#تحلیل
🔴 جودهی رسانهای؛ عمدی یا سهوی؟
✍از دقیقهای که سخنرانی مهم و راهبردی سید مقاومت به پایان رسیده، برخی در فضای مجازی راه افتاده و از ایشان و مقاومت به دلیل "پالس ضعف و ترس" انتقادات شدیدی میکنند. من نمیدانم در برخی کانالها و صفحات چه میگذرد اما ما تا تجربه نگیریم، چیزی به دست نخواهیم آورد.
عزیزان! بارها و بارها برای همه ثابت شده که وقتی میزان جو رسانهای حول یک موضوع، سخنرانی یا عملیات به شدت بالا میرود، شاهد اتفاق خاصی به معنایی که برخی منتظرش هستند نخواهیم بود و اتفاقات اصلی زمانی میافتد که هیچکس به فکر این موارد نیست. ممکن است سیدحسن نصرالله هم اعلان جنگ کند اما در ساعت و روزی که همه میگویند " این هم یک سخنرانی معمولی خواهد بود"! مثال هم زیاد داشتیم؛ اگر خاطرتان باشد پیش از نماز جمعه ۲۷ دی ۹۸ رهبر معظم انقلاب هم برخی رسانهها گفتند رهبری قصد اعلام جنگ به آمریکا دارد اما شاهد بودیم که صحبت راهبردی ایشان "باید قوی شویم" بود که پایهگذار یک سلسله حرکات مهم در کشور بود.
متاسفانه برخی رسانهها در روزهای گذشته هم با پست کردن آیات قرآنی، ساخت کلیپهای البته حرفهای از سیدحسن نصرالله، اعلام ساعت صفر و ... یک اَبر انتظاری کاذب در ذهن برخی مخاطبان ایجاد کردند که پس از سخنرانی این فضای کاذب محو شد.
اما همانطور که گفتیم سید مقاومت صحبتهای مهمی مطرح کردند که تحلیل بسیاری از آنها قبلا انجام شده بود و بقیه را هم بررسی میکنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥این آرامش کامل در اوج تهدیدات گوناگون را باید مدیون درایت و ذکاوت فرمانده دانست.👌
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑کشتارها در مقابل دیدگان جهانیان ادامه دارد. بیمارستان الشفا در غزه پس از بمباران دروازه بیمارستان
عربستان سعودی با درخواست یمن برای استفاده از حریم هوایی این کشور علیه رژیم صهیونسیتی مخالفت کرد.
بسمربالشهداوالصدیقین
شه..ید سید مرتضی دادگر
فرزند سید حسین… اعزامی از ساری… گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من..!
اس..تخوان های مطهر شه..ید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شه..ید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی ش..هید، به بنیاد شهی..د تحویل دهم…
قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند…
با ناراحتی به معراج ش..هدا برگشتم و در حسینیه با اس..تخوان های ش..هیدی که امروز تف.حص شده بود به راز و نیاز پرداختم…
“این رسمش نیست با معرفت ها… ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم…. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم…” گفتم و گریه کردم…
دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم :شه.دا! ببخشید… بی ادبی و جسارتم را ببخشید…
وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.. هر چه فکرکردم، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام… با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده…
لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم… به قصابی رفتم… خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است… به میوه فروشی رفتم…به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم… جواب همان بود….بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است…
گیج گیج بودم… مات مات… خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته… با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد
جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم… اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود… بخدا خودش بود… کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود… به خدا خودش بود… گیج گیج بودم… مات مات…
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم… مثل دیوانه ها شده بودم… عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم… می پرسیدم: آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز..؟
نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم… مثل دیوانه هاشده بودم… به کارت شناسایی نگاه می کردم…
شهید سید مرتضی دادگر…
فرزند سید حسین…
اعزامی از ساری…
وسط بازار ازحال رفتم…
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.آل عمران169
باید مراقب قلبها باشیم!
آنها خیلی زود غبار میگیرند.
راه دل،چشم است
آنها را که پوشاندی،قلبت باز خواهـد شد
و نظارهگر وجهالله خواهی بود..!
#شهیدجوادمحمدی🌹🕊