هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🙏😔 برای آنها که در شهادت حضرات معصومین علیهمالسلام راهی شمال می شوند و اعتقادی به حفظ حرمت ایام شهادت ندارند توفیق آشنایی و درک بیشتر نسبت به ساحت نورانی اهل بیت سلام الله علیهم را آرزومندم
شمال
............
حالم سفر می خواست و رفتم که از چالوس
هم یک شمالی رفته باشم هم اگر شد طوس
از قم همین که رد شدم انگار قلبم گفت
برگرد و امشب را حرم باش و... در اقیانوس
حیف است زائر باشی و از جمکران، غافل
وقتی که بالا رفته از گنبد، پرِ طاووس
بعد از زیارت، حال من یک چیزِ دیگر بود
اما کماکان راندم و پایم نشد مأیوس
موسیقیِ تندی مرا دیوانه تر می کرد
در جاده گاهی می کشیدم لایی و معکوس
از دور دیدم در میان دود، شهری را
بی اختیار انداختم در «جاده ی مخصوص»
هم روضه می خواندم هم آواز، این میان اما
غافل شدم از دوربین و گشت نامحسوس
در حال خود بودم که دیدم زندگی سبز است
جنگل به استقبالم آمد با سپاهی لوس
یک فاتحه خواندم برای میرْزا کوچک
لعنت فرستادم به عثمانی و هرچی روس
بین درختان در لباس میش، گرگی بود
در آن هوای گرگ و میشِ مملو از جاسوس
خورشید را پایین کشیدند از صلیبی سرخ
باران رشت، اشک یهودا بود بر ناقوس
این خاک، همواره دلش با انبیا بوده
بسته ست پیمان با خدا از عهد دقیانوس
تونل به تونل، روشنی آمد به دنیایم
روی لبم گل کرد تا «یا نورُ یا قدوس»
دریا به دریا موج ها را زندگی کردم
شد ماسه ی ساحل برایم برگِ پاپیروس
بیتی نوشتم با سرانگشتم: «به نام عشق»
ایران، جهان است و جهان با جان ما مأنوس
در ساحلی آرام غرق آسمان بودم
دیدم که دعوا شد، چه دعوایی، سرِ ناموس!
یک سمت، نامردان و یک سو مردِ کشتی گیر
تا که یکیشان گفت، هی... مرتیکه ی ...
با هر چه می شد می زدند آن شوهر و زن را
آن شب نخوابیدم! سرم پُر بود از کابوس
یاد سیاوش در دلم شد زنده با آن مرد
مردی که عاشق بود و در چنگال کیکاووس
دیدم زنی را که پَرش را شعله ها خوردند
این بار اما پا نشد از جای خود ققنوس
شد آتشی در من بپا از روضه ی مادر
دیدم «گلستان» را شده خاکستری ملموس
اصلا نمی دانم چرا یادِ در افتادم
وقتی گذشتم از کنار گنبدِ کاووس
تاریک شد دنیا پس از زهرا و در کوچه
مهتاب، دنبال علی می گشت با فانوس
بوی حرم از دور، دستم را گرفت و برد
رفتم سر ساعت برای رخصت و پابوس
مشهد که خواندم این غزل را... با خودم گفتم
از روضه اش گفتم، نگفتم از خودش، افسوس!
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#شمال_جاده_چالوس
#مشهد_امام_رضا_ع
🆔 @Abedi_Aaeini
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با صدای بلند گوش کنید
خدا نیاره براتون این رو ببینید😭😭😭
💯کانال اشعار آیینی 👇👇
🆔 @Abedi_Aaeini
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭 بخشی از یک ترکیب بند فاطمی
زهرا
....................
در پیله ی خویشتن اگر جا دارم
پروانه ام و میل به بالا دارم
پرواز در اندیشه تو، معراج است
از هر چه به جز عشق تو، پروا دارم
زاییده ی صحرایم و از اشک، تهی
اینقدر اگر شوق به دریا دارم
از بختِ خوشم شیعه ی چشمت هستم
یک مریم و سیزده مسیحا دارم
زهر است جهانی که در آن زهرا نیست
از جام علی مستم و زهرا دارم
با هر که سروده از تو، خویشاوندم
با هر که نگفته از تو، دعوا دارم
لعنت به کسانی که تو را سوزاندند
ای کاش بگویند چرا سوزاندند!؟
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#شهادت_حضرت_زهرا_س
🆔 @Abedi_Aaeini
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بازشدن در خانه حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای اولین بار
🔷 به درخواست رییس جمهور چچن، در خانه حضرت زهرا سلاماللهعلیها به دست سعودیها گشوده میشود و رمضان احمدوویچ قدیروف، جلوی چشم وهابیها، خاک کف خانه وحی را میبوسد و به در و دیوار آن تبرّک میجوید...
🏴 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @ss_alavi_ir
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤🌷 تقدیم به مادر سادات سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_زهرا_س
یک خزان آتش
........................
دید در آیینه ی زهرا و پیغمبر، منَش را
مرد می میرد ببیند لحظه ای غمگین، زنش را
زن نبود این زن که جان بود و جهانش، نردبانش...
تا بچیند شب به شب، آن چشم های روشنش را
رد شد از تقویم عمرِ فاطمه، هجده بهار و
یک خزان آتش، بپا شد تا بدزدد گلشنش را
دستِ سنگینِ غلاف و تازیانه، سر رسیدند
تا به چشم خود ببینند از قضا... افتادنش را
آنقدَر در آسمان ها آبرودار است او که
دستِ آتش آمده محکم گرفته دامنش را
مردِ دریادل جلو آمد ولی صبرش جلوتر
موجِ طوفان با خودش بُرد آشیان و مأمنش را
آنچه زهرا دید و فهمید از درِ آتش گرفته
ما توان داریم آیا در حد یک سوزنش را...!؟
چند روزی می شود آهش پر از امّن یجیب است
او که حتی لحظه ای، نفرین نکرده دشمنش را
کاش دستانش نیفتد تا قنوتش سبز باشد
او که از درد تبر، پایین گرفته گردنش را
سرفه ها برده امانش را وگرنه می شنیدند
اهلِ خانه باز هم شبْ گریه ها و جوشنش را
قبر او پنهان شده در بین چندین صورت قبر
تا مبادا دومی از خاک بردارد تنش را
مربع
سال ها بعد از غروبش، یوسفش از چاه آمد
تا برای بار آخر، بو کند پیراهنش را
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini