سلام یه سوتی دیگه یادم امد ک بگم از مراسم خاستگاری ما
جونم براتون بگه من پدر شوهرم و برادر شوهرم و شوهر خواهر شوهرم😂😂 هرسه تاشون یه جورایی میشه گفت کچلن
بعد همسرم من ب مادرش رفته و موهاش خیلی پرپشته و اینا سه سال برا خاستگاری من امدن ولی ما اجازه ندادیم کسی بفهمه
روز خواستگاری ک خوانواده داماد آمدن خونمون ، شوهر عمه من فک کرده آقا داماد شوهر خواهر شوهرمه
فرداشم ک همسرم امد دنبالم تا بریم برا آزمایش، عمم امد باهامون
حالا شوهرش رفته با خوانواده من دعوا میکنه ک دخترو بدبخت کردین داماد سنش خیلی زیاده بهم نمیان چرا دامادشون آمده دنبال اینا
هرچقدرم بهش گفتن خود داماد بود آمده بود قبول نمیکرد
موند یه هفته بعد عقد ما رفتیم مشهد
ایشونم آمده از جلوی مغازه ما رد شدنی ، شوهر خواهر شوهرمو دیده رفته ب بابام گفته اونا بهت دروغ گفتن مشهد نرفتن
ماهم مجبور شدیم برا این ک ثابت کنیم مشهدیم کلی عکس از اونجا بگیریم و بیارم ب همه نشون بدیم تا ابرمون نره😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❣☘❣☘❣☘❣
#توصیه╮👩🏻🦱💗╭
↜چجوری جذاب تر باشیم؟💋✨
👗┊•لباس شیک بپوش اما بنده مد نباش
🙂┊•لبخند زیباییت رو صد برابر میکنه
🍷┊•هر روز ۸ لیوان آب بخور.
💇🏻♀┊•به موهات برس
💅🏻┊•ناخن هات مرتب نگه دار
💃🏻┊•برقص و شاد باش
🌼┊•عطر ملایم مخصوص خودتو بزن
🪷┊•همیشه مرتب باش
📕┊•مطالعه کن و آگاه باش اما زیاد اظهار نظر نکن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
روابط عروس و خانواده شوهر
سلام به همگی ❤️
من خیلی وقته در کانال خوب شما عضو بودم و همیشه خواننده مطالب قشنگتون بودم.
امروز تصمیم گرفتم بخاطر این همه مطالب قشنگی که گذاشتین و من همیشه خواننده بودم منم بزرگترین تجربه خودم رو که راجع به رابطه عروس و مادر شوهر و کلا خانواده شوهر در یک مدت طولانی کسب کردم براتون بنویسم.
مطالب را بصورت خلاصه میگم.
اینم اضافه کنم که ما خودمون ۵ تا عروس داریم و من خودم هم مادر شوهری دارم که در دوران نامزدی اقوام شوهرم بهم میگفتن خدا به دادت برسه .
خواهر شوهرم سن بالا و مجرد هست و کلا عروس اول هستم و اولین نوه خانواده فرزند من هست با همه ی اون حساسیت هایی که برای نوه اول هست...
" با همه این تفاسیر باز هم تمام این تجربیات قابل تعمیم به زندگی همه دوستان نیست اما به تجربه ی خودم و مشاهدات سالها رابطه بین مادر شوهرها و عروس ها ، اینطور حس میکنم با رعایت این نکات کلیدی رابطه بین عروس ها و خانواده شوهر رو به بهبود و صلح و صفا میره "
- خواهر شوهرها نقش مشاور مادر شوهر رو دارن پس سعی کنید رابطه تون با خواهر شوهر خوب باشه.
- جلو مادر شوهر و خواهر شوهر اصلا از خودتون تعریف نکنید یا اگه خواستید تعریف کنید ماهی یکی دو دفعه اونم به وقتش..(چون فکر میکنن دارید براشون کلاس میزارید و خودتونو سر تر از اونا میدونید). اصلا از خودتون هم بد نگید و خودتون رو کوچیک نکنید مثلا وای خیلی چاق شدم وای همش یادم میره وای اینجوری شدم و...❌
- اصلا از خانواده خودتون جلو خانواده شوهر تعریف نکنید و حتی بد خانوادتون هم نگین. هیچی از خانوادتون نگین حتی وقتی زنگ زدن لزومی نداره حرف های شما با خانواده یا اقوامتون را بشنوند. ترجیحا جایی صحبت کنید که نشنوند.(چون اگر تعریف کنید فکر میکنند دارید این پیام رو میدین که ما از شما سرتر هستیم و اگر بد خانوادتونو بگین خودتونو کوچیک کردین) ❌
- به هیچ عنوان مسائل زناشویی و زندگی و دعواهای خودتون رو به خانواده شوهر از جمله مادر شوهر و خواهر شوهر نگید ❌
- هیچوقت بد شوهرتون رو به مادر شوهر یا خواهر شوهر نگید چون اول و اخر ارج و قرب و احترام خودتون کم میشه. خیلی هم نمیخواد از خوبی های شوهرتون بگید چون بعد فکر میکنن پسرشون چه فرشته ای بوده و خبر نداشتن. اگر هم خواستید از شوهرتون تعریفی کنید فقط در حضور خود شوهرتون جلو خانوادش تعریف کنید اینجوری نتیجه خیلی بهتری داره.
- هیچوقت با خواهر شوهر درد و دل اضافه نکنید و رفتار های بد پدر و مادرش و برادرش رو به روش نیارید (شک نکنید کینه میکنه در اینده دشمنتون میشه) ❌
- سعی کنید وقتی با اعضای خانواده شوهر روبرو میشید خیلی حرف نزنید و اگر لزومی نداره صحبتی کنید ساکت بشینید یا خودتون رو سرگرم کاری کنید. چون گاهی بین صحبت ها حرف هایی زده میشه که برداشت های متفاوتی ازش میشه (هر چی باشه ۲ خانواده با نگرش های متفاوت و طرز زندگی متفاوت هستید)
حتی مادر و دختر هم گاهی منظور هم رو بد برداشت میکنند چه برسه به غریبه تر ها... پس زیاد حرف نزنید.🤐
- در طی ده باری که میرید خونه مادر شوهر سعی کنید یک بارش را دست پر برید. یا کیکی درست کنید ببرید یا مربایی یا خوراکی یا هر چی که خودتون بهتر میدونید.(هیچ وقت خوبی و کاری را مداوم انجام ندین که وظیفه میشه ..ده بار انجام ندین یک بار انجام بدین )
- اگر خواهر شوهر دارید خونه مادر شوهر خیلی کار نکنید نهایتا ظرف های ناهار یا شام را کمکشون بشورید .یهو بر ندارید جارو پارو و خونه تکونی کنین براشون.
- نه خیلی صمیمیت نه خیلی دوری و بی محلی. تعادل و تعادل و تعادل
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
با سلام خدمت همه
بیایین اونقدر گفتین بجای ماشین خودتون سوار ماشینای غریبه ها شدین و خندوندین مارو بالاخره همین بلا سر بنده اومد
پسرم کلاس پنجم بود برا معلمش روزمعلم کادو گرفتم دوران کرونا هم بود ماسک زده بودم بیرون از مدرسه با پسرم بدیم بهش
همسرم ده متری جلوتر از ما پارک کرد نشست تو ماشین
من و پسرم پیاده منتظر معلم.معلم اومد با هزار جور تارف و ممنون مرسی کادو رو دادیم من خیلی تارف کردم یجورایی مغزم پرید خداحافظی که کردیم حرکت که کردم ب طرف ماشین در ماشین و باز کردم دیدم ها یه عالمه کاغذ رو صندلی شاگرد هس دیفرم رو ب طرف صندلی به حالت نیم خیز چرخونده بودم که چشمم خورد به راننده دیدم یه آقای چاق ساندویچم میخورد دهنشو به حالت مستطیل باز کرده داره میگه آبجی عوضی نشس.همین که اینو گف من د برو که در ریم .درشو هم نبستم دیدم همسرم عین اژدها داره از آینه بغلش نگاه میکنه .پسرمم عقب من هی میگه حواست کجاس ماما
بقران پس کلم چنان داغ شده بود دویدم رفتم نشستم صندلی عقب ماشین خودمون شوهرم هیچی نگف فقط ماشین و با سرعت ۱۲۰ میروند😭خدا ازتون نگذره بیایین خوب شد منم گرفتار این بلا شدم.چون ماسک زده بودم هی قیافه راننده با دهن مستطیل یادم میفتاد شونه هام از خنده میلرزید.🤣🤣🤣مانتومو اونقدر فشار داده بودم ول میکردی عین فنر برمیگشت🤣🤣🤣
یاسی هستم از ارومیه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همه
القصه که من خیلی زن کم دست و پایی هستم🥺
یعنی اگه یه روز شوهرم نباشه از گشنگی میمیرم☹
یه روز رفتم آزمایش بدم خیلی ام جیگول کرده بودم و آرایشیو مویی پریشون و پشت چشمی نازک و سرمه ایو خلاصش که خیلی به خودم رسیده بودم گفتم آزمایشم خوشگل از آب در بیاد😂 رفتم پولو واریز کنم یه خانمه پای صندوق بود و منم پشت چشمی نازک کرده بودم که بیا و ببین 😌😌 کارت و دادم و رمز و گفتم و وایستادم کنار و همچنان😌😌 یه آن خانمه گفت لطفا خودتون کارت بکشین و من 😬😱😟 گفتم بعله گفت کارت بکشید من از این حالت😌به این حالت😟🙃تغییر شکل دادم (آخه بلد نبودم و هنوزم بلد نیستم کارت بکشم😕😟)یعنی روم نمیشد بگم بلد نیستم پشت چشمامو چکار میکردم ☺️ خیلی آروم چشامو از خماری در آوردم و موهامم زدم تو یواشکی که دور و بریام نشنون گفتم ببخشید من بلد نیستم کارت بکشم یه لحظه قیافه خانمه😏😏 که یه کلاست مارو کشته خاصی تو چشاش بود😂بعدم خودش کارت کشید و گفت خانم دیگه کارت کشیدنم کاری داره 🤨 وای خدا برا هیشکی نیاره خب راستم میگفت به جای اینکه تمرین پشت چشم نازک کردن و گو٫ووواومدن الکی بیام بهتر بود یه چیزی یاد میگرفتم☹☹ و منی که چنان سرو گردن گرفته بودم و تیز تیز راه میرفتم عین یه موش کوچولوی زخمی صحنه رو ترک کردم🐁🐁
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❣☘❣☘❣☘❣
مرد مورد نظرتو اینجوری به شوهر تبدیل کن😉🖇
🍂┊•خندون باش ؛ شوخی کنین و آرامش بده
👭┊• بهش اعتماد بنفس بده؛حمایتش کن تا نقطه قوتش رو ببینیه
🌸┊•خودت اعتماد بنفس داشته باش؛ به خودت برس،
🚶🏻♀┊•بهش آرامش بده؛ مدام غر نزن
📚┊•همیشه در دسترس نباش،خودتو بیکار نشون نده
🍿┊•موقع بحث و دعوا فحش نده پسرونه رفتار نکن
💸┊•جوری رفتار نکن که فکر کنه فقط برای پول میخایش
💞┊•مهمتر از همه مثل یک همسر باهاش برخورد کن نه یک دوست پسر!
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
9.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لوتوس خانگی ❤️
بیسکوییت
شکر قهوهای
پودر دارچین
خامه صبحانه
کره 🧈
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش
ساعت 7:30
#واقعی 😔
دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود!
زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود
به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه
زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد.
خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم...
عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش!
شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟
زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم...
بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد.
اما در عین ناباوری ....👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
چه صبری داری خدا😭👆
الهی،
من دل خوشم به آیه🌸
لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ✨
و امیداورم به
إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً🌸
و می دانم که تو
امیدی را نا امید نخواهی کرد...✨
#خدایاشکرت 🤲🏻
🕊🕊🌾🌸🌾🕊
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه داری
قابلمه ها رو برق بنداز 😉👇
#خانه_داری
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام خدمت ادمین عزیز و شما دوستای نازنین❤️
من همون خانمی هستم که گفتم ازدواج مجدد داشتم از خوبیا شوهرم نوشتم 📝 و دیگه مقایسه ش نمیکنم با کسی😊
توی پست دومم گفتم شوهرم به هرحال ضعفهایی داره اما با تلاش من داره بهتر میشه.🙏😍 مثلا (بددلی) ش رو با تکنیکهایی خیلی خیلی بهتر کردم 😌
خانمی گفته بودن چرا کلی حرف میزنید! و مثلا توصیح نمیدین با چه رفتارهایی بددلی همسرتون بهتر شد؟!🤔
موضوع اون پستم راجع به این مساله نبود که بخوام بازش کنم چون خیلی پیامم طولانی بود.
راجع به این بود که بعضی آدمها هر کاری که کنی عوض نمیشن چون خودشون نمیخوان مثل شوهرسابقم 😔
الان که دوستمون پرسیدن چند نمونه رفتارام و که شک هاشون بهتر کرد میگم 😉
حدود 1 سال دوره ی آشنایی داشتیم. توی اون دوران حساسیتشون خیلی زیاد بود(بخشیش رو میذاشتم پای اینکه من شرایطم خاص بود و مطلقه بودم و مستقل زندگی میکردم)
سعی میکردم تا حدی درکشون کنم اما خب بهرحال خیلی سخت بود 😢😕
مثلا من جایی میرفتم با خانوادم گاهی میگفت واسم سلفی بگیر و بفرست!!😣
من اینکار رو توهین میدونستم ،
بهشم میگفتم و گاهی از لج واسش انجام نمیدادم اما دیدم اینجوری فقط بحثها و دعواهامون زیاد میشه و سوتفاهم ها بیشتر....
سعی کردم چند بار که عکس خواست بفرستم حتی چند بار بدون اینکه بگه فرستادم تا یجورایی شرمنده شه .
واقعنم همینطور شد و دیگه اصلا نخواست😉
چند بار اومد پشت خطم ازم اسکرین شات تماسام و خواست!!!!😳😭 خیلی بهم برخورد . اول پیش خودم گفتم عمرا بفرستم 😡 اما باز واسه اینکه خجالتش بدم فرستادم (شاید پیش خودتون بگین اشتباه میکردم اما اونقد دوسش داشتم نمیخواستم از دستش بدم، واسه خودمم عجیب بود منی که خیلی مغرور بودم در مقابل مردا چرا تن به خواسته ی توهین آمیزش میدم!!!!🙁 اما عشق آدم و عوض میکنه❤️)
سعی کردم در کنار رفتارام باهاش آروم و منطقی هم حرف بزنم و بگم چقد این کارش باعث میشه دلم بشکنه و از طرفی اعتمادشو نسبت به علاقه م جلب کنم☺️
چون دیدم واقعا بین خواستگارام ایشون محاسنی داشتن که مناسبم بودن از طرفی واقعا دوستش داشتم.️
نمیخواستم رابطه تموم شه.
میگن هیچوقت یه رابطه ی خوب رو به خاطر چند تا خطا تموم نکنید چون هیچکس کامل نیست و این علاقه و مهربونیه که میمونه😊☺️
نزدیکای نامزدیمون گفت من رمز گوشیمو از اول بهت گفتم اما تو هیچوقت نگفتی دلم میخواد بدونم،
منم که از خودم مطمئن بودم بهش دادم چک نمیکنه گوشیمو اما انگار اینجوری خیالش راحت شد 😉
وقتی دارم تو گروه یا با دوستم چت میکنم یا اس میدم به کسی، اگه زیاد کنارم باشه ، عمدا گوشیمو جوری میگیرم که ببینه😊
وقتی میاد پشت خطم (چون متاسفانه کارشون راه دوره😔) قبل اینکه بپرسه کی بود خودم بهش توضیح میدم البته جدیدا دیگه سعی کردم کمتر بگم بهش اونم کمتر میپرسه🙃
این رفتارها بنظر ساده میاد اما خیلی تاثیر داره توی حساسیت زدایی طرفین و حسن ظن افرادی که شکاکن.
خوشبختانه خیلی از بددلی هاشون تا قبل ازدواج بود و شاید بخاطر امتحان کردن من. اما خب یه مقدارش جز ویژگی های شخصیتیش هست که من تلاش کردم و خیلی کمترش کردم خداروشکر😍
بعدم اونقد خوبیاش جلوی چشممه همیشه که با این اخلاقشم کنار اومدم و گاهی تعصباتشو دوست دارم 😘❤️ چون میدونم از دوست داشتن زیاد روم حساسه(خودشم معترفه)
حتی سعی میکنم مراقب حرف زدنم باشم. مثلا جلوش از آقایی تعریف نکنم و....🤪 چون میبینم چقد سریع پکر میشه و یا بهم متلک میندازه بعدش😁
امیدوارم نکاتی که گفتم بدردتون بخوره.
مرسی که خوندین 🌺
همیشه شاد و خوشبخت باشین کنار همسراتون😊😍🙏
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
مخزن ادم و حوا:
من که بچه بودم تو روستا ی نفر تازه
مغازه سوپری کوچکی باز کرده بود
منم شکمو😋😋بابا من هر روز به
من پول نمیداد
منم عاشق کیک و نوشابه هر روز
میخواستم
هیشکی پول بهم نمیداد
کیک و نوشابه ها هر کدوم آن موقع
دونه ای یک تومان بود
برام زمان خودشم خیلی بود
ی روز رفتم از دروغ به مغازه دار گفتم
بابام گفته نسیه بگیر خودش میاد حسابمیکنه بابام
دیگه هر روز بعد مدرسه کارم ننسیه گرفتن خوردن بود جاتون خالی چه
مزهای خوبی هم داشت 😋😋😍😎
تا این که مغازه دار دیده بود از بابام
خبری نیست ی شب آمده بود
در خونمون بابامم از همه جا بی خبر به بابام گفت 500تومن نجمه نسیه برده
چرا نمیارید
بابا من هم برا آن موقع پول زیادی بود داشت سکته مییکرد
ی سرو صدایی شد آقاهه میگفت دخترت برده
بابای من میگف بیخود دادی به
ی وجب بچه همه روستامون جمع شدند
منم تو خونه میلرزیدم از ترس بابام
ی چند ساعتی سرو صدا بود
با وساطت ریش سفیدان دعوا خابید
پولش قرار شد قصدی بده بابام
آمد داخل اتاق ی کتک حسابی از همه
خوردم ی هفته هم قرار شد پهن
گاوهامون من تمیز کنم
🤮🤢🤮🤮
من موقع خوردن کیک نوشابه😎😛😋
بعداز دعوا وکتک🤕🤕😭😭😡
داداشام خاهرم🤩🤩😎😎😁😁😁
موقع تمیز کردن طویله🤮🤮🤮
بابام تا ی هفته😡😡😡😡
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلام به همه
یبار وسایل لازم شدیم رفتیم فروشگاه .منم کفش پاشنه بلند پوشیدم
همسرم اومد درست لب جدول جوب نگه داشت در و که باز کردم دیدم درست کنار جدوله.پاشنه بلندم بودم دیگه.پامو گذاشتم رفتم اونطرف جوب .رفتیم خریدامونو کردیم و برگشتیم 🤣دوباره باز پامو گذاشتم رو جوب .کفش پاشنه بلندا میدونن وقتی میبینن با جدول یا حفاظ رو جوب مواجه میشن خیلی رعایت میکنن که گیر نیفته اون پاشنه لامصب.منم دنده یک دو ، آهان پامو که انداختم کم انداختم پامو به جدول جلویی نرسید پام ، چنان با دوتادست کوبیده شدم پنجره شاگرد افتادم تو جوب .الان دهنم و بلز کردم چنان قهقهه ای میزدم دیدم شوهرم میگه پاشو پاشو ابلفضل.اون میگه من بیشتر میخندیدم فروشنده ها اومدن بیرون دارن میگن آقا حالش خوبه .من قش کرده بودم از خنده فقط یادمه از فشار خنده چشام نیم باز بود زمین و نگاه میکردم شوهرم زود در باز کرد منو انداخت تو ماشین .الان تو ماشین هی میگه آبرومون رف حواست کجاس.هی میگف من بیشتر میخندیدم دعوام میکرد. برگشتم گفتم یه لحظه هیچی نگو بزار فروکش کنه
🤣🤣🤣🤣شوهرم🥸
من😝😝😝😝
پسرم🤷♂
یاسی هستم
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•