برای تهیه مهمات باید حاج احمد رو میدیدم.
به طرف اتاق فرماندهی رفتم
در باز بود، اما حاج احمد نبود
یکی از دوستان گفت:
مطمئن نیستم، اما شاید بدونم کجاست❗️
به طرف دستشوییها راه افتادیم
درست حدس زده بود
حاج احمد در حالی که سطل آب به دست داشت
مشغول نظافت دستشوییها بود❗️
رفیقمون رفت تا سطل رو ازش بگیره،
حاج احمد یک قدم عقب کشید و به نظافت مشغول شد.
نگاهی کرد و گفت:
یادت باشه! فرمانده موقع جنگ برادر بزرگتر همه است،
و در بقیه مواقع کوچکتر از همه...
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
@Afsaran_ir
⭕️تازه حقوقش رو گرفته بود، از در سپاه بیرون اومد که دید یک زن بچه بغل، کنار پیادهرو نشسته و گریه میکنه، احمد رفت جلو.
ـ خواهر من! شما چرا ناراحتی؟ چی شده؟ چه کسی شما رو ناراحت کرده؟
ـ شوهرم، من و این بچه صغیر رو توی این شهر گذاشته و رفته تفنگچی کومله شده، به خدا خیلی وقته یک شکم سیر غذا از گلوی من و این بچه پایین نرفته.
احمد تا این حرف رو شنید، بغضش گرفت و بلافاصله دست توی جیب اورکتش کرد و تمام مبلغی رو که چند دقیقه پیش بابت حقوقش گرفته بود، دو دستی طرف آن زن گرفت.
ـ خواهر به خدا من شرمندهام، نمیدونستم شما چنین مشکلی دارید، این پول ناقابل رو بگیرید، هدیه مختصری است، فعلاً امور خودتون رو بگذرونید، نشانیتان رو هم بدهید به برادر دستواره، او مسئول تأمین ارزاق شهر است، بعد از این مواد خوراکی شما را خودش میاره دم در خونهتون به شما تحویل میده.
اون زن خشکش زده بود؛ احمد با التماس پول را به او داد، نشانىاش را هم نوشت و داد به من…
🔻به خدا قسم کم نبودند خانوادههایى در مریوان که احمد خرج آنها را مىداد؛ مىدید حقوق خودش کفاف این کار را نمىدهد، مىرفت از پدرش دستى مىگرفت و مىآورد خرج محرومین مریوان مىکرد. همین طورها بود که همین خانوادههایى که او خرجشان را مىداد، شوهرهاىشان را سَرِ غیرت مىآوردند که شما خجالت نمىکشید؟ اسم خودتان را مىگذارید کُرد؟ دارید با مردى مىجنگید که خرج خورد و خوراک زن و بچههاى شما را مىدهد. به همین خاطر مىدیدیم که راه به راه، ضدانقلاب فریبخورده، گروه گروه مىآمدند و خودشان را به سپاه تسلیم مىکردند.
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
@Afsaran_ir
⭕️همه دور هم نشسته بوديم.
اصغر برگشت گفت: "احمد، تو که کاری بلد نيستی. فکر کنم تو جبهه جاروکشی میکنی، ها؟"
احمد سرش رو پايين انداخت. لبخندی زد و گفت: "ای… تو همين مايه ها."
از مکه که برگشته بود، آقای فراهانی يک دسته گل بزرگ فرستاده بود در خانه.
يک کارت هم بود که رويش نوشته شده بود: "تقديم به فرمانده رشيد تيپ بيست و هفت محمد رسول الله، حاج احمد متوسليان."
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
@Afsaran_ir
⭕️همه دور هم نشسته بوديم.
اصغر برگشت گفت: "احمد، تو که کاری بلد نيستی. فکر کنم تو جبهه جاروکشی میکنی، ها؟"
احمد سرش رو پايين انداخت. لبخندی زد و گفت: "ای… تو همين مايه ها."
از مکه که برگشته بود، آقای فراهانی يک دسته گل بزرگ فرستاده بود در خانه.
يک کارت هم بود که رويش نوشته شده بود: "تقديم به فرمانده رشيد تيپ بيست و هفت محمد رسول الله، حاج احمد متوسليان."
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
@Afsaran_ir
⭕️حاج احمد اومد طرف بچهها. از دور پرسيد: "چی شده؟"
يک نفر اومد جلو و گفت: "هر چی بهش گفتيم مرگ بر صدام بگه، نگفت. به امام توهين کرد، من هم زدم توی صورتش."
حاجي يک سيلی خوابوند زير گوشش و گفت:
"کجای اسلام داريم که میتونيد اسير رو بزنيد؟! اگه به امام توهين کرد، يه بحث ديگهس. تو حق نداشتی بزنيش."
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
@Afsaran_ir
🔸شنبه وزارت خارجه بیانیه داد که #حاج_احمد_متوسلیان و همراهانش زنده هستن و وزارت خارجه پیگیر آزادی اونها؛ خب تا اینجا خوبه و مشکلی نداره، اما اگه کمی دقت کنید میبینید دوستان در وزارت خارجه عین بیانیه سال قبل رو کپی کردن و برای امسال منتشر کردن؛ حتی اونقدر موضوع براشون بی اهمیت بوده که "سی و هفتمین سالروز ربوده شدن" رو نکردن "سی و هشتمین سالروز ربوده شدن"!!!
تمام دغدغه دوستان، چشم آبیهای جنایتکار هستن...
@Afsaran_ir
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️حمید داوود آبادی، راوی دفاع مقدس:
حاج قاسم گفت #حاج_احمد_متوسلیان و همراهانش همان روز اسارت به شهادت رسیدهاند؛ احتمال اینکه پیکرها در تهران باشند وجود دارد!
@Afsaran_ir