آدم و حوا 🍎
داستان زندگی درسته حمید هم کم بهم بدی نکرده بود اما بودنش برای من از نبودنش توی اون خونه بهتر بود.
داستان زندگی
خبر بارداریم به خانوادمم رسیده بود، امید داشتم حالا دیگه باهام آشتی کنن و حمایتم کنن..!
ولی یه روز که نریمان رو توی کوچه دیدم و با دیدن شکمم که بالا اومده بود تف کرد روی زمین....
امیدم نا امید شد، هم سالهام رو میدیدم که با زایمانشون، مادرشون میاد ازشون مراقبت میکنه یا ده بیست روز میرن خونه مادرشون ولی من نه.. و بیشتر آتیش میگرفتم
روی قالی نشسته بودم، عادت کرده بودم به این قالی و بچه ای که تو شکممه.
اصلا کمتر سختی میکشیدم وقتی به بچم فکر میکردم،
با صدای در از جا پریدم.. چون کسی در خونه ی عشرت رو معمولا نمیزد!
بی اختیار دوییدم سمت در، دختر کوچیکه عشرت درو باز کرده بود و هی میگفت خاله بیا تو..
بیشتر کنجکاو شدم، همینجور پا برهنه رفتم دم در
مادرم با یه بقچه ایستاده بود، هولکی سلام داد، هنوز انقد روم باز نشده بود که بپرم بغلش کنم..
رفتم نزدیکتر و اروم سلام دادم، نگاهی به سر و ریختم انداخت و ریز لب گفت دمپایی میپوشیدی، کزاز میگیری نازی..
خجالت زده سرمو انداختم پایین، راست میگفت، اصلا تمام اخلاق و خلق و خوم شبیه این خانواده شده بود!
اینکه لباسامو دیر به دیر میشستم یا بدون دمپایی میرفتم توی حیاط..
گفت خب عیبی نداره، ببین این بقچه رو بگیر توش پره لباسه، نمیدونستم بچت پسره یا دختر، ایشالا پسر باشه که بهتره، منم لباس پسرونه گرفتم، لباس پسرونه رو میتونی تن دختر کنی ولی دخترونه رو نمیتونی..
بعد در گوشم گفت وسطش برات پسته و گردو و مغز کردم گذاشتم، میدونم اینجا هیچی گیرت نمیاد بخوری..
حرف مادرم از سر طعنه نبود و دلسوزانه میگفت میدونم گیرت نمیاد،
عشرت عقب تر ایستاده بود و خیره خیره نگاه میکرد
بعدم گفت اقاتو داداشت نمیدونن اومدم بهترم هست نفهمن شر میشه..
اشک تو چشام حلقه زده بود، از خونه زد بیرون، احساس غرور میکردم که بالاخره مادرم چهارتا تیکه لباس برام آورده و ذوق میکردم که حتما منو بخشیده..
برگشتم سمت اتاقم، عشرت گفت فکر نکنی خیلی برات اورده دختر!
بهش نگاه خصمانه ای انداختم و بدون اینکه جواب بدم راهمو کشیدم و رفتم،
اما ول کن نبود گفت مادرت خیلیه تشریف فرما شد به خونه ما..! قبلا کلفتشونم نمیفرستادن در این خونه، الان پیشکشی میفرستن!
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام من ۲۱سالمه و خواستم ی تجربه خیلی تلخی از ی رابطه رو درمیون بزارم باهاتون و بیشتر روی صحبتم با دخترخانمایی احساسی علی الخصوص هم سن و سالهای خودمه.
من حدودای #هفده_سالم بود ک از روی #احساس وارد ی #رابطه شدم با آقایی که ظاهرشون خوب بود و ده سالم اختلاف سنی داشتیم،
اون آقا قبل از من نامزد داشتن به مدت سه سال و بر اثر خیانت خانم نامزدیشون بهم میخوره و حالا بماند دیگه چی شد ک اومد سر راه منو باهم آشنا شدیم،
خلاصه رابطه بین ما شکل گرفت اونم بیشتر تلفنی و هر از گاهی هم همو میدیم، شش ماه کلن شد این جریان و من بشدت #وابسته و عاشق این آقا شدم ب حدی ک تمام زندگیم شد #آیندمو با اون تو #ذهنم میساختم و میدیدم،
اون اقا متاسفانه بعد از خیانت نامزدشون ب شدت افسرده میشن طوری ک قرصای اعصاب مصرف میکردن چون خیلی عاشق و شیفته ی نامزدش بود و اینو هم میدونید ک مردی ک عاشق هستو عشقش خیانت میکنه بهش واقعا ضربه روحی بزرگی میخوره و اون آدم سابق نمیشه،
حالا این وسط منم #ناخواسته بهش #علاقه پیدا کردم و وابسته شدم، همه چیز تو رابطه ما #ی_طرفه بود همه تلاشمو کردم ک بتونم بکشونمش سمت خودمو (که خریت محض بود) و نامزد سابقشو فراموش کنه اما متاسفانه جذب من ک نشد هیچ منم کشیده شدم تو اون #مردابی ک خودش بود
واقعاا رابطه و تجربه خیییلی تلخی بود الان سه چهارسال میگذره از اتمام اون رابطه ،من بزرگ شدم #پخته از اون #رابطه_کذایی اومدم بیرون و ی خانم بالغ و پخته در حد ی زن پنجاه ساله و اون آقا هم بعد از شش ماه رابطه هر چند ی طرفه در اوج #ناباوری و وابستگی و علاقه من ی روز #بیخبر گذاشت رفت ک رفت واسه همیشه
بعد از ی مدتم فهمیدم ک ازدواج کرده، من سنی نداشتم ناخواسته #دلم گیر کرد پیشش و عاشقش شدمم بدجور #داغ بودم نمیفهمیدم ک دسی دسی دارم #ضربه میزنم ب احساسم
، ترور شخصیتی میشم
خیلی سختی کشیدم باتمام وجود ابراز علاقه هرچی بداخلاقی میکردد #تحمل میکردم رو همه عیبو ایراداش چشم پوشی میکردم فقط و فقط چون دوسش داشتم با تمام مشکلاتی ک بود خیلی صبوری کردم، بی رویه بهش محبت میکردم ولی اون حتی حواسش هم ب من نبود،
خلاصه اینکه میخوام بگم هرچی بود تموم شد و رفت قاطی تمام تجریبات تلخ و شیرینی ک واسه هر آدمی خواسته و ناخواسته پیش میاد،
#مهم بعدشه ک بتونی زندگیتو بکنی ب #خودت عشق بورزی و جوری خودتو بکشی بالا ک همه آرزوی داشتنتو کنن و مطمین باشید ی روزی یکی میاد تو زندگیتون ک بخاطرش هرلحظه خداروشکر میکنید و از اونایی ام ک باهاتون نموندن تشکر میکنید، که راه رو بازگذاشتن واسه آدمای بهتر و لایق تر،
قوی باشید فقط همین😊
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام خوبین همگی 💁♀️
منم اومدم با یه سوتی که مربوط ب خونه قبلیمونه تازه اسباب کشی کرده بودیم و تو اشپزخونه جای ماشین لباس شویی نداشت شوهرمم قربونش برم هر کاری ازش بر میاد ب فکر این بود که لوله کشی کنه 🤔
برادرمم اومده بود کمک چون حموممون بزرگ بود گفت بزاریمش تو حموم هر دوتاشون رفتن تو حموم یه ساعته هی دارن نقشه پیاده میکنن که چجوری لوله کشی کنن
منم رفتم واستادم نگاشون کردم 🤨🤨 گفتم شما دوتا اول ماشین لباسشوییو از در حموم رد کنید بعد برین لوله کشی کنید 🤣🤣🤣
اصن نمیرفت داخل حمام
اینام مثل پت و مت نگاه میکردن😂
حالا دوتاشون ضایع شدن هی بهم دیگه میگن چقد خنگی تو سرشونم انداختن پایین از حموم در اومدن😁😁
امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستای گلم
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
•
#اسم_سی_پنجم_شفاعت_خلاصی
💠 یَا جَلِیلُ الْمُتَکَبِّرُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ فَالْعَدْلُ أَمْرُهُ وَ الصِّدْقُ وَعْدُهُ💠
🔶اگر کسی مریضی سخت داشته باشد این اسم را سه بار بر او بخوانند و بر او بدمند شفا یابد و اگر حکم قتل کسی را صادر کرده باشند سه بار این اسم را بر او بخوانند و فوت کنند از مرگ خلاص شودو اگر کسی به خواندن این اسم مداومت نماید نزد بزرگان محترم گردد و همه محتاج وی شوند🔸
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام من میخوام امروز از کودکی خودم براتون بنویسم ❤️ من کودکی بسیار زیبایی داشتم یه حیاط بزرگ باصفا یه پدر و مادر عششق 😍😍وبرادرهای عزیز تراز جان خواهرم که همشون خیلی دوستم داشتن منو دوتا داداشام که باهم دوسال هر کدوم فاصله سنی داشتیم مدام توی حیاط بازی میکردیم بازی هایی که شاید بچه های حالا اصلا ندیده باشند دوتا پسر عمو داشتم با یه خواهر زاده 🥰🥰🥰همه باهم مادر عزیزم به خاطر این که خیالش راحت باشه بچه ها جایی نرن با همه سرو صدای ما کنار میومد 🥰🥰🥰نمی دونم چطور توصیف کنم بازی های ما برادر که دوسال بزرگتر بود رییس بود و همه بازی ها رو مدیریت میکرد 😂😂با تخته و چوب درخت ها شمشیر و تیر و کمان درست میکرد بادام ها و گردو ها رو دام گاو و گوسفند حساب میکردیم با یه مهر که مخصوص خودمون بود فقط دست داداشم بود پول درست میکردیم پول قلابی و خرید و فروش میکردیم اصلا اگر هر بچه ۱۰ سال کودکی کرده ما خیلی بیشتر بوده 😂😂😂وهر کدوم تو بازی اسم مستعار داشتیم که مخصوص خودمون بود فقط موقع بازی گاهی وقتا زیر سایه درخت انگور بزرگی که گوشه ایوون بود خواهرم با یه قابلمه خیلی کوچک برامون کته گوجه درست میکرد توی نبلکی برامون غذا رو میکشید چقدر مزه میداد غذایی که شاید سه قاشقم نمیشد تازه فکر نکنید خواهرم بیکار بود همه بزرگتر ها و بچه های نوجوون کار میکردن خب دیگه خیلی شد اگر دوست داشتید خاطراتم رو با استیکر نشون بدید که بازم بفرستم 😜😜😜😜
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام من ۲۱ سالمه و یکساله عقد کردم
من دوران مجردی با یک اقایی آشنا بودم ک بیش از اندازه عاشق من بود و بخاطر همین همیشه کوتاه میومد در مقابل توهین هام ،
منم ایشونو دوس داشتم ولی خب بخاطر یک سری مشکلات با شوهرم ازدواج کردم
اوایل عادت داشتم سرشوهرم داد بزنم و پرخاشگری کنم شوهرم یه مرد مغروره ولی مهربونه .
چندباری کوتاه اومد اما خب خسته شد #توهین میکردم #شک الکی میکردم بهش تا جایی که گفت جدا بشیم دیگه دوس داشتنم و عشقم حریف این رفتارات نمیشه
تو همون برهه بود تقریبا سه ماه پیش اتفاقی با کانالتون اشنا شدم سعی کردم نرم تر رفتار کنم #سوره_طلاق هر صبح میخونم خداروشکر دیگه بحثمون نشده واقعا ممنونم ازهمه ک تجربیاتشونو میگند
اگه دخترمجردی هست تو کانال ازش خواهش میکنم تن به دوستی نده حتی اگه اون پسر خوب باشه بازم #ذهنیت ادمو خراب میکنه و نمیذاره خوش بینانه به همسر اینده اتون نگاه کنید.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام و تشکر از کانال فوق العادتون
کانال شما واقعا عالیه 😍
من هر وقت به حرفاتون #عمل میکنم مشکلاتم زودتر حل میشه، این خیلی ارزشمنده و باید قدرشو بدونیم که آدمای مختلفی از سراسر ایران تجربه ی زندگی هاشونو میذارن، امیدوارم این کار زیبا تا همیشه ادامه داشته باشه 😊
دوستان عزیزم تجربه ای که من از زندگی مشترکم دارم و در حرف های شما هم بارها دیدم "سکوته"
سکوت در لحظات عصبانیت بهترین راه هست ، سعی کنید تو موقع #عصبانیت با همسرتون حرف نزنید
خودتون تنها برید یه اتاق دیگه و تا میتونید با خودتون حرف بزنید و خودتون رو خالی کنید ولی مطلقا پیش آقایی چیزی نگید چون موقع نارحتی ناخودآگاه از دایره ی #منطق خارج میشیم و ممکنه حرف هایی بزنیم که پل های پشت سرمون خراب بشه
با #صبر و #سکوت مشکلمون بدتر نمیشه و بعدا که عصبانیتمون رفع شد میتونیم توی آرامش راه های بهتری برای حل مشکل پیدا کنیم و ممکنه متوجه بشیم که اصلا مشکلی وجود نداشته
پس خواهشا دوستان گلم برای زیباتر شدن زندگیتون این مورد خیلی مهم رو رعایت کنید 😊
دوستای مهربونم من با خانوادی شوهرم تو یه خونه هستم و فقط یه اتاق دارم! و در حال حاضر نمیتونیم مستقل بشیم، خونوادی همسرم خیلی اذیتم میکنند من صبوری میکنم و چیزی نمیگم ولی چون همیشه با اونام گاهی واقعا ناامید میشم
گاهی حتی تحمل یک دقیقه بودن باهاشون اذیتم میکنه چون مدام طعنه میزنند و ظلم خیلی زیادی ازشون میبینم و متاسفانه بازیگرای حرفه ای هستن! مثلا جلو شوهرم قربونم میرن ولی پشت سرش مدام طعنه میزنن و در نتیجه شوهرم حرف اونارو باور میکنه و همیشه پشتمو خالی میکنه 😔
من انقد تو خونشون کار میکنم که گاهی از کمردرد و پادرد مینالم و مادرشوهرم مدام کار جلوم میذاره و مثل کوزت مدام مشغولم ولی اگه یه بار کاری رو انجام ندم میره به شوهرم میگه زنت زن نیست و کار نمیکنه و مثل زن مردم خوب نیست و... شوهری هم میفته به جون من 😢
واقعا دارم کم میارم خودم رو لایق این زندگی نمیدونم،هرکس منو میدید بهم میگفت فرشته ی مهربون ولی بدی و ناسپاسی این آدما و فضای خونشون کاری کرده که دیگه حوصله ی خودمم ندارم حتی دیگه همسرمو مثل گذشته دوس ندارم چون منو تنها گذاشته و نمیفهمه!
✍ سکوت خوب است ولی نه اینکه هیچ اقدامی برای بهتر شدن ز ندگی انجام ندهی و تو خودت بریزی ، حتما در چنین مواقعی به مشاور مراجعه کنید قبل از اینکه این عقده ها به سرطان تبدیل شود
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#سیاستهای_زنانه
شوهرتان را بابت کارهایی که انجام میدهد #تحسین کنید
👈🏻به طور مثال اگر او اتومبیل را تعمیر میکند به او بگویید چقدر خوش اقبالید که همسری را دارید که از استعداد و تواناییهای مکانیکی تا این حد بالا برخوردار است.
👈🏻اگر او با بچهها بازی میکند، به او بگویید بچهها چقدر خوشبختند که پدری چون تو دارند.
👈🏻اگر او اهل ورزش است به او بگویید چقدر عالی است که مردی با هیکل متناسب دارید و به ورزش کردن اهمیت میدهد.
👈🏻اگر او شما را در رفاه گذاشته است به او بگویید در رؤیاهایتان هم نمیگنجید شیوۀ زندگی را که او برایتان فراهم آورده است داشته باشید
اینم چند نمونه تحسین (☝️🏻)
ببینم بازم بهانه دارید که نتونستین همسرتون رو تحسین کنید
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام
من اولین باریه که سوتی میفرستم
یه خاطره دارم براتون
من شوهرم اصلا اهل کادو خریدن و سوپرایز و اینا نیست در طول این 9سال یکبارم تا حالا برام روز زن نگرفته
خوب بریم سر اصل مطلب
یه روز که من خونه دختر خالم بودم وآخر وقت که شوهرم کارش تموم شد اومد سراغم وقتی نشستم تو ماشین بهم گفت روزت مبارک😊من تعجب کردم گفتم ممنون ولی تو از کجا میدونی، تو که اهل این حرفا نبودی اونم گفت هیچی تو ایتا دیدم فهمیدم روز زنه . منو رسوند خونه و پدرشوهرمو (که اونموقه درگیر یه بیماری پوستی بودو مدام ازاین دکتر به اون دکتر میبردش)رو گفت که باید ببرمش دکتر .و منو گذاشت خونه و رفت
بعد من نمیدونم چرا همش فکر میکردم که ولنتاینه میخاد برا من کادو بگیره الکی مثلا باباشو بهونه کرده منو سوپراز کنه(زهی خیال باطل) خلاصه تا اینکه دوسه ساعت بعدش اومد و منم ناااراااحت رو تخت تو اتاق خواب که چرا شب منو تنها گذاشتی و اینقد دیر ...که اومد و گفت اگه گفتی برات چی خریدم من شوک شدم باخودم گفتم خدایا یعنی حسم درست بوده میخاسته منو سوپرایز کنه دوباره شوهرم گفت یه چیزی خریدم که میدونم خییییلی دوس داری دوباره من😀😀گفتم مرسی خدااا که صدای منو شنیدی و خوشحال و خندون و ناراحتیمم فراموش کردم گفتم چی؟؟!گفت بیا خودت ببین تو آشپز خونس وای من نمیدونین 2قدم اتاق خواب تا آشپزخونه چه فکرای خوشی که باخودم نکردم اومدم تو آشپزخونه چی دیده باشم خوبه....
دیدم یه پلاستیک بادمجون خریده خودشم خوشحاااال ازاین همه لطفی که در حق من کرده
(آخه من بادمجون خیییییلی دوس دارم
و همیشه گفتم 7شبانه روزم کشک بادمجون بخورم سیر نمیشم )
آخرم شوهرم گفت زود باش کشک بادمجون درس کن بخوریم خیلی خستم باید زود بخوابم فردا کلی کار دارم
حسااابی بادم خالی شد و خورد تو ذوقم
تا من باشم و از کسی که محبت بلد نیست انتظار سوپرایز نداشته باشم
اینم بگم تا حالا این خاطره رو برا هیچکس تعریف نکردم ترسیدم مسخرم کنن ولی اینجا دیگه کسی نمیفهمه
اینم از مرد رمانتیک ماااا
امیدوارم خوشتون اومده باشه😘😘
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده جذاب با هویج واسه تزئین سالاد🤩
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام خانوم های عزیز!
من بهتون پیشنهاد میکنم کارهایی که دوست دارین انجام بدین رو روز #خواستگاری خیلی روش تاکید کنید. خیییییلللللیی.
و بیشتر برای شناخت طرف مقابل وقت بذارید.
من گاهی اینقدر پشیمون میشم که چرا تمام کارهایی که دوست دارم رو نگفتم. البته بعضیا رم که گفتم بعد عقد اقایی زد زیر حرفش! 😢😢
مثلا من گفتم دوست دارم درسم و ادامه بدم بعد عقد نذاشت! یا گفتم مسافرت اما بعد ازدواج خیلی برای هر مسافرت اذیتم کرد. خیلی ام ناراحتم که زود ازدواج کردم. من الان ۱۹ سالمه ولی یه دختر ۵ ساله دارم.
از اونجایی که شوهرم با تموم کار ها مخالفه (درس .کار. رانندگی. دوست. و.....) احساس خوشبختی نمیکنم. فکر میکنم یه مرده متحرکم با اینکه من از اول خیلی درکش کردم.
تو خونه هایی که دوست نداشتم به خاطر پول کمش زندگی کردم.
✍ خواستگاری میدان شناخت است. ریز بین و دقیق باشید و بعد ازدواج بر روی بدی ها چشم ببندید.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#ایده_قری
سلام
ممنون بابت کانال خیلی خوبتون من خیلی ایده گرفتم ازش😍
اینم یکی از همون ایده ها
من و همسرم 👫شبش باهم بحث و دعوا داشتیم بخاطر دخالت خواهراش👭 تو زندگیمون
شبش اصلن خوابم نبرد و تا ساعت۳ بیدار بودم 🙄🙁
ب سرم زد ک این ایده رو اجرا کنم
صبحانه اماده کردم🍳☕️ واینو گذاشتم براش
صبحش ک پاشدم دیدم پشتش اینو نوشته برام و زنگ زدو وکلی خوشش اونده بود و تشکر کرد و گفت ک دیگ ناراحتت نمیکنم☺️☺️☺️❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ارسالی_از_خانم_قری
💃💃💃💃💃
من الان پنج ماه عقد كردم يه همسريم چند شب پشت سرهم شيفت بود بعد گفتم شايد بشه خوشحالش كرد حتي با سه تا شاخه گل در وردي سالن خونه رو تا كنار گل شمع وار مر روشن كردم نامه نوشتم گذاشتم بغل گل روشم نوشتم تقديم به بهترين اقاي دنيا خسته نباشي وقتي امد ديد كلي خوشحال شد با چيزاي ساده هم هميشه اقاي رو خوشحال كرد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•