🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠وقتی میومد خونه نمیذاشت کار کنم. زهرا رو میذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون #غذا میداد. با #مهربونی میگفت: «شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی». #مهمون هم که میومد، پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی میگفتند: «مهندس که نباید تو خونه کار کنه!» میگفت: من که از حضرت علی (ع) بالاتر نیستم مگه به حضرت زهرا (س) #کمک نمیکردند؟
🔴 #شهید_آقاسی_زاده
📙شهاب، صفحه۷۴
به کانال #زوجین_خوشبخت بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 وقتی نبود، وقتی منطقه بود و مدتها میشد که من و بچّهها نمیدیدمش، دلم میگرفت. توی #خیابان زنها و مردها را میدیدم که دست در دست هم راه میروند، غصّهام میشد. زن، شوهر میخواهد بالای سرش باشد. میگفتم: «تو اصلاً میخواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟» میگفت: «پس ما باید بیزن میماندیم؟» میگفتم: «اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟» میگفت: «اشکال ندارد ولی کاری نکن #اجر زحمتهایت را کم کنی، اصلاً پشت پردهی همهی این کارهای من، بودن توست که قدمهایم را محکمتر میکند.» نمیگذاشت اخمم باقی بماند. کاری میکرد که #بخندم و آن وقت همهی مشکلاتم تمام میشد.
🔴 #شهید_عباس_بابایی
به کانال #زوجین_خوشبخت بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمیآورد. خیلی به #مشورت اهمیت میداد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری میکرد، روحیهی همکاری خوبی داشت. امّا خودم راضی نمیشدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه میآید دست به سیاه و سفید بزند. واقعاً به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباسهایش را بشویم. خودش میشست و میگفت: نمیخواهم شما را به #زحمت بیندازم. من هم اصرار میکردم که وظیفه منه و باید لباسهای شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم. یادم هست بعد از عملیات #خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر #خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم، ایشان سر سفره خوابش برد. آمدم و آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت: این #وظیفهی شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را میکنم. وقتی پوتینهایش را در آورد گفتم: پس لااقل جورابهایت را در بیاورم گفت: من هر حرفی را یکبار میزنم. بعد با آن حال خستگی خندید.
🔴 #همسر_شهید_مهدی_زینالدین
به کانال #زوجین_خوشبخت بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─