او رنج میکشید ومن عاجز از تسلی دادن نگاهش میکردم. ناتوانی درتسلی دادن کسی و به تماشای رنج او نشستن، چه احساس کشندهای است.
کسی که میفهمه شما ناراحتید و میذاره با اون حال روزتونو سپری کنین هیچکستون نیست.
قسمت تلخ زندگی اونجاست که مجبوریم زندگی رو بدون آدمهایی که دوستشون داریم ادامه بدیم...
میگفت: تا یذره میام گاردمو جلو بقیه بیارم پایین متوجه میشم که نه، حتی باید ببرم بالاتر.!
گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن، آخر بعضی فکرهایت «نقطه» بگذار که بدانی باید همانجا تمامشان کنی.
روزی میرسه که به مشکلات امروزت میخندی و از پنجره بیمارستان روانی به بیرون خیره میشی.!