eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
401 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
103 ویدیو
16 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نثار آل عبا و اباعبدالله الحسین (ع) 🖤 با خواندن این شعر، در هر قنوت به یاد حسین خواهید افتاد و چشمانتان بارانی خواهد شد😭 پنج تن ..................... دستانم را نگریستم و گریستم انگشتانم پنج تن آل عبا 🖐 محمد را در میانه دیدم و اهل بیتش را اطرافش گویا برای مباهله آمده بود پلکی زدم... رسول الله بر بار شتران ایستاده بود و علی، دوشادوش او در غدیرِ معرفت خدا را نشان می داد ☝️ اثر انگشتم طوافی بود از کعبه ی جان: علی 👉 انگشتی که حب مولا را امضا زد و روی ماه علی را در شب پر ستاره ی تاریخ نشان داد انگشت حلقه، زهرا بود 💍 که انگشتری به نام علی را به تن کرد محمد دست بالا آورد از گونه های فاطمه سیبی چید و به علی تعارف کرد پیوندی که نبی و علی را به کمال رساند و مثلثی را به نام عشق، نقش زد حسن لطیف ترین و زیباترین و آرام ترین است همان انگشت کوچک که صلح و دلدادگی را فریاد می زند آنجا که در انگشت معشوقی گره می خورَد و به راه ادامه می دهد و اما حسین... همان «وِترَ المَوتور» همان دردانه ی خدا! حسابِ حسین از همه جداست او که اهل بیت نیز برایش آغوش باز می کنند و در بغل می گیرندش ✊ او که رمز اتحاد و پرچمدار مقاومت است اگر باور نداری دستت را مشت کن 👍 تا ببینی چگونه پرچمش را بالا می آورد اما اگر خواستی چشمانت تر شود به شَستت نگاه کن و روضه ی سر بخوان و دلت را بند کن به آن بند انگشتی که نیست 😭 آه... نمی دانم بگویم یا نه! نمی دانم زنده میمانم یا نه! این بار، شَستت را کمی بهتر ببین صدای پای اسب ها را می شنوی!؟ می بینی اسب ها چگونه پهنش کرده اند! 😭 قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴حدیث روز🏴 🍃🌸امام حسين عليه السلام: شُكرُكَ لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ، يَقتَضي نِعمَةً آنِفَةً شكرگزارىِ تو بر نعمت گذشته، زمينه ساز نعمتِ آينده است نزهة الناظر صفحه80 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🖤 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اشک زینب 😭 ................ دانه های کوچک الماس، اشک زینب است شاعرِ منظومه ی احساس، اشک زینب است سال ها نه... قرن ها می جوشد از قلب زمین آبِ دورِ مرقدِ عباس، اشک زینب است قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭🖤 به کربلا و نازدانه امام مجتبی، عبدالله بن حسن (ع) خط کوفی ................... منطق آنها نمی دانم چرا منتیغ شد!؟ ۱ یک نفر می گفت با آن دیگری؛ توفیق شد کربلا شد بوم نقاشی و... در روز دهم ابر و باد و ماه و خورشید و فلک تلفیق شد شمر، خنجر را کشید و... باز هم با یک تکان خون تازه در رگ اهل حرم، تزریق شد نیزه ها در خونِ عبدالله خورد و بعد از آن خط کوفی در دل گودال، نستعلیق شد هر کتابی را ورق زد دشمن و یک صفحه کَند در خصوص مُصحفِ مولا ولی تحقیق شد فکر این را هم نمی کردند غارت می شوند خیمه های بی خبر، از حمله هاشان جیغ شد کار از بی احترامی هم گذشت و بگذریم... هر کسی که بیشتر زد، بیشتر تشویق شد تا بیایند از تمام شهرها نامردها از همان گودال، روی دختران تبلیغ شد قم المقدسه ................................................. ۱. منتیغ: ترکیبی از منطق و تیغ (واژه ای ابداعی از شاعر)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به پیشگاه ائمه بقیع و امام زمان (عج) باب قاسم .......................... ای که هستی در پی حیّ علی خیر العمل می رسد روزی که می گیری حرم را در بغل «هر که بامش بیش برفش بیشتر»، نَقلِ دل است می روی تا که محقق گردد این ضرب المثل روبرویت گنبد پیغمبر است و کوچه ای - کوچه ای که از دلش می آید «الغوث»، «العجل» سر که می چرخانی از شوقت می افتی بر زمین هشت گلدسته به پایت ایستاده؛ بی بدل باب علم و فقه، باب باقر است و صادق است باب ایمان، سهم سجاد است از روز ازل ذوالفقاری هست آویزان از ایوان حسن تا نمادی باشد از شیر خدا، شیر جمل فکر کن از «باب قاسم» وارد صحنش شوی آن زیارت می شود شیرین تر از شهد و عسل فکر کن زانو زدی در محضر بابُ الکرَم آن عبادت که عبادت نیست، شعر است و غزل در قنوت خالی ات، پُر می شوی از انتظار دل به دریا می زنی و می شوی در اشک، حل در خودت حس می کنی او را... همانکه می رسد تا جهان خالی شود از قاب های مبتذل سبز خواهد شد تمام کوچه های شهرمان می رسد روزی... چراغان می شود کل محل قم المقدسه
💚 برای امام حسن (ع) خاطرات کوچه 😭 ........................... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید زهرا را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از علی، آخر گرفت باغبانی خسته از مسجد رسید و شوکه شد او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، پیغمبر گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا مجتبی از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت کربلا را گاه می دید و صدا می زد: «حسین - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست عبدالله و قاسم را علی اکبر گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از صلح گفت و... جنگ را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پاسخ عراقی ها به مداحی من ایرانم و تو عراقی... دوری و دوستی سرم نمیشه و... ✅مداح و سینه زنهای عراقی چقد خوب پاسخ این مداحی رو دادند ماشاءالله👌 🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini
👌😭 خاطره ای از دکتر زرین کوب؛ روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویر را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی‌خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته‌ی افکار را پاره کرد: ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟ گفتم: استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم. خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همین طور که صحبت می کرد، دقیق نگاهش می‌کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره‌ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار. 📝 می‌گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع کرد به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند. 🙏 پرسیدم حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ گفت: سؤالی داشتم گفتم: بفرما پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد گفت: ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی بر میاد؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم) 🔰 گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید؟ گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتما، چرا که نه؟ گفت: یک فال برام بگیرید گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما. مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی‌خوام، می‌خوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چی میگه؟ 😳 برای لحظه ای کُپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ...! عاشورا..! اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه‌ی این مرد به حافظ چی میشه؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. 🤔 متوجه تردیدم شد، گفت چی شد استاد؟ گفتم هیچی، الان در خدمتتان هستم. چشمانم را بستم و فاتحه‌ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه‌ای را باز کردم؛ 🤎 زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت 💜 بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت 💙 رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت 💚 در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت ❤️ چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت 🖤 در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت 🧡 از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت 💛 ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت 💜 این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت 🤍 هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت 💖 عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت 😮 خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید، انگار داشتم روضه می‌خواندم و او هم پای روضه‌ی من بود. متوجه شدم عده‌ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم، دستم را گرفت می‌خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه‌ی ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد، معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد.😭 آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه‌ی من گریه کردند که پای هیچ روضه‌ای به قول خودشان گریه نکرده بودند. پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد این غزل را بخوانید. 🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭 برای مظلومیت حسن بن علی (ع) تحریم .............. از صلح تو گفتیم ولی در پس تحریم آنگونه که باید نشد اصلاح تو تکریم تو گوهر جان بودی و ما در پی دنیا گفتیم و نگفتیم چه ها کرد زر و سیم سهم تو نبوده ست مگر غربت و غربت حتی نظر لطف ندارد به تو تقویم در باب تو ای صبح دل انگیز، همین بس شد روزیِ هر پنجره با دست تو تقسیم بگذار بیایم به شب سرد مدینه تا بگذرم از کوچه و آن مردم و اقلیم ای با خبر از حال بدِ مردمِ این شهر احوال تو را بگو کنم چگونه ترسیم خواندی رجز از منبر و گفتی که ولی کیست دادی همه را از خطر تفرقه ها بیم لعنت به بزرگان و شیوخ متعصب آنها که گرفتند به جای همه تصمیم امروز همان ها به تو ایراد گرفتند آنها که نگفتند به جز سازش و تسلیم ما را حسنیون به حسینیه کشاندند تا سبز شویم و نفسی عشق ببخشیم از شور تو «قاسم» شده شیرینِ شهادت با «همت» تو شعر و شعائر شده تعظیم دیشب تنم از یاد تنت شد پرِ ترکش گفتم که حسن جان، همه ی من به تو تقدیم خمپاره ای آمد... قلم افتاد و غزل مُرد نام تو می آمد ولی از حنجرِ بی سیم قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«یا حسین بن علی خون گرم تو هنوز از زمین می‌جوشد هرکجا باغ گل سرخی هست آب از این چشمه خون می‌نوشد. کربلایی است دلم» 🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای باب الحوائج علی اصغر (ع) عازم ..................... کاش می شد که شبی اکبر ناظم باشم با خلوص و ادبم سمت تو عازم باشم فکر کردم که چه خوب است که با نوکری ات می شود جزء بزرگان و اعاظم باشم گریه خوب است ولی تا به کمالت برسم باید ای سیب به دنبال لوازم باشم نگهم دار برای خودت ای شش ماهه تا که در روز مبادای تو لازم باشم شب هفتم، که همه... باب حوائج گویند متوسل به تو و حضرت کاظم باشم مادرم شیر به من داد و مرا اشک خوراند پدرم گفت که یک عمر، مُلازم باشم ۱ قم المقدسه ............................................... ملازم : ۱. همراه و نوکر ۲. ثابت قدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بأیّ ذَنب قُتِلت 😭 تیر ............... شش ماهه هست و این همه تکبیر می کشد با ذوالفقار حنجره، شمشیر می کشد از من نپرس بغضِ شب هفتم از کجاست جای سه شعبه در گلویم تیر می کشد قم المقدسه