‹اغمــٔـا›
؛
من هرگز به قدر کافی با خودم حرف نزده ام، هرگز به قدر کافی به حرف هایم گوش نداده ام،هرگز به قدر کافی به خودم جواب نداده ام، هرگز به قدر کافی به خودم دل نسوزاندهام .
من به لباس های جدید، به شهر جدید، به آدمای جدید و به یه زندگی جدید احتیاج دارم:)
‹اغمــٔـا›
-روحی بیمار در جسمی امیدوار؛
-ولی تو حواست نبود منم دیگه تلاشی نکردم؛
یه شب با یکی که خیلی حالش بد بود
در حدی که فقط میخواست خودکشی کنه حرف زدم،
آخرش با کلی امید و انگیزه خوابید.
بعدش خودم دلم میخواست خودکشی کنم(:!