سلام. روزتون بخیر
یه خاطره دارم از دوهفته پیش ☺️
بعد مدتها خواستم بشینم پشت فرمون فک میکردم تاریخ انقضای کارتم تموم شده
سه هفته پیش رفتم که عوضش کنم خانم متصدی گفت وقت اداری تموم شده و زیر بار نرفت کارمو راه بندازه.🙄
پنجشنبه هفته بعدش همسرم صبونه نخورده رفت برام فیش نوبت بگیره
تا من و دخترم صبونه بخوریم و آماده شیم بریم وقت اداری تموم نشه نویت داشته باشیم.
بعد این همه برنامه و بدو بدو
خانم متصدی تا کارتمو گرفت که عوض کنه
_گفت چرا میخواین عوضش کنید؟
+گفتم چون تاریخش تموم شده!
_گفت این که تا ۱۴۰۶ وقت داره !
من😊😬😅
متصدی 🙂🙂
یعنی اون لحظه دوست داشتم زمینو گاز بگیرم دوست داشتم محو بشم خانم متصدی منو نبینه😂
وقتی به همسرم گفتم
همسرم: اععععه چرا نگاه نکرده بودی به کارتت؟!🤨😐
ومن همچنان عذاب وجدان داشتم که همسرم صبونه نخورده
شروع کردم میوه درآوردن از کیفم و به همسر میوه دادن که جبران مافات کنم 😅😂🤣
🤣
👨👩👧👦👨👩👧👧👨👩👧👦👨👩👧👧👨👩👧👦👨👩👧👧👨👩👧👦👨👩👧👧👨👩👧👦👨👩👧👧
سلام دوستان، من میگم بیاین فقط سوتی خودمون رو تعریف کنیم، چون بقیه هم مثل ما انتظار دارن که ضایع شدنمون جلوی بقیه یاد کسی نمونده باشه،🌹
هرچند منطق من همون بالاییه ولی یه خاطره دارم هیچجوری نمیتونم ازش بگذرم 😬
والا ما یه فامیل داریم سالهاست هرحرفی که هرجازده بشه این خانم بلافاصله یه ربطی به خودش میده و شروع میکنه تعریف از خود 🥴🤮 اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید
خلاصه یه سری ما با این خانم رفتیم از این مراکز خرید بزرگ و معروف، برای خرید جاروبرقی، این خانمم که طبق معمول شروع کرد: تازه جاروبرقی فلان خریدم خارجیه با بقیه وسایلام ست باشه...😐
کارشناس فروش انواع مدلها رو داشت معرفی میکرد که خانمه با غرور خاصی گفت فلان مارک چطوره آقا؟ ظاهرا شما ندارید. 😏😎
اقاهه هم گفت خواهرم هربرندی تو یه بخشی موفقه، این مارک لوازم خونگیش خیلی بده مخصوصا جاروبرقیش که افتضاحه، ما هم اینقدر شکایت داشت دیگه نمیاریم. 😆🤣
وای من که معمولا از خیطی بقیه شاد نمیشم ولی اینبار اصلا تو دلم سوهان پخش میکردن 💃🥳
حتی شوهرمم که بی خیاله، قهقهه میزد 😂😂
خانمه 😖😫😭
آقاهه 😳🤭😏
جاروبرقیا 🥳😎🥳
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔴حکایت عجیب زنی که هرشب جمعه درقبرستان می خوابید...🔴 واقعی🧷
مادر يكى از شهداى جنگ تحميلى پس از دفن شهيد خود هر شب جمعه را تا صبح سر مزار پسرش در گلزار شهدا میخوابید و پس از طلوع آفتاب روز جمعه به خانه بر مى گشت .اين روش مدتى ادامه داشت و اين كاربصورت يك عادت براى اين مادر شهيد شده بود. تا اينكه آن زن خود بخود دست از اين كار برداشت.از او پرسيدند: چه شد که خوابيدن در قبرستان را رها كردى ؟پیرزن گفت : شبى از شبها وقتى به خواب رفتم ، ديدم تمامى شهداى آن قبرستان ساكهاى خود را بسته و آماده مسافرت هستند، از فرزندم پرسيدم : مادر جان دوستانت عازم كجا هستند؟پسرم با غصه گفت : مادر جان ،اتفاقی افتاده که....😔👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
مو به تن آدم سیخ میشه😭👆
🔴دعای وفاداری ، دعایی برای زن دوم نگرفتن همسر 🔴
فردی که نمیخواهد شوهرش همسر دوم اختیار کند و میخواهد که زندگی اش
از دوام و استحکام بهتری برخوردار باشد، و مهر و محبت شوهرش هم
نسبت به او بیشتر شود. اگر دعای شریفه ی
زیر را با گلاب و زعفران در سه
برگه نوشته، اولی را به همسر
بنوشاند. برگه دوم را داخل
بالش او بگذارد و برگه سوم را با خود همراه داشته باشد
،ان شاء الله به
خواست خود خواهد رسید...👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
انقدر قویه این دعا که یک روزه اثرشو میبینید😳👆
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام به همه ی خانومای گل سرزمینم🙋♀
من میخاستم یه کار جالب برای صدا زدن همسرتون بگم
من وقتی شوهرمو به جز اسم خودش، با اسم های دیگه صدا میزنم خیلی خوشحال میشه و جوابمو با ذوق میده😍
البته من تاج سرمو توی جمع، اسمشو همراه با اقا صدا میزنم😄
اونم میگه خانوم جان یا اسمم به همراه خانم
ولی برای خلوتمون یه چنتا اسم مستعار داریم😉
مثلا همسرم منو اینطوری صدامیزنه (سوگلی،جوجو،خانوم گل،عشق علی،ناقلا)😍
منم اینطوری(عشق سوگلی،بهترینم،نفس خان)💕
👈 ولی میتونین معنی اسمشو به زبان های دیگه پیدا کنین و اگه جالب بود اونطوری صداش بزنین
👈 یا باهم حرف بزنین و دوتا اسم مستعار جالب واسه هم پیداکنین و اونجوری صدا بزنین همو
این ایده وقتایی هم که ناراحتی پیش میاد واقعا اثرداره
منکه تاثیرشو روی عشق دلم دیدم
امیدوارم زندگی همه پر از شوروشادی باشه
ممنون که خوندین🙏
خدایارتون ،یاعلی👋
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
24.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالاد الویه
الویه رو با روش جدید درست کن
پیاز🧅
سیر🧄
زردچوبه،فلفل سیاه،پاپریکا،نمک🧂
سینه مرغ
هویج🥕
آب
ذرت🌽
نخود فرنگی🫛
سیب زمینی🥔
تخم مرغ🥚
خیارشور
سوسیس
سس مایونز
ماست
#سالاد
#سالاد_الویه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی فائزه که رفت خیلی فکرم درگیر بود با خودم میگفتم یعنی ممکنه محمدرضا وقت هایی که سرکار
داستان زندگی
از خونه در اومدن تا برن محمدرضا رو کتک بزنن
، دلم برای خودم میسوخت واسه زندگی که هنوز دو سال بیشتر ازش نگذشته بود و من فکر میکردم خیلی خوشبختم .
بعد یکی دو ساعت برادرام اومدن ،
رفته بودن سر کار محمد رضا و باهاش دعوا کرده بودن . دعوا بالا گرفته بود و کار به کتک کاری رسیده بود.
اونقدر حالم بد بود که زیر سرم بودم
، تا غروب هیچ خبری نشد و غروب بود که در خونه رو زدن .
محمد رضا و باباش بودن ، اومدن بالا و باباش میگفت پسر من چه خطایی کرده ؟
مادرم نفرین میکرد و میگفت الهی سر دخترات بیاد ،
دست آخر محمدرضا داد زد من الاغ هیچ غلطی نکردم به چه زبونی بگم آخه ؟
گفتم هیچ غلطی نکردی ؟ اونی که با فائزه دوسته منم ؟
اونی که بهش میگه زنم زشته ، ساره رو به زور به من دادن منم ؟؟
محمدرضا گفت به جون مادرم من با کسی صحبت نکردم ،
نه فائزه نه هیچ خر دیگه ای .
خود تو میدونی من چقدر خاطرتو میخوام ،
میدونی چقدر دوست دارم بعد برم سراغ اون دختره ؟
گفتم واسه فیلم بازی کردن خیلی دیر شده آقا ،
من طلاق میخوام .
بابای محمدرضا گفت استغفرالله این حرفا چیه ؟
بخدا که اسم طلاق برکت رو از خونه میبره تو رو خدا اسم طلاق نیارید .
گفتم کدوم برکت ؟
محمدرضا گفت مادرم از این قضایا خبر نداره ،
قلبش مریضه بیا این دعوا رو کشش نده برگرد خونه.
مامانم گفت پس اومدنت به اینجا هم واسه خاطر دختر بیچاره من نبوده واسه خاطر مادر خودت بوده آره ؟
محمدرضا گوشیشو پرت کرد جلوم و گفت ببین ،
اصلا برو پرینت مکالمه بگیر ،
گوشی من دستت باشه ببینم کدوم خری به من پیام میده .
مامانم گفت اگر با طرف رفیق میشدی دردی نبود ، درد اینجاست برگشتی بهش میگی ساره اصلا زن نیست ،
من ازش بدم میاد ، خانوادش آدم نیستن .
بشکنه این دست که نمک نداره ، ما کم بهت خوبی کردیم ؟
محمدرضا پا شد و گفت اصلا بیایم بریم در خونشون. من این دختره رو به عزای خانوادش مینشونم که اینجوری آتیش انداخته تو زندگی من ، بابا داره دروغ میگه.
اسکرین چتاشو بهش نشون دادم و گفتم اینا هم دروغه ؟
یکم مکث کرد و گفت فتوشاپه، این من نیستم ، زدم زیر خنده و گفتم از اینجا برو بیرون .
محمدرضا که از خونه رفت بعد نیم ساعت فائزه و مادرش اومدن دم در خونمون مامانم میخواست راهشون نده ولی به زور بالا اومدن .
مادر فائره گفت برو خدا رو شکر کن حاج آقا نبود این حرفا رو بشنوه وگرنه بیچارتون میکرد ، خدا لعنتتون کنه که به دختر پاک من تهمت نزنید .
فائزه زد زیر گریه و گفت جواب خوبیای من این بود ؟؟
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
💃بانوی قرررری💃
باسیاست حرفتو پیش ببر....
بعضی خانومها خیلی با سیاست کارشونو پیش میبرن که همسرنمیفهمه ازکجاضربه فنی شده😉
یکی از ویژگی این خانم ها لحن و ادبیاتیه که دارن
انقدر حساب شده و دقیق حرف میزنن و اظهار نظر میکنن که همه یه حساب ویژه ای روشون باز میکنن
این خانم ها وقتی لباسشون کهنه میشه
اینجوری میگن: گلم،لباسام تکراری شده،دلم میخواد برای عشقم لباس جدید بپوشم
و یه سری از خانم های بی سیاست اینجوری میگن: همه لباسام رنگ و رو رفته و پاره شده،تو هم که اصلا اهمیت نمیدی. خجالت باید بکشی
واقعا کدومش بهتر جواب میگیره و شوهرش رو عاشق تر می کنه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#دفع_ترس_آزار_جن_شیاطین
♦️از جمله ادعیه باشکوه و مستجاب که حضرت رسول اکرم(ص)ازخداوند متعال نقل فرمودند🔻
❣یا محمد! و هر کس از آن چه در زمین است بترسد از جن و شیطان هنگامی که ترس بر او داخل شود بگوید🔽
🌸یا الّلهُ الا لهُ الاکبرُ القاهِر بقدرته جمیعَ عباده و المطاع لِعَظمته عِندَ کلّ خلیقتهِ وَالممضی مشیتهَ لِسابق قدرته انتَ تکلللاء ما خَلَقتَ باللیلِ وَ النهارِ ولا یمتنعُ من اردتُ به سوء بشی دونک من ذلک السوء ولا یحولُ اَحَدٌ دونَکَ بینَ اَحدٍ وما تُزیدُ به من الخیرِ کُلّ ما یری وما یُری فی قبضتِکَ وجعلتَ قبائلَ الجَنّ وَ الشیاطن یروننا و لا نراهُم وانا لکیدِهِم خائفٌ(صَلِّ علی مُحَمَّدوالِ مُحَمَّدٍ)فامنّی من شرهِم وبأسِهِمِ بحقِّ سُلطانِکَ العزیزِ یا عزیزُ🌸
🎗پس چون این را بگوید به او از جن و شیاطین بدی هرگز نرسد.🎗
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام خسته نیاشید.. کانالاتون عالیه من تغییر کردم
تا میخوام ناراحت شم میگم خدارو دارم...
سعی خودمو میکنم واس مستقل بودن ؛
بدون قهرو دعوا فقط باسیاست...
مثلا قبلنا شوهرم که عروسی میرفت وقتی میومد من قهر بودم و ناراحت که رفته عروسی ؛ خلاصه اونروزو کلا قهربودیم ..ولی ازوقتی با کانالتون آشنا شدم چن روز پیش رفت عروسی وقتی برگشت رفتم زیر پرده خودمو قایم کردم و آرایشم کرده بودم حسابی 😌
بعد اون توخونه دنبالم گشت وتا اومد تو اتاق منتظر شدم تاپیدام کنه... بیچاره فک کرد باز اخم میکنم یا قهر...
ولی پریدم بغلش بوسش کردم 💋
وااااای چقد خوشحال شد و بهش گفتم ایشالا همیشه تو شادی باشی عشقم ، اونم بوسم کرد و رفت ؛
دیدم دوباره برگشت اومد بغلم کرد ؛ منکه یک سال بود التماسش میکردم بریم یه شهر دیگه به مادربزرگم سربزنم ولی گوش نمیداد..
درعوض اونروز بعد بغل کردنو بوسیدن ، رفت بیرون ، بازم اومد گفت آماده شو فردا میریم پیش مادربزرگ
وااااای باورم نمیشد 😳
فرداش مادرش گفت کجا ، مهمون میاد 😐
منکه ازمادرش میترسم گفتم نریم ..ولی به مادرش گفت مهم نیس ما میریم رفتیم و دو روز موندیم و خونه دایی اینامم برد منو 🙃
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام👋🏼
راستش این قضیه واسه ۴سال پیشه که من بعد از یه امتحان سخت برگشتم خونه و اینم بگم ۲۴ساعت نخوابیده بودم تا از مدرسه رسیدم مادر عزیزه وقت شناسم گفت که پاشوووو بریم رستوران فاطی دعوتمون کرده (البته ما تو خلوت خودمون بهش میگیم فاطی ولی جلو خودش فاطمه جون😂 اینم بگم دوست مامانمِ ایشون)هرچی اصرار که مادرِ من نمیامممم ولم کننن میگفت نمیشه زشته تو رو هم دعوت کرده بدبخت بیا شاید واسه پسرش گرفتت بزار حداقل دوتا آدم ببینن قیافه نحستو....خلاصه ول کن نبود عاقا من با ذهنیییییییی خرابُ ناقص بخاطر کمبود خواب و امتحان سختی که داشتم رفتم رستوران خدایی هم عجب رستورانی بود عجب غذایی خیلی با کلاس بود ،غذا رو که خوردیم اومدم مثلا کلاس مامانمو ببرم بالا و ثابت کنم میتونم عروس خوبی باشم اومدم بگم دفعه بعد انشالله مهمون ما کافی شاپ....گفتم دفعه دیگه انشالله مهمون ما فاطی شاپ🤦🏽♀️🤦🏽♀️🤦🏽♀️حالاااا فک کن مامانِ من که با این دوستش کلی تعارف دارهه میخواد دختره ناقصُ العقلشو قالب کنه بهش این خانومم خط قرمزش اینه که اسمشو بشکونی...
.
من هم که مثله بز نابالغ هی نگاهم از فاطیشاپبه مامانم منتقل میشد ببینم فهمیدن چی گفتم یا نه🙄😐
آخرم رفتن (فاطی شاپ) منو نبردن نامردا😂😂😂😂😂😂😂😂
پسرشم ۱ماه بعد عقد کرد😒😂👋🏼
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
#ایده_آشتی_کنون
یه دعوای جانانه بین من و آقاییی پیش اومده بود كه دو روز با هم سرسنگین بودیم .خیلی دوست داشتم این جو شكسته بشه در ضمن ما یه گل خوشگل هم داریم یه فرزند صالح.
خلاصه به خاطر اونم كه شده بود دلم میخواست جو خونه برگرده. فرزندم اون روز با كلی شیطونی اومد پیشم گفت اسپند براش دود كنم. منم وقتی اسفند داشتم دود میكردم با خودم فكر كردم چطور میتونم این هیاهو رو از خونه دور كنم از خداوند مدد خواستم كه كارم و روبراه كنه.
وقتی اسپند و بردم تو اتاق فرزندم خوشحال شد و كلی دود دود كرد . منم بعدش اسپند و بردم پیش جناب همسر که گوشه اتاق دراز كشیده بود ایشونم با چشمای متحیر داشتن نگام میكردن 😳 كه گفتم :
بتركه چشماشون كه چشمت زدن. همسری من كه اینطوری نبود ، الانم تاج سرمه..
همین یك جمله باعث شد همه ی كدورت ها كنار بره و قلب خودمم ب آرامش برسه ...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•