اما؛ مسئلهی من چیز دیگریست،
من محکوم شدهام به تحمل رنجی که؛ هرگز حقم نبود...
بعدا که حالم خوب شد برای همه تعریف میکنم چجوری هر کسی که کاری از دستش برمیومد فقط نشست و نگاه کرد:)))
‹اغمــٔـا›
روزو شب خواندم برایش تا بفهمد عاشقم کف زدو گفتا که ایول پس شماهم شاعری . .
هی نگویید رهایشکن اگر خواستخودش میاید
خستهام از کلمات اگر ُممکن ُصبر ُشاید . .
من از مردم متنفر نیستم، فقط حس بهتری دارم وقتی آدمهایی که درکی از من ندارند دور و برم نیستند.!
‹اغمــٔـا›
طوری که من به مردم اهمیت میدم و مراقبشونم باعث میشه آرزو کنم ای کاش کسی مثل من تو زندگیم وجود داشته باشه.
بعضی وقتا دفهی بعدی وجود ندارد.
بعضی وقتا شانس های دومی وجود ندارد.
بعضی وقتا یا الانه یا هیچ وقت.