‹اغمــٔـا›
غَذا بخورد و مُرده باشد
آدم میتوانِست سالها از خود عَلائم حیاتی نِشان بدهد ، اما مُرده باشد.
#کنجِدلمن
‹اغمــٔـا›
؛
دیگر زندگی را چندان آسان نمی بینم. حساسیت های من به جای آن که کمتر شود، مدام بیشتر میشود. هر چیز بی ارزش و ناچیزی آزارم میدهد..
مشکل من تو زندگی اینه که ساعاتی که باید سرحال باشم خوابم میاد و ساعاتی که باید بخوابم، سرحالم .
کاش آرامش و خیال خوش فروشی بود،
آنوقت حاضر بودم بابت بهایش نصف زندگیام را بدهم، نصف دیگرش را آسوده خاطر زندگی کنم.