. آنچنان که باید و شاید تو را نشناختم جز تو بر هر کس که دل بستم، یقیناً باختم تا تماشای تو ای لبخند زیبای خدا اسبِ بی انگیزه را زین کردم و هی تاختم یک سحر ناغافل از خواب خوشم برخاستم گوشه ای از جلوه ات را دیدم و دل باختم من تمام آرزوهای بلند خویش را بر مدار چشم‌های بی قرارت ساختم آه، ای دریای آبی...! موج موهای تو را در میان صخره ی دل، ساختم پرداختم با نگاهی حرف هایم را زدم هرچند... باز درددل ها را نوشتم در ضریح انداختم محمد عابدی
دردل پیرمردی ساده و شوخ طبع با امام رضا (ع) شاه خراسون ........................ کجاست شاه خراسون!؟ خلوص های قدیم ضریح و آن همه حس، پشتِ بوس های قدیم؟! سفر به شوق زیارت، به برکت صلوات کجاست حال خوش مینی بوس های قدیم؟! نه ماه عسل، که به نام تو بود یا «ضامن» شروعِ زندگیِ نوعروس های قدیم دروغ، خاصیت کاسبانِ امروز است چه شد صداقتِ بازار روس های قدیم شبیه ترکیه، مشهد ولنگ و واز شده دلم هواییِ طوس است، طوس های قدیم نگفته حاجتِ هر زائری روا می شد چه بود در پسِ «شمس الشموس» های قدیم!؟ نماز صبح من امروز هم قضا شد آه خروس هم به خدا آن خروس های قدیم محمد عابدی
«هوالرزاق» 🙏 سپاسگزارم باری تعالی را که فرصتی داد تا دلنوشته ها و عرض ارادت های خودم رو نسبت به خالق، خلق برتر (چهارده نور پاک و ۱۲۴ هزار پیامبر) و زمان و مکان های مقدس به رشته تحریر درآورم و برخی از توجهات خود را به مسائل اخلاقی و تعلیمی با شما گرامیان به اشتراک بگذارم. لینک کانال اشعار آیینی محمد عابدی 👇 🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini 👌پخش این لینک نیز سبب گسترش فرهنگ محمد و آل محمد (ص) است تشکر میکنم اگر نکته و نقد و نظری در مورد اشعار هست حتما در خصوصی بفرمایید چون ما باید بهترین را برای بهترین عرضه کنیم 🌺 🆔 @Kara_holding ✅ از آنجایی که شعر خوب را تا حدود زیادی می شناسم حتما سعی میکنم از اشعار شاعران خوب نیز در این کانال استفاده کنم امید است خوانش اشعار توسط شاعران و مادحان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام باقیات الصالحاتی برای بنده و شما باشد🌷
برای کودکانگی های امام رضایی خادم .............. از کودکی در صحن ها دنبالْ بازی کرد افتاد روی سنگ ها و صحنه سازی کرد تا قطره ای از گونه اش بر مرمری لغزید از دور آمد خادمی، مهمان نوازی کرد: «شاید یتیم است آه... شاید کودک کار است! باید کلاه خویش را هر روز، قاضی کرد» حالا پس از سی سال، من آن خادم خامم که در پناه شاه، حس سرفرازی کرد ای کودکان بی خبر از لذت بازی باید دوید و ترک دنیای مجازی کرد باید کبوتر بود و آمین را به شوق آورد با ربنا پرواز کرد و عشق بازی کرد تو دانش آموز نگاهش هستی و... زیباست در این حرم با هر توانی، یکه تازی کرد در ساخت و طراحیِ هر صحن و هر ایوان شیخ بهایی، کارهایی با ریاضی کرد! القصه، هر کس دل به مولا داد آهو شد با هر زیارتنامه، حس بی نیازی کرد دیشب برای حضرت مهدی غزل خواندم دیشب دل دیوانه ام راز و نیازی کرد! ده بار باریدم توسل را... رضا آمد باید رضا را از تمام خویش، راضی کرد محمد عابدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای عباس بن علی (ع) پیوند خورشید خراسان و ماه کربلا دریا ............. از آب سقاخانه، خاکم گشت دریا از پیش چشمم ناگهان بگذشت دریا نام تو آمد بر لبم ای ماه کامل چشمان من مَدّ کرد و ساحل گشت دریا کوبنده تر از موج، زد بر قلب صخره هر بار اما خسته تر برگشت دریا آمد برادر بر سر بالین سقا از اشکِ دامنگیرِ او شد دشت دریا او بی خبر بود از خودش در مجلس شام دیدند جا شد در دل یک تشت، دریا با روضه اش از کربلا تا مشهد آمد دریا به دریا، چشم من... تا هشت دریا محمد عابدی
برای شهادت امام رضا (ع) خون دل ................. تو مأمن بودی و او بود مأمون تو خوردی خونِ دل، او «خون» پیِ «خون» ۱ همانکه در تکبر بود نمرود همانکه در تفکر بود قارون همانکه بَرده ی تن بود و تن داد برای جان، به صد نیرنگ و افسون خودش بازیچه ی دست جهان شد یزیدی که تماماً بود میمون به جز آگاهی و اصلاح و درمان چه باید کرد با طاغوتِ طاعون!؟ کسی که لقمه هایش از حرام است ندارد اعتنا بر شرع و قانون تلافی کرد با انگورِ مسموم سر فرزند کاظم؛ ابن هارون! تمام شهر فهمیدند او را به جز او نیست در این شهر، مظنون رضا آبی ترین روحِ خدا بود - همینکه آمد و لب زد به معجون حرم داری، خدا را شکر ای عشق! مکن ما را از این میخانه بیرون در آغوش تو ای آهوترین صید غزل، بهلولِ عاقل بود و مجنون ۲ اگر بارِ گران بودیم رفتیم ۳ مرا مدیون خود کن باز، مدیون! خداحافظ رفیقِ بی زبان ها وداع آخر است، ممنون ممنون محمد عابدی ................................…................ ۱. خون: خون مردم/ شراب ۲. بُهلول (بهلول دانا، بهلول مجنون کوفی یا ابو وهب بن عمرو صیرفی کوفی) یکی از عقلای مجانین سدهٔ دوم هجری و معاصر هارون‌الرشید بود. وی در کوفه رشد و نمو یافت و مردم محل او را با نام فارسی بهلول دانا یا عاقل دیوانه می‌نامیدند. برخی بهلول را از شاگردان پیشوای ششم شیعیان دانسته‌اند. در سال ۱۸۸ق/ ۸۰۴م بود که هارون‌الرشید را ملاقات کرد. زمانی که از سوی هارون‌الرشید در معرض خطر قرار گرفت خود را به دیوانگی زد ولی در مواقع لزوم به مردم پند و اندرز می‌داد. همچنین اشاره به محمّدتقی بُهلول بیلُندی گنابادی‌‌ مشهور به شیخ بهلول یا علامه بهلول از واعظان و عارفان و‌ فقهای معاصر ایران که در گناباد خراسان دفن است و به سبب رفتارهای خاص و جنون آمیز به نام بهلول خوانده شد و در واقعه مسجد گوهرشاد نیز نقش داشت. ۳. بیتی از جلال مهرپویان اگر بار گران بودیم رفتیم اگر نامهربان بودیم رفتیم محمد عابدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😢 دلتنگ زیارت امام رضا (ع) دوباره .............. در راه برگشتم ولی دلتنگ دیدارم دوباره گفتم خداحافظ ولی شوق حرم دارم دوباره ای کاش می شد دردها و خستگی های سفر را قبل از همه، دست امانات تو بسپارم دوباره ای ضامنِ هر چه خدا یکجا به من بخشیده، مولا...! این بار هم بخشیدی و خیلی بدهکارم دوباره انگار الان بود در آغوش تو خوابیده بودم - مابینِ دارالحجه...! خوابم یا که بیدارم دوباره!؟ اصلا نفهمیدم چطوری روز آخر آمد از راه بی تاب قرآن و نماز و شعر و اذکارم دوباره مجبورم آهسته قدم بردارم و در خود ببارم وقتی نمی آید دلم... چشم از تو بردارم دوباره راهم بده حتی همین حالا که دستم از تو دور است بر پنجره فولاد، سر باید که بگذارم دوباره باید که برگردم حرم، مثل کبوترها بگردم در بیکران صحن تو ای آسمان پرستاره قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
داستان من و تو . . . . . . . . . . . . کبوتربازی که جَلد شد🤦🏻