eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
6.8هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
9.4هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ وقتی که برای همسرم گفتم از عشقی که به اهل بیت داشتم خبر داشت و قبول کرد دیدم که شوهرم برای به دست آوردن همون پول کم چقدر زحمت میکشه و به هر دری میزنه هزینه‌های زندگی رو کم کردم تا حداقل بتونم هر هفته تا قم و جمکران برم و همینطور هم شد با کلی زحمت و استرس و جمع و جور کردم تا بتونم برم از خدا هیچ چیزی نمی خواستم فقط میگفتم امام زمان رو برای یک بار توی زندگیم ببینم تنها خواسته من همین بود اسم خودم را بین چهل نفر نوشتم و هر هفته میرفتم یه بار که رفته بودیم جمکران خیلی تشنه م شد و دنبال اب می گشتم پیدا نمیکردم از ته دلم گفتم یا صاحب الزمان من زائر توام نذار مثل اصحاب امام حسین تشنه بمونم همینطور که داشتم با خودم زمزمه میکردم دیدم یه آقایی با چهره ای محجوب ولی نورانی داره به مردم با مشک آب میده به سمتش رفتم و ازش آب گرفتم انگار اون آب بهشتی بود ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
. خواهرم هم خوشحال بود. بهش گفتم اگر دوست داری تیمور هم میتونی بیاری. خیلی خوشحال شد و دعام کرد. خوشحال بودم حالا سرپناهی دارم و میتونم مادر و خواهرم رو خوشحال و باعزت نگه دارم. تیمور هم آوردن فقط دراز کش بود. و نمیتونست آب هم خودش بخوره. مادرم ازش نگهداری می‌کرد. اما بخاطر اینکه مادرم راحت باشه براش پرستار گرفتم. چند باری تیمور ازم حلالیت طلبید و من گفتم یه شب عاشورا تو مجلس امام حسین حلالت کردم. به خواهرمم گفت و خواهرم از اونجایی که قلب بزرگی داشت بخشیدش. یک روز داشتم میرفتم بیرون که همون دوستم که باهاش کار می‌کردم زنگ زد. من ماجرای قتل پدرم و داریوش مظفری رو بهش گفته بودم. گفت عموم که تو نیرو انتظامیه. تعریف کرده یه داریوش مظفری نامی به جرم قاچاق مواد مخدر قراره آخر هفته اعدام شه. بیا زود عکسشو ببین خودشه؟... ... ❌کپی حرام⛔️
۳ گفت: پس چیکار کنم؟ شما بگو چیکار‌کنم که گره از کارم باز بشه و شفای بچه م رو بگیرم گفتم: نقدی معامله کن بگو این پنج هزار تومن رو میدم و شفای بچه م رو میخوام! انشالله که امام زمان کمکت میکنه کمی فکر کرد و گفت: خیلی خب، قبوله. و پنج هزار تومن رو داد قبض رو گرفت و گفت انشالله که شفای بچه م رو بده و منو ببینه. آخر شب بود و من قضیه رو به کلی فراموش کرده بودم. از این چیزها زیاد بود که گاهی نذر میکردن و میرفتن، خانمی رو دیدم که دست پسر بچه و دختری رو گرفته بود و به طرف دکه می اومد. به نظرم اومد که قبلا دختر بچه را دیدم، ولی چیزی یادم نیومد. زن شروع به دعا کرد و تکرار میکرد: حاج آقا! خدا بهت طول عمر بده!... ... ❌کپی حرام⛔️
همسرم بهم محبت نمیکرد تنها حسنی که داشت این بود که همه ی درامدش رو به من میداد وقتی بچه دار شدیم بخاطر امرار معاش و مخارج خونه علیرضا بیشتر کار میکرد و کمتر تو خونه همدیگه رو میدیدیم برای همین کمتر هم دعوامون میشد، یروز که مادرشوهرم خونمون بود بچه هارو پیشش گذاشتم تا برم بازار خرید کنم،موقع برگشت به خونه و رد شدن از سرچهارراه، مرد همسایه مون رو دیدم با سر بهم سلام کرد و من هم جوابش رو دادم کمی جلوتر بوق زد و جلوم توقف کرد بهم گفت تا خونه من رو میرسونه،چون وسایلم زیاد بود مشتاقانه قبول کردم، بینمون تا خونه اصلا کلامی رد و بدل نشد موقع پیاده شدن ضمن تشکر کردن رو بهش گفتم هرچی از خدا میخواین بهتون بده برادری کردی در حقم خیلی خسته بودم لطف کردین من رو رسوندین، ❌کپی حرام