eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
27 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرین دست نوشته شهید حججی 🌷براے ولایت... ان شاءالله شهادتم صدق گفتارم راگواهـےمـےدهد... شک نکنید ومطمئن باشید راه ولایت همان راه علیست رهبر برحق سید علیست🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه☀️
اما اون نذاشت طولانی بشه و وقتی دید تهدیدش کردم دوباره با طلا اومد خونمون رو تونست آرومم کنه.‌ امدازه‌ی سه تا عروس برام‌طلا خریده بود. به مرور متوجه شدم این همه درآمد از راه حلال نیست و سر کار تا می تونه رشوه میگیره. ما رو با چهره‌ی مذهبی که برای خودش ساخته بود فریب داد و پشت قرآن پنهان شده بود.‌کار شب و ردزم شده بود گریه. اما به هیچ کس نمی گفتم.‌ تا اون شب لعنتی... . بهم زنگ زد که حاضر باش بیام‌دنبالت بریم یه جای خوب. با خودم گفتم میرم باهاش اتمام حجت میکنم که دست از این کارهاش برداره.
اومد دنبالم. اما بدون ماشین. گفت ماشیم رو برادرم گرفته باهاش بره جایی. حاضر شدم. سر خیابون ایستادیم تا سوار ماشین بشیم. ده دقیقه‌ای ایستادیم‌اما هیچ کس نایستاد تا سوار بشیم.‌ حرفی زد که جرقه‌ی جدایی توی سرم‌ زده شد.‌ گفت من میرم عقب تو ماشین بگیر برای زن تنها وایمیستن بعد که وایستادن منم میام سوار میشم. اینجوری هم اون راننده ضایع میشه که نتونسته زن تنها سوار کنه هم ماشین گیرمون اومده.‌ بعد هم‌منتظر مخالفت یا موافقت من نشد و رفت عقب‌.‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمایندگان مجلس جدید که هنوز شروع به کار نکردید، این تذکر را آویزه گوشتان کنید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دسته‌بندی‌های سیاسی باید مراعات تقوا را کرد 👆 گزیده‌ای از بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری
از ناراحتی گریه‌م در اومد.‌ ولی خودم رو کنترل کردم.‌ بالاخره رسیدیم‌ به جایی که مد نظرش بود.‌ کنسرت موسیقی! جلوی سالن بهم گفت چادرت رو در بیار اینجا جای آدم‌های مثل فکر تو نیست. خیلی بهم‌برخورد. گفتم باشه عزیزم تو برو جا بگیر من برم‌سرویس میام‌پیشت. خوشحال قبول کرد و داخل رفت. مستقیم برگشتم‌بیرون. ماشین گرفتم و برگشتم خونه‌ی پدرم. همه‌چیز رو براشون گفتم. پدرم با درخواستم موافقت کرد و صبح رفتیم دادگاه. نامزدم هم هر چی واسطه فرستاد و طلا خرید راهش ندادم.‌ ما بدرد هم نمیخوردیم. بعد از سه ماه تونستم طلاقم رو بگیرم‌‌.‌ خدا رو شکر میکنم که نجات پیدا کردم. انا اگر پدرم انقدر تعصب نداشت کار من به اینجا نمیرسید
13.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 وضعیت 🔻 تو فضـــای مجــــازی و واقعیـــــت ‌‌
مونا هستم ۴ ساله پیش قبل از گرفتن دیپلم با امین آشنا شدم. هر روز جلوی در مدرسه میایستاد تا من بیام‌بیرون و با هم تا یه مسیری راه بریم. خانواده‌ی سخت گیری داشتم‌ اما با تمام‌ سختگیری ها کار خودم‌رو میکردم. امین اوایل خیلی مهربون بود و حرف های قشنگ‌میزد و من رو دلباخته‌ی خودش کرد اما به مرور زمان حس مالکیتش زیاد شد و از اخلاق مهربونش خبری نبود.‌من واقعا دوستش داشتم و با بد اخلاقی هاش هم کنار می اومدم. به همه چیز گیر میداد. به نوع پوششم به رفت و آمد هام به برخوردم با آقایون و حتی بعضی از خانم ها.
سال سوم دانشگاه مادر یکی از همسایه‌هامون که حسابی مذهبی بودن اومد خواستگاریم. پسرش کارمند بود، خونه و ماشین در حد متوسط داشت. خوش قیافه و موجه هم بود‌. جواب مثبت دادم.‌اما همه چیز خوب پیش نرفت. درست شب عروسیم وقتی پدرم اوند تا دست من رو تو دست های حسین بزاره و راهی خونه‌ی خودمون بشیم صدای فریاد مردی توی تالار بلند شد. امین بود! با صدای بلند فریاد میزد و میگفت: مونا تو به من قول ازدواج دادی چرا بهم خیانت کردی. این دختر اگر وفادار بود به همه قول ازدواج‌نمیداد. بعد هم عکس های دونفرمون رو جلوی تمام مهمون ها ریخت وسط تالار.‌ حسین عکس ها رو برداشت و رو به مادرش گفت. من این دختر رو نمیخوام‌. آبروم رفت. جلوی تمام فامیل و همسایه‌ها. با لباس عروس برگشتم خونه ی پدرم. اون‌شب پدرم طاقت نیاورد و سکته کرد و فردای عروسی فوت کرد. مادرم باهام قهر کرد و برادرام تردم کردن‌ . زنگ زدم به امین‌که چرا اینکار رو با من کردی گفت تو من رو نابود کردی منم تو رو‌. گفت که ازدواج کرده و بچه داره و دیگه نباید بهش زنگ بزنم. زندگی من به خاطر یه اشتباه تو دوران نوجوانی به نابودی کشیده شد.