eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
بازم سلام.دوباره اومدم با داستان مهمونی گرفتن مادرشوهر.اوایل کرونا که یه مدت قرنطینه کرده بودن مادرشوهرم رفته بود جهازبرون عروس خالش.بعد از اینکه جهازو بردن چیدن،این خودشیرین همه رو که۳۳نفربودن دعوت کرده بود واسه شام.حالا یکی نبود بهش بگه تو ننه عروسی یا ننه داماد؟منم خونه خودم بودمو از همه جا بی خبر،که بهم زنگ زد گفت تا من برم خونه دیرمیشه تو به اندازه۳۳نفر برنج و مرغ درست کن تا بیان اونجا😳.منم گفتم آخه من با بچه۳ ماهه،با این کمردرد نمیتونم واسه این تعداد غذا بپزم.با دلخوری قطع کرد۲دیقه بعدش دوباره زنگ زد گفت به فاطمه خانوم(همسایشون)گفتم که بپزه فقط تو ۵تا مرغ بخر ببر براش😳گفتم آخه من نه اندازه ۵تا مرغ پول دارم و نه میتونم تو این شرایط کرونا با بچه برم خرید.دوباره قطع کرد باز۲دیقه بعدزنگ زد گفت فاطمه خانوم گفته خودم میخرم فقط چون چاه فاضلابمون بالا زده غذارو میاریم خونه شما😳دیگه واقعا قاطی کردم.😡😡😡گفتم چرا درک نمیکنید من بچه کوچیک دارم من حتی خونه پدرم نمیرم چرا باید قبول کنم مهمونای شما بیان اینجا؟اونم حق به جانب گفت چیه فک کردی فامیلای من همه مریضن فقط شما سالمیت؟بعدم بدون خدافظی قطع کرد.منم به شوهرم زنگ زدمو همه چیو بهش گفتم و گفتم که بهش بگه وقتی شرایطشو نداره چرا مهمونی میگیره و میخا بندازشون گردن من.اونم نامردی نکردو رفته بود و همه رو بهش گفته بود.بعد که شوهرم اومد گفت چاه فاضلابشون هم مشکلی نداشته.دروغ گفته بود😒😒 رز نارنجیم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ممنون بخاطر کانال بسیار خوبتون یه سوتی مال چند سال پیش منو همسرم با بچه ها با ماشین سواری رفتیم استان کرمانشاه بعد راننده میگفت نمیتونم جلوتر برم شوهرم اصرار کرد ک اون کنار خیابون مارو پیاده کن ک یکدفعه شوهرم پیاده شد دیدم صدای ناله اومد شوهرم غیب شد هرچ نگا کردم دو طرف چیزی ندیدم تا زیر پامو نگا کردم دیدم شوهرم افتاده تو چاله اولش داد بیداد کردیم منو بچه هام بعد ک بیرونش اوردیم کلی خندیدیم فک کنم خدای راننده مارو گرفته بود 😂😂😂🥲 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 این کانال بسیارآموزنده است ولی چند انتقاد دارم. 1⃣ بعضی خانوم ها مفهوم به همسر رو نمیدونن و اسم توسری خوردن رو میذارن محبت!!! من ازاین خانوم ها زیاد دیدم دور و برم. جالبه همسرشونم ارزشی براشون قائل نمیشه چون حق خودشون رو نمیدونن. من خانومم و 6 ساله ازدواج کردم. محبت باید درحد تعادل وبه جا باشه. اگه قراره خانم هی محبت کنه، دل مرد رو میزنه. من اگه همسرم کار اشتباهی کنه کمی در رفتارم جدی و خشک میشم. اونم اشتباه خودشو میفهمه. ارزش خودتونو بدونید و اندازه نگه دارید...! 2⃣ بعضی هامیگن اول و آخر شوهرت برات می مونه و اولویت زندگیت باشه تا حدی قبول ولی ازاین خانوم هاسوال دارم! مگه همین همسر نیست که تایه مشکلی پیش میاد یه جور رفتار میکنه که انگار هفت پشت غریبه اس؟ بعضی از مردها انقدر وقیح اند که اگه بدونن زن جایی واسه رفتن و نداره گستاخ و زورگو میشن. پس توزندگی قدر همه آدم های مهم مثل پدر، مادر، برادر و خواهرتون رو بدونید. 📛 خانوم های مجردی که عاشق میشین و بدون رضایت خانواده ازدواج میکنین و از طرف خانواده طرد میشین، بدونین که دختر اگر خونواده پشتش نباشن؛ نه شوهر قدرشو میدونه و نه خانواده ی همسر. زندگی یک عمره. بعداز اینکه تب عشق فروکش کرد اونوقت میبینین که هرکسی جای خودشو داره و همسر همه کس آدم نیس. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ممنون بخاطر کانال بسیار خوبتون یه سوتی مال چند سال پیش منو همسرم با بچه ها با ماشین سواری رفتیم استان کرمانشاه بعد راننده میگفت نمیتونم جلوتر برم شوهرم اصرار کرد ک اون کنار خیابون مارو پیاده کن ک یکدفعه شوهرم پیاده شد دیدم صدای ناله اومد شوهرم غیب شد هرچ نگا کردم دو طرف چیزی ندیدم تا زیر پامو نگا کردم دیدم شوهرم افتاده تو چاله اولش داد بیداد کردیم منو بچه هام بعد ک بیرونش اوردیم کلی خندیدیم فک کنم خدای راننده مارو گرفته بود 😂😂😂🥲 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 این کانال بسیارآموزنده است ولی چند انتقاد دارم. 1⃣ بعضی خانوم ها مفهوم به همسر رو نمیدونن و اسم توسری خوردن رو میذارن محبت!!! من ازاین خانوم ها زیاد دیدم دور و برم. جالبه همسرشونم ارزشی براشون قائل نمیشه چون حق خودشون رو نمیدونن. من خانومم و 6 ساله ازدواج کردم. محبت باید درحد تعادل وبه جا باشه. اگه قراره خانم هی محبت کنه، دل مرد رو میزنه. من اگه همسرم کار اشتباهی کنه کمی در رفتارم جدی و خشک میشم. اونم اشتباه خودشو میفهمه. ارزش خودتونو بدونید و اندازه نگه دارید...! 2⃣ بعضی هامیگن اول و آخر شوهرت برات می مونه و اولویت زندگیت باشه تا حدی قبول ولی ازاین خانوم هاسوال دارم! مگه همین همسر نیست که تایه مشکلی پیش میاد یه جور رفتار میکنه که انگار هفت پشت غریبه اس؟ بعضی از مردها انقدر وقیح اند که اگه بدونن زن جایی واسه رفتن و نداره گستاخ و زورگو میشن. پس توزندگی قدر همه آدم های مهم مثل پدر، مادر، برادر و خواهرتون رو بدونید. 📛 خانوم های مجردی که عاشق میشین و بدون رضایت خانواده ازدواج میکنین و از طرف خانواده طرد میشین، بدونین که دختر اگر خونواده پشتش نباشن؛ نه شوهر قدرشو میدونه و نه خانواده ی همسر. زندگی یک عمره. بعداز اینکه تب عشق فروکش کرد اونوقت میبینین که هرکسی جای خودشو داره و همسر همه کس آدم نیس. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔻ﺯﻥ ﻧﺼﻒ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﯿﺴﺖ!👀 🔻ﺩﻧﺒﺎﻝش ﮔﺸﺖ، ﺷﻮﻫرشو ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ پیدا کرد ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺁﺷﭙﺰخوﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﻭ تو ﻓﮑﺮ عمیقی ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺷﮏﻫﺎشو ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﺮﺩ 😞 🔻زن داخل آشپزخونه شد و ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ؟ چرا ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺷﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﯽ؟😊 🔻ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﮕﺎﻫﺶ رو ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭽﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺎﺭﻡ، ۲۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﯾﺎﺩﺗﻪ؟!😶 🔻ﺯﻥ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﭼﺸﻢهاش ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﻩ ﯾﺎﺩﻣﻪ😇 🔻ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ: ﯾﺎﺩﺗﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﻣﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩ؟😕 🔻ﺯﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﯽﻧﺸﺴﺖ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ ﯾﺎﺩﻣﻪ، ﺍﻧﮕﺎﺭ همین ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﻮﺩ🤗 🔻ﻣﺮﺩ ﺑﻐﻀﺶ رو ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﯾﺎﺩﺗﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﺗﻔﻨﮓ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﯾﺎ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﻤﺖ ﺯﻧﺪوﻥ ﺁﺏ ﺧﻨﮏ ﺑﺨﻮﺭﯼ؟😑 🔻ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﻣﻪ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻣﺤﻀﺮ ﻭ...😍 ♦️ﻣﺮﺩ دیگه ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺭو ﺑﮕﯿﺮه ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺯﻧﺪوﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺯﺍﺩ میشدم☹️😭😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام خاطره من برمیگرده به حدود 25 سال پیش که مامان عزیزم یه چرخ گوشت خریده بود آقا این چرخ گوشت به هیچ صراطی مستقیم نبود و کلا یادش رفته بود کارش چیه و اصلا گوشتا رو چرخ نمیکرد فقط مشخص بود فشار زیاد روی موتورش هست خلاصه یه روز پدر گرامی و مامانم به سختی مشغول چرخ کردن گوشت ها بودن بابام عصبانی شد که این چه چرخ گوشتیه و..... (بابام نظامی👮‍♂ بودن و بی اعصاب و کم حوصله) یه لگد جانانه نثار و ایثار چرخ گوشت جان کردن 🦶 . مامانم هر تیکه ی این چرخ گوشت رو جمع کرد و سرهمش کرد و دوباره روشنش کرد در کمال نا باوری این بی نوا از چرخ گوشتای قصابی هم بهتر کار میکرد احتمالا یه قطعش سر جاش نبوده که با نوش جان کردن لگد درست شده .الان بعد این همه سال هنوزم مثل ساعت کار میکنه بعد از این ماجرا خیلی به پدر اصرار کردیم که تعمیر لوازم منزل بزنن قبول نکردن 😂😂😂 الی مامان هستم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی🌸🍀 هیجان داشتم ..هم هیجان دیدن مامان ،هم استرس کاری که پنهونی انجام میدم .. با ترس از د
داستان زندگی🍀🌱 حسین بازوم رو گرفت و گفت واسه چی بدون روسری اومدی در و باز کردی؟ اومدی اینجا خودت رو به کی نشون بدی؟ مامان به صدای حسین اومد تو حیاط و با دیدن اون وضع داد زد چیکار میکنی؟ دست بچمو ول کن شکوندی؟ حسین من به سمت مامان هول داد و گفت بگیر نگهش دار ور دلت این دختر ولگردت رو... گفت و رفت ..مامان دستهام رو گرفته بود و مدام میپرسید چی شده زهره؟ مگه با شوهرت نیومده بودی؟ به جای جواب فقط اشک میریختم .. مامان دستم رو کشید و برد داخل اتاق و برام کمی آب آورد .. دوباره پرسید چیکار کردی که حسین اونطوری گفت ؟ دیگه نمیتونستم تحمل کنم و تمام بلاهایی که حسین تو این مدت سرم آورده بود رو برای مامان تعریف کردم ..مامان پابه پای من داشت گریه میکرد و حسین رو نفرین میکرد .. چند ساعتی که گذشت هر دومون آرومتر شدیم .. مامان فکری پرسید حالا چیکار کنیم؟ میخواهی ماشین بگیرم برگردی خونت؟ ویکی دوروز دعوا میکنه دوباره آروم میشه.. داد زدم نه ..به هیچ عنوان ..اصلا روز عروسی نباید میرفتم هر دفعه اینطوری میکنم و اونا فکر میکنند حق با اونهاست .. مامان چند دقیقه ای ساکت نشسته بود و فکر میکرد که یهو بلند شد و چادرش رو برداشت و گفت اینطوری نمیشه که بشینیم دست رو دست بزاریم ..من برم به داییت زنگ بزنم و ببینم اون چی میگه .. خیلی زود برگشت و گفت داییت گفت من میرم باهاش حرف میزنم و بهتون خبر میدم .. تا غروب همینطور نشسته بودیم و مامان هرازگاهی حرف میزد .. غروب آروم پشت دستش زد و گفت الهی بمیرم ناهار که نخوردی پاشم یه چی بپزم واسه شام .. دراز کشیدم و آرنجم رو گذاشتم روی چشمهام و زیر لب گفتم خدا نکنه.. یه حالی داشتم ..زیاد ناراحت نبودم از اینکه حسین فهمیده بدون اجازه اومدم ،حتی یاد قیافه ی عصبانیش که میوفتادم ته دلم خوشحال هم میشدم فقط برام سوال بود که از کجا فهمیده؟ هوا تازه تاریک شده بود که دایی اومد.. خیلی پکر بود و با دلسوزی نگاهم میکرد .. مامان همین که سینی چای رو جلوی دایی گذاشت پرسید چی شد؟ حرف زدی باهاش؟ دایی دستی به ریشش کشید و گفت غروب رفتم مغازه اش تا باهاش حرف بزنم ،شریکش گفت حوصله نداشته رفته خونه..منم از همونجا رفتم خونه ..در زدم خود حسین باز کرد منم بی تعارف رفتم داخل..دیدم مادر و خواهرش دارند وسایلی که حسین خریده بود و آورده بسته بندی میکنند حتی لباسهای حسین رو هم جمع کرده بودند .. تا دهانم رو باز کردم با حسین حرف بزنم مادرش و خواهرش گفتند دیگه تمومه..حسین قبول کرده که زهره به دردش نمیخوره و میخواد طلاقش بده.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ادامه دارد... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
11.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما برای دم کردن زعفران چیکار میکنید؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش ساعت 7:30 😔 دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود! زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد. خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم... عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش! شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟ زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم... بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد. اما در عین ناباوری ....👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85 چه صبری داری خدا😭👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســ🌺لام روزتون پراز خیر و برکت🍃🌱 🗓 امروز چهارشنبه ☀️  ۲۲ فروردین  ١۴٠۳   ه. ش 🌙 ا شوال ۱۴۴۵ 🌲   ۱۰ آپریل ٢۰۲۴   ميلادی عید سعید فطر مبارک❤️💜❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
143263_112.mp3
4.14M
📖 ترتیل سریع جزء ۳۰ قرآن کریم 🎙 قاری محترم استاد معتز آقایی ❤️ 👌 💢 حجم: ۴ مگابایت ⏰ زمان: ۳۳:۳۸ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•