eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.8هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام دوستان گلم 🥰 برای تنظیم پریودی ، تنظیمات هورمونی و بهبود علائم پی ام اس، هفته ای دو سه بار؛ رازیانه میخورم یا پودرش تو ماست یا دم کرده ش با قند تو پریودی ولی اصلااا نباید خورد ❌ برای آقایون ممنوعه خوردنش ❌ حتما راجع ب رازیانه و فوایدش تحقیق کنیییدددد و سرچ کنید انگار این گیاهو برای خانما ساختنش رفتارو زنونه تر میکنه خلق و خو رو بهتر میکنه هورمونو را بهتر میکنه موهای زائدو کم میکنه.... و.... میتونید یه دوره بخورید بعد به کبدتون استراحت بدید؛ یا چند روز یکبار بخورید ... حتما میدونین که هیچ داروی گیاهی رو مدام نباید خورد چون به کبد آسیب میزنه... باید بین دوره ها به کبد استراحت بدید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یبار پیش دبستانی بودم کلاس نقاشی میرفتم . ازطرف  اونجا میخواستن ببرنمون اردو. ناهار هرکس با خودش آورده بود . تو اتوبوس تا رسیدیم بغل دستم هی گفت من کباب آوردم .غذام کبابه . مامانم برام کباب گذاشته‌... غذای خودم هم کوکو سیب‌زمینی بود 😐. جونم بگه براتون ک رسیدیم ب محل اردو این بغل دستی رفت دنبال بازی و سرش گرم شد . من کیفشو باز کردم غذاشو خوردم 😑😑😑😑😑کباب هم نبود لعنتی کتلت بود . گیج ب عشق کباب دزدم کرد😅 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش ساعت 7:30 😔 دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود! زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد. خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم... عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش! شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟ زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم... بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد. اما در عین ناباوری ....👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85 چه صبری داری خدا😭👆
🦋 ࿐ྀུ✿❥━━━━━━━━━━━🦋 ... یادش بخیر اولین بار که تله کابین سوار شدم اسمشو بلد نبودم. بابام گفت امیر برو بلیط بگیر گفتم من ۶ سالمه بلد نیستم. بابام گفت بیا و بچه بزرگ کن... بهش گفتم چرا خودت نمیری؟ ( متوجه شدم خودشم اسمشو بلد نیست ) برای همین تصمیم گرفتم غرور پدرانه و مردانه ی بابام رو حفظ کنم و خودم ‏برم بخرم. امیر ۶ ساله تصمیم گرفت بره به گیشه ی بلیط فروشی.. گفتم ببخشید این اتوبوس هواییا چند؟ خانمه خندید گفت ای جوووونمممم این اسمش اتوبوس هوایی نیست کوچولو. گفتم ببخشید مینی بوس هوایی. به همکارش گفت واییی خووودا اینو ببین😍 من گفتم خانم چی میگی؟ ۴ تا بلیط بده من برم. یهو بابام از اون ته داد زد چی شد پس؟ خانمه به بابام اشاره کرد گفت پسر شماست؟ بابام اومد جلو گفت اره چطور؟ با خنده گفت آخه اومده میگه ۴ تا بلیط اتوبوس هوایی بدید ( با خنده ) بابام نگام کرد گفت پسرم آخه اتوبوس هوایی؟ گفتم اسمش چیه؟ به نشانه ی تاسف سر تکون داد و گفت خانم لطفا ۴ تا مینی بوس هوایی بدید.. متصدی 😐😳 خنده اش خشک شد... ۴ تا مینی بوس هوایی داد رفتیم سوار شدیم. وقتی سوار شدیم هیچ علمی نداشتیم که تا کجا میره و قراره چقدر تو مینی بوس باشیم. وقتی سوار شدیم، بابام زیرانداز انداخت کف کابین و پیکنیک رو گذاشت روش روشن کرد. مامانم گفت پس ناهارو اینجا میخوریم. تازه داشت قابلمه داغ میشد که رسیدیم. وقتی مسئول پیاده شدن مارو تو اون وضع دید غش کرد از خنده گفت دارید چه غلطی میکنید؟ البته بگمااااا ماهم هنگ کرده بودیم.. چون انتظار داشتیم حداقل یه ساعت تو راه باشیم. خلاصه مجبور شد بخاطر وضعیت کابین ما دستگاه رو نگه داره، پیکنیک رو خاموش کنه و مارو پیاده کنه. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من يبار رفتم ارايشگاه بهم گفت بشين ده دقيقه اي... بعد ده دقيقه منشي اونجا صدام زد گفت بيا گفت خانوم كارتون چيه؟!(ميخواست بهم نوبت بده) منم معلوم نبود تو چه عالمي بودم و حواسم كجا بود بهش گفتم من دانشجو هستم سر كار نميرم باز پرسيد كارتون چيه! منم باز با تاكيد گفتم خانوم عرض كردم كه خدمتتون من شاغل نيستم🤦🏻‍♀️ بعد اون بهم گفت اومدي ارايشگاه براي چي؟ اصلاح؟ كوتاهي؟! تازه فهميدم چه سوتي دادم😂🤦🏻‍♀️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠 💠🍃💠 🍃💠 💠🍃 📚 مامانم زن خیلی خوبیه. از اون خوبايی كه واسه خودش يه‌پا خانوم خونه‌ست. از اونا كه آشپزی و كدبانوييش بيسته! از اون زنايی كه با حرف زدن با مرد غريبه لپشون گل ميندازه و چادرشو سفت ميگيره! مامانم خيلی زن خوبيه! از اون خوبا كه بابام دوست داره و هی قربونش ميره و هی دورش ميگرده! چند سال پيش يه روز داداش بزرگم اومد و گفت عاشق شده! می‌گفت طرف دختر خيلی خوبيه! از اونا كه تو دانشگاه جزء نمره‌اول‌هاست! از اونا كه ته منطقن و ميشه يه عمر زندگيو باهاشون ساخت! از اونا كه حرف نميزنن هرجا، و هر چيزيو نميگن! خلاصه اينكه خيلی دختر خوبيه! وقتی اينا رو تعريف می‌كرد داداش كوچيكم اخماش تو هم بود! وقتی ازش پرسيدم چته، با حرص گفت خب آخه چه جوری ميشه عاشق همچين دختری شد؟! يه هفته پيش واسه همين داداش كوچيكم رفتيم خواستگاری. دختری كه با سينی چايی اومد داخل، شيطنت از چشاش ميريخت! بوی عطرش كل اتاقو گرفته بود. از اون دختر حاضرجوابا بود كه اگه تو یه جمع بود صدای قهقهه‌اش همه‌جا پخش ميشد! كه دل داداش كوچيكه منو با همون نگاههای دلرباش برده بود.. . داداش كوچيكم ميگفت خيلی دختر خوبيه! ميدونی... خوبِ آدمها با هم فرق ميكنه! مردم به خوبِ بابام ميگن آپديت‌نشده! مردم به خوبِ داداش بزرگم ميگن از دماغ فيل افتاده! مردم به خوبِ داداش كوچيكم ميگن قرتی! از من ميشنوين بگردين دنبال خوبِ خودتون... با خوبِ خودتون زندگی بسازين و زندگی كنين، نه خوبِ مردم. نه داداشِ من ميتونه با يه زن مث مامانم به تفاهم برسه، نه بابام ميتونه كنار دختر موردعلاقه‌ی داداشم آرامش داشته باشه! بچسبين به خوبِ خودتون، حتی اگه از نظر بقيه خوب نباشه!😊👌 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🍃☔️🍃💫🍃☔️🍃💫🍃 ─═ঊঈ داستانک ঊঈ═─ گویند متوسط عمر عقاب 30 سال است و متوسط عمر کلاغ 300 سال عقابی در بلندای قله رفیعی لانه داشت. عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمیخواست بمیرد. به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که در پایین قله کلاغی لانه دارد. 4 نسل از خانواده عقابها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه عمر خود نیز نرسیده بود ! عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد، تصمیم گرفت به نزد کلاغ برود و رازعمر طولانی وی را جستجو کند. بنابراین بال گشود و در آسمان به پرواز درآمد. شکوه و عظمت عقاب بر کسی پوشیده نبود. با پروازش در زمین هیاهویی شد. پرندگان با حسرتی آمیخته با ترس به لای درختان گریختند، خرگوش ها و آهوان سراسیمه به دل جنگل پناه بردند و چوپان در حالی که مسیر حرکت عقاب را می نگریست به سوی گله دوید اما عقاب را اندیشه دیگر در سر بود... . . به لانه کلاغ رسید، کلاغ با وحشت و تعجب به وی نگریست ! چه امری این افتخار را نصیب او کرده بود؟! عقاب داستان را برای کلاغ گفت و از او خواست تا راز عمر طولانیش را برای وی فاش کند. کلاغ گفت که این کار را خواهد کرد و به او یاد خواهد داد آنچه خود انجام داده است تا عمر طولانی به دست آورد، پس باید عقاب از این پس با او زندگی کند و دمخور او شود و عقاب پذیرفت! اما زندگی کلاغ کاملا متفاوت با زندگی او بود. . . عقاب که همیشه در اوج آسمان جا داشت و غذایش گوشت تازه و آب چشمه ساران کوهسار بود دید که کلاغ چگونه دزدی میکند، چگونه تحقیر میشود، چگونه از پسمانده غذا میخورد و از آب لجن سیراب میشود... . . او در یکروز زندگی با کلاغ همه اینها را تجربه کرد در همان روز اول عقاب زندگی خود را به یاد آورد و دانست که و فرمانروایی کوتاه خود در بلندای آسمان را هرگز با زندگی طولانی در نکبت زمین عوض نخواهد کرد، حتی اگر عمرش فقط یکروز باشد. . . عمر کوتاه با عزت به از عمر طولانی با خفت است. .. لحظه ای چند بر این لوح کبود نقطه ای بود و دگر هیچ نبود .خدایا! تا هنگامی که عمرم در راه اطاعت فرمان تو به کار رود، به من عمر ده، و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، مرا بمیران. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔷🔹🔹🔹🔹🔹 💞ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﻱ ﺁﮐﻮﺍﺭﻳﻮﻣﻲ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﻮﺍﺭﻱ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ ، ﺩﺭ ﻳﮏ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺎﻫﻲ ﮐﻮﭼﮑﻲ ﮐﻪ ﻏﺬﺍﻱ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ی ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ ! ﻣﺎﻫﻲ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻨﻬﺎ ﻏﺬﺍﻱ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻏﺬﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﺩ ... ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﺎﻫﻲ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭی ﻧﺎﻣﺮﺋﻲ می ﺧﻮﺭﺩ ... ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻏﺬﺍﻱ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﺶ ﺟﺪﺍ ﻣﻲﮐﺮﺩ ... ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻲ ﺍﺯ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﻲ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ ... ﺍﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺍﮐﻮﺍﺭﻳﻮﻡ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﺎﻫﻲ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﺭﻱ ﻏﻴﺮ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ !.. ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺷﻴﺸﻪ ﻭﺳﻂ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ؛ ﺍﻣﺎ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﻲ ﮐﻮﭼﮏ ﺣﻤﻠﻪ ﻧﮑﺮﺩ !.. ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﮐﻮﺍﺭﻳﻮﻡ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﻲ ﻣﺮﺩ !! ﻣﻲﺩﺍﻧﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟ ! ﺁﻥ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﺍﻣﺎ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﺶ ﻳﮏ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺷﻴﺸﻪ ﺍی ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ... ﻳﮏ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻨﺶ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻫﺮ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ؛ ﺁﻥ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ ... ﺑﺎﻭﺭﺵ ﺑﻪ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﺖ ... ﺑﺎﻭﺭﺵ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﻳﻮﺍﺭ ... ﺑﺎﻭﺭﺵ ﺑﻪ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ... ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاه ادویه دست ساز👌 مواد لازم : پولبیبر ۲ ق غ زردچوبه ۱ ق غ فلفل قرمز ۱ ق غ پودر تخم گشنیز ۲ ق غ جوز هندی ۱ ق غ پودر سیر ۲ ق غ پاپریکا ۱ ق غ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام دوستان گلم 🥰 برای تنظیم پریودی ، تنظیمات هورمونی و بهبود علائم پی ام اس، هفته ای دو سه بار؛ رازیانه میخورم یا پودرش تو ماست یا دم کرده ش با قند تو پریودی ولی اصلااا نباید خورد ❌ برای آقایون ممنوعه خوردنش ❌ حتما راجع ب رازیانه و فوایدش تحقیق کنیییدددد و سرچ کنید انگار این گیاهو برای خانما ساختنش رفتارو زنونه تر میکنه خلق و خو رو بهتر میکنه هورمونو را بهتر میکنه موهای زائدو کم میکنه.... و.... میتونید یه دوره بخورید بعد به کبدتون استراحت بدید؛ یا چند روز یکبار بخورید ... حتما میدونین که هیچ داروی گیاهی رو مدام نباید خورد چون به کبد آسیب میزنه... باید بین دوره ها به کبد استراحت بدید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یبار پیش دبستانی بودم کلاس نقاشی میرفتم . ازطرف  اونجا میخواستن ببرنمون اردو. ناهار هرکس با خودش آورده بود . تو اتوبوس تا رسیدیم بغل دستم هی گفت من کباب آوردم .غذام کبابه . مامانم برام کباب گذاشته‌... غذای خودم هم کوکو سیب‌زمینی بود 😐. جونم بگه براتون ک رسیدیم ب محل اردو این بغل دستی رفت دنبال بازی و سرش گرم شد . من کیفشو باز کردم غذاشو خوردم 😑😑😑😑😑کباب هم نبود لعنتی کتلت بود . گیج ب عشق کباب دزدم کرد😅 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام باز اومدم با یه سوتی از خودم چند روز پیش شمال بودیم جاتون خالی رفته بودیم یه رستوران دسته جمعی همه پیتزا🍕🍕🍕🍕🍕 سفارش دادیم وقتی اوردن دوتا تیکه برداشتم برا پسرم که خواب بود گارسونه اومد گفت پک میخواد براتون بیارم حالا هی من میگم نه سس تک هست 🙃🙃نگو من دارم اشتباه میشنوم دختر جاریم گفت میگه پک نه تک دیگه همه میزو گاز میزدن انقده خندیده بودن😆😆😆 مامان پسرای شیطون •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•